«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

در حاشیه سفر پاپ به عراق

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول
TT

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

«خشونت مقدس»؛ شر درعلم اصول

پس از اینکه نخست وزیر مصطفی الکاظمی با لبخندی خوشامدگویانه، صادق و آراسته در فرودگاه به استقبال او رفت و همین طور پس ازآن رئیس جمهوری برهم صالح در کاخ ریاست جمهوری، اولین سخنانش چنین بود: خشونت بس! تندروی بس! تعصب بس! این همان سخنانی است که در حقیقت همه مردم منطقه و نه تنها مردم عراق منتظر آنها هستند. اولین سخنانش نیز به ایزدی‌ها اختصاص یافت حتی پیش از مسیحی‌ها؛ با توجه به خشونت وحشیانه و بی‌سابقه‌ای که از سوی داعشی‌های جنایت‌کار برآنها جاری شد و با توجه به دردهای آنها و زنان و کودکان‌شان که غیرقابل وصف است. دردهایی که متأسفانه بخش بزرگی از فرهیختگان عرب نسبت به آنها سکوت کردند و آنها را حاشیه‌ای و شاید هم از نظر لاهوتی یا دینی قابل توجیه دانستند. چیزی نمانده درحال نوشتن این واژه‌ها به لرزه بیفتم و آرزو می‌کنم این سخنان درست نباشند. پس این پاپ از همان ابتدا می‌دانست چه می‌خواهد و در حق از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای هراسی نداشت. از همان ابتدا انگشت اتهام را به سمت مسئول اصلی شر لجام گسیخته که عراق، منطقه و جهان را به خاک و خون کشید، گرفت. پاپ رم خوب می‌داند که این شر در علم ادیان یک نام دارد؛ خشونت تکفیری لاهوتی، یعنی خشونتی که برآن مشروعیت الهی می‌کشند. آیا مشروعیتی بالاتر یا فراتر ازآن وجود دارد؟ در نتیجه خطرناک‌ترین نوع خشونتی است که بشریت در طول تاریخ طولانی خود به چشم دیده است. به این دلیل که من تو را می‌کشم و یقین دارم با کشتن تو به خدا نزدیک خواهم شد بلکه با بریدن سرت پا به بهشت می‌گذارم. این همان «خشونت مقدس» است یا به توهم آن را مقدس می‌پندارند. شاخصه هراسناک این خشونت که سراسر منطقه را به وحشت انداخت از اینجاست. تو کافری تنها به این دلیل که با دین یا مذهب متفاوت دیگر  «زاده شدی». در نتیجه، بریدن سر تو شرعاً حلال است. چرا در مکان مناسب و درست متولد نشدی؟ چرا در مکان اشتباه زاده شدی؟ به ویژگی زورگویانه یا نابخردانه این پرسش دقت کنید. این همان لاهوت سیاهی است که اکنون بر خاورمیانه و سراسر جهان اسلام سایه انداخته است. و به همین دلیل پاپ تا پایش به گفته خودش به «سرزمین شهید»-خاک عراق- رسید بر این نقطه تمرکز کرد. او چهره دینی بزرگی است و می‌داند دقیقاً درباره چه چیزی سخن می‌گوید. او می‌داند مشکل و بیماری خطرناکی که به جان سراسر منطقه خاورمیانه افتاده و آن را به بشکه باروت انفجاری بدل کرده چیست. به همین دلیل ایزدی‌های بزرگ کوه سنجار را به «قربانیان بی گناه بربریت دیوانه و کاملاً غیر انسانی» خواند. پیامی مستقیم که نه تنها به داعشی‌ها بلکه به همه کسانی که نهان یا آشکارا با آنها همدلی می‌کنند، فرستاده می‌شود. و متأسفانه حتی درمیان فرهنگیان یا شبه فرهنگیان زیادند!

در کتاب بزرگ گفت‌وگوی‌اش درباره «سیاست و جامعه» پاپ به اندیشمند فرانسوی دومنیک ولتون چنین می‌گوید: اعمال خشونت به نام خدا گناهی نابخشودنی است. خداوند عز و جل امکان ندارد خشونت کور را به هرشکل بپذیرد. خدواند محبت است و بخشش. خشونت و خدا دو خط موازی‌اند که به هم نمی‌رسند. به معنایی دیگر، امکان ندارد دین خشونت را توجیه کند، اگر آن را به درستی درک کنیم و وقتی که گفت‌وگو کننده در اعتراض به او می‌گوید: اما این همان چیزی است که دقیقاً در خاورمیانه به دست گروه‌های تندرو اتفاق می‌افتد؟ آنها خشونت را حلال بلکه مقدس و حتی واجب و لازم و ضروری می‌داند؟ اینجا پاپ به او می‌گوید: درست است، حق با توست. و به همین دلیل برادران مسلمانم را نصیحت می‌کنم متون‌شان را در پرتو حال حاضر و علم معاصر بازخوانی کنند. آنها را نصیحت می‌کنم روشمندی نقد تاریخی را بر متون مقدس خود عملی کنند همانگونه که  ما با متون و کتاب‌های مقدس خود کردیم. وگرنه هرگز از بن بست بیرون نمی‌آییم. متن‌ها و فتواهای لاهوتی وجود دارند که خشونت را مجاز و حلال و مباح می‌سازد بلکه آن را مقدس می‌شمارد! باید با آنها رودر رو بشویم. و پاپ درست گفت. به نظر من این مشکل دوران است. این همانی است که عراق را طی بیست سال اخیر به خون کشید؛ از ابومصعب الزرقاوی تا داعشی‌های کنونی. اصل بلا در اینجا نهفته است. انگشت بر زخم گذاشت. و در نتیجه برعکس گمان و خیال ما مسئله سیاسی سطحی نیست. وگرنه مسئله ساده بود. و بسیار خطرناک‌تر است: در درجه اول دینی و لاهوتی است. به همین دلیل بسیاری از فرهنگیان عرب تا به اینجا می‌رسند، با خواری پاپس می‌کشند.

تنها برای توضیح این مسئله و نه بیشتر، از علم اصول بخش تطبیقی آن را ترجیح می‌دهم. به این دلیل که تا زمانی که ما درون یک میراث، بسته مانده باشیم یا در یک مذهب واحد منزوی شده‌ایم نمی‌توانیم چیزی بفهمیم. شایسته است به مسائل از منظری وسیع و گسترده بنگریم. تطبیق اساس فهم و نگاه است. و چیزها با ضد خود مشخص می‌شوند. در اینجا خود پاپ به ما کمک می‌کند. درجایی دیگر از این کتاب ارزشمند لذت‌بخش می‌گوید: وقتی کودک خردسالی بودم به ما می‌گفتند، پروتستانت‌ها به جهنم می‌روند. همه‌شان از اول تا آخرشان(پاپ جلوی گفت‌وگو کننده از خنده می‌ترکد و بعد با هم می‌خندند). چون ما کاتولیک‌ها پروتستانت‌ها را به عنوان زندیق و بی دین منحرف از راه راست می‌پنداشتیم؛ یعنی از مسیحیت حقیقی یا درست. اعتقاد قوی و قطعی داشتیم که بیشتر از یک مذهب درست یا فرقه نجات یافته در مسیحیت وجود ندارد: فرقه کاتولیک. تا سال 1940-1942 یعنی درزمانی که من تنها 4 یا 5سال سن داشتم باور ما این بود. بعد تغییر کردیم و متحول شدیم و دیگر کسی را از نعمت خدا محروم نمی‌کردیم. از عقیده تکفیر دست کشیدیم پس از آنکه مجمع دوم واتیکان دست به نوسازی عالی لاهوت زد و تقارب لاهوتی میان دیگر مذاهب مسیحی بلکه حتی با مسلمانان و دیگر ادیان جهان به وجود آورد. در این حالت مسیحیت پس از یک درگیری طولانی با خود و مدرنیته آشتی کرد.

و اکنون این پرسش را مطرح می‌کنم: پاپ درباره مسیحیت صحبت می‌کند یا درباره اسلام؟ در حقیقت کلامش با یک تفاوت اساسی کاملاً بر اسلام قابل انطباق است؛ و آن اینکه آنها لاهوت تکفیری را به طور کامل کنار گذاشتند و لاهوت روشنگرانه را در پیش گرفتند درحالی که ما هنوز به لاهوت تکفیری چنگ زده‌ایم و جایگزینی برای آن نمی‌پذیریم. بلکه حتی نمی‌توانیم از آن جد اشویم. ما در درون آن زندانی هستیم و با رشته‌های درهم پیچیده از هرطرف گرفتاریم. و بیشتر از این: ما اوج لذت از این بسته بودن لاهوتی در قفس طلایی را می‌بریم. چرا؟ چون به ما احساس متفاوت بودن و برتری داشتن بر دیگر ادیان جهان و همه ملت‌های کره خاکی را می‌بخشد. آرامش و سکینه را برای ما تأمین می‌کند بلکه این احساس را به ما می‌بخشد که به تنهایی وارد بهشت می‌شویم و سه چهارم دیگر جمعیت کره زمین به جهنم می‌روند. ما تنها مؤمن هستیم و همه دیگران کافراند. چه احساس زیبایی! چقدر قوی! نمی‌توانیم انفجارهایی که عراق را به دست الزرقاوی و بعد از او به خاک و خون کشید بفهمیم مگر اینکه لاهوت تکفیری و فتواهای معروف را مد نظر داشته باشیم. و به همین دلیل؛ می‌گویم، مسئله لاهوتی است پیش از آنکه سیاسی باشد یا می‌توان گفت، لاهوتی-سیاسی است اگر اصطلاح اسپینوزا را به عاریت بگیریم. موضوعی که اکنون مشرق عربی را منفجر و نابود می‌کند، همان لاهوت سیاسی تکفیری تاریکی‌گراست. نقطه سر سطر. آنچه  بهارعربی را پا به‌زا کرد که در ابتدا انرژی آزادی‌بخش حقیقی داشت، مصادره آن از سوی تاریک اندیشان اخوان المسلمینی بود. اینگونه به جای آنکه ما را به پیش پرتاب کند ما را چندین قرن به عقب برد. فرقه‌گرایی و گرایش‌های مذهبی در طول حیات خود چنین قبراق نشد که اکنون شده است. حتی در قرون وسطی سبک بارتر بود. با این حال نیمه فرهنگیان عرب براین گفته پافشاری می‌کنند که مشکل دینی یا فرقه‌ای در جهان عرب وجود ندارد! خوشبختانه پاپ فرهیخته و در آرژانتین با عرب‌ها اختلاط داشته و خوب می‌داند مشکل و درد بزرگ کجاست. و به همین دلیل سفرش در عراق و سراسر منطقه با استقبال مواجه شد. او طبیبی است که زخم‌ها را درمان می‌کند. علاوه برآن او فردی پر از نیت‌های پاک و واقعاً خیرخواه است.

نشست معنوی که در نجف اشرف او را درکنار آیت الله علی سیستانی نشاند، تاج‌گذاری بر همه اینهاست. خطاب این نشست علیه «داعش» و جریان‌های تندرو و تاریکی‌گراست که ازسال 2014 و تا 2017 و زمان فروپاشی خلافت سیاه به عراق هجوم آوردند. و ما می‌دانیم فتوای مشهور سیستانی در ماه ژوئن سال 2014 بود که مانع از گسترش داعش شد که پاپ آن گروه را وحشی بربری و بی منطق خواند. فتوای مبارکی است که روند تاریخ را تغییر داد. اینگونه می‌بینیم که دین می‌تواند در راه خیر به کارگرفته شود(سیستانی) یا در راه شر(داعش). و این را پاپ بیشتر از هرکسی می‌فهمد. همچنانکه می‌داند جنگ کنونی تنها در عراق جریان ندارد بلکه همه منطقه است و میان دو فهم از دین است: مفهوم همزیستی انسانی و با تسامح و مفهوم تکفیری «داعشی» متعصب. اولی بر وحدت ملی و امکان همزیستی محافظت می‌کند، درحالی که دومی آن را تکه‌پاره می‌کند و همزیستی را جهنمی غیرقابل تحمل می‌سازد!



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.