«کرونا» کتابخانه‌های خانگی را برگرداند

پیشرفت تکنولوژیک به ضعیف شدن بنیادی کمک کرد که مرجع مطالعه بود

«کرونا» کتابخانه‌های خانگی را برگرداند
TT

«کرونا» کتابخانه‌های خانگی را برگرداند

«کرونا» کتابخانه‌های خانگی را برگرداند

ما از مصیبت بزرگ ویروس کرونای نوپدید سپاسگزاریم چرا که موجب شد شاهد حضور دوباره و چشم‌نواز کتابخانه و قفس‌های کتاب باشیم درحالی که در پس زمینه برنامه‌های گفت‌وگو یا مهمانان تلویزیون ظاهرمی‌شوند که طبق برنامه پیش‌گیری از شیوع ویروس از خانه‌های خود صحبت می‌کنند. به دقت همه پس زمینه‌ها را زیرنظرمی‌گیرم و سرگرم ظهور کتابخانه شیکی می‌شوم که دست نخورده باقی مانده یا گرفتار بلبشوی برداشتن و برگرداندن کتاب شده؟ نگاه می‌کنم به عکس‌های عزیزان یا نوآوران الهام‌بخش یا تحفه‌ای که در سفر خریداری شده و روی قفسه‌ها جای گرفته است.

با آن ظهور حالا طراحی‌های مختلف کتابخانه‌های خانگی را می‌بینیم یا گوشه‌هایی که شاید نتوان نام «کتابخانه» برآنها گذاشت، اما قفسه‌هایی هستند که درخانه‌های پزشکان، روزنامه‌نگاران، سیاست‌مداران، پدران و مادران تعدادی کتاب را درآغوش گرفته‌اند و ذوق هریک در اختصاص دادن فضایی به کتاب‌ها را نشان می‌دهد و آن طور که می‌بینیم در سالن‌خانه و گاهی اتاق خواب یا حتی در آشپزخانه جای گرفته است.

این فضا هرچند هم محدود خبر از خانه‌ای می‌دهد که ساکنانش به حضور کتاب درخانه احترام می‌گذارند پس از اینکه برنامه بازی‌ها و شبکه‌های اجتماعی توجه نسل‌های جدید را بلعیدند و پس از اینکه نسخه‌های دیجیتال و لوح‌های فشرده به عنوان بدیل نسخه‌های کاغذی کتاب و روزنامه‌ها و مجلات رواج یافتند و به کاهش یا حذف آن گوشه از خانه منجر شدند که یک مرجع اساسی در مطالعه بود.

معمولاً کتابخانه خانگی به نسل‌های بعدی به ارث می‌رسید و مایه دلبستگی به مطالعه و شاید هم بعداً دست به قلم بردن می‌شد. در اوایل دهه نود بخت با من یار بود و از خانه محقق محمد سعید القاسمی فرزند علامه شام محمد جمال الدین القاسمی در محله المهاجرین دمشق دیدن کردم. از من در اتاق کتابخانه بزرگی پذیرایی کرد که کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های پدر بزرگش را به ارث برده بود؛ شخصیت اصلاح طلب دینی و مورخ صنایع دمشق و چهره‌های برجسته آن. محمد سعید درباره دوستی پدر بزرگش با علامه لبنانی رشید رضا و دیدار آن دو در قاهره و دمشق گفت و از نامه‌هایی که بین آن دور رد و بدل شده بود و شماره‌هایی از مجله «المنار» که مقاله‌های خود را درآن منتشر می‌کردند و روی قفسه‌های کتابخانه قوی آن خانه جا خوش کرده بودند. در میان جست‌وجویم برای نوشتن این یادداشت خواندم که محمد سعید سال 2019 فوت کرده است. و اولین چیزی که به ذهنم رسید این پرسش بود که سرنوشت آن کتابخانه چه شد که بسیاری از محتوایش به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست برمی‌گشت به خصوص در سایه اوضاع اسفناکی که سوریه از سرمی‌گذراند.

برای آنکه واقع‌بین باشیم هرنسلی نمی‌تواند بار نگهداری از کتابخانه‌ای را به دوش بکشد که در چندین دهه گردآوری شده باشد که براثر گرما و رطوبت یا نگهداری نامناسب نسخه‌های خطی آسیب می‌بینند و به همین دلیل وارثان ترجیح می‌دهند آن را به دانشگاه‌ها یا مراکز تحقیقاتی هدیه کنند که توان نگهداری از آنها را داشته باشند تا اینکه به نسل‌های بعد سپرده شود که تعدادشان بیشتر می‌شود و بخشی از این میراث سراز بساطی‌های کتاب‌های مستعمل یا افراد سردربیاورند با همان متن اهدایی که روی آنها نوشته شده یا ملاحظاتی که مالک کتاب نوشته و اینها آثاری است که ملل متمدن بخشی از میراث ملی خود می‌شمارند و از آنها محافظت می‌کنند و کمپین‌های جمع‌آوری کمک مالی برای خرید آنها و جلوگیری از خروج آنها به کشورهای دیگر به راه می‌افتد.

خانم فائزه شاویش همسر نمایشنامه نویس برجسته سوری سعدالله ونوس نقل می‌کند که چطور در روزهای آخر درحالی که با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد، نگران سرنوشت کتابخانه‌اش بود که حدود 4500 جلد کتاب داشت و اینکه به او وعده داده بود مراقبش باشد. اما دو دهه پس از فوتش وقتی که دید دیگر توان نگهداری آن کتابخانه از آتش جنگ، حمله یا انتقام در دمشق را ندارد و پس از پی‌گیری سه طرف از جمله کتابخانه «ملی» الاسد سال 2017 ناچار شد آن را به دانشگاه امریکایی بیروت هدیه کند. این دانشگاه شهرت آکادمیک دارد که مایه اعتماد است چرا که چندین نویسنده میراث خود را در قفسه‌های آن برجای گذاشتند. عمرو العظم فرزند اندیشمند سوری صادق جلال العظم اعلام کرد، بنا به تمایل پدر فقیدش مجموعه اوراق و بریده مطبوعات و اسنادی را که به نوشتن «نقد اندیشه دینی» و مسائل آن مربوط می‌شود را به کتابخانه دانشگاه امریکایی بیروت هدیه کرد. همچنین تعدادی کتاب و مجله را که بخشی از کتابخانه خصوصی او در دمشق بودند را اهدا کرد. و این کرمی است که دانشگاه آن را پذیرفت؛ با پوزشی دیرهنگام به دلیل اینکه47سال پیش در ماجرای ‌همین کتاب کار نویسنده به دادگاه کشید و دانشگاه از او حمایت نکرد و در نهایت العظم تبرئه شد.

دانشگاه امریکایی قاهره نیز میراث شخصیت‌های مشهوری همچون مجموعه پطرس غالی دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد و نویسنده انیس منصور را پذیرا شد. برخی مشاهیر و ورثه آنها اهدای میراث به کتابخانه‌های ملی یا محلی را به عنوان مکان مورد اعتماد انتخاب می‌کنند که از دست‌نوشته‌ها و اوراق و حتی نسخه کتاب‌هایی که فرد فقید خریده نگهداری می‌کنند.

در گفت‌وگویی که چند سال پیش با نویسنده آرژانتینی آلبرتو منگوئل که درباره صدها کتاب و کتابخانه و فلسفه مطالعه مقاله نوشته انجام دادم از او درباره وسعت کتابخانه‌اش پرسیدم و پاسخ داد، 40 هزار عنوان کتاب دارد. کنجکاوی مطبوعاتی مرا واداشت تا از این نویسنده شصت ساله بپرسم قصد دارد با این تعداد کتاب چه کند، به کتابخانه‌های ملی هدیه می‌کند یا به خانواده‌اش می‌رسند؟ منگوئل گفت، هنوز به مسئله فکرنکرده، «اما بی شک خانواده‌ام نمی‌خواهند گرفتار بار کتابخانه‌ای با این حجم بشوند». اما خبرهای ماه سپتامبر گذشته به ما گفتند منگوئل سند اهدای ثروت کتابی‌اش به شهر لیسبون پایتخت پرتغال امضا کرد تا بذر «مرکز مطالعات تاریخ مطالعه» باشد.

حالا که صحبت از پرتغال شد، در «خاطرات» خوزه ساراماگو نویسنده برنده جایزه نوبل خواندم که به نکته مهم توجه می‌کند و آن خالی بودن سریال‌های مشهور امریکایی از حضور هرنوع کتابخانه خانگی است. او یادآوری می‌کند این سریال‌ها توسط شرکت‌های مالی وال استریت حمایت می‌شوند. اگر تلاش کنیم نکته مورد نظرش را بشکافیم متوجه تمرکز آن سریال‌ها بر دکوراسیون و وسایلی همچون تلویزیون و مبلمان شیک و بزرگ، آشپزخانه‌های مدرن با طراحی چشم‌گیر کابینت‌ها و وسایل برقی، بسته‌های صبحانه و شیر و آبمیوه سپس بستنی و مشروبات گازی یا آب‌جو و...می‌شویم. همه اینها محصولاتی است که بیننده را در اولین خرید جذب می‌کنند پس از اینکه در ذهنش انبار شدند. و اینگونه است که فضاهای سریال‌های سبک به شکلی چیده می‌شوند که آگهی دهندگان و حامیان مالی سرمایه‌گذاری می‌کنند و ناشران و مراکز فروش کتاب در میان آنها نیستند.

درسریال‌های عربی کتابخانه‌های خانگی حضوری کم‌رنگ دارند چرا که برای سازندگان اهمیتی ندارند و اگر هم پیدا بشوند بیشتر به شخصیتی مربوط می‌شوند که در کتابخانه یا تدریس مشغول است؛ شخصیتی بسیاری جدی و «پیچیده». و اگر به طور اتفاقی میزبان فردی درخانه‌اش بشود، تمرکز بیشتر روی نشان دادن تحفه‌ها یا اثاثیه جذاب می‌شود حتی اگر تابلوی نقاشی پاپ آرت باشد و کم اتفاق می‌افتد که شاهد قفسه کتاب در پشت مهمان باشیم. تنها یک برنامه به داخل خانه شاغلان در نویسندگی می‌پردازد که «کتابخانه» یا قفسه‌های کتاب را نشان می‌دهد، نویسنده می‌خواند و می‌نویسد و فردا وارثانش حیران می‌مانند با میراث ناچیزش چه کنند.

بشریت درآینده به موج ویروسی دیگر و فاصله‌گذاری اجتماعی نیاز دارد که لازمه‌اش صحبت کردن از خانه است تا مطمئن بشویم هنوز کتابخانه خانگی وجود دارد یا به دستگاه کامپیوتر محدود شده است.



«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف
TT

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

زمان داستان اصلی از لحظه قدرت گرفتن «قاتل» و کنترل او بر «حزب» و زندگی آغاز می‌شود

چهار عنصر اساسی پشت صحنه متفاوت دنیای رمان «صیف سویسری/ تابستان سوئیسی» نوشته إنعام کجه‌جی- انتشارات تکوین/ الرافدین ۲۰۲۴ - قرار دارد:
اول، حافظه روایی‌ای که پروژه نویسنده را به طور کلی شکل داده است.
دوم، منطق تمثیلی متضاد و حتی برخوردی که در این رمان به اوج خود می‌رسد.
سوم، نحوه به تصویر کشیدن جایگاه مکان غریب در روایت.
چهارم، حضور آشکار سبک اعتراف که در سراسر متن غالب است.
اما ساختارهای اصیل شکست در این رمان چیست؟ شاید بتوان گفت که این شکست‌ها، بخشی از استعاره‌های کلی این اثر هستند. چرا این را نمی‌توان حافظه روایی دانست؟ شاید، اما عنوان «تابستان سوئیسی» از همان ابتدا ما را آماده می‌کند که انتظار داستان‌های بزرگ و امیدهای عظیم را نداشته باشیم؛ ما فقط به یک تابستان سوئیسی می‌رویم! حداقل این چیزی است که از عنوان ساده و بی‌ادعای کتاب درک می‌شود.

حافظه روایی پیشنهادی

چهار شخصیت عراقی با دقت از سوی نمایندگان شرکت‌های دارویی سوئیس انتخاب می‌شوند تا به یک اقامتگاه دانشگاهی – که می‌توان آن را سرپناه یا آسایشگاه نامید – در حاشیه شهر بازل، سوئیس بروند. این سفر درمانی رایگان در اواخر هزاره انجام می‌شود و هدف آن معالجه بیماری‌ای صعب‌العلاج است که حافظه عراقی و توهمات ناشی از آن، به‌ویژه اعتیاد ایدئولوژیک نام دارد.
تعیین زمان این رویداد بسیار مهم است، زیرا این سفر چند سال پیش از اشغال عراق انجام می‌شود. این چهار شخصیت که در رمان بر اساس اهمیت‌شان معرفی می‌شوند عبارتند از: حاتم الحاتمی، یک بعثی ملی‌گرا که از کشورش فرار کرده است. بشیره حسون صاج آل محمود، یک زندانی کمونیست که در بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفته و دخترش سندس نتیجه این زندان و فریب بوده است. غزوان البابلی، یک شیعه متدین که سابقاً در زندان‌های رژیم بعث بوده است. دلاله شمعون، یک مسیحی آشوری که به عنوان مبلغ دینی یَهُوَه، خدایی متفاوت از مذهب خود، فعالیت می‌کند.
در این اقامتگاه درمانی، دکتر بلاسم مسئول درمان این افراد است. در اینجا، تعادل نسبی بین شخصیت‌ها دیده می‌شود: دو مرد و دو زن. این چهار نفر، چهار نوع حافظه روایی متفاوت و شاید متضاد را در این رمان ارائه می‌دهند. اما سرنوشت آن‌ها در داستان متفاوت است؛ چراکه روایت حاتم الحاتمی، که یک مأمور امنیتی بعثی با ریشه‌های روستایی از جنوب عراق است، بخش عمده‌ای از رمان را به خود اختصاص می‌دهد. او تنها شخصیتی است که روایت از دیدگاه او و با ضمیر اول شخص بیان می‌شود، که این انتخاب، معنای خاصی در درک کل متن دارد.

زمان در رمان

از آنجایی که زمان منطق اصلی روایت است، دو اشاره زمانی در رمان وجود دارد که زمینه حافظه روایی را مشخص می‌کند: لحظه‌ای که «قاتل» قدرت را در حزب و زندگی به دست می‌گیرد – که همان لحظه‌ای است که پاکسازی‌های گسترده‌ای علیه مخالفان آغاز می‌شود. آیا می‌توان گفت که این لحظه، همان کشتار قاعة الخلد در سال ۱۹۷۹ است؟ زمان سفر درمانی در اواخر هزاره، که این سفر را به یک حافظه روایی از پیش تعیین‌شده تبدیل می‌کند.
در این روایت، قربانیان مختلفی را می‌بینیم: بشیره، غزوان، و دلاله، که هرکدام نوعی از قربانی‌شدن را تجربه کرده‌اند. اما این قربانیان، اسیر توهم ایدئولوژیک خود هستند، و داستان‌هایشان یک افسانه دروغین از مظلومیت را می‌سازد که از فرد شروع می‌شود و به ادعای گروهی تبدیل می‌شود. برای مثال: بشیره‌ نماینده سرکوب کمونیست‌ها و تجاوز در رژیم بعث است. غزوان البابلی نماینده روایت‌های مظلومیت شیعیان در دوران صدام است. دلاله، به‌عنوان یک آشوری مسیحی که به دینی جدید گرویده، تصویری از قربانی‌بودن را بازتعریف می‌کند.

روایت قاتل

اما در نهایت، «تابستان سوئیسی» بیشتر از آنکه داستان قربانیان باشد، داستان قاتلی است که به اعتراف می‌رسد. این قاتل کسی نیست جز حاتم الحاتمی، که بخش اعظم روایت را در اختیار دارد.
آیا توصیف او به عنوان قاتل اغراق‌آمیز است؟ نه چندان. شخصیت او بر دو اصل متضاد استوار است: کشتار مخالفان حزب و نظام. رسیدن به عشق واقعی و طلب بخشش، زمانی که سعی می‌کند بشیره را از دست همکاران سابق خود نجات دهد. رمان به‌جای پرداختن به جزئیات قتل‌ها، از نمادها و اشاره‌ها استفاده می‌کند. مثلاً: همسر الحاتمی از او فاصله می‌گیرد و از برقراری رابطه با او امتناع می‌کند. فصل‌هایی با عناوین کنایی مانند «جشن اعدام» نام‌گذاری شده‌اند. در مقابل این روایت فشرده، توصیف زندگی الحاتمی – رابطه او با قدرت و عشقش به بشیره – با جزئیات بیشتری بیان می‌شود.

نقش اعتراف در رمان

در این آسایشگاه در بازل، همه افراد – از قاتل تا قربانی – برای درمان حافظه خود مجبور به اعتراف می‌شوند. اعتراف، هسته مرکزی رمان است و چیزی مهم‌تر از آن در داستان وجود ندارد. اما این اعتراف تنها در صورتی معنا پیدا می‌کند که شرایط آن وجود داشته باشد. مکان: محیطی بیگانه، منضبط، و خالی از هیجانات حافظه ملتهب عراقی. صدای اعتراف‌کننده: تنها کسی که از زاویه دید اول‌شخص روایت می‌کند، حاتم الحاتمی است.
از ۱۵ فصلی که به داستان او اختصاص دارد، ۹ فصل با صدای خودش روایت می‌شود، در حالی که دیگر شخصیت‌ها چنین امتیازی ندارند. تنها سندس در فصل آخر، با صدای خود درباره سرنوشت شخصیت‌ها صحبت می‌کند.
«تابستان سوئیسی» یک رمان اعتراف است که به‌ندرت در فضای فرهنگی ما دیده می‌شود. این اثر موفق شده است از دام تقیه – که در فرهنگ و روایت‌های ما رایج است – عبور کند و به سطحی از صداقت برسد که کمتر در ادبیات عربی و عراقی تجربه شده است. این، ویژگی منحصربه‌فردی است که اثر إنعام کجه‌جی را برجسته می‌کند.