جهان در انتظار آخرین رمان مارکز؛ «اثری که می‌خواست معدوم کند» 

ماركيز وابناه
ماركيز وابناه
TT

جهان در انتظار آخرین رمان مارکز؛ «اثری که می‌خواست معدوم کند» 

ماركيز وابناه
ماركيز وابناه

گابریل گارسیا مارکز با نزدیک شدن به فصل پایانی زندگی خود، زمانی که حافظه‌اش رو به ضعف گذاشت، تلاش کرد تا رمانی را درباره زندگی جنسی مخفی یک زن میانسال متاهل به پایان برساند. برای انجام این کار، او حداقل پنج نسخه را امتحان کرد و سال‌ها متن را تغییر داد، جملات را کوتاه کرد، به سرعت در حاشیه یادداشت نوشت، صفت‌ها را تغییر داد، و یادداشت‌هایی را به دستیار خود دیکته کرد، اما در نهایت تسلیم شد و حکم نهایی ویرانگر را صادر کرد: نابود کردن رمان.
گونزالو گارسیا بارسا، پسر کوچک نویسنده می‌گوید:« او مستقیماً به من گفت که رمان باید نابود شود.»
هنگامی که گارسیا مارکز در سال 2014 درگذشت، بسیاری از پیش نویس‌ها، یادداشت‌ها و بخش‌هایی از فصل‌های رمان در آرشیو او در مرکز هری رنسوم در دانشگاه تگزاس در آستن پنهان ماند. این رمان میان 769 صفحه پخش شده، عمدتاً خوانده نشده ماند و فراموش شد - تا اینکه فرزندان گارسیا مارکز در نهایت تصمیم گرفتند از خواسته‌ پدرشان سرپیچی کنند. اکنون، یک دهه پس از مرگ او، آخرین رمانش، «تا آگوست» قرار است در این ماه در 30 کشور جهان عرضه شود.
وقایع رمان حول محور زنی به نام آنا ماگدالنا باخ می‌گذرد که هر ماه اوت برای دیدن قبر مادرش به جزیره‌ای در دریای کارائیب سفر می‌کند. در این سفرهای زیارتی پردردسر، که او را برای مدت کوتاهی از دست شوهر و خانواده‌اش آزاد می‌کند، در هر دیدار خود را معشوق جدیدی می‌یابد. این رمان نتیجه‌ای غیرمنتظره از زندگی و کار گارسیا مارکز، غول ادبی برنده جایزه نوبل است و احتمالاً سئوالاتی را درباره نحوه برخورد مؤسسات و ناشران ادبی با آثاری که پس از مرگ نویسنده منتشر می‌شوند، ایجاد می‌کند و ممکن است با توصیه‌های او مغایرت داشته باشد.
تاریخ ادبی مملو از نمونه‌هایی از آثار معروف است که اگر مسئولان اجرای وصیت صاحبان و وارثانشان به خواست نویسندگان بی اعتنایی نمی‌کردند، دیده نمی‌شدند. به عنوان مثال، ویرژیل شاعر در بستر مرگ دستور داد نسخه خطی منظومه حماسی خود «Aeneid» را نابود کنند. هنگامی که فرانتس کافکا به بیماری سل مبتلا شد، به دوست و دستیارش، ماکس برود، دستور داد که تمام آثار او را بسوزانند. با این حال، برود به او «خیانت» کرد و شاهکارهای سورئال مانند «محاکمه»، «قصر» و «آمریکا» را به ما تقدیم کرد. ولادیمیر ناباکوف همچنین به خانواده‌اش دستور داد که آخرین رمانش «اصل لورا» را نابود کنند. با این حال، متن ناتمام که ناباکوف بر روی کارت‌های فهرست نوشته بود، بیش از 30 سال پس از درگذشت نویسنده توسط پسرش منتشر شد.
در برخی از آثار منتشر شده پس از مرگ نویسندگان، نیات نویسنده از متن نامشخص به نظر می‌رسد. این موضوع منتقدان و خوانندگان را برانگیخت تا به این فکر کنند که اثر چقدر کامل است و ویراستاران تا چه اندازه در دست‌نویس دخالت کرده‌اند. گاه مؤسسات ادبی و وارثان به دلیل تحریف میراث ادبی نویسنده با انتشار آثار نامرغوب یا ناقص مورد انتقاد قرار می‌گیرند تا آخرین سود مالی ممکن را از حقوق مالکیت معنوی مرتبط با نام تجاری ادبی نویسنده کسب کنند.
برای فرزندان گارسیا مارکز، این سئوال که تا «آگوست» با ارزیابی‌های متناقض پدرشان از کار چه باید کرد، پیچیده شد. برای مدتی، گارسیا مارکز به شدت روی نسخه خطی کار کرد و در یک مقطع پیش نویسی را برای کارگزار ادبی خود ارسال کرد. تنها زمانی که به دلیل زوال عقل از از دست دادن حافظه شدید رنج می‌برد، به این نتیجه رسید که نسخه خطی به اندازه کافی خوب نیست.
شایان ذکر است که تا سال 2012، گارسیا مارکز دیگر نمی‌توانست دوستان نزدیک و اعضای خانواده را بشناسد و به گفته فرزندانش، همسرش مرسدس بارسا در میان معدود موارد استثنا بود. گارسیا مارکز برای ادامه مکالمه با شخص دیگری مشکل زیادی داشت. گاهی یکی از کتاب‌هایش را برمی‌داشت و می‌خواند، بی‌آنکه بفهمد کتاب نوشته‌ی خودش است.
او پیش خانواده‌اش اعتراف کرد که به عنوان یک هنرمند بدون حافظه‌اش که بزرگترین منبع مطالب او برای نوشتن بود، احساس عدم تعادل می‌کند. او به آنها گفت که بدون حافظه، «هیچ چیز وجود ندارد.»
رودریگو گارسیا، پسر بزرگش، گفت:« گابو توانایی قضاوت در مورد یک کتاب را از دست داد. شاید او دیگر حتی نتواند طرح رمان را دنبال کند.»
پس از بازخوانی متن، سال‌ها پس از مرگ گارسیا مارکز، فرزندان او احساس کردند که پدرشان در قضاوت خود نسبت به خود بسیار سختگیر است. پسرش در این باره می‌گوید:« نسخه خطی بسیار بهتر از آنچه انتظار داشتیم به نظر می‌رسید.»

با این حال، دو پسر گارسیا مارکز اعتراف می‌کنند که «تا اگوست» در میان شاهکارهای او طبقه‌بندی نشده است و به همین دلیل می‌ترسند که برخی انتشار این رمان را صرفاً تلاشی برای کسب درآمد بیشتر از میراث پدرشان رد کنند.
گارسیای جوانتر می‌گوید:« البته، ما نگران بودیم که فقط به عنوان افرادی حریص دیده شویم.»
برخلاف آثار عظیم رئالیسم جادویی او (شاهکارهایی مانند «عشق در زمان وبا» و «صد سال تنهایی» که نزدیک به 50 میلیون نسخه فروخت)، «تا اگوست» متواضع به نظر می‌رسد. نسخه انگلیسی آن که قرار است امروز منتشر شود و توسط آن مک لین ترجمه شده تنها 107 صفحه است.
برادران بر این باورند که رمان جدید به چند دلیل، از جمله اینکه جنبه جدیدی از او را آشکار می‌کند، افزودنی ارزشمند به مجموعه آثار گارسیا مارکز است. برای اولین بار در آثار مارکز، روایت بر قهرمان رمان تمرکز دارد و داستانی صمیمی در مورد زنی در اواخر دهه چهارم زندگی را روایت می‌کند که پس از حدود 30 سال ازدواج، شروع به جستجوی آزادی و تحقق روابط عشقی نامشروع خود می‌کند.
علاوه بر این، برادران سعی کردند تا حد امکان دخالت در متن را با تغییر آن محدود کنند و تصمیم گرفتند که آن را اصلاح نکنند یا عباراتی را که در پیش نویس‌ها یا یادداشت‌های گارسیا مارکز نیامده است، اضافه نکنند.
با این حال، برخی از خوانندگان و منتقدان ممکن است انتخاب اثری که خود گارسیا مارکز آن را ناقص می‌دانست، زیر سئوال ببرند، که ممکن است پاورقی ناامیدکننده را به میراث ادبی سترگ او بیافزاید.
در کشورش، کلمبیا، جایی که چهره گارسیا مارکز روی پول‌ها ظاهر می‌شود، به نظر می‌رسد همه منتظر انتشار کتاب هستند و بسیاری از محافل ادبی مشتاق هر اثر جدیدی از گارسیا مارکز هستند، هر چقدر هم که صیقل نخورده باشد. با این حال، برخی نگران نحوه فروش این رمان هستند.
خوان مسکورا، نویسنده و روزنامه نگار کلمبیایی در این زمینه می‌گوید:« آنها آن را به عنوان یک دست نوشته یا اثری ناتمام به شما ارائه نمی‌کنند، بلکه آن را به عنوان آخرین رمان گارسیا مارکز معرفی می‌کنند. من به نوبه خود با این اغراق که می‌شود قانع نیستم. من فکر می‌کنم همه چیز یک لحظه تجاری عالی برای سرمایه‌گذاری بر امضای گارسیا مارکز و برندش است.»
هکتور آباد، رمان‌نویس کلمبیایی، در این باره گفت که در ابتدا درباره انتشار «تا آگوست» تردید داشت، اما با خواندن نسخه‌ای از آن، نظرش تغییر کرد.
آباد که در مراسم جشن این رمان در بارسلونا شرکت خواهد کرد، در ایمیلی گفت:« می‌ترسیدم این یک اقدام فرصت‌طلبی تجاری باشد، اما کاملاً برعکس بود». تمام فضیلت‌هایی که گارسیا مارکز را به نویسنده‌ای بزرگ تبدیل کرده‌اند، اینجا نیز هستند.»
بی‌شک زمانی بود که گارسیا مارکز احساس کرد آخرین اثرش ارزش انتشار دارد؛ در سال 1999، او گزیده‌هایی از «تا اگوست» را در حضور جمع با ژوزه ساراماگو، رمان‌نویس در مادرید خواند. بعداً گزیده‌هایی از این رمان در روزنامه اسپانیایی El Pais و همچنین مجله نیویورکر منتشر شد. با این حال، او پروژه رمان را کنار گذاشت تا خاطراتش را تمام کند و رمان دیگری با عنوان «خاطرات دلبرکان غمگین من» را منتشر کرد که بازخوردها درباره آن متفاوت بود. گارسیا مارکز سپس در سال 2003 به طور فشرده روی «تا آگوست» کار کرد. یک سال بعد، دستنوشته را برای کارمن بالسلز، کارگزار فقیدش فرستاد.
در تابستان 2010، بالسلز با کریستوبال پرا، ویراستاری که قبلاً با گارسیا مارکز بر روی خاطراتش کار کرده بود، تماس گرفت و گفت که گارسیا مارکز که در آن زمان در دهه هشتم عمر خود بود، در تلاش بود تا یک رمان را به پایان برساند و او از پرا خواست که به او کمک کند. پرا به یاد می‌آورد که گارسیا مارکز در مورد آثار در دست خلق خود بسیار محتاط بود، اما پس از چند ماه، به پرا اجازه داد چند فصل از رمان را بخواند و به نظر می‌رسید که مشتاق آن باشد. حدود یک سال بعد، حافظه گارسیا مارکز تضعیف شد و او در درک روایت با مشکل مواجه شد، اما همچنان به یادداشت گذاشتن در حاشیه دست نوشته ادامه داد.
پرا در این رابطه گفت: این برای او درمانی بود، زیرا او هنوز می‌توانست با قلم و کاغذ کاری انجام دهد.
وقتی پرا به آرامی از گارسیا مارکز خواست کتاب را منتشر کند، نویسنده به شدت با آن مخالفت کرد. پرا گفت:« او به من گفت، در این مرحله از زندگی‌ام، نیازی به انتشار هیچ چیز دیگری ندارم.»
پس از مرگ او در سن 87 سالگی، نسخه‌های مختلفی از «تا آگوست» در آرشیو مرکز هری رنسوم نگهداری شد.
دو سال پیش، دو پسر گارسیا مارکز تصمیم گرفتند نگاهی تازه به متن داشته باشند. آنها گفتند که رمان در جاهایی پر هرج و مرج به نظر می‌رسد، با برخی ناسازگاری‌ها و تکرارها، اما کامل به نظر می‌رسد، اگر جلا داده نشود.

این اثر همچنین دارای اشاره‌هایی به غزلیات او بود، مانند صحنه‌ای که در آن آنا می‌خواهد در مقابل قبر مادرش به خیانت خود اعتراف کند و قلب خود را «در مشتش» فشار می‌داد.
هنگامی که برادران تصمیم به انتشار گرفتند، با معمایی مواجه شدند: مارکز حداقل 5 نسخه را در مراحل مختلف تکمیل از خود به جای گذاشته بود. با این حال، در مورد اینکه کدام یک بهتر است، اشاره‌ای برجای گذاشته.
گارسیا بارسا، جوان‌ترین پسرش در این باره گفت:« در یکی از نسخه‌ها عبارت (نهایی، بد نیست) را در مقدمه نوشته بود.»
برادرش افزود: «این قبل از این بود که تصمیم بگیرد که رمان اصلا خوب نیست.»
سال گذشته، دو برادر از پرا خواستند رمان را ویرایش کند. در واقع، کار بر روی نسخه پنجم، مورخ ژوئیه 2004، که عبارت نهایی « نهایی، بد نیست» را در خود دارد، آغاز شد.
علاوه بر آن، ویراستار به نسخه‌های دیگری نیز تکیه کرد و از یک سند دیجیتالی که توسط مونیکا آلونسو، دستیار گارسیا مارکز، با یادداشت‌ها و تغییرات زیادی که نویسنده می‌خواست انجام دهد، گردآوری کرد. اغلب، پرا با اشکال مختلف یک جمله یا عبارت مواجه می‌شود؛ یک نسخه چاپی و یک نسخه دست نویس در حاشیه.
پرا به نوبه خود سعی کرد تفاوت‌ها را اصلاح کند، مانند سن قهرمان. گارسیا مارکز در مورد میانسالی یا نزدیک شدن به پیری و وجود یا عدم وجود سبیل روی صورت یکی از معشوق‌ها تردید داشت.
در تلاش برای ساختن نسخه‌ای منسجم‌تر، پرا و برادران قانونی وضع کردند: آنها گفتند که حتی یک کلمه را خارج از یادداشت‌های گارسیا مارکز یا از نسخه‌های مختلفی که او برجای گذاشته اضافه نمی‌کنند.
در مورد سرنوشت هر اثر منتشر نشده دیگری از گارسیا مارکز، پسران او گفتند که مشکلی نیست: چیز دیگری وجود ندارد. گارسیا مارکز در طول زندگی خود به طور معمول نسخه‌های قدیمی کتاب‌های منتشر شده و دست نوشته‌های ناتمام را از بین می‌برد، زیرا نمی‌خواست بعداً آنها را مورد بررسی قرار دهند.
آنها افزودند که این یکی از دلایلی بود که آنها را وادار به انتشار رمان «تا آگوست» کرد.
گارسیا بارسا گفت:« وقتی این کتاب منتشر شود، ما همه آثار گابو را منتشر کرده‌ایم، هیچ چیز دیگری در کشو نیست».

  • خدمات نیویورک تایمز


اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.