آیتالله علی خامنهای از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۳۶۸، تا روی کار آمدن ابراهیم رئیسی در سال ۱۴۰۰، هیچ رئیس جمهوری را موافق میل و خط فکری خود نیافت. حتی محمود احمدینژاد که با تظاهر به فرمانبرداری از آقای خامنهای و با حمایت سپاه پاسداران بر سر کار آمد، رفته رفته بر اختلافاتش با رهبر ایران افزوده شد .
درگیری اکبر هاشمیرفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی با آقای خامنهای عمدتا بر سر حمایت بیقید و شرط وی از جناح محافظه کار و تندرو و به قول عوام گذاشتن چوب لای چرخ دولت توسط ایشان بود. سیاست خارجی یکی از صحنههای درگیری آن سه تن با آقای خامنهای و سپاه پاسداران، به خصوص سپاه قدس به شمار میرفت. نوع رابطه با جهان، خصوصا رابطه با آمریکا به علاوه سیاستهای منطقهای و موضوع صدور انقلاب در مرکز اختلافات آن سه تن با آقای خامنهای قرار داشت. حساسیت نسبت به رابطه با آمریکا از سوی محافظهکاران به رهبری آقای خامنهای شدید بوده و هنوز هم پابرجاست. دشمنی با آمریکا برای جناح رادیکال که هسته مرکزی قدرت را تشکیل میدهند دفاع از موجودیت و هویت آنان است. آشتی با آمریکا به منزله پایان انقلاب است. با پایان گرفتن انقلاب، نه به رهبر انقلاب نیازی هست، نه به پاسداران انقلاب، و طبیعتا کلّ جریان تندرو بلاموضوع می شود. سپاه پاسداران تاکید می کند که "مشکل آمریکا با ایران یک مشکل ایدئولوژیک، بنیادین و موجودیتی است که از طریق مذاکره و مصالحه و سازش حل و فصل نمیشود".
با پایان گرفتن دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، آقای خامنهای و سیستم حامی او تصمیم گرفتند به وضعیت کاریکاتورگونه دموکراسی در ایران برای همیشه خاتمه داده و از شرّ دو جناح اصلاحطلب (پیروان خط خاتمی) و میانهرو (پیروان خط هاشمی رفسنجانی) در داخل هرم قدرت، برای همیشه خلاص شوند. تندروها، طبیعتا به رهبری آقای خامنهای، به این نتیجه رسیدند که از طریق حذف کاندیداهای ردۀ یک و حتی رده دو میانهرو و اصلاحطلب توسط شورای نگهبان، هیچ شانسی برای آنان باقی نگذاشته و با هدایت انتخابات به نتایج از پیش تعیین شده میتوانند تسلط خود را بر قوه مقننه و مجریه تثبیت کنند. طبیعی بود که این اقدام باعث میشد تنها کورسویِ امید بخش عظیمی از جامعه، از جمله طرفداران مدرنیته که با سنتگرایان و فناتیکها درگیر یک جنگ ۱۰۰ ساله بودهاند، خاموش شود.
جدال بین سنت و مدرنیته از زمان به قدرت رسیدن رضا شاه و آغاز پروژه مدرنیزاسیون توسط او شدت گرفت و تا امروز ادامه داشته است. بخش عمده ای از محتوای فکری اعتراضات سال ۱۴۰۰ را همین درگیری مدرنیته با سنت شکل میدهد. در هر حال بخش ناراضی جامعه که حدود ۲۵ سال به نظریه اصلاحطلبان، که اصلاحات از طریق صندوق رای امکانپذیر است دل بسته بودند، با واقعیت جدیدی روبرو شدند.
کاندیداهای اصلاح طلب و میانهرو حذف شدند و نتیجه آن شد که گروهی عظیم، در انتخابات سال ۹۸ مجلس، به صندوقهای رای پشت کردند. میزان مشارکت کمی بیش از ۴۰ درصد و کمترین میزان در ۱۱ دوره انتخابات مجلس شد. در استان تهران مشارکت از ۵۰ درصد در دوره قبل به ۲۶ درصد در آن دوره کاهش یافت و لذا از حدود ۱۰ میلیون واجدین شرایط حدود ۷.۵ میلیون نفر رای ندادند. اما همین مجلسِ برخوردار از ضعیفترین پشتوانه را آقای خامنهای "یکی از قویترین و انقلابیترین مجالس دوران انقلاب" خواند.
از آنجا که یک نظرسنجی مستقل و قابل اتکا در ایران میسر نیست، نمیتوان به دقت گفت چه درصدی از جامعه با جمهوری اسلامی مخالفند. اما شاید یکی از برجستهترین یافتهها از بولتن سری فارس برای فرمانده سپاه، که توسط گروه هکری بلک ریوارد افشاء شد، تصویری است که نظرسنجی محرمانه خود نظام، از مردمسالاری دینی در ایران به ما میدهد. در گزارش آمده: "۷۰ درصد مردم تمایلی به حضور در راهپیمایی در حمایت از نظام و انقلاب ندارند. ۲۱.۴ درصد گزینه زیاد و خیلی زیاد و ۵.۹ درصد نیز گزینه تا حدودی را انتخاب کردهاند." از آنجا که هواداران نظام از یک راهپیمایی ساده به طرفداری از حکومت مورد علاقهشان دریغ نخواهند کرد، منطقی است که نتیجه گیری شود بین ۷۰ تا ۷۵ درصد جمعیت کشور حامی نظام نیستند.
یک معترض ایرانی تصاویر مهسا امینی را در جریان تظاهرات پس از کشته شدن او در مقابل کنسولگری ایران در استانبول در اکتبر گذشته در دست دارد (EPA)
گزارشهای متعددی در مورد اعتراضات آبان ۱۳۹۸ وجود دارد که همگی بر این نکته تاکید میکنند که ستون فقرات حرکت اعتراضی مزبور را "تهیدستان" تشکیل میدادند. علی مطهری، نماینده سابق مجلس در نطقی در مجلس گفت: "بر اساس اعتراف نهادهای اطلاعاتی معترضان آبان ۹۸ تودههای فقیر جامعه بودند". با سرکوب گسترده اعتراضات مزبور که به گفته یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه "در ۲۹ استان" (از ۳۱ استان) و "صدها شهر" شکل گرفت، نظام تقریبا مطمئن شده بود که برای سالیان دراز پتانسیل حرکتهای اعتراضی را در کشور منکوب کرده است.
شورای نگهبان، به دنبال پروژه حذف کامل اصلاحطلبان و میانهروها، ابراهیم رئیسی و تیم همراه او را که قاطعا نالایقترین در میان همه دولتهای بعد از انقلاب ۵۷ به شمار میروند بر سر کار آورد. در پی این حرکت، فرصت رسیدن به توافق هستهای و برداشته شدن تحریمها و آزادسازی پولهای بلوکه شده که تیم بایدن آن را بوجود آورده بود، با برخوردِ از موضع بالا و طرح خواستههای غیر عملی (از جمله اصرار بر متوقف کردن تحقیقات مربوط به سایتهای مشکوک توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی) از دست رفت.
اعتماد به نفس و اطمینان از اینکه دیگر نیروئی جلودار جریان تندرو و فناتیک نیست باعث گردید که گشت ارشاد، که اینک با نام پلیس امنیت اخلاقی فعالیت میکرد، صحنههائی تکاندهنده از بگیر و ببند دختران و زنان بر سر مسئله حجاب پدید بیاورد. ویدئوی برخوردها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد و خشم را زیر پوست جامعه به غلیان در میآورد. مرگ غمانگیز مهسا امینی 22 ساله در شهریور ماه، در پی یکی از همین برخوردهای گشت ارشاد، جرقهای بود که آتشفشان خاموش خشم عمومی را فعال کرد. زن، زندگی، آزادی شعار محوری اعتراضات شد و زنان بطور بیسابقه ای رکن عمده جنبش را شکل دادند.
اما تفاوت عمدهای بین این موج جدید و اعتراضات سال ۱۳۹۸ مشهود بود. حمله گسترده به فروشگاههای زنجیرهای و بانکها در سال 98 خبر از ترکیب جمعیتیای میداد که بیشتر تهیدستان جامعه را در بر میگرفت. شعارها هم اکثرا محتوای معیشتی و اقتصادی داشت از جمله: فقر، کشتار، گرانی، مردم شدن قربانی - بنزین گرون تر شده، فقیر فقیرتر شده، هر چند که شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنهای هم تکرار میشد.
در اعتراضات اخیر، اما، شعارها عمدتا بر محور حقوق زنان و ابراز انزجار از دیکتاتوری استوار بود. نکته قابل توجه دیگری که خاستگاه دو حرکت اعتراضی ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ را از یکدیگر متمایز میکند استفاده معترضین آبان ۹۸ از شعارهائی نظیر: رضا شاه روحت شاد، ای شاه ایران، برگرد به ایران و"ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره" بود. در حالیکه شعارهای مذکور در اعتراضات اخیر شنیده نشد و یا بسیار به ندرت شنیده شد. این موضوع نشان میدهد که معترضین ۹۸ حساسیتی نسبت به مقوله دیکتاتوری نداشتهاند و صرفا به دنبال آسایش اقتصادی بودند در حالی که معترضین امسال موضع شدیدا ضددیکتاتوری داشته و تمایلی نداشتند، حتی در ضدیت با جمهوری اسلامی، حکومتی مانند حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه به ایران باز گردد.
اعتراضات امسال، همچون تمام حرکتهای اعتراضی گذشته، فاقد یک "رهبری با محبوبیت بالا و خارج از دسترس جمهوری اسلامی" بود و لذا ضربهپذیر بود. مقایسه غلطی در میان معترضین رایج شده بود که استدلال میکردند کشورهائی که بهار عربی در آنها شکل گرفت هیچکدام رهبری مشخص و شناخته شدهای نداشتند. ایراد این استدلال در آنجا بود که دقیقا به همین دلیل همه آن جنبشها پس از سقوط رژیمهای مورد اعتراض، با شکست روبرو شدند. جنبش، برای موفقیت به رهبری با محبوبیت بالا نیاز دارد که ناراضیان را بسیج کند، به حرکت در آورد، متحد کند، جهت دهد و بالاخره پس از سقوط رژیم، خلاء قدرت را پر کند.
ضعف دیگر اعتراضات جاری عدم قابلیت جذب طبقات فرودست جامعه بوده است. از آنجا که موتور محرکه جنبش، دفاع از حقوق زنان و مخالفت با دیکتاتوری بوده بطور طبیعی شعارهای معیشتی بسیار کمرنگ بود و قشر عظیم کم درآمد جامعه را که دغدغهشان نان است به خود جذب نکرد. مسئله عجیب اینجاست که در تمام مدت عمر جمهوری اسلامی، هر که در کسوت رهبری مخالفین چه در داخل و چه در خارج ظاهر شده، از جمله رهبران اصلاحطلبان که از طبقات متوسط شهری آمدهاند، حتی یک نفر صدای جمعیت عظیمی که بین ۳۰میلیون نفر تا حتی طبق برخی برآوردها ۷ دهک از ۱۰ جامعه را در بر میگیرد نشده است. همیشه بحث آزادیهای اجتماعی و سیاسی مطرح بوده، که هر چند مقولاتی ارزشمندند، اما اولویت نخست تهیدستان که در مشکلات معیشتی غرق شدهاند نیستند.
معترضان در استانبول بنرهایی نمادین در دست دارند که نشان دهنده پایان رژیم ایران است (رویترز)
آیت الله خمینی این مسئله را درک کرده بود. او مدام خصیصه اصلی انقلاب را اینگونه برجسته میکرد: انقلاب کوخ نشینان، پابرهنه ها، انقلاب مستضعفین. وی می گفت: "سرتاسر ایران برای ضعفا مسکن میسازیم. آب و برق را مجانی میکنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی میکنیم برای طبقه مستمند" هر چند که حتی یک از آن وعدهها عملی نشد.
تشریح وضعیت اقتصاد از هم پاشیده ایران نیاز به نوشتهای جداگانه دارد. اما همین اندازه کافی است که بدانیم قیمت مواد غذائی آنچنان سرسام آور بالا رفته که طبق جدیدترین گزارش بانک جهانی از حیث بالاترین میزان "تورم واقعی مواد غذائی" بین ۱۶۱ کشور، بعد از زیمبابوه و لبنان، ایران در مقام سوم قرار گرفته است. دولت رئیسی، تحت سیاستهای دیکته شده توسط آیت الله خامنهای، برای حل بحران اقتصادی، بجای تمرکز بر رفع تحریمهای آمریکا، افزایش درآمد ارزی، آزاد سازی پولهای بلوکه شده و جذب سرمایه گذاری خارجی و حفظ ارزش پول ملی، گزینه چاپ پول را برگزید که انفجار قیمتها را به همراه داشته است. قیمت دلار که در ابتدای ریاست جمهوری رئیسی ۲۵۰۰۰ تومان بود، در تاریخ نگارش این مطلب به مرز ۴۲۰۰۰ تومان رسیده است. به عبارت ساده ظرف ۱۶ ماه، پول ملی حدود ۴۵ درصد از ارزش خود را از دست داده است. در حالی که کاهش ارزش پول ملی شتاب گرفته برخی کارشناسان درون ایران، ناآرامیهای داخلی و بی ثباتی بوجود آمده را یکی از اصلیترین دلایل این موضوع میدانند.
عامل دیگری که در ایران مایه نگرانی شد و موقعیت پول ایران را متزلزلتر کرد مسافرت اخیر آقای شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به ریاض بود. هر چند که قبل از این سفر هم پکن با حجم مبادلات ۸۷ میلیارد دلار در سال بزرگترین شریک تجاری ریاض به شمار میرفت اما امضاء چندین تفاهم نامه به ارزش ۳۰ میلیارد دلار بین چین و سعودی و امضاء "توافق همکاری استراتژیک و جامع" بین دو کشور و تعهد طرفین به حمایت از منافع یکدیگر و تمامیت ارضی و دفاع از اصل عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها این برداشت را در ایران تقویت کرد که چین دیگر نمیخواهد روی جمهوری اسلامی به عنوان منبع با ثبات تامین نفت حساب باز کند. اوضاع بیثبات داخلی و درگیری مستمر در سیاست خارجی، به خصوص با آمریکا، امنیت انرژی را برای دومین اقتصاد بزرگ دنیا تضمین نمی کند. آقای شی، در ۲۰امین کنگره حزب کمونیست که در ماه اکتبر بر پا شد بر این نکته تاکید کرد که "امنیت انرژی" اولویت کلیدی چین است.
حمایت چین از "ابتکار امارات متحده عربی برای راه حل مسالمت آمیز در موضوع جزایر سهگانه" که در بیانیه نشست ریاض آمده بود، با توجه به جایگاه استثنائی چین در اقتصاد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی، این گمان را که تفاهم نامه ۲۵ ساله چین با ایران دیگر موضوعیت خود را از دست داده است، ، سیاستمداران ایران را بهتزده و بازار ارز را متشنجتر کرد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی برای برون رفت از گرداب مشکلات سیاسی و اقتصادی حاضر به تن دادن به امضاء توافق هستهای شده است. امیر عبداللهیان روز سه شنبه ۲۹آذر بعد از جلسه دو ساعته با جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در اردن گفت که ایران حاضر است توافق هستهای را بر اساس پیشنویسی که نتیجه ماهها چانه زنیهای سخت و فشرده بوده است نهائی کند. دست یافتن به یک توافق نه تنها امکان فروش نفت توسط جمهوری اسلامی را بطور چشمگیری افزایش میدهد بلکه پولهای بلوکه شده در بانکهای خارجی که یک نماینده سازمان ملل حجم آن را بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ میلیارد دلار اعلام کرد، آزاد خواهد کرد. این رقم هنگفتی است اما چیزی جز یک مسکّن نخواهد بود. در نهایت، حتی امضاء یک برجام جدید هم مشکل جمهوری اسلامی را حل نخواهد کرد.
هر توافقی بین جمهوری اسلامی و آمریکا ناپایدار است. آقای خامنهای مذاکره و تنشزدائی با آمریکا را ممنوع کرده است چرا که ادامه دشمنی با آمریکا، چنانکه پیشتر بحث شد، راز بقاء نظام است. اما در تاریخ معاصر روابط بینالملل نمیتوان نمونهای پیدا کرد که دو کشور در تضاد آشتیناپذیر با یکدیگر باشند، برای تنشزدائی هم مذاکره نکنند اما یک توافق بین آنها پایدار بماند. در اوج جنگ سرد چندین توافق به منظور کاهش تنش بین شوروی و آمریکا به امضاء رسید.
از طرفی، شکاف میان مخالفان و معترضین اعتراضات اخیر با حکومت چنان عمیق شده که حتی با خاموش شدن اعتراضات، خشم فروخفته سرکوبشدگان چون آتشی زیر خاکستر، به دنبال لحظه ای دیگر برای فوران، به حیات خود ادامه خواهد داد.
و بالاخره، دانشپژوهان اداره ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا، در تحقیقی، با استفاده از نظریه بازیها و ساختن مدل ریاضی نشان میدهند که «بقای دیکتاتورها بهدلیل استفاده از زور یا ایدئولوژی نیست، بلکه بهدلیل آن است که (درست یا غلط) جامعه را متقاعد میکنند که قابلیت اداره کشور را دارند». این مدل همچنین نشان میدهد که حتی اگر کارآمدی سیستم در اذهان عمومی جامعه زیر سوال برود، تا آنجا که شوک اقتصادی عظیم نباشد، نظام به بقای خود ادامه خواهد داد. طبق نتایج این پژوهش، با زیر سوال رفتن کارآئی سیستم در وجدان عمومی جامعه و سقوط اقتصاد، انقلاب برای تعویض نظام حاکم شکل میگیرد.
*تحلیلگر سیاسی و روزنامه نگار مستقل
ویژه "الشرق الآوسط*