«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

در حاشیه سفر پاپ به عراق

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول
TT

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

پس از اینکه نخست وزیر مصطفی الکاظمی با لبخندی خوشامدگویانه، صادق و آراسته در فرودگاه به استقبال او رفت و همین طور پس ازآن رئیس جمهوری برهم صالح در کاخ ریاست جمهوری، اولین سخنانش چنین بود: خشونت بس! تندروی بس! تعصب بس! این همان سخنانی است که در حقیقت همه مردم منطقه و نه تنها مردم عراق منتظر آنها هستند. اولین سخنانش نیز به ایزدی‌ها اختصاص یافت حتی پیش از مسیحی‌ها؛ با توجه به خشونت وحشیانه و بی‌سابقه‌ای که از سوی داعشی‌های جنایت‌کار برآنها جاری شد و با توجه به دردهای آنها و زنان و کودکان‌شان که غیرقابل وصف است. دردهایی که متأسفانه بخش بزرگی از فرهیختگان عرب نسبت به آنها سکوت کردند و آنها را حاشیه‌ای و شاید هم از نظر لاهوتی یا دینی قابل توجیه دانستند. چیزی نمانده درحال نوشتن این واژه‌ها به لرزه بیفتم و آرزو می‌کنم این سخنان درست نباشند. پس این پاپ از همان ابتدا می‌دانست چه می‌خواهد و در حق از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای هراسی نداشت. از همان ابتدا انگشت اتهام را به سمت مسئول اصلی شر لجام گسیخته که عراق، منطقه و جهان را به خاک و خون کشید، گرفت. پاپ رم خوب می‌داند که این شر در علم ادیان یک نام دارد؛ خشونت تکفیری لاهوتی، یعنی خشونتی که برآن مشروعیت الهی می‌کشند. آیا مشروعیتی بالاتر یا فراتر ازآن وجود دارد؟ در نتیجه خطرناک‌ترین نوع خشونتی است که بشریت در طول تاریخ طولانی خود به چشم دیده است. به این دلیل که من تو را می‌کشم و یقین دارم با کشتن تو به خدا نزدیک خواهم شد بلکه با بریدن سرت پا به بهشت می‌گذارم. این همان «خشونت مقدس» است یا به توهم آن را مقدس می‌پندارند. شاخصه هراسناک این خشونت که سراسر منطقه را به وحشت انداخت از اینجاست. تو کافری تنها به این دلیل که با دین یا مذهب متفاوت دیگر  «زاده شدی». در نتیجه، بریدن سر تو شرعاً حلال است. چرا در مکان مناسب و درست متولد نشدی؟ چرا در مکان اشتباه زاده شدی؟ به ویژگی زورگویانه یا نابخردانه این پرسش دقت کنید. این همان لاهوت سیاهی است که اکنون بر خاورمیانه و سراسر جهان اسلام سایه انداخته است. و به همین دلیل پاپ تا پایش به گفته خودش به «سرزمین شهید»-خاک عراق- رسید بر این نقطه تمرکز کرد. او چهره دینی بزرگی است و می‌داند دقیقاً درباره چه چیزی سخن می‌گوید. او می‌داند مشکل و بیماری خطرناکی که به جان سراسر منطقه خاورمیانه افتاده و آن را به بشکه باروت انفجاری بدل کرده چیست. به همین دلیل ایزدی‌های بزرگ کوه سنجار را به «قربانیان بی گناه بربریت دیوانه و کاملاً غیر انسانی» خواند. پیامی مستقیم که نه تنها به داعشی‌ها بلکه به همه کسانی که نهان یا آشکارا با آنها همدلی می‌کنند، فرستاده می‌شود. و متأسفانه حتی درمیان فرهنگیان یا شبه فرهنگیان زیادند!

در کتاب بزرگ گفت‌وگوی‌اش درباره «سیاست و جامعه» پاپ به اندیشمند فرانسوی دومنیک ولتون چنین می‌گوید: اعمال خشونت به نام خدا گناهی نابخشودنی است. خداوند عز و جل امکان ندارد خشونت کور را به هرشکل بپذیرد. خدواند محبت است و بخشش. خشونت و خدا دو خط موازی‌اند که به هم نمی‌رسند. به معنایی دیگر، امکان ندارد دین خشونت را توجیه کند، اگر آن را به درستی درک کنیم و وقتی که گفت‌وگو کننده در اعتراض به او می‌گوید: اما این همان چیزی است که دقیقاً در خاورمیانه به دست گروه‌های تندرو اتفاق می‌افتد؟ آنها خشونت را حلال بلکه مقدس و حتی واجب و لازم و ضروری می‌داند؟ اینجا پاپ به او می‌گوید: درست است، حق با توست. و به همین دلیل برادران مسلمانم را نصیحت می‌کنم متون‌شان را در پرتو حال حاضر و علم معاصر بازخوانی کنند. آنها را نصیحت می‌کنم روشمندی نقد تاریخی را بر متون مقدس خود عملی کنند همانگونه که  ما با متون و کتاب‌های مقدس خود کردیم. وگرنه هرگز از بن بست بیرون نمی‌آییم. متن‌ها و فتواهای لاهوتی وجود دارند که خشونت را مجاز و حلال و مباح می‌سازد بلکه آن را مقدس می‌شمارد! باید با آنها رودر رو بشویم. و پاپ درست گفت. به نظر من این مشکل دوران است. این همانی است که عراق را طی بیست سال اخیر به خون کشید؛ از ابومصعب الزرقاوی تا داعشی‌های کنونی. اصل بلا در اینجا نهفته است. انگشت بر زخم گذاشت. و در نتیجه برعکس گمان و خیال ما مسئله سیاسی سطحی نیست. وگرنه مسئله ساده بود. و بسیار خطرناک‌تر است: در درجه اول دینی و لاهوتی است. به همین دلیل بسیاری از فرهنگیان عرب تا به اینجا می‌رسند، با خواری پاپس می‌کشند.

تنها برای توضیح این مسئله و نه بیشتر، از علم اصول بخش تطبیقی آن را ترجیح می‌دهم. به این دلیل که تا زمانی که ما درون یک میراث، بسته مانده باشیم یا در یک مذهب واحد منزوی شده‌ایم نمی‌توانیم چیزی بفهمیم. شایسته است به مسائل از منظری وسیع و گسترده بنگریم. تطبیق اساس فهم و نگاه است. و چیزها با ضد خود مشخص می‌شوند. در اینجا خود پاپ به ما کمک می‌کند. درجایی دیگر از این کتاب ارزشمند لذت‌بخش می‌گوید: وقتی کودک خردسالی بودم به ما می‌گفتند، پروتستانت‌ها به جهنم می‌روند. همه‌شان از اول تا آخرشان(پاپ جلوی گفت‌وگو کننده از خنده می‌ترکد و بعد با هم می‌خندند). چون ما کاتولیک‌ها پروتستانت‌ها را به عنوان زندیق و بی دین منحرف از راه راست می‌پنداشتیم؛ یعنی از مسیحیت حقیقی یا درست. اعتقاد قوی و قطعی داشتیم که بیشتر از یک مذهب درست یا فرقه نجات یافته در مسیحیت وجود ندارد: فرقه کاتولیک. تا سال 1940-1942 یعنی درزمانی که من تنها 4 یا 5سال سن داشتم باور ما این بود. بعد تغییر کردیم و متحول شدیم و دیگر کسی را از نعمت خدا محروم نمی‌کردیم. از عقیده تکفیر دست کشیدیم پس از آنکه مجمع دوم واتیکان دست به نوسازی عالی لاهوت زد و تقارب لاهوتی میان دیگر مذاهب مسیحی بلکه حتی با مسلمانان و دیگر ادیان جهان به وجود آورد. در این حالت مسیحیت پس از یک درگیری طولانی با خود و مدرنیته آشتی کرد.

و اکنون این پرسش را مطرح می‌کنم: پاپ درباره مسیحیت صحبت می‌کند یا درباره اسلام؟ در حقیقت کلامش با یک تفاوت اساسی کاملاً بر اسلام قابل انطباق است؛ و آن اینکه آنها لاهوت تکفیری را به طور کامل کنار گذاشتند و لاهوت روشنگرانه را در پیش گرفتند درحالی که ما هنوز به لاهوت تکفیری چنگ زده‌ایم و جایگزینی برای آن نمی‌پذیریم. بلکه حتی نمی‌توانیم از آن جد اشویم. ما در درون آن زندانی هستیم و با رشته‌های درهم پیچیده از هرطرف گرفتاریم. و بیشتر از این: ما اوج لذت از این بسته بودن لاهوتی در قفس طلایی را می‌بریم. چرا؟ چون به ما احساس متفاوت بودن و برتری داشتن بر دیگر ادیان جهان و همه ملت‌های کره خاکی را می‌بخشد. آرامش و سکینه را برای ما تأمین می‌کند بلکه این احساس را به ما می‌بخشد که به تنهایی وارد بهشت می‌شویم و سه چهارم دیگر جمعیت کره زمین به جهنم می‌روند. ما تنها مؤمن هستیم و همه دیگران کافراند. چه احساس زیبایی! چقدر قوی! نمی‌توانیم انفجارهایی که عراق را به دست الزرقاوی و بعد از او به خاک و خون کشید بفهمیم مگر اینکه لاهوت تکفیری و فتواهای معروف را مد نظر داشته باشیم. و به همین دلیل؛ می‌گویم، مسئله لاهوتی است پیش از آنکه سیاسی باشد یا می‌توان گفت، لاهوتی-سیاسی است اگر اصطلاح اسپینوزا را به عاریت بگیریم. موضوعی که اکنون مشرق عربی را منفجر و نابود می‌کند، همان لاهوت سیاسی تکفیری تاریکی‌گراست. نقطه سر سطر. آنچه  بهارعربی را پا به‌زا کرد که در ابتدا انرژی آزادی‌بخش حقیقی داشت، مصادره آن از سوی تاریک اندیشان اخوان المسلمینی بود. اینگونه به جای آنکه ما را به پیش پرتاب کند ما را چندین قرن به عقب برد. فرقه‌گرایی و گرایش‌های مذهبی در طول حیات خود چنین قبراق نشد که اکنون شده است. حتی در قرون وسطی سبک بارتر بود. با این حال نیمه فرهنگیان عرب براین گفته پافشاری می‌کنند که مشکل دینی یا فرقه‌ای در جهان عرب وجود ندارد! خوشبختانه پاپ فرهیخته و در آرژانتین با عرب‌ها اختلاط داشته و خوب می‌داند مشکل و درد بزرگ کجاست. و به همین دلیل سفرش در عراق و سراسر منطقه با استقبال مواجه شد. او طبیبی است که زخم‌ها را درمان می‌کند. علاوه برآن او فردی پر از نیت‌های پاک و واقعاً خیرخواه است.

نشست معنوی که در نجف اشرف او را درکنار آیت الله علی سیستانی نشاند، تاج‌گذاری بر همه اینهاست. خطاب این نشست علیه «داعش» و جریان‌های تندرو و تاریکی‌گراست که ازسال 2014 و تا 2017 و زمان فروپاشی خلافت سیاه به عراق هجوم آوردند. و ما می‌دانیم فتوای مشهور سیستانی در ماه ژوئن سال 2014 بود که مانع از گسترش داعش شد که پاپ آن گروه را وحشی بربری و بی منطق خواند. فتوای مبارکی است که روند تاریخ را تغییر داد. اینگونه می‌بینیم که دین می‌تواند در راه خیر به کارگرفته شود(سیستانی) یا در راه شر(داعش). و این را پاپ بیشتر از هرکسی می‌فهمد. همچنانکه می‌داند جنگ کنونی تنها در عراق جریان ندارد بلکه همه منطقه است و میان دو فهم از دین است: مفهوم همزیستی انسانی و با تسامح و مفهوم تکفیری «داعشی» متعصب. اولی بر وحدت ملی و امکان همزیستی محافظت می‌کند، درحالی که دومی آن را تکه‌پاره می‌کند و همزیستی را جهنمی غیرقابل تحمل می‌سازد!



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.