دایرة المعارفی درباره روابط مسلمانان و یهود

صد پژوهشگر درآن همکاری کردند و شامل تاریخ بیش از هزارسال تا به امروز می‌شود

بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
TT

دایرة المعارفی درباره روابط مسلمانان و یهود

بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب

درباره این کتاب دایرة المعارفی با حجمی درحدود هزار و دویست صفحه چه می‌توان گفت که در تهیه آن بیش از صد پژوهشگر عرب و یهودی و خارجی شرکت داشتند؟ آیا می‌توان آن را در یک مقاله مطبوعاتی معرفی کرد و نشان داد؟ واقعا جواب می‌دهد؟ البته نه، اما ما در حد توان تلاش‌مان را می‌کنیم. این کتاب قطور روابط را از زمانی آغاز می‌کند که میان پیامبر محمد(ص) و قبایل یهودی جزیره عرب پیش از هزار و چهارصد سال پیش تا زمان شعله‌ور شدن نزاع عربی-اسرائیلی پس از تأسیس کشور اسرائیل درسال1948نشان می‌دهد؛ یک تاریخ طویل و عریض: چهارده قرن از زمان! اما ارائه مسائل به این سبک چنین نشان می‌دهد که این روابط همه جنگ‌های نفسگیر و دشمنی ریشه‌دار بوده است. اینگونه قرن‌های طولانی از داد و ستد خلاق فرهنگی میان عرب‌ها و یهود را دفن می‌کند. منظور ما اولاً قرن‌های دوران طلایی در بغداد سپس قرطبه و اندلس شکوفا است بلکه حتی در خود دوره نبوی ما می‌بینیم نگاه به یهود در ابتدا بسیار مثبت بود پیش از آنکه به منفی تبدیل بشود.

در نتیجه کسی که می‌خواهد با یهود صلح و برادری برقرار کند ازنظرتاریخی دراسلام توجیهش را پیدا می‌کند و کسی که قصد دارد دشمنی و نزاع را تا بی نهایت ادامه دهد نیز می‌تواند توجیهش را پیدا کند. و این یعنی اینکه یک پارادایم واحد دربرابر یهود وجود ندارد بلکه دو پارادایم وجود دارد(منظور ما از پارادایم همان موضع فکری یا الگوی بزرگ لاهوتی است که چیزی ازآن بالاتر نیست). اما جنگ برافروخته شده که پس از اشغال فلسطین و تأسیس کشور اسرائیل درسال 1948 صورت گرفت، پارادایم صلح را به طور کلی از بین برد و پارادایم جنگ و خصومت و درگیری به طور کامل غالب شد و همین پارادایم خصمانه به حقیقت مطلق غیرقابل بحث  تبدیل شد که به طور کلی و نهایی در آگاهی ملت‌های عرب طی شصت سال گذشته کاشته شد و همچون کوه محکم گشت. درآن زمان تصور می‌کردیم روابط عرب و یهود همیشه و در طول تاریخ خصمانه و جنگی بوده و هیچ نقطه روشنی درآن دیده نمی‌شود، اما ما دچار توهم هستیم و دراشتباه. سیرتاریخی واقعی با این تضاد دارد همان طور که دو ناظر بزرگ بر دایرة المعارف تاریخی توضیح می‌دهند. بر جنبه عربی اثر اندیشمند روشنگر بزرگ تونسی عبدالوهاب المؤدب نظارت داشت که خود نویسنده کتاب مشهور: مرض الاسلام(بالاصولیة الظلامیة)/اسلام مبتلا به بنیادگرایی تاریک اندیش شد. جهت یهودی نیز زیرنظرمورخ دانشگاهی مشهور بنیامین استورا که فرانسوی الجزایری تبار بود؛ متولد قسنطنیه است و همان جا رشد کرد و بزرگ شد پیش ازآنکه به پاریس مهاجرت کند. چندی پیش حسابی درخشید چون رئیس جمهوری فرانسه ایمانوئل مکرون شخصاً از او در کاخ الیزه استقبال کرد و او را به عنوان مسئول ترمیم حافظه زخم خورده بین فرانسه و الجزایر منصوب کرد. در همین حال رئیس جمهوری الجزایر تاریخ‌نگار عبدالمجید شیخی را به عنوان مسئول این ترمیم از سمت الجزایر منصوب کرد و هدف تقویت آشتی تاریخی میان دو ملت است.

بنیامین استورا درباره طرح کتاب می‌گوید: این دایرة المعارف را که به خوانندگان تقدیم می‌کنیم بی سابقه و بی نظیراست. درست است که تاریخ عرب و تاریخ مسلمانان و تاریخ یهود وجود دارد، اما به شکل مجزا و هریک جداست. اما تاکنون کتاب دایرة المعارفی وسیع که عمق روابط اسلامی-یهودی به خصوص عربی-یهودی را شرح دهد وجود نداشت. کتابخانه فرانسوی این کتاب را کم داشت و به همین دلیل شروع به رفع این کمبود کردیم. با این کتاب چند هدف را دنبال می‌کردیم: اول پرکردن فاصله روانی یا سایکولوژی کهنه که بین عرب‌ها و یهود در دوران ما وجود دارد. پیش ازآن این فاصله چندان عمیق یا کهنه نبود برعکس آنچه که ما خیال می‌کنیم. پیش ازآن و در طول تاریخ روابط طبیعی بلکه دربسیاری وقت‌ها دوستانه بود. چه کسی این را باور می‌کند؟ در گذشته نویسندگان و اندیشمندان درباره آنچه میان مسلمانان و یهود جمع می‌کرد سخن می‌گفتند نه درباره آنچه آنها را از هم جدا می‌ساخت یا بگو بیشتر ازآنکه درباره موارد اختلاف صحبت می‌کردند درباره موارد توافق می‌گفتند. درباره وجوه اشتراک می‌گفتند که به آنها اجازه همزیستی با همدیگر و درکنار هم می‌داد. اسلام نیز یک دین ابراهیمی است مانند یهود و مسیحیت که ازنظر زمانی برآن تقدم داشتند... شخصیت‌های بزرگ آکادمیک دراین باره مسائل و دوره طلایی روابط عربی-یهودی در دوران تمدن عباسی و اندلسی سخن گفته‌اند که درآن زمان ازنظرفرهنگی شکوفا بودند و درسایه تمدن اسلامی در همه زمینه‌های ادبی، شعری و فلسفی و حتی هنری و موسیقی ثمرمی‌دادند. اما همه این داد وستد تمدنی و ابداعی خلاق پس از تأسیس کشور اسرائیل و تراژدی هولناک فلسطینی که به طور مستقیم ازآن زائیده شد، همه اینها به فراموشی سپرده شد. همه اینها به گذشته سپرده شد و گویی اصلا چنین چیزی وجود نداشته و نسل‌ها براین باور شدند که نزاع عربی و یهودی ابدی و ازلی است؛ نه تغییرمی‌کند و نه از بین می‌رود تا اینکه خداوند زمین و هرآنچه برآن است را به ارث ببرد. اما حقیقت تاریخی عکس این را به ما نشان می‌گوید، روابط انسانی و داد و ستد تمدنی بین عرب‌ها و یهود در زمان تمدن‌های گذشته و دوران طلایی قوی بود. در نتیجه آنچه فضاها را مسموم کرد همین نزاع جهنمی ویرانگری است که عمرش از پنجاه سال فراتر نمی‌رود درحالی که روابط عربی-یهودی به بیش از هزار سال می‌رسد. و این به هیچ وجه به معنای فروکاستن از فاجعه فلسطینی نیست و رنج‌های مردم فلسطین به وصف نمی‌آیند، اما ما تلاش می‌کنیم مسائل را در یک منظر تاریخی وسیع‌تر درجای خود قراردهیم.

اما عبدالوهاب المؤدب چنین می‌گوید: هدف ما از نظارت براین کتاب بزرگ گروهی یادآوری این حقیقت به مسلمانان به خصوص عرب‌ها بود: روابط بین ما و یهود گسترده و پرثمر و درطول تاریخ تا سال1948 ثمربخش بود. اینجا هدف زیبا نشان دادن روابط یا اغراق درآنها نیست بلکه تنها یادآوری تبادل فرهنگی و تمدنی است. آیا تمدن اندلس را ازیاد برده‌ایم؟ آیا موسیقی عربی-یهودی را فراموش کرده‌ایم؟ آیا فلسفه عربی-یهودی را از یاد برده‌ایم؟ همه ما می‌دانیم فیلسوف بزرگ یهودی موسی ابن میمون شاهکارش «دلالة الحایرین/راهنمای سرگشتگان» را به زبان عربی نوشت نه عبری. پس ازآن به عبری ترجمه شد. درنتیجه این اثر محصول فضای فرهنگی تمدن عربی-اسلامی است. بدین معنا او یک فرهیخته عرب است چون هرچه نوشت و همه ابداع‌هایش به زبان ضاد که عربی است بود، چه بخواهد چه نخواهد. باید بدانیم که درآن زمان اصول تمدن عربی اسلامی مسلط بود همان طور که چارچوب تمدن اروپایی و امریکای شمالی درحال حاضر برجهان مسلط شده است. آن زمان هرکسی که قصد شهرت داشت، زبان خودش را کنار می‌گذاشت و نوشته‌ها و ابداعاتش را به زبان عربی می‌نوشت. درآن زمان زبان جهانی شدن فرهنگی بود دقیقا همانند زبان انگلیسی در زمان کنونی. به همین دلیل متفکران یهود و غیر یهود درآن نوآوری کردند. باید بدانیم بسیاری از وزرا، پزشکان و مشاوران خلفای عرب مسلمان یهودی بودند و به آنها اعتماد کامل داشتند. در نتیجه شایسته نیست به دلیل نزاع کنونی که هرچند هم طول بکشد سرانجام راه حلی می‌یابد بر این میراث تمدنی داد و ستدی قلم بکشیم.

 

-مسئله فلسطین در پرتو فلسفه تاریخ

از همه آنچه در بالا گذشت چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ نتیجه می‌گیریم که زبان تیر و کشتن و سربریدن تنها زبان ممکن میان ما و یهود نیست. ازآنجا که همزیستی تمدنی ثمربخش پیش ازآن محقق شده بود، نمی‌دانم چرا دیگر پیش نمی‌آید؟ ازآنجا که در سایه خلفای بزرگ عباسی و امویان اندلس همچون عبدالرحمن سوم و دیگران اتفاق افتاد چرا اکنون اتفاق نمی‌افتد؟ به معنایی دیگر: چرا با اسرائیل و یهود به طور کلی زبانی دیگر را نمی‌آزماییم؟ پس ازآنکه زبان تیر و خصومت مطلق را طی پنجاه سال پیوسته به ته رساندیم، چرا زبان گفت‌وگو و مذاکراه و آشنایی چهره به چهره را تجربه نمی‌کنیم؟ به همین دلیل این همه محکوم کردن‌ها و حملاتی که اکنون به امارات متحده عربی می‌شود را نمی‌فهمم. ناگهان بوق‌های پوپولیستی و غوغاسالاری دیماگوژی از هرطرف به سمت آن باریدن گرفت و بخشی از فرهیختگان عرب یک‌صدا شدند و طوطی‌وار شعارها و سخنان را تکرار می‌کنند. چه کسی می‌گوید امارات متحده از یک مسئله عربی شانه خالی کرده، کشوری که درطول تاریخ از مسئله فلسطین حمایت کرده و حتی میلیاردها دلار درآن تزریق کرد و فکرمی‌کنم پس از صلح و توافق برای انجام خدمت قوی‌تر می‌شود. ناگهان به کشوری «خائن» تبدیل می‌شود چون به این نگاه رسید که راه دیگری برای مدیریت نزاع به غیر ازآن روش مکرر و بی نتیجه سابق وجود دارد که به هیچ نتیجه‌ای نرسید. باید برادران فرهیخته فلسطینی ما بدانند که زخم‌های آنان زخم‌های ماست و دردهای آنان دردهای ما و مسئله آنها مسئله ماست، نه به این دلیل که عربی است بلکه به این دلیل که حق و عدل است، اما از این به بعد نباید از آن به عنوان شمشیر دموکلس استفاده کرد و با تهمت «خیانت» بالای سرها برد. و این واژه تحقیرآمیز و هراسناک است و بدون شک برکشور پیشگامی همچون امارات منطبق نمی‌شود. باید بدانیم که تندروهای یهودی در فرانسه نیز از تهمت سامی‌ستیزی به عنوان شمشیر دموکلس استفاده می‌کنند و هرفرهیخته فرانسوی را با آن می‌ترسانند و بالای سرشان می‌گیرند. در نتیجه شایسته نیست برادران فلسطینی ما در همان دام یا خطا بیفتند و این به ضرر مسئله است و به آن خدمت نمی‌کند. در پایان شاید باز اندلس به فلسطین یا از راه فلسطین برگشت. اسرائیل هرچند هم بزرگ بشود و جایگاهش بالاتر برود در دریای جهان عرب همچون قطره‌ای خواهد ماند و منطقه عربی از اقیانوس تا خلیج باقی می‌ماند. اما عربی به معنای تمدنی و انسانی نه به معنای شوونیستی فرقه‌گرای شعوبی. بدین معنا ما اکنون یک پیچ تاریخی بزرگی را تجربه می‌کنیم نه فقط نسبت به مسئله فلسطین بلکه نسبت به مسئله عربی به طور کلی. منظور من این است که قرون وسطای عربی-اسلامی یعنی دوران انحطاط فرومی‌پاشند و دوره روشنگرانه عربی جدید جای آن را می‌گیرد. امارات چندی پیش همین کار را کرد وقتی که خاکش شیخ ازهر و پاپ رم را درآغوش کشید و سند «برادری انسانی» را منتشرکرد. خدمت بزرگی به عرب‌ها و مسلمانان کرد وقتی که تصویری درخشان از عربیت و اسلام ارائه کرد. با این کار آن تصویر تاریک‌خواه داعشی را کنار زد که چهره و میراث ما را در سراسر جهان مخدوش ساخت. در نهایت به جای تشکر ازآن به سمتش سنگ پرتاب می‌کنیم.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»