فیلم هجرت؛ سفر به خویشتنhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5038147-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%AC%D8%B1%D8%AA%D8%9B-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%86
شهد امین کارگردان سعودی سرگرم پایان مونتاژ فیلم «هجرت» است. این فیلم شهد داستان مهاجرانی است که پس از انجام مناسک حج در سعودی ماندگار شدند.
شهد امین به «الشرق الاوسط» گفت «این فیلم درباره حج است. بنده اهل جده هستم و می دانم که حج چه تاثیر زیادی بر روی جامعه دارد. بسیاری از حاجیان در شهرهای مکه و مدینه و جده و طائف ماندگار شدند و به همین دلیل است که این شهرها تنوع نژادی و فرهنگی دارند».
«هجرت» فیلم جاده ای است که ظرف ۵۵ روز در ۸ شهر سعودی تصویربرداری شد و به زودی روی پرده سینما می رود.
شهد امین افزود «این فیلم داستان چند زن از نسل های متفاوت است. ابتدا قصه مادربزرگ و در نهایت داستان (جنی) قهرمان کوچکمان را داریم. «هجرت» یک سفر الهام بخش است که سفر به خویشتن شخصیت های اصلی فیلم را از طریق کشف کشوری که در آن زندگی می کنند به تصویر می کشد».
چرا روشنگری اروپایی موفق شد و روشنگری عربی شکست خورد؟https://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5198522-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82-%D8%B4%D8%AF-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%9F
چرا روشنگری اروپایی موفق شد و روشنگری عربی شکست خورد؟
محمد أركون
من زمان زیادی را صرف توضیح و تبیین اصطلاحات بیگانه و معادلسازی آنها به زبان عربی در جریان ترجمه آثار محمد اَرکون به زبان عربی کردهام. این کار، مرا ناچار به ابداع و اشتقاق بسیاری از اصطلاحات و ترکیبات زبانی جدید کرد. این، یکی از فواید مهم ترجمه آثار اَرکون است که نمیتوان آن را دستکم گرفت. بله، من ناچار شدم دهها بلکه صدها اصطلاح جدید بسازم.
و شخصاً معتقدم اگر پروژه ترجمه، به معنای گستردهاش (نه فقط ترجمه آثار اَرکون) موفق شود، ما به زبانی عربیِ مدرن، پویاتر، منعطفتر و تواناتر برای بیان پیچیدهترین نظریههای علمی و فلسفی خواهیم رسید. از اینرو، «زبان عربی پس از ترجمه» هرگز همان زبان عربی پیش از آن نخواهد بود. وقتی تمامی دستاوردهای علمی و فلسفیِ روشنگری را به زبان عربی منتقل کنیم، بیشک به زبانی مدرن و امروزی دست خواهیم یافت و در نتیجه زبان عربی را نیز نجات خواهیم داد.
تمام جنبشهای بزرگ در تاریخ، بر دوش ترجمههای بزرگ بنا شدهاند. نگاه کنید به ژاپن، کشوری که بیشترین میزان ترجمه را در جهان دارد و بیشترین میزان گشودگی را نسبت به مدرنیته غربی نشان داده است، با این حال، نه اصالت خود را از دست داده و نه شخصیت تاریخیِ عمیقاش را. گشودگی به جهان و دیگران، به معنای حل شدن در آنها نیست، بلکه یعنی بهرهگیری از بهترین چیزهایی که به بشریت عرضه کرده، و به کارگیری آن در خدمت فرهنگ محلی یا ملی. یعنی پذیرش جنبههای مثبت مدرنیته غربی و رد کردن جنبههای منفیاش.
اکنون اجازه دهید این پرسش را مطرح کنیم: چرا ما اَرکون را به روشنگری پیوند میدهیم؟
زیرا او نوینترین روشهایی را که پیش از این بر میراث مسیحی در اروپا اعمال شده و آن را نوسازی و روشن کرده بودند، بر میراث عربی–اسلامی ما نیز اعمال کرد. این روشها آن میراث را تا حد ممکن تازه، مدرن و حتی از انباشتها، اضافات و تاریکیهای قرون وسطاییاش رهایی بخشیدند. نتیجه این شد که روشناییهایی بیسابقه بر متن دینیِ میراثی ما تابیده شد.
تمام روشنفکران عرب، در انجام این مأموریت شکست خوردند، بهجز اَرکون. او فهم ما از میراث اسلامی عظیممان را به شیوهای بیسابقه دگرگون کرد. این همان جاییست که اهمیت و عظمت او در آن نهفته است، و این چیزیست که از او برای نسلهای آینده به جا خواهد ماند. اندیشه اسلامی پس از اَرکون، دیگر هرگز همان اندیشه اسلامی پیش از او نخواهد بود.
اَرکون با اعمال این همه روشهای نوین تاریخی و فلسفی بر میراث بزرگمان، با نگاهی کاملاً نو و شفاف به میراث بزرگ اسلام، از دل آن بیرون میآید. اما چون ما از کودکی در درون نگاه سنتی–قرونوسطاییِ رایج در نزد شیوخ و علمای دین شکل گرفتهایم، در درک این دیدگاه تازهای که نویسنده کتاب «نقد عقل اسلامی اصولگرا» ارائه میدهد، دچار دشواری فراوان میشویم.
او نگاهی مدرن، روشنگرانه و رهاییبخش به میراثمان ارائه میدهد؛ نه اینکه صرفاً به تکرار و بازتولید نگاه سنتیِ ایستا، فسیلشده و نشخوارشده در طول قرون گذشته بپردازد. این نگاه سنتیِ قرونوسطایی، ما را نهایتاً به دیواری بنبست کشانده است. بلکه حتی ما را وارد برخوردی ویرانگر با تمام جهان کرده است.
نتیجهای که از همه اینها میگیریم این است:
هیچ رهایی و نجاتی ممکن نیست، مگر با پیروزیِ تفسیر روشنگرانه نوین از دین، بر تفسیر تاریکاندیشانه کهن که دیگر به هیچ وجه با این عصر سازگار نیست.
طه حسين
طه حسین
وقتی «اركون» مینویسد، همیشه به شیوهای مقایسهای فکر میکند. بیشتر موضوعات، اگر نگوییم همه، را از زاویه عربی-اسلامی و زاویه اروپایی-مسیحی بررسی میکند. و همیشه همان سؤال را مطرح میکند: چرا رنسانس اروپا موفق شد و رنسانس عربی یا اسلامی شکست خورد؟ چرا روشنگری اروپایی موفق شد و روشنگری عربی که شش قرن زودتر ظهور کرد، ناکام ماند؟ سپس به طور خاصتر: چرا فقهای ما فلسفه را تکفیر کردند در حالی که فلسفه در اروپا به شکوفایی کامل رسید؟ بیتردید، آنها در طول قرون وسطی مانند ما یا حتی بیشتر فلسفه را تکفیر میکردند، اما از زمان دکارت و حتی پیش از آن، دست از این کار کشیدند. آیا فکر میکنید اگر فلسفه و فلاسفه تکفیر نمیشدند، جریانهای اصولگرایانهای مانند اخوان المسلمین و خمینیها از زمان پیروزی خمینی در سال ۱۹۷۹ یا حتی از زمان تأسیس اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ بر صحنه مسلط میشدند؟ چرا حسن البنا، سید قطب و قُرطبی بر طه حسین، العقاد، نجیب محفوظ و دیگر ستارگان درخشان فرهنگ عربی پیروز شدند؟ منظورم این است که چرا آنها در خیابانها پیروز شدند، اما در سطح فرهنگ واقعی و نخبگان فرهنگی حضور ندارند؟ سپس چرا خمینی بر داریوش شایگان، عبد الکریم سروش و دیگر روشنفکران بزرگ ایران پیروز شد؟ منظورم این است که چرا خمینی اینقدر آسان صحنه ایران را در دست گرفت؟ اما تا زمانی که تاریخ حرف آخرش را نزده است...
داريوس شايگان
باید دانست که ارکون، به عنوان استاد برجستهای در سوربن، از درون میداند چگونه مدرنیته اروپایی شکل گرفته است. او به طور عمیق بر روند تفکر اروپایی در طول تاریخ طولانیاش و همچنین روند تفکر عربی-اسلامی در تاریخ بلند آن آگاه بود. بنابراین، او میداند چگونه دقیقاً بین این دو مسیر مقایسه کند، چرا یکی متوقف شد و دیگری پرواز کرد... و چگونه گلوگاهها و بنبستهای تاریخی و مشکلات کنونی که عربها و مسلمانان عموماً با آن روبرو هستند را تشخیص میدهد. از همین روست که کتاب مشهورش عنوان دارد: «لأجل الخروج من السياجات الدوغمائية المغلقة: برای خروج از حصارهای دوگماتیک بسته»: یعنی برای خروج از انحصارهای فرقهای و مذهبی که اکنون در برابر ما منفجر میشود و تقریباً وحدت ملی ما را با فجایعی هولناک که توسط گروههای تعصب و افراط مرتکب میشوند، از هم میپاشد. سپس از سخنان او میفهمیم که غرب با پیروزی الهیات روشنگری بر الهیات مسیحی قدیمی و تکفیرگرایانه، بر اصولگرایی تاریک و تقسیمات فرقهای و جنگهای داخلیاش غلبه کرده است. اما ما هنوز در گیر و دار این نبرد گرفتاریم و در آتش آن میسوزیم. اینجا تفاوت تاریخی میان عربها و غرب نهفته است.
محمد ارکون
ارکون بر این باور است که نمیتوانیم میراث اسلامی را به درستی بفهمیم مگر اینکه آن را با دیگر میراثهای دینی که پیش از آن بودهاند، بهخصوص میراث یهودی و مسیحی، مقایسه کنیم. اگرچه اختلافات زیادی بین آنها وجود دارد، اما همه آنها به ریشهای مشترک تعلق دارند که دانشمندان آن را «میراث ابراهیمی توحیدی» مینامند. ارکون همواره کشورهای عربی را به ایجاد بخشهایی برای تدریس تاریخ ادیان تطبیقی در دانشگاههایشان دعوت کرده است تا جنبههای تشابه و اختلاف بین سه دین بزرگ ابراهیمی را درک کنند. برای اینکه خودمان را خوب بفهمیم، باید دیگران را بشناسیم. به عبارت دیگر، اگر دین و میراث خود را با دیگر ادیان ابراهیمی مقایسه کنیم و بر تجربه تاریخی آنها آگاه شویم، بهتر میتوانیم دین و میراث خود را بفهمیم. این به ویژه مهم است چون یهودیان و مسیحیان اروپایی از قرن هجدهم وارد دوره غربالگری روشنگری شدهاند، اما ما هنوز از این مرحله عبور نکردهایم. این دقیقاً مشکل است. اما مصیبت این است که اخوان المسلمین، خمینیها و دیگر تاریکاندیشان این گشودگی را سد میکنند و به شدت در برابر آن میایستند زیرا مشروعیت آنها را تهدید میکند و عیبها و نواقص آنها را آشکار میسازد. این تهدیدی است برای مفهوم قدیمی و قرون وسطایی آنها از دین. برای روشنتر کردن این موضوع مثالی میزنم: زمانی که امارات متحده عربی «خانه خانواده ابراهیمی» را در جزیره سعدیات در ابوظبی تأسیس کرد، شایعه کردند که قصد دارد اسلام را در دینی عجیب و غریب که خداوند آن را نازل نکرده، حل کند. این حماقتی بینهایت است. اگر این سخن از روی ناآگاهی نباشد، قطعاً نشاندهنده سوءنیت و تلاش عمدی برای آشفتگی است. اسلام همچنان اسلام باقی میماند، مسیحیت همچنان مسیحیت، و همینطور یهودیت. ادیان بزرگ تا ابد همان خواهند ماند اما مفهوم آنها متفاوت است. مفهوم متسامح و روشنگر دوران مدرن از دین متفاوت است از مفهوم تعصبآمیز یا تاریک و تکفیرگرای دوران قرون وسطی. وقتی امارات کلیسایی مسیحی، کنیسهای یهودی و مسجدی اسلامی را در کنار هم ساخت، قصد داشت گفتوگو و برادری میان این سه دین را برقرار کند نه اینکه آنها را با هم مخلوط کند. و روشن است که «صلح در جهان بدون صلح میان ادیان ممکن نیست»، همانطور که اندیشمند معروف هانس کونگ گفته است. امارات میخواست تصویر درخشانی از ما ارائه دهد و آن تصویر تاریک و ترسناک را که پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر و فجایع پس از آن در سراسر جهان به ما نسبت داده شد، پاک کند. با این کار بزرگترین خدمت را به عربها و مسلمانان کرد. اما به جای اینکه از او تشکر کنند، او را مورد حمله قرار دادند. ای ملت که از جهل خود باعث خنده ملل دیگر شدهای!
مشکل اخوانیها و خمینیها این است که فکر میکنند مفهوم واپسگرایانه و متحجرانه آنها از اسلام تا ابد ادامه خواهد داشت. اما آنها در اشتباهند. حتی اگر هنوز به دلیل جهل، فقر و بیسوادی برخی مردم در خیابانهای عربی، ایرانی یا ترکیهای از محبوبیت نسبی برخوردارند، اما آنها در نهایت شکستخوردهاند، به دو دلیل اصلی: اول اینکه آنها برخلاف جریان تاریخ و روح زمانه و ذات دوران مدرن حرکت میکنند، حتی برخلاف ذات اسلام راستین اگر آن را به درستی بفهمیم. دوم اینکه مردم خواهند فهمید، روشن خواهند شد، پیشرفت خواهند کرد و هرگز برای همیشه نادان باقی نخواهند ماند. همچنین آنها از لطف و رحمت میراث بزرگ اسلامی و گرایش انسانی و فلسفی عمیقی که در دوران طلایی اسلام وجود داشت، غافلاند یا آن را نادیده میگیرند، نه دوران انحطاط. و مشخص است که این جریانهای اخوانی، خمینی و مشابه آنها وارث مستقیم دورانهای طولانی انحطاطاند که ما هنوز نتوانستهایم خود را از بند آنها رها کنیم.
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5151225-%D9%BE%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%A6-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%88%D8%B8
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ
نجیب محفوظ در بالکن کافهاش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
با صداقتی نادر، رماننویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمهاش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز میکند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادریشان مینویسند، چگونه میبیند؟
این پرسش بازتاب دغدغههای نویسندهای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسهای شبانهروزی با هویتی جعلی نامنویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایتاش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ
اما مطر اعتراف میکند که در بازخوانیهای بعدیاش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیهای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصهای که میگفت: «هر زبان، رودخانهای است با خاک و محیط خودش، با کرانهها و جریانها و سرچشمه و دهانهای که در آن میخشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن مینویسد.»
به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلیاش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکاییاش «دیانا مطر» که عکسهای او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.
مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس: دیانا مطر)
کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، بهویژه، همواره با بحث و جدلهایی همراه بوده: گاهی بهخاطر نادقیق بودن، گاهی بهخاطر حذف بافت و گاهی هم بهخاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، مییابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را بهاشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.
عکسها حال و هوای رؤیاها را کامل میکنند، هرچند هیچکدام را مستقیماً ترجمه نمیکنند(عکس: دیانا مطر)
با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و سادهگی داستان پروژهاش را نیز تداعی میکند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبحگاهی در آشپزخانه قهوه مینوشید آغاز کرد و بعد دید دهها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشدهاش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش بهکار برده، کار مطر را سادهتر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکسهای دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهامبخش او — با سایهها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهمانگیز، فضا را کامل میکنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمیکنند.
مطر بیشتر عکسهای کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس: دیانا مطر)
در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک میشود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهامبخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که میتوانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمهاش مینویسد که دلش میخواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق میزند و با همان ایجاز همیشگیاش میگوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتملتر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نهفقط در این کتاب بلکه در همهجا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.
ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرتhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5150572-%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%A7%DA%86%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%A6-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%AA
ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرت
با درگذشت ناهید راچلین، رماننویس ایرانی-آمریکایی و یکی از برجستهترین نویسندگان ایرانی که به زبان انگلیسی درباره گسستهای هویتی، رنجهای تبعید و برخورد فرهنگها مینوشت، در ۳۰ آوریل ۲۰۲۵، در سن ۸۵ سالگی، زندگی خلاقانهای به پایان رسید. به گفته منتقدان، راچلین «پراکندهترین رماننویس ایرانی در آمریکا» بود و نخستین کسی بود که تصویری دقیق از درون جامعه ایران پیش از سقوط حکومت شاه ارائه داد.
ناهید راچلین– که نام خانوادگی او پس از ازدواج چنین شد و نام خانوادگی ایرانیاش «بُزرگمهر» بود – در ۶ ژوئن ۱۹۳۹ در شهر اهواز به دنیا آمد. او در خانوادهای با ده فرزند رشد یافت؛ خانوادهای که در آن سنتهای ایرانی با تأثیرات غربی درآمیخته بودند. پدرش ابتدا قاضی بود و سپس پس از استعفا، وکیل شد. بهنظر میرسد دوران کودکیاش پرآشوب بوده، چرا که در ماههای نخست زندگی به عمهاش مریم سپرده شد تا او را بزرگ کند. وقتی به سن ۹ سالگی رسید، پدرش برای جلوگیری از ازدواج زودهنگام او – همانگونه که مادرش در همین سن ازدواج کرده بود – دختر را از عمه باز پس گرفت.
این واقعه تأثیر عمیقی بر شخصیت راچلین گذاشت. او بعدها نوشت که حس میکرد از مادر واقعیاش ربوده شده است، و هرگز او را «مادر» خطاب نکرد. در تمام عمر، همیشه در رؤیای بازگشت به آغوش امن عمه مریم بود.
راچلین در این فضای خانوادگی پرتنش و با وجود مخالفت پدر، برای فرار از فشارهای خانواده و جامعه، با کمک برادرش پرویز، بر رفتن به آمریکا برای ادامه تحصیل پافشاری کرد. سرانجام در کالج زنانه «لیندوود» در ایالت میزوری پذیرفته شد و بورسیه کامل گرفت، اما تنها پس از وعده بازگشت به ایران برای ازدواج، پدرش به او اجازه سفر داد.
ناهید در دنیای جدید آمریکایی، با نوعی دیگر از انزوا روبهرو شد. او بعدها در خاطراتش «دختران پارسی» (۲۰۰۶) نوشت: «گمان میکردم از زندانی گریختهام، اما خود را در زندانی دیگر از تنهایی یافتم.»
در این زندان تازه، نوشتن برایش پناهگاه شد و زبان انگلیسی فضایی از آزادی برای او گشود؛ فضایی که هنگام نوشتن به فارسی احساس نمیکرد. او در مصاحبهای گفته بود: «نوشتن به زبان انگلیسی آزادیای به من داد که هنگام نوشتن به فارسی هرگز حس نمیکردم.»
راچلین در سال ۱۹۶۱ مدرک کارشناسی روانشناسی گرفت. پس از فارغالتحصیلی، نامهای کوتاه برای پدرش نوشت و او را از تصمیمش برای عدم بازگشت به ایران آگاه کرد. در پی آن، پدرش تا دوازده سال با او قطع رابطه کرد. در این مدت، راچلین تابعیت آمریکایی گرفت (۱۹۶۹)، با روانشناس آمریکایی هاوارد راچلین ازدواج کرد و صاحب دختری به نام لیلا شد. او بورسیه «والاس استگنر» در نویسندگی خلاق را دریافت کرد و در همین دوران شروع به نوشتن نخستین رمانش «بیگانه» (Foreigner) کرد که در سال ۱۹۷۸ – تنها یک سال پیش از انقلاب ایران – منتشر شد.
رمان «بیگانه» با احساسی لطیف، دگرگونی تدریجی شخصیتی به نام «فری» را روایت میکند؛ زیستشناسی ایرانی در اوایل دهه سوم زندگیاش که پس از ۱۴ سال زندگی آرام و یکنواخت در حومه سرد بوستون، به هویتی سنتی و محافظهکار در ایران بازمیگردد. رمان نشان میدهد چگونه دیدگاههای غربی فری بهتدریج در بستر جامعه ایرانی محو میشوند. او شوهر آمریکاییاش را ترک میکند، کارش را کنار میگذارد، حجاب را میپذیرد و از خود میپرسد که آیا آمریکا واقعاً کشوری منظم و آرام است و ایران آشفته و غیرمنطقی یا برعکس، آمریکا جامعهای سرد و عقیم است و ایران سرزمینی پرشور و با قلبی گشوده؟ منتقد آمریکایی «آن تایلر» در نقدی در نیویورک تایمز چنین پرسشی را مطرح کرد. از سوی دیگر، نویسنده ترینیدادی «وی. اس. نایپول» در توصیف این رمان گفت: «بیگانه»، بهگونهای پنهان و غیرسیاسی، هیستری قیامهایی را پیشبینی کرد که منجر به سقوط نظام شاه شد و به استقرار جمهوری دینی تحت رهبری خمینی انجامید.
آثار ناهید پیش از انقلاب در ایران منتشر نشدند. سانسور حکومتی آنها را بهخاطر تصویر منفی از جامعه ایران، بهویژه توصیف محلههای فقیر و هتلهای ویران، ممنوع کرده بود؛ تصویری که در تضاد با روایت مدرنسازی دوران شاه بود. پس از انقلاب نیز دولت خمینی، که نسبت به هرگونه تصویر منفی از ایران حساس بود، به ممنوعیت آثار راچلین ادامه داد. در نتیجه، هیچیک از آثارش تاکنون به فارسی ترجمه نشدهاند و کتابهایش در ایران ممنوع بودهاند.
راچلین همچنین رمان «ازدواج با بیگانه» (۱۹۸۳) را نوشت که با نگاهی تند، چگونگی تحمیل قدرت نظام دینی خمینی بر جامعه ایران را به تصویر کشید. پس از آن آثار دیگری نیز منتشر کرد، از جمله: «آرزوی دل» (۱۹۹۵)، «پریدن از روی آتش» (۲۰۰۶)، «سراب» (۲۰۲۴) و دو مجموعه داستان کوتاه: «حجاب» (۱۹۹۲) و «راه بازگشت» (۲۰۱۸). همچنین خاطراتش با عنوان «دختران پارسی» (۲۰۰۶) منتشر شد. آخرین رمانش «دورافتاده» قرار است در سال ۲۰۲۶ منتشر شود؛ داستان دختری نوجوان که زودهنگام به ازدواج واداشته شده است، الهامگرفته از سرگذشت مادر خودش.
راچلین در تمامی آثارش، به کندوکاو زخمهای ایران در نیمه دوم قرن بیستم میپرداخت: سرکوب سیاسی، سلطه سنت، ناپدید شدن معلمان و نویسندگان منتقد، سلطه ساواک، و نیز آن حسرت سوزان برای کودکیای که ناتمام ماند و دردهای هویت دوپاره. مضمون مادری نیز در نوشتههایش پررنگ است؛ از رابطه پیچیده با مادر زیستی، تا عشق عمیقش به عمهاش، و در نهایت رابطهاش با دخترش لیلا که از او به عنوان «بهترین دوست زندگیام» یاد کرده است. راچلین با زبان، احساسات متلاطم خود میان دو جهان را بهدقت بیان میکرد، اما ژرفترین لحظه فقدان برایش در سال ۱۹۸۱ رخ داد، زمانی که از مرگ خواهر عزیزش باری – پس از سقوط از پله – باخبر شد. غم چنان بر او چیره شد که تا ۲۵ سال نتوانست درباره باری بنویسد، اما در پایان خاطراتش فصلی صمیمی به او اختصاص داد و نوشت: «آری، باری عزیز، این کتاب را مینویسم تا تو را به زندگی بازگردانم.»
ناهید راچلین در نیویورک بر اثر سکته مغزی درگذشت – به گفته دخترش – و با مرگ او، ادبیات مهاجرت ایرانی یکی از ژرفترین نویسندگان خود را از دست داد؛ صدایی نادر که شجاعت رویارویی و شفافیتِ حسرت را در کنار هم داشت، و توانست با دقت، تصویر شکافهای روانی و فرهنگی نسلی از ایرانیان را ثبت کند که سرنوشتشان گسست میان شرق و غرب بود.
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة