جهان در انتظار آخرین رمان مارکز؛ «اثری که می‌خواست معدوم کند» 

ماركيز وابناه
ماركيز وابناه
TT

جهان در انتظار آخرین رمان مارکز؛ «اثری که می‌خواست معدوم کند» 

ماركيز وابناه
ماركيز وابناه

گابریل گارسیا مارکز با نزدیک شدن به فصل پایانی زندگی خود، زمانی که حافظه‌اش رو به ضعف گذاشت، تلاش کرد تا رمانی را درباره زندگی جنسی مخفی یک زن میانسال متاهل به پایان برساند. برای انجام این کار، او حداقل پنج نسخه را امتحان کرد و سال‌ها متن را تغییر داد، جملات را کوتاه کرد، به سرعت در حاشیه یادداشت نوشت، صفت‌ها را تغییر داد، و یادداشت‌هایی را به دستیار خود دیکته کرد، اما در نهایت تسلیم شد و حکم نهایی ویرانگر را صادر کرد: نابود کردن رمان.
گونزالو گارسیا بارسا، پسر کوچک نویسنده می‌گوید:« او مستقیماً به من گفت که رمان باید نابود شود.»
هنگامی که گارسیا مارکز در سال 2014 درگذشت، بسیاری از پیش نویس‌ها، یادداشت‌ها و بخش‌هایی از فصل‌های رمان در آرشیو او در مرکز هری رنسوم در دانشگاه تگزاس در آستن پنهان ماند. این رمان میان 769 صفحه پخش شده، عمدتاً خوانده نشده ماند و فراموش شد - تا اینکه فرزندان گارسیا مارکز در نهایت تصمیم گرفتند از خواسته‌ پدرشان سرپیچی کنند. اکنون، یک دهه پس از مرگ او، آخرین رمانش، «تا آگوست» قرار است در این ماه در 30 کشور جهان عرضه شود.
وقایع رمان حول محور زنی به نام آنا ماگدالنا باخ می‌گذرد که هر ماه اوت برای دیدن قبر مادرش به جزیره‌ای در دریای کارائیب سفر می‌کند. در این سفرهای زیارتی پردردسر، که او را برای مدت کوتاهی از دست شوهر و خانواده‌اش آزاد می‌کند، در هر دیدار خود را معشوق جدیدی می‌یابد. این رمان نتیجه‌ای غیرمنتظره از زندگی و کار گارسیا مارکز، غول ادبی برنده جایزه نوبل است و احتمالاً سئوالاتی را درباره نحوه برخورد مؤسسات و ناشران ادبی با آثاری که پس از مرگ نویسنده منتشر می‌شوند، ایجاد می‌کند و ممکن است با توصیه‌های او مغایرت داشته باشد.
تاریخ ادبی مملو از نمونه‌هایی از آثار معروف است که اگر مسئولان اجرای وصیت صاحبان و وارثانشان به خواست نویسندگان بی اعتنایی نمی‌کردند، دیده نمی‌شدند. به عنوان مثال، ویرژیل شاعر در بستر مرگ دستور داد نسخه خطی منظومه حماسی خود «Aeneid» را نابود کنند. هنگامی که فرانتس کافکا به بیماری سل مبتلا شد، به دوست و دستیارش، ماکس برود، دستور داد که تمام آثار او را بسوزانند. با این حال، برود به او «خیانت» کرد و شاهکارهای سورئال مانند «محاکمه»، «قصر» و «آمریکا» را به ما تقدیم کرد. ولادیمیر ناباکوف همچنین به خانواده‌اش دستور داد که آخرین رمانش «اصل لورا» را نابود کنند. با این حال، متن ناتمام که ناباکوف بر روی کارت‌های فهرست نوشته بود، بیش از 30 سال پس از درگذشت نویسنده توسط پسرش منتشر شد.
در برخی از آثار منتشر شده پس از مرگ نویسندگان، نیات نویسنده از متن نامشخص به نظر می‌رسد. این موضوع منتقدان و خوانندگان را برانگیخت تا به این فکر کنند که اثر چقدر کامل است و ویراستاران تا چه اندازه در دست‌نویس دخالت کرده‌اند. گاه مؤسسات ادبی و وارثان به دلیل تحریف میراث ادبی نویسنده با انتشار آثار نامرغوب یا ناقص مورد انتقاد قرار می‌گیرند تا آخرین سود مالی ممکن را از حقوق مالکیت معنوی مرتبط با نام تجاری ادبی نویسنده کسب کنند.
برای فرزندان گارسیا مارکز، این سئوال که تا «آگوست» با ارزیابی‌های متناقض پدرشان از کار چه باید کرد، پیچیده شد. برای مدتی، گارسیا مارکز به شدت روی نسخه خطی کار کرد و در یک مقطع پیش نویسی را برای کارگزار ادبی خود ارسال کرد. تنها زمانی که به دلیل زوال عقل از از دست دادن حافظه شدید رنج می‌برد، به این نتیجه رسید که نسخه خطی به اندازه کافی خوب نیست.
شایان ذکر است که تا سال 2012، گارسیا مارکز دیگر نمی‌توانست دوستان نزدیک و اعضای خانواده را بشناسد و به گفته فرزندانش، همسرش مرسدس بارسا در میان معدود موارد استثنا بود. گارسیا مارکز برای ادامه مکالمه با شخص دیگری مشکل زیادی داشت. گاهی یکی از کتاب‌هایش را برمی‌داشت و می‌خواند، بی‌آنکه بفهمد کتاب نوشته‌ی خودش است.
او پیش خانواده‌اش اعتراف کرد که به عنوان یک هنرمند بدون حافظه‌اش که بزرگترین منبع مطالب او برای نوشتن بود، احساس عدم تعادل می‌کند. او به آنها گفت که بدون حافظه، «هیچ چیز وجود ندارد.»
رودریگو گارسیا، پسر بزرگش، گفت:« گابو توانایی قضاوت در مورد یک کتاب را از دست داد. شاید او دیگر حتی نتواند طرح رمان را دنبال کند.»
پس از بازخوانی متن، سال‌ها پس از مرگ گارسیا مارکز، فرزندان او احساس کردند که پدرشان در قضاوت خود نسبت به خود بسیار سختگیر است. پسرش در این باره می‌گوید:« نسخه خطی بسیار بهتر از آنچه انتظار داشتیم به نظر می‌رسید.»

با این حال، دو پسر گارسیا مارکز اعتراف می‌کنند که «تا اگوست» در میان شاهکارهای او طبقه‌بندی نشده است و به همین دلیل می‌ترسند که برخی انتشار این رمان را صرفاً تلاشی برای کسب درآمد بیشتر از میراث پدرشان رد کنند.
گارسیای جوانتر می‌گوید:« البته، ما نگران بودیم که فقط به عنوان افرادی حریص دیده شویم.»
برخلاف آثار عظیم رئالیسم جادویی او (شاهکارهایی مانند «عشق در زمان وبا» و «صد سال تنهایی» که نزدیک به 50 میلیون نسخه فروخت)، «تا اگوست» متواضع به نظر می‌رسد. نسخه انگلیسی آن که قرار است امروز منتشر شود و توسط آن مک لین ترجمه شده تنها 107 صفحه است.
برادران بر این باورند که رمان جدید به چند دلیل، از جمله اینکه جنبه جدیدی از او را آشکار می‌کند، افزودنی ارزشمند به مجموعه آثار گارسیا مارکز است. برای اولین بار در آثار مارکز، روایت بر قهرمان رمان تمرکز دارد و داستانی صمیمی در مورد زنی در اواخر دهه چهارم زندگی را روایت می‌کند که پس از حدود 30 سال ازدواج، شروع به جستجوی آزادی و تحقق روابط عشقی نامشروع خود می‌کند.
علاوه بر این، برادران سعی کردند تا حد امکان دخالت در متن را با تغییر آن محدود کنند و تصمیم گرفتند که آن را اصلاح نکنند یا عباراتی را که در پیش نویس‌ها یا یادداشت‌های گارسیا مارکز نیامده است، اضافه نکنند.
با این حال، برخی از خوانندگان و منتقدان ممکن است انتخاب اثری که خود گارسیا مارکز آن را ناقص می‌دانست، زیر سئوال ببرند، که ممکن است پاورقی ناامیدکننده را به میراث ادبی سترگ او بیافزاید.
در کشورش، کلمبیا، جایی که چهره گارسیا مارکز روی پول‌ها ظاهر می‌شود، به نظر می‌رسد همه منتظر انتشار کتاب هستند و بسیاری از محافل ادبی مشتاق هر اثر جدیدی از گارسیا مارکز هستند، هر چقدر هم که صیقل نخورده باشد. با این حال، برخی نگران نحوه فروش این رمان هستند.
خوان مسکورا، نویسنده و روزنامه نگار کلمبیایی در این زمینه می‌گوید:« آنها آن را به عنوان یک دست نوشته یا اثری ناتمام به شما ارائه نمی‌کنند، بلکه آن را به عنوان آخرین رمان گارسیا مارکز معرفی می‌کنند. من به نوبه خود با این اغراق که می‌شود قانع نیستم. من فکر می‌کنم همه چیز یک لحظه تجاری عالی برای سرمایه‌گذاری بر امضای گارسیا مارکز و برندش است.»
هکتور آباد، رمان‌نویس کلمبیایی، در این باره گفت که در ابتدا درباره انتشار «تا آگوست» تردید داشت، اما با خواندن نسخه‌ای از آن، نظرش تغییر کرد.
آباد که در مراسم جشن این رمان در بارسلونا شرکت خواهد کرد، در ایمیلی گفت:« می‌ترسیدم این یک اقدام فرصت‌طلبی تجاری باشد، اما کاملاً برعکس بود». تمام فضیلت‌هایی که گارسیا مارکز را به نویسنده‌ای بزرگ تبدیل کرده‌اند، اینجا نیز هستند.»
بی‌شک زمانی بود که گارسیا مارکز احساس کرد آخرین اثرش ارزش انتشار دارد؛ در سال 1999، او گزیده‌هایی از «تا اگوست» را در حضور جمع با ژوزه ساراماگو، رمان‌نویس در مادرید خواند. بعداً گزیده‌هایی از این رمان در روزنامه اسپانیایی El Pais و همچنین مجله نیویورکر منتشر شد. با این حال، او پروژه رمان را کنار گذاشت تا خاطراتش را تمام کند و رمان دیگری با عنوان «خاطرات دلبرکان غمگین من» را منتشر کرد که بازخوردها درباره آن متفاوت بود. گارسیا مارکز سپس در سال 2003 به طور فشرده روی «تا آگوست» کار کرد. یک سال بعد، دستنوشته را برای کارمن بالسلز، کارگزار فقیدش فرستاد.
در تابستان 2010، بالسلز با کریستوبال پرا، ویراستاری که قبلاً با گارسیا مارکز بر روی خاطراتش کار کرده بود، تماس گرفت و گفت که گارسیا مارکز که در آن زمان در دهه هشتم عمر خود بود، در تلاش بود تا یک رمان را به پایان برساند و او از پرا خواست که به او کمک کند. پرا به یاد می‌آورد که گارسیا مارکز در مورد آثار در دست خلق خود بسیار محتاط بود، اما پس از چند ماه، به پرا اجازه داد چند فصل از رمان را بخواند و به نظر می‌رسید که مشتاق آن باشد. حدود یک سال بعد، حافظه گارسیا مارکز تضعیف شد و او در درک روایت با مشکل مواجه شد، اما همچنان به یادداشت گذاشتن در حاشیه دست نوشته ادامه داد.
پرا در این رابطه گفت: این برای او درمانی بود، زیرا او هنوز می‌توانست با قلم و کاغذ کاری انجام دهد.
وقتی پرا به آرامی از گارسیا مارکز خواست کتاب را منتشر کند، نویسنده به شدت با آن مخالفت کرد. پرا گفت:« او به من گفت، در این مرحله از زندگی‌ام، نیازی به انتشار هیچ چیز دیگری ندارم.»
پس از مرگ او در سن 87 سالگی، نسخه‌های مختلفی از «تا آگوست» در آرشیو مرکز هری رنسوم نگهداری شد.
دو سال پیش، دو پسر گارسیا مارکز تصمیم گرفتند نگاهی تازه به متن داشته باشند. آنها گفتند که رمان در جاهایی پر هرج و مرج به نظر می‌رسد، با برخی ناسازگاری‌ها و تکرارها، اما کامل به نظر می‌رسد، اگر جلا داده نشود.

این اثر همچنین دارای اشاره‌هایی به غزلیات او بود، مانند صحنه‌ای که در آن آنا می‌خواهد در مقابل قبر مادرش به خیانت خود اعتراف کند و قلب خود را «در مشتش» فشار می‌داد.
هنگامی که برادران تصمیم به انتشار گرفتند، با معمایی مواجه شدند: مارکز حداقل 5 نسخه را در مراحل مختلف تکمیل از خود به جای گذاشته بود. با این حال، در مورد اینکه کدام یک بهتر است، اشاره‌ای برجای گذاشته.
گارسیا بارسا، جوان‌ترین پسرش در این باره گفت:« در یکی از نسخه‌ها عبارت (نهایی، بد نیست) را در مقدمه نوشته بود.»
برادرش افزود: «این قبل از این بود که تصمیم بگیرد که رمان اصلا خوب نیست.»
سال گذشته، دو برادر از پرا خواستند رمان را ویرایش کند. در واقع، کار بر روی نسخه پنجم، مورخ ژوئیه 2004، که عبارت نهایی « نهایی، بد نیست» را در خود دارد، آغاز شد.
علاوه بر آن، ویراستار به نسخه‌های دیگری نیز تکیه کرد و از یک سند دیجیتالی که توسط مونیکا آلونسو، دستیار گارسیا مارکز، با یادداشت‌ها و تغییرات زیادی که نویسنده می‌خواست انجام دهد، گردآوری کرد. اغلب، پرا با اشکال مختلف یک جمله یا عبارت مواجه می‌شود؛ یک نسخه چاپی و یک نسخه دست نویس در حاشیه.
پرا به نوبه خود سعی کرد تفاوت‌ها را اصلاح کند، مانند سن قهرمان. گارسیا مارکز در مورد میانسالی یا نزدیک شدن به پیری و وجود یا عدم وجود سبیل روی صورت یکی از معشوق‌ها تردید داشت.
در تلاش برای ساختن نسخه‌ای منسجم‌تر، پرا و برادران قانونی وضع کردند: آنها گفتند که حتی یک کلمه را خارج از یادداشت‌های گارسیا مارکز یا از نسخه‌های مختلفی که او برجای گذاشته اضافه نمی‌کنند.
در مورد سرنوشت هر اثر منتشر نشده دیگری از گارسیا مارکز، پسران او گفتند که مشکلی نیست: چیز دیگری وجود ندارد. گارسیا مارکز در طول زندگی خود به طور معمول نسخه‌های قدیمی کتاب‌های منتشر شده و دست نوشته‌های ناتمام را از بین می‌برد، زیرا نمی‌خواست بعداً آنها را مورد بررسی قرار دهند.
آنها افزودند که این یکی از دلایلی بود که آنها را وادار به انتشار رمان «تا آگوست» کرد.
گارسیا بارسا گفت:« وقتی این کتاب منتشر شود، ما همه آثار گابو را منتشر کرده‌ایم، هیچ چیز دیگری در کشو نیست».

  • خدمات نیویورک تایمز


جبّور الدويهي روز آخر خود را چگونه گذراند؟



نویسنده لبنانی جبّور الدويهي (فیسبوک)
نویسنده لبنانی جبّور الدويهي (فیسبوک)
TT

جبّور الدويهي روز آخر خود را چگونه گذراند؟



نویسنده لبنانی جبّور الدويهي (فیسبوک)
نویسنده لبنانی جبّور الدويهي (فیسبوک)

زمانی که جبور الدویهی سه سال پیش چشمان خود را بست، جهان با همه‌گیری کرونا دست و پنجه نرم می‌کرد. شرایط قرنطینه و بیماری صعب العلاجی که بر جسم او غالب شده بود، مانع از جشن گرفتن او برای آخرین رمانش «سمّی در هوا» شد. او نتوانست آن را برای دوستانش امضا کند و همچنین بر ترجمه آن به زبان فرانسوی نظارت نکرد.
اما سال‌های غیبت غباری بر روی کتاب نگذاشت، زیرا در جشنی که خانواده نویسنده فقید لبنانی در مکان مورد علاقه‌اش، شهرک اهدن در شمال لبنان، برنامه‌ریزی کردند کتاب به دست مخاطبان و دوستان بازگشت.

الدویهی در حال امضای رمان ماقبل آخر خود «پادشاه هند» که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد (فیسبوک)

«سمّی در هوا»

تاریخ ۲۳ ژوئیه برای همسرش تریز و دخترش ماریا که در آستانه سالگرد با «الشرق الأوسط» گفتكو کردند، سنگین است. ماریا الدویهی می‌گوید: «با وجود داغی که هنوز ما را رها نکرده، در پایان این تابستان با خوانش‌ها و شهادت‌هایی درباره شخصیت و آثارش، به ویژه (سمّی در هوا) از ادبیات او تجلیل خواهیم کرد.»
آن رمان را الدویهی بیرون از خانه نوشت، زیرا او الهام خود را در کافه‌ها و در میان شلوغی مردمی که مخمر داستان‌هایش را تشکیل می‌دادند، یافت. اما زمانی که توانش کاهش یافت، جوهر را به دیوارهای اتاقش منتقل کرد، جایی که تنها همراهش شعاعی کوچک از خورشید و منظره کوه اهدن بود که در برابر پنجره بالا می‌رفت. اما مراسم همچنان همان بود، به گفته تریز الدویهی؛ «او برای ملاقات با حروف خود را آماده می‌کرد، قبل از شروع به نوشتن کت و شلوار می‌پوشید، گویی که قصد خروج از خانه را دارد.»
جبور الدویهی به سبب آنکه در رمان‌هایش مرگ را رام کرده بود، شاید با آن آشنا شده بود. همسرش روزهای آخر او را به یاد می‌آورد و تأکید می‌کند که «او آن‌ها را طوری تجربه می‌کرد که گویی بیمار نیست و نخواهد مرد.» در طول مدت بیماری، هرگز درباره مرگ صحبت نکرد، با وجود اینکه می‌دانست به آن نزدیک است. تریز می‌گوید: «او اصلاً قلبش را باز نمی‌کرد و افکار درون سرش را با ما درمیان نمی‌گذاشت.»

جلد آخرین رمان جبّور الدویهی که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد (ایکس)

روز آخر

دو سال آخر زندگی جبور الدویهی، که میان خطوط آخرین رمان و مطب پزشکان و راهروهای بیمارستان‌ها گذشت، صبح جمعه ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۱ به پایان رسید.
تریز درباره روز آخر می‌گوید که او صبح دچار ضعف کامل شد و نیاز به کمک داشت تا بنشیند. اما او مصر بود که همه چیز را در اطراف خود مشاهده کند. او ادامه می‌دهد: «ما دور او جمع شدیم، موهایش را نوازش کردیم و صورتش را بوسیدیم. دخترانش دست‌های او را گرم کردند و پسرش او را صدا می‌کرد بدون جوابى بشنود. او مثل کسی که خسته بود رفت و در آغوش فرزندانش خوابید.»
به این ترتیب، جبور الدویهی در ۷۲ سالگی، الهام گرفته از عنوان اولین رمانش «مرگ در میان خانواده خفتن است»، (۱۹۹۰)درگذشت. او نه ترسی داشت و نه دردی، بلکه با عشق و مراقبت احاطه شده بود. دخترش ماریا می‌گوید: «در لحظه آخر، او لبخند می‌زد تا ما ناراحت نشویم.»
او وصیت‌نامه‌ای یا دست‌نوشته‌های رمان‌های جدید به خانواده‌اش نداد، بلکه کلاه مشهورش و بسیاری از کتاب‌ها را به جای گذاشت. ماریا با صدایی آميخته به اشک می‌گوید: «همه چیز در خانه ما را به یاد او می‌اندازد. اما وقتی کتاب‌هایش را می‌خوانیم، حضور او را به شدت احساس می‌کنیم و غیبتش را نیز.»

نویسنده جبّور الدویهی و همسرش تریز الدحداح (فیسبوک)

ورود دیرهنگام به رمان

جبور الدویهی در زندگی زاهد بود. او از چیزهای ساده‌ای مانند جلسات روزانه در کافه با دوستان برای بازی کارت، و گردش هفتگی‌اش در بیروت برای اطمینان از وضعیت شهر، لذت می‌برد. همچنین دانشجویانش در «دانشگاه لبنانی» که ادبیات فرانسه را تدریس می‌کرد، و ناهار یکشنبه با فرزندان و نوه‌هایش را دوست داشت. اما، الدویهی بیشتر از همه داستان‌ها را دوست داشت... آن‌ها را روایت می‌کرد، می‌نوشت، می‌خواند و از آن‌ها خسته نمی‌شد.
تریز می‌گوید که «در دوران کودکی‌اش به دلیل اینکه کتابخوانی پرشور بود و حتی در زمین بازی نیز کتاب از دستش جدا نمی‌شد، مورد آزار قرار گرفت.» اما تمسخر همکلاسی‌ها هیچ تغییری ایجاد نکرد و کتاب همچنان دوست راه او باقی ماند. از میان آثارش، رمان «آواره خانه‌ها»، ۲۰۱۰، نزدیک‌ترین به قلبش بود زیرا بخش اساسی از دوره جوانی‌اش را منعکس می‌کرد. الدویهی از میان نویسندگان جهانی، تحت تأثیر سبک گابریل گارسیا مارکز قرار گرفت، و همچنین مارسِل پروست و امیل زولا را دوست داشت. تفاوت او با این نویسندگان این بود که او در سن چهل سالگی به رمان‌نویسی روی آورد.

و عجیب‌تر از آن اینکه او نوشتن به زبان عربی را انتخاب کرد در حالی که به زبان فرانسوی مسلط بود و آن را در دانشگاه تدریس می‌کرد.

بیشترین چیزی که الدویهی دوست داشت، جلسات با دوستان در کافه‌های شهرک اهدن بود (فیسبوک)

تریز الدویهی می‌گوید که داستانی واقعی از قرن نوزدهم درباره زنی از شمال لبنان که جسد تنها پسرش را از خانه خارج نکرد و او را در یک صندوق نگه داشت، الهام‌بخش جبور برای ورود به دنیای رمان شد، بنابراین اولین اثر ادبی او «مرگ در میان خانواده خفتن است» بود.
سپس زنجیره‌ای از رمان‌ها که به زبان‌های مختلف ترجمه و جوایز زیادی دریافت کردند، ادامه یافت، از برجسته‌ترین آن‌ها می‌توان به «اعتدال الخریف»، «باران ژوئن»، «چشم رز» و «محله آمریکایی‌ها» اشاره کرد. وجه مشترک همه آن‌ها مکان بود، زیرا الدویهی همیشه از لبنان شروع می‌کرد؛ و بی‌دلیل نبود که به او لقب «رمان‌نویس زندگی لبنانی» داده شد. او همواره تکرار می‌کرد که «مکان‌ها اساس رمان هستند» و مکان مورد علاقه‌اش وطنش بود که او آن را با ابعاد تاریخی، اجتماعی، سیاسی، دینی و روانی در رمان‌هایش بررسی می‌کرد.

الدویهی به عنوان «رمان‌نویس زندگی لبنانی» شناخته شد و بیشتر داستان‌هایش از جامعه محلی او آغاز می‌شدند (فیسبوک)

«مردی از جوهر و کاغذ»

جبور الدویهی با هر رمانی که منتشر کرد، ثابت کرد که قلمی گذرا در دنیای ادبیات نیست. با وجود ورود دیرهنگامش به این دنیا، به سرعت به یکی از پیشروان رمان‌نویسی معاصر لبنانی و یکی از ستون‌های اصلی آن تبدیل شد. اما همه این افتخارات او را از دایره سایه‌ای که برای خود انتخاب کرده بود، خارج نکرد. ماریا الدویهی این حالت تواضع پدرش را با عبارتی دقیق توصیف می‌کند: «رمان او بزرگتر از تصویری بود که از خود منعکس کرد.»
الدویهی اجازه نداد نویسنده‌ای که در او زندگی می‌کرد، نوری را از رمان بدزدد. ماریا ادامه می‌دهد: «او برای دریافت تقدیر، شهرت یا تحسین نمی‌نوشت زیرا این‌ها برایش بی‌ارزش بودند.» اما به گفته دخترش، او «شاید برای رسیدن به جاودانگی از طریق نوشته‌هایش می‌نوشت.» و شاید این جمله که در یکی از معدود مصاحبه‌هایش گفته بود، این نظریه را ثابت کند: «کتاب‌هایم مرا مردی از جوهر و کاغذ کردند.» و با این جوهر و کاغذ، جبور الدویهی واقعاً پا به ابديت گذاشت، با وجود اینکه به ابدیت رفت.