عزالدین میهوبی: هیچ قهرمانی بدون دشمن وجود ندارد

دو رمان همزمان برای وزیر فرهنگ سابق الجزایر
دو رمان همزمان برای وزیر فرهنگ سابق الجزایر
TT

عزالدین میهوبی: هیچ قهرمانی بدون دشمن وجود ندارد

دو رمان همزمان برای وزیر فرهنگ سابق الجزایر
دو رمان همزمان برای وزیر فرهنگ سابق الجزایر

عزالدین مهیوبی، داستان‌نویس و شاعر، پس از مدت‌ها غیبت از عرصه ادبی به دلیل مشغله‌های سیاسی و اداری، به‌ویژه از زمانی که وزیر فرهنگ بود، با دو رمان که اخیراً منتشر شدند، به دنیای روایت بازمی‌گردد. اولی با عنوان «سيرة الأفعى/زندگینامه مار» است که مسئله فلسطین را دست مایه قرار می‌دهد و توسط انتشارات «العین» مصر منتشر شده و دومی «رقصة أوديسا... مكابدات أيوب الروسي/ رقص اودیسه... رنج‌های ایوب روسی» توسط نشر «الوطن الیوم» الجزایری در انتظار انتشار در جهان عرب است. «الشرق الاوسط» به مناسبت انتشار این دو رمان با وی دیدار و گفت‌وگویی داشته است:
* بسیاری از رمان‌های عربی از اواسط قرن گذشته به «مسئله فلسطین» پرداخته‌اند، فکر می‌کنی رمان، «زندگینامه مار» تو چه چیز جدیدی اضافه کرده است؟
- به نظرم این افزوده را منتقدان، خوانندگان یا دنبال کنندگان روایات‌های ادبی که به موضوع فلسطین می‌پردازند، می‌توانند نشان دهند که صلاحیت مقایسه بین متون مختلف را دارند. ایده این رمان بیش از ده سال ذهنم را درگیر کرده بود، در حالی که نگارش و ویرایش آن چند ماه طول کشید، با فرآیند موشکافی در حجم عظیمی از اطلاعات که با تنوع خود، بتُنی را برای ساختن متنی که– آن‌طور که من فکر می‌کنم - به موضوعی که در آن مذهب، ایدئولوژی، سیاست، تاریخ، میراث، اسطوره، جاسوسان، توطئه‌ها، و آینده نگری در هم تنیده شده است پاسخ می‌دهد... از نظر من مسئله فلسطین اینگونه است، آن طور که در متن من که از 750 صفحه فراتر می‌رود، دیدم. یک رمان سنگین به همان سنگینی مسئله. یکی به من گفت: «باید کوتاهش می‌کردی.» من درجوابش گفتم: «شما نمی‌توانید از مردم فلسطین بخواهید که چندین دهه مبارزه خود را به یک انتفاضه یا عملیات شهادت طلبانه در نابلس تقلیل دهند.» همین بس که تعدادی از پژوهشگران «زندگینامه مار» را به دلیل اطلاعاتی که در رابطه با ریتم رمان و جزئیات آن در بر داشت، دادخواهی جسورانه‌ای برای حق فلسطینیان دانسته و برخی دیگر آن را رمان/تز توصیف کردند. چیزی که به من مربوط می‌شود، شرط بندی است که من بر اساس آن دیدگاه خود بر اینکه فردای فلسطین چگونه خواهد بود قراردادم، که تجزیه نشدن قلمرو مقاوم است. و اینکه تحول واقعی بخش‌های 1948 سرزندگی و حضور خود را در مسیر مقاومت بازگرداند؛ به این دلیل که سه چهارم وقایع رمان در این بخش می‌گذرند و بیشتر قهرمانان آن از آن هستند.
* جنبه‌های شناختی که در باره آنها صحبت کردی، که به جزئیاتی پرداخته که ممکن است فقط به پژوهشگر متخصص مربوط باشد؛ نمی‌ترسیدی که این کار براین اثر تاثیر منفی بگذارد؟ به خصوص در مورد لذت بردن که قرار است اولین هدفی باشد که هر نویسنده‌ای از راه نوشته‌هایش به دنبال آن است؟
- اعتقاد راسخ من این است که هر اثر ادبی، به ویژه رمان، که به موضوعی خاص می‌پردازد و بر ساختاری تاریخی یا واقعی تکیه می‌کند، باید جزئیاتی را جستجو کند که ارزش افزوده‌ای برای متن ایجاد می‌کند و باید هوش خواننده را در نظر بگیرد. رمانی که میزان لذت روایت و دانش را در اختیار خواننده قرار ندهد، نمی‌تواند فضای سرمایه گذاری در آگاهی مخاطب باشد. برخی از کسانی که رمان را خوانده‌اند به من گفتند که در طبقه‌بندی آن سردرگم شده‌اند، تا جایی که بین آنچه واقعی است و آنچه خیالی یا مجازی است دچار سردرگمی شده‌اند، بنابراین از صحت اطلاعات، تاریخ‌ها و حقایق و نحوه به کارگیری آنها به گونه‌ای که باعث حیرت شود، مطمئن شدند. و کسانی بودند که می‌پرسیدند چگونه ‌توانستم متنی با جزئیات دقیق در حیفا، یافا، تل آویو، اورشلیم، اشدود و شهرهای جهانی که ندیده بودم بنویسم. جوابم ساده بود، در طول ده سال از شناخت نقشه‌های شهرها و خیابان‌ها و میادین و نام‌های خاص و مکان‌ها در طول تاریخ آموختم. اینگونه فلسطین و بخش‌های تشکیل دهنده آن و رژیم صهیونیستی و اجزای آن را خواندم و به متون و نقشه‌های مذهبی و تاریخی بازگشتم و بین خود و شخصیت‌های رمان که تعدادشان از پنجاه گذشت فاصله گرفتم که باعث می‌شود بتوانم آنها را در مسیرهای دقیق ، بدون هیچ آشفتگی قرار دهم. و ریناد قهرمان را حامل این گفتمان قرار دادم که هر مبارز صادقی برای آرمان فلسطین بدون حسرت آن را حس می‌کند.
* شما در این رمان خواهان آشنایی با فرهنگ «دیگری» به ویژه فرهنگ دشمن اشغالگر برای درک حقیقی واقعیت فلسطینی و در نتیجه واقعیت عربی هستید. آیا این ناآگاهی نسبت به دیگری ربطی به توانایی ما در یافتن راه حل واقعی برای مسئله فلسطین دارد؟
- بخش زیادی از ادبیات مسئله فلسطین در پوپولیسم فرو غلتیده، «ما قهرمان هستیم» و وقتی به دنبال دشمن می‌گردیم، اثری از او نمی‌یابیم، گویی وضعیتی دن کیشوتی در برخی آثار خانه کرده که موجب شده دشمن در متن مستتر شود. در حالی که قهرمان، فقط با حضور طرف مقابل قهرمان است؛ دیگری که به دنبال نابودی اوست، در حالی که او دربرابرش می‌ایستد. بنابراین، آنچه در مورد محتوای «زندگینامه مار» و چشم انداز آن از آینده مسئله می‌توان گفت این است که بدون هیچگونه لف و نشری راه خود را رفته، زیرا دستگاه‌های دشمن با نقشه‌های خود سهم زیادی در ساختار رمان دارند. و بنابراین هیچ فایده‌ای ندارد که شخصیت دشمن را به طور ضمنی نشان دهم، یا به سختی در مقابل یک قهرمان ظاهر شود. یک مبارزه واقعی وجود دارد که در آن از همه ابزار استفاده می‌شود و ما باید آن را بخوانیم، درک کنیم و در برابر آن بایستیم. این چیزی است که من را بر آن داشت تا در مورد ترکیب جامعه اسرائیل مطالب زیادی بخوانم و برخی از ادبیات سیاسی و برنامه‌های آن را در تلاش برای فروپاشاندن جهان عرب به کار بگیرم، دقیق و مستند است و نسل‌ها باید آن را بخوانند و از آن غفلت نکنند، حتی از طریق یک اثر داستانی. من معتقدم که اشتباه نکردم وقتی گفتم رمان من مبتنی بر واقعیت‌های عینی است که با روایت‌های بدیع که به واقعیت نزدیک می‌شوند بارور شده است. نتیجه رمان این است که باید زیاد بخوانیم تا بندهای بازی را در دست بگیریم و صلح بدون همراهی قدرت، همان چیزی است که فلسطین تاریخی را مانند دامن زن غصبی کوچک کرده است. به همین دلیل است که همواره گفته‌ام که تلاش می‌کنم وزنی که این مسئله در ابعاد دینی، عقیدتی، سیاسی، امنیتی و نظامی شاهد آن است، زمینه‌ای اساسی برای شناسایی واقعیت مبارزه فلسطین با همه پیچیدگی‌های آن و نیز درک ساختار اضطراری جامعه اسرائیل بسازم؛ جامعه اسرائیل اصطلاحی است که در متن رمان تکرار شده و بر اساس این ایده است که خداوند به یهودیان این سرزمین را عطا کرده و هیچ قدرتی حق ندارد برسرآن با آنها منازعه کند. و هیچ دلیلی محکم‌تر از این نیست که ثابت می‌کند سطح افراط گرایی روز به روز افزایش می‌یابد، تا این که به دو افراطی تبدیل شدند: ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی، که آشکارا پایان حضور فلسطینی‌ها در سرزمین خود را اعلام کرد، و اسموتریچ، وزیر اقتصاد و دارایی که خواستار محو شهر فلسطینی حوّاره از صحنه وجود و در نتیجه کنترل ذهنیت امنیتی، گسترش تمایلات مذهبی و نژادپرستانه و فرهنگ اخاذی به نام یهودستیزی و برتری طلبی عنصر صهیونیستی است... رمان «زندگینامه مار» پذیرای همه مراجع مذهبی و سیاسی است که در آن سرزمین چهره‌های متفاوتی به خود می‌گیرند، آنجا که مذاهب با هم سرشاخ می‌شوند و انگلیکن‌ها منتظر آخرین نبرد قیامت، «آرماگدون» هستند که همه را به باد می‌دهد. در مواجهه با این منطق انتحاری، نیاز به توسعه مبارزات جایگزینی که فراتر از منطق تسویه حساب و هماهنگی امنیتی است را ایجاب می‌کرد. 
*در چارچوب صحبت از آشنایی با دیگری، بدون ترجمه ادبیات او عملاً غیرممکن است. نظر شما به عنوان یک نویسنده و روشنفکر عرب در مورد ترجمه از و به عبری چیست؟
- بسیاری از مراکز تحقیقاتی فلسطینی تلاش می‌کنند تا افکار عمومی را از آنچه که مجموعه‌های مختلف صهیونیستی تولید می‌کنند، اعم از سیاسی، مذهبی، رسانه‌ای و فرهنگی، آگاه کنند و این مهم برای شناخت دشمن و نقشه‌های اوست و در آگاهی از جزئیات آن نیز بسیار موثر است. آنها هم در جزئیات آنچه که سیستم‌های عربی تولید می‌کنند تا دورترین نقطه غور می‌کنند... بنابراین، وقتی از من در مورد ترجمه از و به می‌پرسید، آنها منتظر پاسخ من یا نخبگان عرب نیستند. از نظر آنها ما دشمنی هستیم که باید شناخت.
* رمان دیگر شما « رقص اودیسه... رنج‌های ایوب روسی» که چند روز پیش منتشر شد، به حال حاضر الجزایری و بین‌المللی همزمان می‌پردازد. شاید اولین رمان عربی باشد که به جنگ کنونی روسیه و اوکراین و حوادث کنونی آن می‌پردازد، اما از نگاه تطبیقی جهش روای میان «ما» و «دیگر» خیلی آشکار دیده می‌شود... آیا این دعوتی نیست برای نگاه کردن به تصویر بزرگ که ممکن است ما را از حقیقت وضعیت کنونی‌مان بیشتر آگاه کند؟
- من رمان «جهانی شده» را دوست دارم، که دگرگونی‌های جهان را لمس می‌کند و ما را به یک طرف آن تبدیل می‌کند. خواننده می‌تواند این را در «اعترافات اسکرام»، «ارهابیس/تروریس»، «زندگینامه مار» و در نهایت «رقص ادیسه» بیابد، که دادخواستی علیه جنگ است، حتی اگر مواضع قهرمانان داستان با هم تداخل داشته باشند. از دید من قهرمان یک الجزایری است که در دهه هشتاد در بولشوی (مسکو) رقص خوانده است و با کلاریسا، ویولونیست اوکراینی ازدواج می کند، پدرش با خاطراتش در ارتش شوروی زندگی می کند و مادرش ضد روسیه است و بین آنها ایوب الجزایری خود را در دوراهی می‌بیند، زیرا همسرش در آزوفستال گروگان شده... اما دنیای دیگری از وحشت و ترس وجود دارد که این زوج در دهه نود در الجزایر در آن زندگی می‌کردند و تلاش ایوب برای عبور از دریا و رنجی که می‌کشد... در دنیای امروز دیگری وجود ندارد، زیرا شما همزمان «ما و دیگری» هستید. به نظر من «رقص ادیسه» اولین رمان عربی است که از منظر ازدواج مختلط به اتفاقات اوکراین می‌پردازد، آن را به صورت فرضی شروع کردم و بعداً برایم تأیید شد که واقعی است.
* دیدگاه شما در این رمان درباره پدیده «سوزاندن» یا مهاجرت غیرقانونی الجزایری‌ها به وسیله قایق‌های مرگ با این دیدگاه رایج که این یک انتخاب شخصی با هدف فرار از یک واقعیت اجتماعی است، تفاوتی نداشت. آیا این پدیده نیز یک برگه فشار مهم نیست که حاکی از وجود یک میل سیاسی پنهان است که حذف آن را غیرممکن می‌کند و این فقط یک انتخاب شخصی نیست که مهاجر انجام می‌دهد، حتی اگر مجبور شود؟
-«سوراندن» دیگر فقط یک پدیده یا ورقه‌ای نیست که مورد استفاده سیاسی یا امنیتی قرار می‌گیرد، بلکه با دگرگونی‌هایی که جهان شاهد آن است، مانند تغییرات آب و هوایی، قدرت انقلاب دیجیتال و هوش مصنوعی، و ظهور فرهنگ جنسیتی و دستکاری جنسی دلیلش این است که مهاجرت دیگر به دلیل نیاز، گرسنگی و درخواست امنیت محدود به جنوب نیست، بلکه جابجایی ناشی از جنگ است و خطرناکتر از مهاجرت مخفیانه است، زیرا انگیزه آن گرسنگی نیست، بلکه سیاست است. و ایوب در «رقص اودیسه»، هنگامی که برای نجات همسر و دخترش دل به دریا زد، در نقطه‌ای از جهان با مخاطرات جنگ و درگیری‌های ژئوپلیتیکی مواجه شد، او هزینه جنگ جباران را می‌پردازد حتی اگر به همراه او هنگام عبور از دریای مدیترانه جوانانی بودند که رؤیاهاشان آنها را به دوردست‌ها برده و کارشان به قعر دریا کشید و نهنگ‌ها آنها را بلعیدند، ایوب همچنان به مقاومت خود ادامه داد، تا زنده بماند، مجهز به خاطرات و درد از دست دادن کسانی که با او بودند. پس از حالت تنهایی و ترس، دنیاهایی خلق می‌کند که فکرش را نمی‌کرد، اما مجبور می‌شود با دریا و جنگ روبه‌رو شود.
 



«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن
TT

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

رمان «منازل العطرانی» نوشته‌ی جمال العتابی، منتشر شده در سال ۲۰۲۳، بيوگرافى با طعم رمان مدرن است؛ این رمان تلاش می‌کند که رشته‌های داستانی را جمع‌آوری کند که قهرمانش «محمد الخلف» است،. او که از زندان فرار کرده و نقشه‌ای دقیق برای رسیدن به مکانی امن در روستای «العطرانیه» در منطقه‌ی فرات میانه کشیده است. و متوجه می‌شویم که قهرمان رمان پس از سال ۱۹۶۰ به اتهام سیاسی در دادگاه نظامی محاکمه و به زندان محکوم و در زندان کوت زندانی می‌شود. زمانی که کودتای فاشیستی ۸ فوریه ۱۹۶۳ رخ داد، زندانیان، از جمله قهرمان رمان، با همکاری اهالی شهر موفق شدند درهای زندان را بشکنند و زندانیان را آزاد کنند که راه‌های مختلفی برای رسیدن به خانه‌هایشان یا جستجوی پناهگاه‌های امن انتخاب کردند.
کل رمان یک مونولوگ داخلی طولانی است، از زاويه ديد قهرمان رمان، که در آن درباره‌ زندگی جدید و کاملاً ناشناخته‌اش صحبت می‌کند:
«بعد از اینکه شب را در خانه‌ یکی از دوستانت در کوت گذراندی، مسیر کجاست؟ اکنون آزاد شده‌ای، محمد الخلف حیران گفت: هنوز لباس‌های زندان را به تن دارم»(ص ۵).
بدین ترتیب، ساختار روایی رمان، به‌عنوان یک ساختار جستجوی پناهگاه امن و تعقیب، آشکار و نامحسوس، از دستگاه‌های امنیتی دیکتاتوری آن زمان شکل می‌گیرد. و روستای «العطرانیه» که محل سکونت خانواده و عشیره در منطقه فرات میانه است به یک ساختار مکانی مولد تبدیل می‌شود که حوادث را به حرکت در می‌آورد و خاطرات گم‌شده را زنده می‌کند و نقدی خودآگاه از تجربه جنبش ملی در طول نیم قرن ارائه می‌دهد و تصویر ساختار روایی را به‌طور کامل بازسازی می‌کند.
وقتی «محمد الخلف» به روستای «العطرانیه» می‌رسد، «نوّار الناهض»، شوهر خواهرش که او را به روستای «العطرانیه» در قلعه‌سکر در ناصریه همراهی کرده بود، نام «محمد العطرانی» بر او می‌گذارد و برایش پناهگاه امنی فراهم می‌کند:
«این پناهگاه توست، دور از چشم‌های مراقبان، در آن ویژگی‌های گذشته را بازسازی می‌کنی»، (ص ۲۹).
این پناهگاه فرصتی مناسب برای «محمد الخلف» بود تا صفحات زندگی خود را با نگاهی نقدی و نقد خودآگاه (سیاسی و شخصی) از سال‌های گذشته بررسی کند. و از سوی دیگر، رمان مظاهر خشونت و استبداد را که توسط رژیم‌های دیکتاتوری، به‌ویژه رژیم بعث و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی‌اش اعمال می‌شود، فاش می‌کند و همچنین نقدی بر تاریخ سیاسی عراق در طول نیم قرن، به‌ویژه از انقلاب چهاردهم ژوئیه ۱۹۵۸ تا اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، ارائه می‌دهد. رمان همچنین از درک دقیق طبیعت زندگی روزمره و جزئیات آن در روستاها و هورها( تالاب‌ها) پرده برمی‌دارد. می‌توان گفت که اکثر شخصیت‌های فرعی رمان از قشر کشاورزان زحمتکش هستند، به جز نمونه‌هایی که به قشر تحصیل‌کرده تعلق دارند، از جمله قهرمان رمان «محمد الخلف» و پسرش «خالد»، و همچنین «نوّار»، شوهر خواهر بزرگترش که او را تا آخرین پناهگاهش همراهی کرد. رمان با تصمیم دولت برای تخلیه زندان‌ها و عفو محکومان و زندانیان و فراریان و آزادسازی آنها به پایان می‌رسد؛ یک اقدام پیش‌گیرانه برای احتمال اشغال کشور و حمله به آن پس از اینکه نیروهای نظامی خارجی در مرزها آماده حمله به کشور شدند، به‌ویژه پس از اشغال کویت توسط رژیم صدام:
«هدف مشخص است، رژیم قبل از فروپاشی و سقوط، این اقدام را انجام داد، در مقابل نیروهای نظامی که در مرزها منتظر اشغال و حمله به کشور هستند»، (ص ۲۵۲).
از نظر روایی، رمان یک گرایش متا-روایی آشکار دارد که در تمایل قهرمان رمان «محمد الخلف» به نوشتن خاطراتش نمایان می‌شود، از جمله هفت برگه‌ای که نوشته و تاریخ «۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ – العطرانیه» را برخود دارد (ص ۱۲۰). علاوه بر این، اشاراتی به این وجود دارد که او فصل‌هایی از خاطراتش را درباره زندگی شخصی‌اش با عنوان «خاطرات عطرانی»، (ص ۱۲۰) رها کرده است. یکی از فصل‌های خاطراتش با عنوان «روایت‌هایش» به توصیف زندگی‌ خود، زمانی که در دهه‌ی ۴۰ میلادی معلم بود، بعد از آنکه در سال ۱۹۵۱ از «الدوایه»به آنجا منتقل شد و در آن توصیفی کامل از زندگی مردم، روستا و مدرسه، به‌ویژه معلمان و دانش‌آموزانش آمده است، (ص ۱۲۳).
مادر، همسر «محمد الخلف»، نمادی از زن مبارز و صبور عراقی است که تمام مصیبت‌ها و شکست‌های خانواده و جامعه را تحمل کرده است:
«زنی که تمام عمر خود را در اندوه و تلخی سپری کرده، با این حال همچنان مانند یک نخل رشید در زمین استوار باقی مانده است»، (ص ۲۵۰).
مظاهر طنز سیاه در بسیاری از صفحات رمان به وضوح دیده می‌شود، که به رژیم‌های استبدادی و دیکتاتوری می‌خندند و دیوار ترس را که مانع از مقاومت شهروند می‌شود، می‌شکنند.

و شاید این پدیده در خنده بر استفاده از پارچه پلاکاردهای رژیم دیکتاتوری که شعارهای حزب حاکم (آزادی و سوسیالیسم) را دارند برای دوخت لباس‌های زیر کودکان تجلی یابد و همانطور که یکی از افراد با خنده می‌گوید: «شما با عبارات چالش و پیروزی آینده، مؤخره‌های خود را می‌پوشانید!»، (ص ۲۴۸). و همانطور که «محمد الخلف» به یکی از شخصیت‌های رمان می‌گوید:
«باید این (بخشش) را در عید به تو می‌دادیم، شاید در بیضه‌هایت شعارهای (آزادی و سوسیالیسم) را پیدا می‌کردیم. نوه‌ها نیز سهم خود را از (بخشش‌ها) گرفتند، لباس‌های زیرشان با شعارهای تمجید ملت، به ویژه اگر پارچه‌اش رنگی باشد، مزین شده بود»، (ص 248).
باید گفت تنوعی در سبک‌های روایت وجود دارد. با وجود تسلط ساختار مونولوگ داخلی که ناخودآگاه قهرمان داستان «محمد الخلف» را بازتاب می‌دهد، فصل‌ها و بخش‌هایی وجود دارد که ساختار روایت دانای کل را آشکار می‌کنند و دیگر بخش‌ها به ساختار صحنه‌ روایی متکی هستند. همچنین، گفتگوهای خارجی جایگاه خاصی در ساختار روایی دارند و نمی‌توان از طبیعت چندصدایی روایت که فرصت ارائه دیدگاه‌ها و نظرات شخصیت‌های مختلف داستان را فراهم می‌کند، غافل شد.
در فصل بیست و هفتم، روایت تا حد زیادی به ساخت صحنه متکی است:
«وقتی همه خوابند، محمد زیر نور کمرنگی که از سقف می‌تابد، بیدار می‌ماند»، (ص 142).
همچنین مظاهر روایی ‌دانای کل که یک روایت خارجی گزارشی است، دیده می‌شود:
«محمد الخلف مسیر خود را از میدان الامین تا کاظمیه و سپس به شهر آزادی در خیابان مورد نظر در اولین سایبان ترسیم کرده بود»، (ص 36).
بکارگیری ساختار مونولوگ داخلی در گفتگوهای چندین شخصیت داستان تکرار می‌شود، از جمله مونولوگ‌های «نوّار»:
«به رختخواب می‌روم تا استراحت کنم، خوابیدن سخت شده، چقدر کابوس‌ها بی‌خوابم کرده‌اند!»، (ص 32).
یا همانطور که پسرش خالد در این مونولوگ بعد از ملاقات پدرش در زندان می‌گوید:
«صحبتم را به پدرم می‌گفتم و دقیقاً نمی‌دانم چرا به بررسی حالات احساسی در چهره زندانیان و خانواده‌هایشان پرداختم»، (ص 9).

رمان به ثبت و مستندسازی نیافتاده و به اصول روایت و تخیل وفادار مانده است

عنوان رمان «منازل العطرانی» به عنوان اولین نقطه‌ متنی به تعبیر منتقد فرانسوی ژرار ژنت، دو نشانه‌ی سمیوتیک دارد: اولین نشانه مکانی «منازل» است، پناهگاهی که قهرمان رمان «محمد الخلف» به آن گریخته و به روستای «العطرانیه» در فرات میانه اشاره دارد. اما نشانه دوم (العطرانی) به شخصیت قهرمان رمان «محمد الخلف» اشاره دارد. بدین ترتیب، رمان تا حدی به رمانی درباره مکان تبدیل می‌شود که به عنوان مولد روایت و از سوی دیگر به عنوان رمان شخصیت مرکزی است.
اما در مجموع، رمان یک رمان شخصیتی (Personality Novel) باقی می‌ماند زیرا همانطور که قبلاً اشاره شد، پیرامون سرگذشت قهرمان و رنج‌های او در داخل و خارج از زندان می‌چرخد، جایی که شخصیت در چندین سطح از سطوح روایت شکل می‌گیرد. یک روایت «بیوگرافی» وجود دارد که توسط خود قهرمان از مجموعه مونولوگ‌هایش ارائه می‌شود که بخش اعظم ساختار روایی را تشکیل می‌دهد و همچنین نظرات و احکام اعضای خانواده و دوستان قهرمان در روشن کردن جوانب مختلف شخصیت او نقش دارد. بدین ترتیب، شخصیت داستانی به کانون مرکزی تبدیل می‌شود که همه‌ سبک‌های روایت به سوی آن هدایت می‌شوند و در نهایت به تکمیل شخصیت قهرمان رمان «محمد الخلف» که توسط نویسنده ترسیم شده، می‌انجامد.
همانطور که قبلاً اشاره شد، رمان به ثبت و مستندسازی نیافتاده و به اصول روایت و تخیل وفادار مانده است، از طریق خلق یک شخصیت داستانی مجازی و کاغذی به تعبیر رولان بارت، اما پیوند خود را با زمین و زندگی و واقعیت قطع نکرده است.