هولدرلین شاعری تا مرز جنون

هیچ کسی جوهره شعر، برائت و مصایبش را مانند او تجسم نبخشید


پشت میز درس با دو جوانی از همنسلان خود آشنا شد که بعداً آینده‌ای سترگ می‌یابند: هگل و شلینگ. حتی هر سه در یک اتاق ساکن شدند. تصور کنید: سه غول‌ در یک اتاق
پشت میز درس با دو جوانی از همنسلان خود آشنا شد که بعداً آینده‌ای سترگ می‌یابند: هگل و شلینگ. حتی هر سه در یک اتاق ساکن شدند. تصور کنید: سه غول‌ در یک اتاق
TT

هولدرلین شاعری تا مرز جنون


پشت میز درس با دو جوانی از همنسلان خود آشنا شد که بعداً آینده‌ای سترگ می‌یابند: هگل و شلینگ. حتی هر سه در یک اتاق ساکن شدند. تصور کنید: سه غول‌ در یک اتاق
پشت میز درس با دو جوانی از همنسلان خود آشنا شد که بعداً آینده‌ای سترگ می‌یابند: هگل و شلینگ. حتی هر سه در یک اتاق ساکن شدند. تصور کنید: سه غول‌ در یک اتاق

فرانسوی‌ها چه زمان هولدرلین را کشف کردند؟ این سئوال به شکل بدی مطرح می‌شود و درست‌تر آن است که بپرسیم: چه زمانی آلمان‌ها هولدرلین را کشف کردند؟ هولدرلین تا اوایل قرن نوزده در سرزمین و موطن اصلی‌اش ناشناخته باقی ماند، یعنی نیم قرن پس از مرگش(1770-1843). وقتی که شعرای آلمان آثارش را پس از استفان جورج، ریلکه و تراکل کشف کردند، دیوانه شدند و از خود می‌پرسیدند: چگونه شاعری به این بزرگی و در این سطح، تا این حد مهمل مانده باشد؟ چگونه ممکن است معاصرانش او را نشناسند؟ آنگاه به مرجع شعری آنها تبدیل شد و با مناسبت و بی مناسبت درباره‌اش سخن می‌گفتند. آن وقت به ستایش از او پرداختند و نامش را بالا می‌بردند. حتی نیچه در نهایت علاقه از او سخن می‌گفت. چه کسی می‌تواند توجه نیچه را جلب کند مگر اینکه یکی از جهش‌های زمانه باشد؟ وقتی نیچه چشم غره رود، جهان به لزره می‌افتد. این جدای از هایدگر است که در سراسر زندگی شیفته‌اش بود و صفحات بسیاری را به او اختصاص داد: سروده‌ها هولدرلین: آلمان و رود راین، شگفتی‌های هولدرلین و... حتی درباره او چنین گفت:« هولدرلین راه آینده را برای ما روشن می‌سازد چون شعرش سرنوشت جهانی بشر را پیش‌بینی می‌کند». آن موقع همسایگان فرانسوی‌شان نامش را شنیدند و به جست‌وجویش رفتند و شروع به ترجمه اشعارش کردند. کار به آنجا رسید که موریس بلانشو سخن از «کلام مقدس هولدرلین» می‌گفت.

هولدرلین در اشعار خود جوهر شعر و رادیکالیزم سرزنده‌اش را تجسم بخشید و پاکی مطلق شعر را مجسم ساخت. شعر بدون پاکیزکی اولیه‌اش که همچون آذرخش، نهرها و آبشارها منفجرمی‌شود چه معنایی دارد؟ قصیده اگر مانند سپیده صبح نباشد چه معنایی دارد؟ قصیده محال‌ها را می‌شکافد و تاریکی را تار و مار می‌کند. قصیده گشایش‌های پس از انسداد را محقق می‌سازد. و برای همین وقتی قصیده معناداری می‌خوانیم نفس راحتی می‌کشیم تا جایی که احساس آسودگی می‌کنیم. و شاید از شدت شادی به رقص درآییم و از حالت خود خارج شویم. شاید احساس کنیم جهان دگرگون می‌شود و هستی وسعت می‌یابد... اگر شاعری باشد که در شعرش غش نورزد او هولدرلین است. شعر را همچون پرسشگری بی انتها و پناهگاهی تجربه کرد که وقتی جهان به رویش اخم می‌کرد به آن پناه می‌برد. بسیار به او اخم کرد تا جایی که در پایان کار و وقتی تنها سی و هفت سالش بود دیوانه شد. و معلوم است نیمی از زندگی‌اش را هوشیار و نیم دیگر را در سرگشتگی‌ها غیاب گذراند. اما حتی قصاید «غیابش» را که در مرحله لغزان بین دو مرحله نوشت دست‌کم نمی‌گیرند. از زیباترین‌هاست. بگذارید به یکی از آنها گوش دهیم که شاید آخرین سروده‌ای باشد که پیش از خاموشی کامل نوشت، وقتی از این سو به آن سوی وادی جنون می‌شد:

همه شیرینی این جهان را چشیدم

جوانی دیگر رودی به سوی افق نیست

دو ماه بهار دیگر دور شدند

تابستان نیز فاصله گرفت

و من دیگر چیزی نیستم

دیگر میلی به زندگی ندارم

هولدرلین، جوان بسیارزیبایی بود. می‌گویند، وقتی پا به اتاقی می‌گذاشت آن را روشن می‌ساخت. فردی فرهیخته از نمونه اعلی بود. استاد و معبودش ژان ژاک روسو بود. نمونه اعلای او بود. در رثایش یک یا چند قصیده‌ سرود. همه آنها شیفته ژان ژاک روسو بودند. دوستش هگل نیز. و پیش از او کانت. غولها، همدیگر را می‌شناسند... دلیل دیوانگی‌اش این بود که در دام عشق زنی متأهل افتاد که از رنج و درد او یا دوریش پس از آنکه طشت رسوایی ماجرا از بام افتاد، مرد. وقتی خبر مرگش را شنید و در شهر بوردو فرانسه بود، عقلش مختل شد و با پای پیاده به آلمان برگشت. او «زن را کشت» و زن او را دیوانه کرد. برگشتیم به مجنون لیلی و اوج عشق.

برخی هولدرلین را به شاعر مطلق وصف می‌کنند. او زلال‌ترین و پاک‌ترین شاعر تاریخ آلمان است. معذرت می‌خواهم ریلکه! همچنین عذرمی‌خواهم نیچه! و شاید هم هایدگر! هیچ احدی جوهره شعر و پاکی و درد آن را آن طور که هولدرلین تجسم بخشید مجسم نکرد. در خانواده‌ای شریف و ساده متولد شد. کودکی فقیرانه‌ای را در سایه دیرها و کلیساهایی گذراند که بین جنگل‌ها و رودها و دریاچه‌های یکی از زیباترین مناطق آلمان پراکنده بودند. بعد هم در کودکی پدرش را از دست داد و وارد مدرسه دینی شد تا مادر و مادر بزرگش را راضی سازد که آرزوی آینده درخشانی برایش داشتند. چگونه؟ به عنوان یک شخصیت دینی در روستاها!... او اما رؤیای آینده دیگری در سر داشت که کاملا عکس آن بود. می‌خواست چهره فرهنگی روشنگرایی باشد، همین. می‌خواست خودش را از غبار روزگار و قرون و دگماها بتکاند. در دانشگاه توبینگن سرگرم کشف ادبیات و اساطیر یونانی شد. آنجا با دو جوان از همنسلانش آشنا شد که بعداً آینده سترگی می‌یابند: هگل و شلینگ. اینها سه دوستی بودند که پشت یک میز می‌نشستند و حتی ساکن یک اتاق بودند. تصور کنید: سه غول در یک اتاق! او به قله شعر می‌رسد و آن دو به قله اندیشه. دو قله، قله شعر و اندیشه در شخصیت او همدیگر را به آغوش می‌کشند چون او فیلسوف و اندیشمند عمیقی نیز بود. به روایت شعری فلسفی هولناکش نگاه کنید: هیپریون. اما او در درون دچاره شکاف شده بود، چون خود آلمان میان فلسفه/دین یا بین ایمان/عقل دچار انشقاق بود. گفته می‌شود مجادله‌های پرسرو صدایی که پیرامون الحاد شکل گرفت روانش را بسیار نگران ساخت. آن زمان دوره لرزه‌های بزرگ بود که یک جمله آنها را خلاصه می‌کند: چگونه روح می‌تواند ناگهان از دوره دین به دوره فلسفه منتقل شود؟ چگونه می‌توانیم از بنیادگرایی که در اعماق و ریشه‌های ما نفوذ کرده جدا شویم؟ چگونه می‌توانیم بر خودمان پیروز شویم؟ تنها راه حل آشتی دادن میان دین و فلسفه است. اگر به شکل درستی دین را بفهمیم مشکلی وجود ندارد. مشکل در فهم نادرست دین و تاریک اندیشی دینی است نه خود دین. دین قابلیت وجوه مختلف را دارد.

هولدرلین اندیشه رهایی‌بخش و روشنگرا را برای اولین بار در دانشگاه شناخت: یعنی تفکر لایبنیتس، ولتر، کانت، فیخته، ژان ژاک روسو و... کتاب‌های فلسفه روشنگری را مخفیانه می‌خواندند و وقتی مفتش کلیسایی سرزده وارد اتاق می‌شد، آنها زیر لحاف پنهان می‌کردند.

به هرحال پرسش بزرگی که برای فرهیختگان آلمانی مطرح بود چنین بود: چگونه می‌توان از دیدگاه کهنه به جهان بیرون آمد و دیدگاه علمی و فلسفی به جهان را پذیرا شد؟ هولدرلین هزینه این خروج، این عبور دشوار را گران ‌پرداخت. توان طاقت فرسایی را از او گرفت. و همین سئوال اکنون بر فرهیختگان جهان عرب مطرح است. از این حهت، فاصله تاریخی بین اروپا و جهان عرب یا اسلام به عنوان یک کل دست‌کم به دویست سال می‌رسد. باید به این جنگ فرقه‌ای میان کاتولیک‌ها و پروتستانت‌ها را افزود که همچنان در آلمان آن زمان پر زور شعله می‌کشید. او را نگران می‌ساخت و می‌آزرد. اکنون به برکت روشنگری عقلی و پیشرفت هولناک و جنگ‌های فرساینده‌ای که فلاسفه و ادیبان و شاعران در طول سه قرن پیاپی به راه انداختند اثری ازآن نمانده است. دراین باره نگاهی به «مانیفست اول فلسفه ایده‌آلیستی آلمانی» بیاندازید، که بزرگ‌ترین فلسفه‌ای است که در دوران معاصر ظهور یافت. چه کسی آن را نوشت: هولدرلین، هگل یا شلینگ؟ مهم نیست. هرسه نفر در حدود سال 1796 نوشتند. چه می‌گوید؟ بسیار مختصر چنین است:« آلمان نمی‌تواند واقعاً برخیزد مگر پس از متبلور ساختن فهمی کاملاً جدید از دین مسیحیت. خروج از فهم قدیم جامد متحجر به هر شکلی لازم است. و شایسته است به شکلی خاص از درک فرقه‌ای تنگ و تعصب آلود رسوخ یافته در عقلانیت جامعه رها شویم که همچون کوه‌ها رسوب کرده است. وگرنه آزادی بزرگی حاصل نمی‌شود و نهضت آلمانی مورد نظر محقق نمی‌شود». با اندکی تصرف به این معنی. و اکنون شما را به خدا ازتان می‌پرسم: این متن تاریخی دقیقاً درباره چه حرف می‌زند: درباره ملت آلمان قرن هجدهم یا امت عرب در قرن بیست و یکم؟ آزادی جواب را به شما می‌سپارم.

اما شعر هولدرلین چطور؟ او رمانتیکی شیفته طبیعت بود: یعنی به پی هم آمدن فصل‌ها و سال‌ها، فصل درو و چیدن میوه‌ها، رشد و انحطاط، زندگی و مرگ، شادی و رنج، رعد و برق، گل‌ها و درخت‌ها و به همه چیز. بگذارید به این بخش کوتاه که از هرچه شعر است فراتر رفته گوش بسپاریم:

آه چه زیباست درخشش خورشید و گل‌های روستاها!

روزها می‌آیند، پر از گل، روزهای نرم و ملایم.

شب نیز گل‌های خود را دارد. و روزهای روشن

از آسمان فرود می‌آیند

اینجا سخن از زایش روزهاست...

باز هم به این قطعه از قصیده‌ای گوش کنیم با عنوان: «کاملاً همانگونه که در یک روز استراحت»:

کاملاً، همانگونه که در روز استراحت، کشاورز

صبح بیرون می‌زند تا باغش را وارسی کند

پس از آن شب شب شعله‌ور از انوار برق،

پیامبر رطوبت و طراوت،

برقی که بی وقفه در طول شب فرومی‌ریزد.

و همچنان در دوردست‌ها صدای رعد می‌غرد،

و رود بازمی‌گردد به کناره‌هایش،

و در زمین نمناک سبزه سرک می‌کشد،

و زیر باران بسیار آسمان،

تاکستان موج می‌زند سیراب از آب و درختان باغ

می‌درخشند زیر آفتاب آرام.

این است هولدرلینی که به ما هدیه داد و راه را برای ما روشن ساخت. می‌خواهم بگویم برای ما و به جای ما دیوانه شد با این تصور که ما دیوانه نیستیم! در ادبیات آلمانی به قله قله‌های شعر و نثر رسید. اما از عذاب روانی تندی رنج می‌برد که همچون دیوی تا آخرین لحظه با او جنگید، پیش از آنکه تسلیم شود و آرام آرام در دریای جنون فرو رود.



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.