نوگرایی شعر و تجاوزهای زبانی


ادونیس
ادونیس
TT

نوگرایی شعر و تجاوزهای زبانی


ادونیس
ادونیس

چقدر در ابتدا از شعرنو به خصوص شعر منثور متنفر بودم. چقدر ازآن متنفر بودم و ازآن بدم می‌آمد. و دلیلش این بود که از کودکی غرق در شعر عمودی بودم که با صدای پرطنین و ریتم باشکوهش چشم را پر و گوش را اشباع می‌کند. قافیه‌ها و اوزان عربی چقدر لذت‌بخشند! چه لذتی دارد آوازخوانی با آنها! شما را کاملا مست می‌کنند. نمی‌توانم بخوابم و بیدار شوم مگر اینکه با قطعاتی از شعر کهن و مدرن عربی دم بگیرم. گاهی مزاحم همسایه‌ها می‌شوم! باید گوش و جانم را هر روز از این یا آن قطعه با این شعر یا آن پرکنم... از کودکی تاکنون این عادتم بوده. فکر می‌کنم هرکسی که با خواندن معلقات و گلچین اشعار عربی دوره اموی، عباسی و اندلسی و حتی بدوی الجبل، احمد شوقی، محمدمهدی الجواهری و .... بزرگ شده باشد، می‌فهمد من چه می‌گویم. باید اعتراف کنیم: گوش عرب به آهنگ اوزان و قافیه‌های بزرگ عربی عادت کرده بود که تو را کاملاً سیراب می‌کنند و به جای آنها هیچ بدیلی را نمی پذیری. این است راز ناخشنودی ما از شعرنو که اولین بار در دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته ظاهر شد. و دلیل خشم شدید ما ازآن این بود. جهش یا بریدن خام و ناگهانی بود. برای ما سخت و بسیار بی‌رحمانه بود. این را در حالی می‌گویم که جنگ‌های شدیدی که بر سر شعر آزاد در همه محافل فرهنگی و حتی در همه خانواده‌ها و خانه‌ها در بدو ظهور آن رخ داد، به یاد می‌آورم. مردم به دو قسمت تقسیم شدند: گروهی با آن که اقلیت بودند و گروهی در برابر آن که اکثریت بودند. پایان نامه دانشگاهی خود را به این موضوع اختصاص دادم، در دانشگاه سوربن درباره آن بحث کردم و در سال 1981 دکترای نقد ادبی مدرن گرفتم. از جمله مسائلی که در آن گفتم اینکه، شعر عمودی که میراث رسیده از هزاران سال پیش است، به شعری نیمه مقدس و معصوم تبدیل شده و قابل نقد و بررسی نبود و نباید به آن توهین شود... تبدیل به بتی از بت‌ها شده بود. به همین دلیل مردم عرب به شدت علیه شعر نو قیام کردند و آن را بدعت یا حتی کفر قلمداد کردند!
اما شعر منثور قبل از ظهور در جهان عرب ابتدا در فرانسه ظاهر شده بود. باید دانست شعر منثور از اواسط قرن نوزدهم در غرب ظاهر شده بود، در حالی که تا اواسط قرن بیستم در جهان عرب خبری از آن نبود. بنابراین، بین مدرنیته شاعرانه فرانسوی و مدرنیته شعری عرب، یک قرن فاصله است. بعد در پایان آن قرن رواج یافت و توسط شاعران بزرگ، از جمله رمبو، لوترمون و مالارمه قوام یافت. سپس در قرن بیستم رنه شار، هانری میشو و بسیاری دیگر بر آن تسلط یافتند. به نظر می‌رسد پدیده‌ای مترادف با مدرنیته باشد.
نزار قبانی
آهنگ مدرنیته دیگر ریتم جوامع سنتی کشاورزی روستایی نیست، بلکه جوامع صنعتی فناورانه است. در نتیجه، مدرنیته برای همگام شدن با آن به قالب شعری جدیدی نیاز داشت. و بدین ترتیب شعر منثور و پیش از آن شعر تفعیله متولد شد. علاوه بر این، محدودیت وزن‌ها و قافیه‌ها، شاعر را هر چند بزرگ و سرسخت باشد، خسته می‌کند و او را قادر به بیان آزادانه درونیات عمیق خود نمی‌سازد. به همین دلیل شاعر امروزی آن وزن‌ها را شکست و گفت: به من آزادی بده، دست‌هایم را رها کن! به این ترتیب باید دلیل پیدایش شعر مدرن را درک کنیم.
بودلر اولین شاعر بزرگی بود که شعر منثور را از طریق مجموعه خود با عنوان «افسردگی پاریس: اشعار منثور کوچک» به طور واقعی افتتاح، تقدیم و مشروعیت بخشید. به نظر می‌رسد که او قبل از اتخاذ منظومه منثور بسیار تردید کرده است. این اتفاق به گونه‌ای می‌افتد که گویی او از این برچسب خجالت می‌کشید، یا می‌ترسید مردم آن را نپذیرند. به این دلیل که مخاطب فرانسوی و همچنین عرب، به ریتم‌های عظیم شعر قافیه‌دار عادت کرده بودند. همان به تنهایی می‌توانست او را مانند بقیه از نظر شاعرانگی اشباع کند. اما می‌دانیم که وزن‌ها و قافیه‌ها گاهی حتی بزرگ‌ترین شاعران را بر خلاف میل خود به استفاده از حشو یا واژه‌های ساختگی وامی‌دارند. این در حالی است که شعر منثور تنها به حرکت درونی روح و موج‌های موزون آن محدود می‌شود. این بدان معنا نیست که از وزن و ریتم خالی است. این بدان معنا نیست که آسان است! در واقع ریتم درونی خودش را دارد، اما ضعیف است و می‌توانم بگویم پنهانی است که فقط گوش‌هایی که واقعاً به چشیدن شعر عادت دارند می‌شنوند. اما باید توجه داشت که شعر منثور بسیار دشوارتر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم. محدودیت‌های درونی خود را دارد که فقط شاعران حرفه‌ای واقعی می‌دانند.
بودلر
شگردهای خاصی برای شعر منثور وجود دارد که مهم‌ترین آنها نقض یا تجاوز به قانون حاکم بر زبان است، مانند گفتن «شب سپید» یا «روز سیاه» یا «عطر سبز» و غیره. همین تجاوزها یا تجاوزهای زبانی است که بار شعری به بار می‌آورند و وزن‌ها و قافیه‌ها را جبران می‌کنند. اما همه تخلفات موفقیت‌آمیز یا موفق نیستند. به قول یکی از منتقدان بزرگ روش اشتباه است، اما هر اشتباهی روش نیست! در همین راستا می‌گوییم: شعر تجاوز زبانی است، اما همه تجاوزها شعر نیست! متأسفانه اغلب شعر منثور را به همان راحتی که همه می‌نویسند، می‌گیرند. خطرناک‌تر این است که تجاوزهای زبانی را دست‌کم می‌گیرند، بنابراین آزاد به نظر می‌رسند و اصلا قانع‌کننده نیستند. آنها استعاره‌های ضعیف، پوچ و بی فایده‌ای هستند. آنها استعاره‌های ناموفقند و به هیچ وجه ارزش شعری خلق نمی‌کنند. بنابراین، تجاوز و تجاوز وجود دارد! به برخی مجموعه‌های شعر مدرن نگاه کنید که مانند قارچ‌ تکثیر می‌شوند و در استعاره‌ها یا تخطی‌های زبانی‌شان آنقدر شبیه همند که دیگر تفاوتی بین آنها نمی‌بینید، مگر در شاعران واقعاً با استعداد. این یکی از دلایل بیگانگی مردم با شعرنو است. به هر حال، شعر منثور خود را در نیمه دوم قرن نوزدهم بر فرانسه تحمیل کرد. چون سه تن از بزرگان به آن سبک نوشته‌اند: بودلر، رمبو و مالارمه. اما اینها بلدند زبان فرانسه را غصب کنند و زبان شعری را منفجر کنند. و آن هیولای وحشتناک لوتریامون را فراموش نکنیم! با او، تجاوز شاعرانه به مرزهای ترسناکی رسید که ذهن به سختی می‌تواند آن را باورکند.
مرزهای وحشتناکی که ذهن به سختی می‌تواند باورشان کند.
نمونه‌هایی از تجاوزهای شاعرانه موفق
رمبو در فصلی در جهنم می‌گوید:
«اما چرا ما برای خورشیدی جاودانه غمگین می‌شویم، اگر در جستجوی نورالهی هستیم – به دور از آدمیانی که در فصل‌ها می‌میرند»...
چگونه انسان‌ها می‌توانند در طول فصول بمیرند؟ فصل‌ها صحنه‌ای نیستند که مردم در آن بمیرند. فصل‌ها یک چیز فیزیکی نیستند. با این حال، این عبارت بار شاعرانه را به عنوان قوی‌ترین و بزرگ‌ترین بار ایجاد کرد. این یک نمونه بسیار موفق از تجاوز پنهان به زبان فرانسوی است.
و در باره سپیده‌ها می‌گوید: طلوع تابستان را بوسیدم... آب مرده بود... راه می‌رفتم، نفس‌های قوی و نرم را بیدار می‌کردم... جواهر نگاه می‌کردند و بال‌ها بدون سروصدا اوج می‌گرفتند... سحر و کودک در ته جنگل افتاد و غیره... (همه استعاره‌هایی پراکنده و برش خورده از شعری با عنوان: طلوع. که ممکن است در نگاه اول پوچ‌گرایانه به نظر برسد، اما به هیچ وجه چنین نیست).
رمز و راز بودن آن یک فضای بسیار دوست داشتنی ایجاد می‌کند. ابهام آن فراتر از هر وضوحی است. به هر حال کل شعر را باید از اول تا آخر خواند و بابت پاره پاره شدن آن عذرخواهی می‌کنم. چه زیباست این جمله که چنین شروع می‌شود: طلوع تابستان را پذیرفتم! من را به یاد تابستان‌هایم می‌اندازد... من را به یاد آغاز تعطیلات تابستانی می‌اندازد و تمام شادی‌هایی که هر سال با آن همراه است.)
رنه شار در شعر معروفش با این مطلع «خوب کاری کردی که رفتی آرتور رمبو!» می‌گوید:
«هجده سالت که به دوستی تن نمی‌داد، به سنگدلی، به فرومایگی شاعران پاریسی و وزوز زنبورهای عقیم خانواده دیوانه‎ات، خوب کردی که تارومارشان ساختی؛ که آنها را در گوشه گوشه اقیانوس‌ها در باد پراکندی، خوب کردی که آنها را زود زیر تیغ گیوتین‌شان افکندی »... و...
همه آنها استعاره‌هایی معجزه‌آسایند، همه تجاوزهایی شگفت‌انگیزی از شاعری بزرگ‌اند که شاعر بزرگ دیگری را تجلیل می‌کند و عظمت و دیوانگی آزادی‌خواهانه‌اش را می‌ستاید. این شعری است که از ژرفا می‌جوشد و همزمان شایسته رامبو و برنه شار است. شعری که هرج و مرج خلاقانه، ویرانگر و سرکش را می‌ستاید که بی آن نه شعر داریم و نه هیچ.
از همه اینها به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟ به این نتیجه می‌رسیم که شعر نو همه تجاوز است و تجاوز، همه نقض است و نقض. بدون تجاوز یا نقض معانی رسمی و قانونی زبان، نه شعری وجود دارد و نه هیچ.
در پایان، برای روشن‌تر شدن ایده، اجازه دهید با مثال‌هایی از شعر عربی به پایان برسیم. نزار قبانی در توصیف قطار سریع‌السیر که زمین را چپاولگرانه غارت می‌کند می‌گوید:

قطار من پرشتاب و سریع می‌رود
در راه خود گوشت فاصله‌ها را می‌جود
در راه خود مزارع را می‌درد
درختان را می‌بلعد در راه
می‌لیسد پای دریاچه‌ها
قطار گوشت فاصله‌ها را می‌جود، قطار مزارع را می‌درد، قطار درختان را می‌بلعد، قطار پای دریاچه‌ها را می‌لیسد. همه آنها استعاره‌های خارق‌العاده‌اند که به قانون معمول زبان تجاوزمی‌کنند. همه آنها به اصطلاح زبان عربی را شکار می‌کنند تا زبان عربی را احیا کنند و فضای جدیدی از آزادی را به آن بیافزایند. خلاقیت این است. این است شعر. هیچ خلاقیتی بدون تجاوز به معانی ملال‌آور، سازگار و قانونی زبان عربی وجود ندارد...
آدونیس می‌گوید:
شب کلبه بادیه نشینان بود
و چراغ‌ها قبیله
و من خورشیدی نحیف
زیر آن زمین تغییر داد چهره‌اش را
سرگردان به راه طولانی رسید
چیزی که در این قطعه فوق‌العاده برای من جالب است: خورشید نحیف است. چگونه خورشید می‌تواند نحیف باشد؟ این نقض قانون زبان است. یک زن ممکن است لاغر باشد نه آفتاب. با این حال استعاره شاعرانه و بسیار بسیار موفق است.

سپس در شعری دیگر می‌گوید:
چهره‌ای هراسیده از ماه نیست
او همچون نیزه‌ای شرک‌آلود می‌آید
مهاجم به سرزمین حروف
خون ریزانی که به خورشید می‌برد خون ریخته‌اش
به تن می‌کند برهنگی سنگ را 
و برای غارها دعا می‌کند
او که زمین سبک را در آغوش می‌گیرد
زمین سنگین است نه سبک. با این وجود، استعاره بسیار موفق و کاملاً قانع کننده است. به طور کلی در دیوان پیشگام و مؤسس تجدد شعری عرب نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد: منظورم «ترانه‌های مهیاردمشقی» است. او زبان شعر عربی را در فرم و محتوا منفجر کرد. خطرناکتر از همه این است که خود میراث کلامی سرکوبگر، یعنی مقدسات را منفجر کرد و از هر آنچه که در حال حاضر در حال وقوع است از نظر انفجار و اشتعال پیشی گرفت.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.