چرا هایدگر کاسیرر را شکست داد؟

«نقد عقل محض» بزرگترین بحث فلسفی قرن بیستم را پايان مى بخشد



فیلسوف مارتین هایدگر
فیلسوف مارتین هایدگر
TT

چرا هایدگر کاسیرر را شکست داد؟



فیلسوف مارتین هایدگر
فیلسوف مارتین هایدگر

در سال 1929، بین 17 مارس تا 6 آوریل، یکی از بزرگترین و هیجان انگیزترین بحث های فلسفی قرن بیستم برگزار شد. این مناظره در هتل معروف داووس واقع در ارتفاعات کوه های زیبای سوئیس برگزار شد، جایی که اكنون رهبران جهان هر ساله در آنجا گردهم می آيند. این بین دو مفهوم متفاوت از فلسفه اتفاق افتاد: مفهوم روشنگری عقلانی کانتی که ارنست کاسیرر آن را نمایندگی می‌کرد و مفهوم آتشفشانی خشمگین نیچه‌ای که هایدگر بازنمایی می‌کرد. هایدگر در آن زمان در اوج جوانی خود (40 ساله) بود، در حالی که کاسیرر بیش از پنجاه و پنج سال داشت. بحث حول محور فلسفه کانتی و چگونگی درک و تفسیر آن بود. هایدگر مدعی بود که هیچ کس قبل از او کتاب معروف کانت: «نقد عقل محض» را درک نکرده است. یکی از پیچیده ترین و دشوارترین چهار پنج کتاب فلسفی تاریخ بشریت است... شخصاً جرات باز کردنش را هم ندارم، با اینکه بیش از سی سال است که در قفسه كتاب من مانده است. چون صادقانه بگویم، من قادر به خواندن مستقیم و درک آن نیستم. توضیحات شگفت انگیزی در مورد آن توسط فیلسوف لوک فری، یکی از متخصصان برجسته فرانسوی در فلسفه کانتی وجود دارد. هایدگر گفت: برخلاف آنچه همه فکر می کنند، کانت معتقد بود که دانش ناشی از عقل نیست، بلکه از تخیل بدیع و خلاق است. تخیل مقدم بر عقل است و آن را تثبیت می کند، نه برعکس. توانایی تخیل و خلاقیت چیزی است که فردیت و جوهر انسان را تشکیل می دهد.

فیلسوف ارنست کاسیرر

انسان در آغاز عقل نیست، بلکه خیالات، خیالات و افسانه های لذت بخش است. یعنی شعر مقدم بر فلسفه است و نه برعکس. انسان قبل از اینکه فیلسوف باشد شاعر است. این ایده تصویری که ممکن است از انسان و طبیعت انسان داشته باشیم را وارونه می کند. اگر تخیل مقدم بر عقل باشد، به این معناست که انسان قبل از اینکه دانشمند باشد شاعر است و قبل از اینکه متفکر باشد، خیالپرداز. سپس هایدگر می افزاید: انسان در دنیا ثروتمند است در حالی که حیوانات در دنیا فقیرند. زیرا از قوه تخیل و تفکر محرومند. این قوه تخيل همان چیزی است که یک فرد را سازنده آینده و طراح جهان می‌کند.
پس از آنکه هایدگر با تکان دادن عقاید محکم سخنان خود را به پایان رساند، حاضران مات و مبهوت و گیج شدند... گفته می شود فیلسوف در حال ظهور را به شدت تشویق کردند. حاضران احساس كردند كه انديشه اروپايي با اين متفكر جوان و با اعتماد به نفس تا سرحد غرور و نخوت، وارد پيچ تندي شد. به این ترتیب، جوشش نیچه ای بر عقل گرایی کانتی پیروز شد. در واقع شرایط عمومی حاکم در آن زمان به او کمک می کرد، در جهت او حرکت می کرد. باید دانست که هیتلر تنها چهار سال پس از این مناظره معروف (1929 - 1933) به قدرت رسید. با رسيدن او به تاج و تخت رایش، صدای سالم عقل و منطق هوشیار دیگر جایی در آلمان نداشت. در واقع می توان گفت که تمام اروپا وارد مرحله جنون شد. این بزرگترین قتل عام تاریخ خواهد بود: 55 میلیون قربانی. چه کسی در چنین فضایی به صدای عقل و منطق و روشنگری گوش خواهد داد؟
به این ترتیب، بحث عمده فلسفی بین هایدگر نیچه ای و کاسیرر کانتی درگرفت. به نظر می رسد که هایدگر در نتیجه گیری خود به اصطلاح با ضربه نهايى پیروز شد. این خبر ظهور نیروهای غیرمنطقی لجام گسیخته در آلمان بود. شاید این ساده‌سازی یک بحث فلسفی با این اندازه عظیم و بلند بود. قطعا ساده سازی است. اما نمی توان از زمینه سیاسی و فضای روانشناختی کلی که در آن بحث صورت گرفت غافل شد.
باید دانست که داووس، این روستای کوچک سوئیسی که در بالای کوه‌ها قرار دارد، محل ملاقات مشاهیر روشنفکران اروپایی بود قبل از اینکه بعدها تبدیل به مجمع جهانی بزرگی شود که اکنون می‌شناسیم و رهبران برتر جهان در آن گرد هم می‌آیند، از جمله پادشاهان، رؤسای جمهورى و شخصیت های سرمایه دار و جهانی که سرنوشت جهان را تعیین می کنند. یک استراحتگاه بهداشتی و درمانی بود، با هوای تازه و آب شیرین روان... آیا چیزی زیباتر از مناظر سوئیس وجود دارد؟ چه زمانی به پیاده‌روی‌های صبحگاهی‌ام در سواحل دریاچه نوشاتل، جایی که ژان ژاک روسو روزی به آنجا پناه برد و از دست تعقیب‌کنندگان خشن خود که روحش را سوزانده بودند، گریخت، باز خواهم گشت؟ خوشبختانه در زمان او اینترنت وجود نداشت وگرنه دستگاه الکترونیکی او را هک می کردند و «ایمیلهای» او را هر روز همانطور که می خواند یا حتی قبل از او آنها را می خواندند! سپس بر اساس آن عمل می کنند. ترسناک. وحشتناك. مردم دیوانه شدند. جانوران وحشی بیداد کردند. ناگهان از سوراخ خود بیرون آمدند.

با این حال در داووس باقی می مانيم که توماس مان رمان معروف خود را در آنجا نوشت: «کوه جادو» و آلبرت انیشتین کجا آمد تا معنای نظریه نسبیت را که جهان را گیج کرده، برای روشنفکران اروپایی توضیح دهد؟ آیا می دانیم که ایده «عودت ابدی یا تکرار ابدی همان چیز» در آن کوه های سر به فلک کشیده مانند الهام خیره کننده ای به ذهن نیچه آمد و کمرش را شکست و او را زمین زد؟

علاوه بر این، مطبوعات آلمان و اروپا از همه طرف دعوت کردند تا در آن روز به یاد ماندنی شرکت کنند: روز کشتی آزاد فلسفی بین هایدگر و کاسیرر. این ممکن است اکنون ما را متعجب کند اگر بدانیم موضوع بحث تا حد زیادی خشک و سخت بود: «متافیزیک کانت یا متافیزیک کانتی».
علاوه بر این، هر دو همآورد، ستارگان اندیشه آلمانی در آن زمان بودند. ارنست کاسیرر (1874 - 1945) که در جهان عرب چندان شناخته شده نیست، استاد اندیشه بود. او به دلیل جایگاه علمی بالایش در دانشگاه های آلمان، با هاله ای از عظمت و شکوه احاطه شده بود، به ویژه، برای کارهای مهمش. ارنست کاسیرر یک خردگرای صرف روشنگری کانتی بود. او نمایانگر فلسفه روشنگری در بالاترین درخشش بود. او رهبر مکتب ماربورگ بود: جریانی فلسفی که نمایانگر فلسفه نئوکانتی است. کاسیرر از پیروان اومانیسم و حامی فلسفه ای بود که هدف آن اولویت دادن به مرجعیت عقل و زبان منطق بود. هایدگر اما نیچه ای انفجاری بود که به زبان کوه های بلند و دره های عمیق صحبت می کرد. بلکه می گفت انسان قبل از اینکه دانشمند یا فیلسوف باشد شاعر است. کاسیرر بزرگتر بحث را با روحیه ای باز، با مدارا و مصالحه آغاز کرد. هایدگر اما بلافاصله با زبانی سختگیرانه، قاطعانه و متکبرانه پاسخ داد. شاید به همین دلیل او را در پایان مناظره شکست داد. این پیروزی ای است که کاسیرر به راحتی از آن خارج نشد. او از نظر روانی متاثر و شکسته بود. غم و اندوه بر او چیره شد. این یک شکست بزرگ فلسفی در مقابل همه مردم بود. هایدگر او را ضربه فنى کرد. ما این را می گوییم، به خصوص که بحث در مقابل نخبگان و نخبگان نخبگان در میان روشنفکران برجسته سوئیس، فرانسه، آلمان و حتی کل اروپا صورت گرفت. آیا می توان گفت که دوران عقل متعادل و هوشیار به پایان رسیده است و دوران تخیل وحشیانه و دیوانه کننده که تابوها را زیر پا می گذارد آغاز شده است؟ شاید. کافی است به هیتلر نگاهی بیندازید که با تمام عصبیت و جنون خود صحبت می کرد تا مطمئن شوید. آیا فلسفه هایدگر قبل از ظهور هیتلر بوده است؟ آیا او را همراهی کرد و راه را برای او هموار نمود؟ سئوالی که نمی توان از آن اجتناب کرد. اما بی انصافی است که فلسفه متفکر بزرگی چون هایدگر را به بعد صرف نازی تقلیل دهیم. بزرگترین فیلسوف قرن بیستم عمیق تر از آن و بسیار بزرگتر بود.
در نهایت می توان گفت که حق با کاسیرر و هایدگر است. دو تصوری که از انسان و جهان ارائه کردند در واقع مکمل یکدیگرند نه متضاد. زیرا انسان فردی است که بر ضد خود متفرق است، بر ضد خود تقسیم شده است. در اعماق خود از جریان منطق متعادل و جریان تخیل خلاق، از جریان عقل و جریان جنون، از جریان شعر و جریان نثر شکل می گیرد. اکنون سئوال این است: آیا جهان می تواند قبل از اشباع شدن از جنون، عقلانی شود؟ آیا می تواند قبل از این که تمام نفرت تاریخی را در دلش جاری کند آرام شود؟ آیا می توان درد تاریخ را قبل از تسویه حساب و بی عدالتی و عذابش آرام کرد؟ آیا جهان می تواند قبل از اجرای عدالت آرام گيرد؟ اینها سئوالاتی است که جهان در حال حاضر با آن مواجه است. پاسخ آن را در هایدگر، کاسیرر و حتی کانت نمی‌توان یافت. پاسخ را در هگل و کتاب معروفش می یابیم: درس هایی از فلسفه تاریخ!



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»