کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

«با هم تا همیشه» کتاب مشترک آن دو است، یک فصل برای کارلوس و یک فصل برای کارول، اما رازهای چندانی ندارد

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها
TT

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

برای کسی که در کتاب کارلوس و کارول غصن دنبال اسراری درباره سقوط یکی از بزرگ‌ترین کارآفرینان جهان است تا اندکی از عطشش را فروبنشاند؛ مردی که برای سال‌ها بر قله کنسرسیوم صنعتی سه شرکت خودروسازی نشست و آمر و ناهی آن بود، به شدت ناامید خواهد شد. کسی که به دنبال داستانی از نوع هالیوودی یا «جیمز باند» است به خصوص بخشی که مربوط به فرارش از ژاپن به لبنان می‌شود و پنهان در یک صندوق چوبی بزرگ مجهز به دو سوراخ برای آنکه بتواند نفس بکشد، برهمان تشنگی می‌ماند. کتاب کارلوس و کارول غصن با عنوان «با هم تا همیشه» که به زبان فرانسه توسط انتشارات «لابزرواتور» در 305 صفحه منتشر شده، اسرار اندکی دارد اما در توصیف حالت روحی این زوج کم نگذاشته که از صفحه اول تا آخر دست از بیان تمسک هریک از آنها به دیگری تا مرز واله شدن برنمی‌دارد تا جایی که می‌توان گفت عشق «لیلی و مجنون» دربرابر آنها چیست؟! دو نویسنده ساختار کتاب را به شکل یگانه‌ای ترسیم کرده‌اند: دارای تسلسل زمانی از یک جهت و دو صدایی از جهت دیگر به طوری که هر فصل گویی بازتاب یا برای تنوع بخشیدن به آن چیزی است که یکی دیگر نوشته است: یک فصل برای کارلوس و یک فصل برای کارول. او تجربه تلخش را از لحظه‌ای که حس کرد زمین زیر پایش خالی شد روایت می‌کند؛ وقتی که شب 19 نوامبر پا به فرودگاه توکیو گذاشت و بازداشت و روانه زندان شد؛ کارول غرق در توصیف حالت روانی و احساساتش در لحظه‌ای می‌شود که خبر بازداشت کارلوس به او رسید. او به دلایلی که نمی‌داند کدامند در بازداشت به سرمی‌برد و کارول غرق در یأسی است که علت آن غیبت مردی است که دوست دارد، پیش از آنکه آستین بالا بزند و پا به میدان مبارزه رسانه‌ای بگذارد و با هرکسی که قدرتی دارد و می‌تواند شوهرزندانی‌اش را به او برگرداند تماس می‌گیرد. اما این به معنای آن نیست که کتاب جذاب نباشد و به خواننده داستان عشق‌شان و جزئیات وابستگی هرکدام‌شان به یک‌دیگر و خانواده را منتقل نکند.

جزئیات سقوط

کتاب پرتوی مستقیم به ژاپن، نظام قضایی و درگیری‌های پنهانی می‌افکند که با بازداشت کارلوس غصن رئیس کنسرسیوم 3شرکت خودروسازی شعله‌ور شدند؛ «رنو» فرانسوی، «نیسان» و «میتسوبیشی» ژاپنی که غصن تأکید می‌کند، آنها را از نابودی نجات داد. کتاب نیز به نوشته کارلوس که به دلیل جابه‌جایی‌های بی وقفه‌اش بین پاریس، توکیو، بیروت، آمستردام، نیویورک و دیگر شهرها و پایتخت‌ها جهان ازهواپیمای اختصاصی خود به عنوان خانه استفاده می‌کرد، بی‌رحمی سرمایه را برای ما توصیف می‌کند و منطق «سرد» کشورها که افراد را له می‌کند به طوری که طومار آنها را می‌پیچد و هرچه تقدیم کرده‌اند به طاق نسیان سپرده می‌شود از لحظه‌ای که منافع حکومت بر گرفتاری فرد غلبه می‌یابد. این مرد سه تابعیتی، زاده لبنان بزرگ شده برزیل و دارای شهرت حرفه‌ای فرانسوی از بلندایش سقوط کرد و سقوطش قوی بود.

کتاب «با هم تا همیشه» اولین کتابی نیست که به اعماق داستان صعود و سقوط کارلوس غصن می‌پردازد، اما این اولین کتابی است که روایتی از داخل و با قلم خود فرد به ما می‌دهد، جزئیات سقوط و «تخلف» دستگاه قضایی ژاپن که هرکسی لای چنگال‌هایش بیفتد تکه تکه می‌کند، بزرگ باشد یا کوچک به خصوص اگر بزرگ خارجی باشد.

از همان بخش‌های اول کارلوس غصن به خواننده هشدار می‌دهد در صفحات بعد چه چیزی درانتظار اوست:«این کتاب داستان جدایی و دوری را روایت می‌کند که برما تحمیل شد(او و همسرش) و طوفانی که ازآن گذشتیم، هر کدام ما از یک طرف در مدت زمان حدود یک سال، داستان ایستادگی در مقابل ستم است، داستان نبردی که کارول وارد آن شد و برای آگاه ساختن رسانه‌ها درباره رفتار دستگاه قضایی ژاپن کوتاه نیامد، رسوایی بشری که هیچ کسی ازآن سخن نمی‌گوید. تا جایی که زمین خوردم، اما نه آنگونه که دادستان ژاپنی می‌خواست و تصمیم گرفتم برخلاف میل همه بروم(بگریزم) تا به دیدار زنی بروم که دوست داشتم».

ساعت چهار(به وقت توکیو) هواپیمای اختصاصی«گولف استریم» پس از 13 ساعت پرواز در فرودگاه بین‌المللی توکیو به زمین نشست و غصن تعجب کرد از اینکه کارمند بخش گذرنامه از او خواست برای « مشکلی» که در گذرنامه‌اش وجود دارد کمی منتظر بماند و بعد او را برای بررسی به دفتر راهنمایی کرد. آنجا سه مردی روبه روشد که بعد یکی از آنها دشمن بزرگ او می‌شود؛ بازپرس دادستانی به نام یوشیتاکا سیکی که به او اجازه نداد از تلفن همراه استفاده کند تا با دخترش که از شهر سان فرانسیسکو برای دیدنش به توکیو آمده بود صحبت کند. بعد آن سه مرد او را از دالان‌های تاریک گذراندند و سوار خودرو کوچک با درهای قفل شده‌ کردند و به سمت زندان هولناک «کوسوج» بردند، جایی که بازپرس دلیل بازداشتش را به اطلاعش رساند؛ دادخواستی که به دلیل مخفی کردن درآمدهایش علیه او اقامه شده است. وقتی که غصن خواستار حضور وکیل مدافع درکنارش شد، درخواست او رد شد تا پس از آن تدابیری که به «توهین آمیز وغیرانسانی» توصیف می‌کند، شروع شود. او متحیر از اتفاقی بود که می‌افتاد در کشوری که او را به عنوان «نجات بخش» نگاه می‌کرد. از او خواسته شد همه لباس‌هایش را دربیاورد، ساعت و کمربند و کیف مدارک شخصی‌اش از او گرفته شد. غصن چنین می‌نویسد:« احساسی روبه انفجار برمن مستولی شد که من از همه چیز به هیچ چیز بدل شدم». بعد زندانی به سلولی به مساحت 6 متر مربع برده می‌شود که در گوشه‌ای از آن رختخوابی به روش ژاپنی روی زمین وجود داشت علاوه بر کمترین امکانات. به سرعت احساس سرما کرد و به این فکرکرد، این کار برای تحقیر فرد بازداشتی صورت می‌گیرد تا از ذهن و هوشش استفاده نکند. پیش از آنکه دررختخواب بخوابد این پرسش‌ها در ذهنش می‌چرخیدند: چه کسی برای این بلایی که برسرش آمد نقشه کشیده؟ و چطور اتفاق افتاد؟ چرا که ساده نیست مردی که بین قاره‌ها از آپارتمانی بزرگ به هتلی «پنج ستاره» می‌رود خود را زندانی، تنها و بریده از جهان ببیند درحالی که جشن تولدش را در کاخ مشهور ورسای نزدیک پاریس می‌گیرد.

توطئه

در زندان «کوسوج» مرد پنج قاره به شمار «2245» تبدیل شد که هروقت از او می‌خواستند خود را معرفی کند باید آن را به زبان بیاورد. و کارلوس‌ غصن به طور مفصل درباره اولین صبحانه‌اش در سلول می‌گوید: مقداری برنج و مشتی گیاه با چای سبز و تمام. بعد جلسات بازجویی توسط دشمن جدید (سیکی) آغاز می‌شوند که در طول روز و گاهی عصر و شب هم ادامه می‌یافتند. از جزیئات جلسات بازجویی اینکه او با دست خالی به آنجا می‌رفت: نه کاغذی، نه مدادی و نه وکیل مدافعی. 4یا6 ساعت پیوسته با پرسش‌های پشت سرهم پیرامون اتهاماتی که بازپرس برمی‌شمرد و برمی‌گشت سراغ‌شان بلکه پاسخ‌های غصن چیزی ازآنها را روشن کند، اشتباهاتی که دفاعش را مخدوش یا ضعیف سازد.

کارلوس غصن زبان ژاپنی را نمی‌داند به همین دلیل برایش سخت بود قوانین زندان را بداند، اما او به تدریج با برخی ازآنها آشنا شد و این هم چند نمونه آن: خواب رأس ساعت نه شب پس از کشیده شدن سوت، بیدارباش ساعت هفت صبح. زندانی باید هر روز صبح اتاقش را مرتب کند، حق ندارد در سلول قدم بزند یا دراز بکشد جز درساعت‌های مشخص برای قیلوله. همین طور باید بنشیند و به پشت بخوابد یا به پهلو به شرط آنکه نگهبان صورتش را از دریچه در ببیند. همچنین چراغ‌ها در طول شب روشن می‌مانند... زندانی حق دارد هفته‌ای دوبار به حمام برود و هزینه هوله، مسواک و خمیردندان را از جیب خود بپردازد. هدف از همه تدابیر برای غصن این است: شکستن مقاومت زندانی، جلوگیری از تماس با افراد دیگر و کشاندن او به اعتراف به گناه. اما مشکل غصن این است که باور ندارد گناهی مرتکب شده است. خطایی نکرده و ظالمانه به زندان افتاده است. به همین دلیل تلاش اول او کشف فردی است که «توطئه» را علیه او چیده. از آنجا که سفیر کشوری که تابعیتش را دارد حق دارد با او دیدار کند، سفیر فرانسه (لوران بک) خیلی زود به دیدنش می‌رود و به او خبر می‌دهد مدیر شرکت «نیسان» هیروتو سکاوا، در یک کنفرانس مطبوعاتی از روش کار و سبک زندگی‌اش انتقاد کرده و اینکه تنها چندین آپارتمان بزرگ درسراسر جهان دارد و برای جابه جا شدن از هواپیمای اختصاصی استفاده می‌کند... آن هم به حساب شرکت ژاپنی. کارلوس غصن وقتی سرخورده شد که او سیکاوا را آماده می‌ساخت تا جانشینش در رأس شرکت بشود و به همین دلیل «خیانتش» بسیار دردناک بود. سفیر بعداً به او اطلاع داد که شرکت «نیسان» پرونده قطوری علیه او تهیه کرده و مسئولیت اتفاقاتی که افتاده با آن شرکت است با تحریک «سیکاوا» و با مشارکت و همآهنگی با دادستان «سیکی» و رسانه‌های ژاپنی که در زمان بازداشت در فرودگاه حضور داشتند، آن هم برای تحقیر بیشتر او. پس باور غصن این بود که او «در دام افتاده است» و باید خودش را ازآن بیرون بکشد و به همین دلیل وکیل مدافعی را که «نیسان» برای دفاع از او انتخاب کرده بود نپذیرفت، اما سه وکیلی که شرکت «رنو» انتخاب کرد پذیرفت.

«از قبر به خانه»

کارلوس غصن حضورش در دادگاه پس از یک ماه و نیم را روایت می‌کند که چطور با طنابی که دور کمرش پیچیده بودند و نگهبان یک سرآن را گرفته بود و مثل حیوانی برای سربریدن او را به صحن دادگاه بردند.

کارلوس می‌گوید چطور فکر خروج یا فرار در ذهنش پخته شد. نقطه آغاز برای او تأکیدش براین بود که سیستم قضایی ژاپن منصف نیست و اکثریت مطلق افرادی که وارد دادگاه می‌شوند محکوم می‌شوند و در نتیجه فکرمی‌کند او باید چندین سال را در زندان بگذراند و او نمی‌تواند در ژاپن بماند چرا که به معنای «مرگ آرام» خواهد بود. دیگر آنکه انگیزه دیگری او را وا می‌داشت تا از آن قید و بندها بگریزد و آن هم عشقش به کارول بود و اینکه نمی‌توانست دور از او زندگی کند. به نظرش، او از قضاوت فرار نکرد چون همیشه آماده پذیرش مسئولیت خود است بلکه از ستمی که به او شد گریخت و از غیر انسانی بودن دستگاه قضایی با وجود اینکه ژاپن ادعای دموکراسی و احترام به حقوق بشر می‌کند.

غصن از 18 نوامبر 2018 تا 30 دسامبر 2019 بین زندان و اقامت اجباری باقی ماند و این تاریخی است که در آن وارد فرودگاه بیروت شد پس از آنکه با هواپیمای اختصاصی از یک فرودگاه متروکه ژاپنی دور از توکیو به استانبول و از آنجا با یک هواپیمای اختصاصی دیگر وارد فرودگاه بیروت شد. غصن این سفر را «از قبر به خانه» توصیف می‌کند. بعد به کارول برمی‌گردد:«هرچه به او نزدیک می‌شدم، تپش قبلم شتاب می‌گرفت». وقتی او را درکنار ماشین دوستش در نزدیک خانه‌اش در محله اشرفیه بیروت دید به او گفت:« تو شیرزن منی، و این زیباترین روز زندگی من است».   

   



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی