چهره برجسته دانشگاهی، پروفسور جفری رابرتز کتابهایی را که مشهورترین دیکتاتور قرن بیست، ژوزف استالین(1878-1953) خوانده و اینکه چطور کتابهای آن کتابخانه یا کتابهایی را که از رفقا به امانت گرفته خوانده و ازآنها چه آموخته مرور و بررسی میکند، آن هم پس از آنکه رابرتز وارد آرشیف روسی شد و نتیجه این جستوجو کتابی بود که اخیراً با عنوان «کتابخانه استالین» توسط دانشگاه ییل امریکا منتشرشد. رابرتز در این کتاب کشف میکند، استالین از کودکی تا زمانی که منصب دبیرکل حزب کمونیست شوروی را برای سه دهه در دست گرفت «کرم کتاب» بود. اما آیا این میل مفرط به کتابخوانی او را به خود نویسندگان و احترام به آزادی کلمه نزدیک ساخت؟ این از اطلاعات چهره آکادمیک بریتانیایی که به عنوان مرجع جهانی در مسائل مربوط استالین و تاریخ سیاست نظامی و خارجه شوروی به طور کلی به شمار میرود به دست میآید.
«کتابخانه استالین» چاپ دانشگاه ییل
برای چندین دهه پس از مرگ ژوزف استالین درسال1953 منابع از هم گسسته در دسترس پژوهشگران درباره زندگی او، شخصیتش را همانند معمایی ساخت. آیا به همان سادگی، یک دیکتاتور وحشی بود که دبیرکل بعدی، نیکیتا خروشچف در سخنرانی محرمانه خود در نشست بیستم حزب کمونیست شوروی درسال1956 تصویرکرد؟ یا اینکه با فرهنگ و درکی میانه بود آن طور که رقیبش لئون تروتسکی در «زندگینامه استالین» تصویر میکند و پس از آنکه دیکتاتور شوروی سناریوی ترور مخالفش را سال 1940 در مکزیک نوشت منتشر شد؟
عجیب اینکه اکنون و پس از تقریباً هفتاد سال از مرگش و از راه این پژوهش عمیق و گردآوری بیوقفه اسناد و مدارک میفهمیم استالین« ایمان راسخی به قدرت بالای کلمات داشت» و از همان سنین پایین خوانندهای سیری ناپذیر بود. کتابهای ادبیات کلاسیک اروپایی را در کنار متون حقوقی جنبش سوسیالیسم میخواند. در یک مرکز لاهوتی آموزش دید، اما معیار حقیقی خود را در کتابخانههای رادیکال تفلیس، پایتخت گرجستان یافت. ایمان استالین به قدرت واژهها به دلیلی ساده برمیگردد و آن اینکه کتابها زندگیاش را تغییر دادند و او را به فعالیت سرّی و انقلابی در روسیه تزاری کشاند.
این عطش به کلمه او را درسراسر زندگی به مطالعه کشاند و برای خود مقدار مطالعه روزانه بین 200 تا500 معین کرد. و کتابها همه جا دور و برش پخش بودند؛ در دفتر کارش در کرملین، مقر محل اقامت و خانه مرخصیها در دریای سیاه. براساس اسناد درباره سکته مغزیاش، این اتفاق روز 5 مارس سال1953 در دفتر کارش و درمیان کپههای کتاب روی میزکار و میزهای دیگر روی داد. دراکثر کتابها به شکلی با خط خود و با قلمهایی به رنگ سبز، آبی و قرمز حاشیه نویسی شده. براساس اسناد حدود25 هزار کتاب برجای گذاشت که به شکل حیرت انگیزی متنوع بودند و بر شماری از آنها در هنگام مطالعه حاشیه نویسی کرده یا زیر برخی کلمات، جملهها یا پاراگرافهایی مشخص خط کشیده و با این کار افکار و احساسات و باورها خاص خود را عریان میساخت به خصوص که او افکار یا خاطرات خود را ننوشت و هیچ کتابی منتشرنکرد. علاوه برعطش بسیارش برای داشتن کتاب که برخی را میخرید و برخی هدیه میگرفت، از دیگران کتاب به امانت میبرد و شاعر شوروی دمیان بدنی گلایه میکرد که استالین کتابهایی را که از او به امانت میبرد آغشته به لکههای چربی برمیگرداند.
درحالی که زبان مادری استالین گرجی بود، اما تقریباً همه کتابهای موجود درکتابخانهاش به زبان روسیاند، کتابهایی که بخش اعظمشان توسط بلشویکها یا دیگر سوسیالیستها نوشته شدهاند. در دهه بیست قرن پیش، مطالعات استالین بیشتر بر آثار رقبایش برسر جانشینی لنین در رهبری حزب متمرکز شد؛ افرادی چون گریگوری زینوویف، لو کامنف و نیکولای بوخارین. و هرسه در عملیات پاکسازی حزبی جان خود را از دست دادند درحالی که لئون تروتسکی سال1940 ترور شد، اما کتابهای همه آنها روی قفسه کتابخانه استالین آماده مطالعه ماندند.
تاریخ همیشه مورد توجه استالین بود به خصوص تاریخ روسیه. او شیفته مقایسه بین حکومت خود و پطر کبیر(1672-1725) بود، یکی از مهمترین سزارهای روس در زمینه قدرت و اصلاح و حکومت ایوان مخوف(اولین کسی که در روسیه به عنوان سزار تاجگذاری کرد و دارای رفتارهای وحشیانه در قرن شانزدهم بود).
جفری رابرتز میگوید برجستهترین کتاب در مجموعه استالین «تاریخ صعود و سقوط امپراطوری رم» نوشته رابرت ویپر متخصص درتاریخ باستان است که زندگینامه ایوان مخوف را هم نوشت.
جدای از کتابهای تاریخی استالین وقت زیادی را صرف مطالعه کتابهایی درباره علوم زبانشناسی، فلسفه و اقتصاد سیاسی میکرد. پس از جنگ دوم جهانی وارد مناقشات موجود در شوروری پیرامون علم وراثت و اقتصاد سوسیالیستی و نظریه زبانشناسی شد.
استالین به شکل متنوعی کتاب میخواند؛ برخی کتابها را از جلد تاجلد خوانده و برخی را تنها تورق میکرد. برخی مواقع کتابی را آغاز میکرد و مدتی بعد دلش را میزد و گاهی از مقدمه به پایان بندی میرفت.
رابرتز میگوید، شماری از چهرههای آکادمیک پیش ازاو باقیمانده مجموعه استالین را زیر و روکردند به این امید که نگاهی به طبیعت حقیقی این دیکتاتور بیاندازند یا به «کلید شخصیتی که دوره حکومت او را بی نهایت وحشیانه ساخت» برسند. رابرتز هیچ دلیلی نیافت، اما پیشنهاد کرد «با دنبال کردن روشی که استالین کتاب مطالعه میخواند میتوانیم جهان را از چشمش ببینیم. شاید وارد جانش نشویم، اما باید عینک او را به چشم بزنیم».
استالین نه تنها خود کرم کتاب بود بلکه از دوستان و افراد خانوادهاش هم میخواست کتاب بخوانند و به آنها کتاب هدیه میکرد مانند اهدای رمان رابینسون کروزوئه نوشته دانیل دفو بریتانیایی به دخترخواندهاش سویتلانا. دختری که به غرب گریخت و گفت:«نویسندگی بسیار خستهام کرد».
استالین در میان کتابها آرامش و خوراک فکری را مییافت، اما این تسلا او را از اخلاقش نجات نداد و وجدانش را بیدار نکرد و رقبای حزبیاش را کشت و بسیاری از شهروندان شوروی را مجازات کرد. به گفته روزنامهنگار و نویسنده روس، ویتالی شنتالنسکی در کتاب «پارههایی از آرشیو ادبی کا گ ب» حدود1500 نویسنده در دوره «پاکسازی بزرگ»(1936-1938) کشته شدند. این برنامه ژوزف استالین برای محکم کردن پایههای قدرت خود و تحمیل آن بر حزب و ملت بود.
استالین از ادبا و نویسندگان خوشش میآمد و به همایش نویسندگان روس درسال 1934 گفت، درحالی که برای بنای سوسیالیزم به مهندس نیازداریم، کشور به «مهندسان روح بشری» نیاز دارد.