تقدیر از برندگان جوایز دوره نوزدهم مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس»

در مراسمی که ۱۳ نوامبر آینده در دوبی با حضور و ده‌ها نویسنده و روشنفکر عرب برگزار می‌شود


برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
TT

تقدیر از برندگان جوایز دوره نوزدهم مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس»


برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی

مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس» در مراسمی که در تاریخ ۱۳ نوامبر سال جاری در دوبی برگزار خواهد شد، برندگان جوایز دوره نوزدهم خود را تقدیر می‌کند. در این مراسم ده‌ها نویسنده، روشنفکر و فعال رسانه‌ای عرب حضور خواهند داشت.
جایزه فرهنگی العوّیس که بزرگ‌ترین جایزه فرهنگی در سطح جهان عرب به شمار می‌آید، هر دو سال یک بار برگزار می‌شود و در آن از خلاقان و نوآورانی که در حوزه‌های مختلف فرهنگی موفق به کسب این جایزه شده‌اند، تجلیل می‌گردد.
مؤسسه «سلطان بن علی العوّیس فرهنگی» در ابتدای ژوئن سال جاری (خرداد ۱۴۰۴) برندگان دوره نوزدهم سال ۲۰۲۵ را اعلام کرد که عبارتند از:
حمید سعید، شاعر عراقی (در حوزه شعر)
انعام کجه‌جی، رمان‌نویس عراقی (در حوزه داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه)
دکتر حمید لحمدانی، نقاد ادبی مراکشی (در حوزه مطالعات ادبی و نقد)
دکتر عبدالجلیل التمیمی، مورخ تونسی (در حوزه مطالعات انسانی و آینده‌پژوهی)
این دوره اهمیت ویژه‌ای دارد، چرا که همزمان با صدسالگی شاعر سلطان بن علی العوّیس برگزار می‌شود. همچنین مبلغ جایزه برای هر برنده به ۱۵۰ هزار دلار افزایش یافته است. در سال جاری چندین برنامه فرهنگی مرتبط با نام شاعر فقید سلطان بن علی العوّیس (۱۹۲۵-۲۰۰۰) برگزار شد که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به کنسرت بزرگ موسیقی به رهبری موسیقیدان محمد القحوم در خانه اپرای دوبی و همچنین سمینار بین‌المللی برگزار شده در پاریس با همکاری سازمان یونسکو تحت عنوان «سلطان العوّیس... سفر شعر... سفر بخشش» اشاره کرد. همچنین کتاب‌ها، یادبودها، تمبرهای پستی و برگزاری نمایشگاه‌های هنری و کنسرت‌های موسیقی از دیگر برنامه‌هایی بودند که سال ۲۰۲۵ را متمایز کردند.
جوایز فرهنگی العوّیس با هدف تقدیر از خلاقان و نوآوران در زمینه‌های مختلف فرهنگی و علمی ایجاد شده است و در تشویق به خلاقیت و نوآوری در جهان عرب و تقویت نقش فرهنگ در توسعه و پیشرفت موثر است.
مراسم اعطای جوایز فرهنگی العوّیس فرصتی است برای تقویت ارتباطات فرهنگی میان خلاقان عرب و تشویق آنان به ادامه مسیر نوآوری و خلاقیت. همچنین این مراسم به ارتقای جایگاه امارات متحده عربی به عنوان یک مرکز فرهنگی مهم در منطقه و تشویق فعالیت‌های فرهنگی در این کشور کمک می‌کند.



میخائیل نعیمه در ۱۳۵مین سالگرد تولدش… حلقه نجات روحانی از مادی‌گرایی تاریک


میخائیل نعیمه همراه با دختر برادرش و دخترش، خانواده‌ای که او با آنها زندگی می‌کرد (الشرق الاوسط)
میخائیل نعیمه همراه با دختر برادرش و دخترش، خانواده‌ای که او با آنها زندگی می‌کرد (الشرق الاوسط)
TT

میخائیل نعیمه در ۱۳۵مین سالگرد تولدش… حلقه نجات روحانی از مادی‌گرایی تاریک


میخائیل نعیمه همراه با دختر برادرش و دخترش، خانواده‌ای که او با آنها زندگی می‌کرد (الشرق الاوسط)
میخائیل نعیمه همراه با دختر برادرش و دخترش، خانواده‌ای که او با آنها زندگی می‌کرد (الشرق الاوسط)

لبنان در روزهای دوشنبه آینده (۱۸ اکتبر)، ۱۳۵مین سالگرد تولد «ناسك الشخروب/ گوشه‌نشین الشخروب» را با عنوان « وشل من بحر /قطره چکانی از دریا»، با مشارکت محققان، نویسندگان، هنرمندان و علاقه‌مندان به ادبیات، و خانواده نعیمه جشن می‌گیرد. این مراسم از سال گذشته به دلیل جنگ به تعویق افتاده بود.
جشن میخائیل نعیمه ترکیبی از مطالعات علمی، موسیقی، قرائت‌های نثری و شعری، و شهادات زنده از کسانی است که با او زندگی کرده و بخشی از عمر او را شریک بوده‌اند. این روز به روز ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ تبدیل می‌شود که علاوه بر ابعاد ادبی روحانی که در آثار نعیمه مشاهده می‌شود، ابعاد انسانی نیز به آن افزوده می‌شود.
در میان کسانی که شهادت می‌دهند، سامیه قربان، تریس ضاهر و رانا فیفونا هستند، افرادی که در دنیای ادبیات ناشناخته‌اند، اما آنها همسایگان نعیمه بوده و با او در ارتباط بودند و داستان‌های او را نقل می‌کنند. چه کسی از تریس بیشتر او را می‌شناخت؟ تریس صاحب سالن زیبایی «سی جولی» بود که در طبقه همکف ساختمانی که نعیمه در آن زندگی می‌کرد، قرار داشت. این سالن برای دو دهه آخر زندگی او محل ملاقات و گفت‌وگو با نعیمه بود.
«جولی»، به معنای «زیبا» به زبان فرانسوی، نام کشتی‌ای است که او را از لبنان به الناصرة در فلسطین برد، جایی که او برای ادامه تحصیل به آنجا رفت. «گویا زیبایی همان چیزی است که سرنوشت برای میخائیل نعیمه نوشته بود»، این جمله‌ای است که نوه‌اش، سُهی نعیمه، در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط» بیان می‌کند. او همراه با «جمعیت میخائیل نعیمه» (مِماسونا) این روز ادبی را که در «سالن برادران الرحبانی» در آنتلیاس برگزار می‌شود، آماده کرده‌اند.
ندا کِلّاس، دبیر کل جمعیت، جلسه‌ها را در صبح آغاز می‌کند و سپس سخنرانی وزارت فرهنگ که حامی این جشن است، برگزار خواهد شد.
دکتر اولگا فلیونوا، محقق روسی، نیز در این مراسم سخنرانی خواهد کرد و از پژوهش علمی خود در مورد نعیمه که در سال ۲۰۲۳ برنده بهترین مقاله در مجله علمی «سوراه» روسیه شد، صحبت خواهد کرد.
اما شهادت رانا فیفونا متفاوت است، چون او نعیمه را از کودکی می‌شناخت و هم‌سن با نوه‌اش سهی بود. او در کنار نعیمه بازی می‌کرد و او همیشه با آنها می‌خندید و زمانی را در کنارشان می‌گذراند. هرکدام از کسانی که شهادت داده‌اند، نعیمه را از زاویه‌ای خاص می‌شناختند و ارتباط خاصی با او داشتند، از حبیب یونس و اسکندر داغر گرفته تا خالد حمیدان، امیل معلوف، جوزف ابی‌ضاهر، هنری زغیب، میخائیل مسعود و غالب غانم، و البته سهی حداد، نزدیک‌ترین نوه‌اش.
چهل کتاب از میخائیل نعیمه باقی مانده است، اما دو کتاب از آنها جشن پنجاهمین سالگرد انتشارشان را جشن می‌گیرند.
اولین آنها «نجوى الغروب» است، کتابی که او در سن ۸۴ سالگی منتشر کرد، در سال ۱۹۷۳. سهی شاهد نوشتن این کتاب بود. او می‌گوید: «او این کتاب را در ابتدای بهار آغاز و در پایان تابستان آن را تمام کرد. نوشتن این کتاب ماه‌ها طول کشید.» این کتاب شبیه به مناجاتی است که میخائیل نعیمه باخداوند می‌کند.
ندیم، پسر برادرش، بخشی از این کتاب را انتخاب کرد تا بر قبر نعیمه در الشخروب بگذارد.
در هنگام بازدید از قبر، می‌توان خواند: «من کودک تو هستم، ای پروردگار. و این سرزمین زیبای مهربان که مرا در آغوش خود پذیرفته است، جز گهواره‌ای نیست که از آن به سوی تو گام برمی‌دارم.»
این کتاب برای سهی بسیار عزیز است، زیرا در آن، نعیمه دینامیک زندگی‌ای که با مادرش می (دختر برادرش) و او در خانه‌شان در زلقا داشتند را توصیف کرده است، و تابستان‌هایی که آنها در بسکنتا می‌گذراندند. این بخش از کتاب در مراسم جشن توسط نزار طه حجّ احمد به صورت زنده خوانده خواهد شد.
کتاب دوم که پنجاه سال از انتشار آن می‌گذرد، «من وحي المسيح» است (منتشر شده در سال ۱۹۷۴). این کتاب نیز مناجاتی است که میخائیل نعیمه در برابر حضرت مسیح کرده است، رابطه‌ای که او با مسیح داشت به شدت ایمانی بود، اما نه به صورت ایمانی سنتی یا سازمانی، بلکه ایمانی شخصی که خودش به آن اعتقاد داشت، همان‌طور که نعیمه چندین بار توضیح داده بود.
در این کتاب، او خطاب به حضرت مسیح می‌گوید: «آنچه از وحی تو نوشته‌ام، تنها قطره‌ای از دریای توست». این عبارت توسط سهی و گروه برگزارکننده مراسم برای عنوان‌گذاری این روز انتخاب شد، به این معنا که «آنچه در طول این جشن روایت می‌شود، تنها قطره‌ای از دریای میخائیل نعیمه است».
سهی، نوه میخائیل نعیمه، اضافه می‌کند: «با تمام احترامی که به بزرگان کشورم دارم، میخائیل نعیمه مانند هر فرد استثنایی دیگر در این دنیا، صدای خاص خود و اثر منحصر به فرد خود را داشت»، و ادامه می‌دهد: «از نظر شخصی، من او را می‌پرستم چون زیر دست او تربیت شده‌ام و در خانه‌اش متولد شدم، در حالی که پدرم از مادرم جدا شده بود. پس از تولدم، جد من، میخائیل، من را هدیه‌ای از سوی خداوند در پایان زندگی‌اش می‌دانست و به همین دلیل، هر آنچه که انجام دهم، هیچ‌گاه نمی‌توانم چیزی از آنچه که به من داده است را جبران کنم».
سهی از میان آثار نعیمه، عاشق کتاب‌های «مرداد»، «مذکرات الأرقش»، «روز آخر» و «نجوی الغروب» است. اما کتابی که او قبل از مرگش منتشر کرد، «ومضات» بود که شامل قطعات و حکمت‌ها است. سهی می‌گوید که میخائیل نعیمه حتی یک روز پیش از وفاتش در ۲۸ فوریه ۱۹۸۸، هنوز با دست خود می‌نوشت؛ او برای سهی نامه‌ای نوشت و برایش آرزوی آینده‌ای درخشان کرد. دو روز قبل از این، او در یک تکه کاغذ تأملاتی نوشت و آن را در جیب کت خود گذاشت که سهی هنوز آن را نگه داشته است. مادر سهی، می (دختر برادر میخائیل)، هر چیزی که مربوط به او بود را حفظ می‌کرد، حتی ته‌سیگارهای آخرین او، جوراب‌هایش و دستمال کاغذی که با آن دهانش را پاک کرد، زمانی که آخرین نفس‌ها را می‌کشید. هر کسی که به خانه او برود، می‌تواند این اشیاء را مشاهده کند.
کتاب شعر «همس الجفون» که تنها دیوان شعری است که از میخائیل نعیمه منتشر شده، شامل بیش از ۱۰۰ شعر است و در طول مراسم جشن، برخی از آن‌ها خوانده و به صورت موسیقی اجرا خواهند شد. این اشعار شامل «عراک»، «ترنیمه الریاح»، «فتش لقلبک» و «أغمض جفونک تبصر» است که در آن می‌گوید:
«إذا سماؤكَ يوماً - تحجبت بالغيوم - أغمضْ جفونكَ تبصرُ - خلفَ الغيومِ نجومْ»
(اگر آسمان تو روزی – با ابرها پنهان شود – پلک‌هایت را ببند، ببین – پشت ابرها ستارگان را.)
و پایان شعر:
«وعندما الموتُ يدنو - واللّحدُ يفغرُ فاهْ - أغمضْ جفونكَ تبصرْ - في اللّحدِ مهد الحياة».
(و وقتی مرگ نزدیک می‌شود – و قبر دهان خود را باز می‌کند – جفونت را ببند، ببین – در قبر مهد زندگی است.)

ميخائيل نعيمة (الشرق الأوسط)

ویژگی خاص این جشن این است که تنها برای لذت علاقه‌مندان به نعیمه و دوستداران ادبیات نیست، بلکه حتی برای علاقه‌مندان به موسیقی، هنرهای تجسمی و آواز اوپرا نیز جالب خواهد بود. صدای نادین نصار، خواننده معروف، با اجرای قطعه میخائیل «إم دی پی»، به صورت اوپرا بدون موسیقی، به این برنامه رنگ و بوی خاصی می‌دهد.
موسیقی‌دان باسم جمال (باسم النعیمی) نیز قطعه‌ای ویژه و الهام گرفته از محبت نعیمه را برای روح او اجرا خواهد کرد.
همچنین هنرمند شربل روحانا با عود خود، شعر «الطمأنینه» از نعیمه را اجرا می‌کند، که در آن آمده است: «سقف بيتي حديد، ركن بيتي حجر، فاعصفي يا رياح، وانتحب يا شجر/ سقف خانه‌ام آهن است، گوشه خانه‌ام سنگ است، پس طوفان کن ای باد، و گریه کن ای درخت.» علاوه بر آن، روحانا یک آهنگ دیگر که از سخنرانی نعیمه با عنوان «الخیال» اقتباس شده را می‌خواند، که آن را خودش تنظیم کرده است. این دو آهنگ از آلبوم آخر او هستند و این مراسم با آن‌ها به پایان می‌رسد.
موسیقی از آثار میخائیل نعیمه، همانند نقاشی‌ها و عکس‌های هنری، تا زمانی که مهمانان در زمان استراحت در جشن حضور دارند، آنها را همراهی خواهد کرد. در پس‌زمینه، مهمانان به موسیقی که توسط موسیقی‌دان فقید ولید غلمیه در سال ۱۹۷۸ با نام «مرايا الحنين» (آینه‌های دلتنگی) ساخته شده، گوش خواهند داد. این موسیقی شامل ۷ بخش است که مراحل مختلف زندگی نعیمه را توصیف می‌کند. همچنین دو نقاشی از هنرمند ریما علم نمایش داده می‌شود؛ یکی از آن‌ها الهام گرفته از کتاب «نجوی الغروب» و دیگری از فضای «من وحي المسيح». برادران عساف که چندین بار مجسمه‌هایی از نعیمه ساخته‌اند، در این مراسم شرکت خواهند داشت و یکی از مشهورترین مجسمه‌هایشان که در شخروب قرار دارد، به نمایش گذاشته می‌شود.
سهی که در این روز بزرگ به عنوان شاهد حضور خواهد داشت، می‌گوید: «میخائیل نعیمه خود من هست، هم در گفتار و هم در سکوت؛ همانطور که او در آغاز کتاب «مذکرات الأرقش» گفته است: «مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ سخنگوها و ساکت‌ها. من قسمتی از انسانیت ساکت هستم و بقیه سخنگوها». سهی ادامه می‌دهد: «او قسمتی از من است که هم سخن می‌گوید و هم سکوت می‌کند. سال‌هایی که در حضور همیشگی او گذراندم، که همواره از انسانیت سرشار بود، همیشه محرک اصلی من خواهد بود تا او را برای دیگران معرفی کنم، همانطور که او را شناختم.»
این روز، اهمیت بزرگی دارد چرا که حضور میخائیل نعیمه و هم‌نسلان انسانی‌اش، از جبران خلیل جبران گرفته تا امین الریحانی و مارون عبود، مانند یک حلق نجات در زمانی است که غرق در مادیت سطحی و تاریک می‌شود.


بین مستندنگاری و روایت‌گری… یهودیان بیروت از بالکن‌های خود در کتاب ندا عبدالصمد

کتاب «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادی ابو جمیل خاموش شدند» نوشته ندا عبدالصمد (الشرق الاوسط)
کتاب «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادی ابو جمیل خاموش شدند» نوشته ندا عبدالصمد (الشرق الاوسط)
TT

بین مستندنگاری و روایت‌گری… یهودیان بیروت از بالکن‌های خود در کتاب ندا عبدالصمد

کتاب «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادی ابو جمیل خاموش شدند» نوشته ندا عبدالصمد (الشرق الاوسط)
کتاب «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادی ابو جمیل خاموش شدند» نوشته ندا عبدالصمد (الشرق الاوسط)

در گذشته‌ای نه چندان دور، یعنی تقریباً 50 سال پیش، منطقه وادی ابو جمیل در بیروت از آخرین ساکنان یهودی خود خالی شد. آنها چراغ خانه‌هایشان را خاموش کردند و به مکان‌های دیگری رفتند، بدون آنکه با همسایگان و آشنایانی که از دهه 1920 با آنها روابط نزدیکی داشتند، وداع کنند.
این موضوع ممکن است برای برخی شگفت‌انگیز باشد — به ویژه برای نسل‌های بعد از جنگ داخلی لبنان — که افرادی از جامعه یهودی در بیروت سکونت داشته‌اند. کتاب ندا عبدالصمد، «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادب ابو جمیل خاموش شدند»، این داستان را روایت می‌کند و به یک فصل کمتر شناخته شده از تاریخ جامعه بیروتی می‌پردازد.
نویسنده و روزنامه‌نگار لبنانی در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط» درباره انتشار کتاب جدیدش، توضیح می‌دهد که این کتاب ادامه‌ای است از بخش اولی که در سال 2010 منتشر شد و نتیجه سال‌ها تحقیق و مستندنگاری است. قسمت دوم آن پنج سال زمان برد تا به پایان برسد و در این مدت تیمی از محققان به نویسنده کمک کرده‌اند، در حالی که نشر آن را انتشارات «ریاض الریِس» بر عهده داشته است.

حس روزنامه‌نگاری ندا عبدالصمد او را به جستجو در حافظه بیروت هدایت کرد

این کتاب بر وقایع تاریخی تکیه دارد و از آنها مجموعه‌ای از روایت‌ها را می‌سازد که شخصیت‌های اصلی آن در دره ابو جمیل زندگی کرده‌اند. ندا عبدالصمد در این باره می‌گوید: «برای من ضروری بود که داستان مارکو میزراحي را کامل کنم، که شخصیتی کلیدی در بخش اول بود.» مارکو میزراحي در بیروت به دنیا آمد؛ پدر او یهودی و مادرش مسیحی بود. سپس او به عنوان سرباز اسرائیلی در حمله به پایتخت لبنان در سال 1982 شرکت کرد.

شخصیت‌های دیگر در فصول کتاب گردش می‌کنند، همانطور که پیش از چند دهه در خیابان‌های بیروت در حرکت بودند

،نویسنده توضیح می‌دهد: «یهودیان جزو بخش‌های اساسی جامعه بیروتی بودند. در میان آنها پزشکان، فروشندگان پارچه، تجار جواهرات، قصاب‌ها، دست‌فروش‌ها و حتی حاخام‌ها وجود داشتند».
برای پیگیری اثر این افراد، ندا عبدالصمد و تیمش مجبور بودند با همسایگانی که آنها را می‌شناختند، مشتریانی که با آنها داد و ستد کرده بودند، یا بیمارانی که درمان شده بودند، ارتباط برقرار کنند. در محله‌های قدیمی بیروت، هنوز تعدادی از سالمندان «دکتر شمس» را به یاد می‌آورند، پزشکی یهودی که به «پزشک فقرا» معروف بود. از میان یهودیان لبنان همچنین افرادی بودند که توانسته بودند به رتبه‌های بالای نهادهای امنیتی لبنان دست یابند، مانند کمیسر الیا بصل.
ندا عبدالصمد تأکید می‌کند که «کتاب فضایی برای بیان مواضع سیاسی نیست؛ بلکه یک مستند است از داستان‌های افرادی عادی که به زبان عربی صحبت می‌کردند و در تاریخ و ساختار اجتماعی یکی از محله‌های بیروت—وادی ابو جمیل—وجود داشتند، که محله‌ای بود برای فقرا و یهودیان قبل از آنکه آثارشان محو شود و این محله به آنچه امروز است تبدیل شود.»

کتاب «حين انطفأت شرفات اليهود في وادي أبو جميل/ وقتی بالکن‌های یهودیان در وادی ابو جمیل خاموش شدند» نوشته ندا عبدالصمد (الشرق الاوسط)

نویسنده در نتیجه یک رویکرد اجتماعی در روایت‌گری این داستان‌ها به کار برده است. اما این به معنی آن نیست که او به برخی از تجربیات سیاسی این یهودیان پرداخته است. برخی از آنها چپ‌گرا بودند، در حالی که دیگران در حزب «کتائب لبنانی» فعالیت داشتند.
کتاب شامل مرور روزمرگی‌های آنها نیز است و به آیین‌های دینی که در معبد یهودی بیروت برگزار می‌شد، می‌پردازد، به ویژه در ایام تعطیلات و مناسبت‌ها مانند عید حصاد. لازم به ذکر است که آنها مدارس و باشگاه‌های اجتماعی خود را داشتند و به عبادتگاه‌های دینی خود می‌رفتند، قبل از آنکه لحظه‌ی هجرت بزرگ فرا برسد و همه آن‌ها تبدیل به سنگ‌هایی پراکنده شوند.
موضوع مشترک در میان روایت‌های کتاب، مهاجرت یا «کوچ خاموش» است، آن طور که ندا عبدالصمد می‌نامد. «اهالی وادی ابو جمیل بیدار می‌شدند و می‌دیدند که پنجره‌های همسایگان یهودی‌شان بسته و خانه‌هایشان خالی شده است». او در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که بیشتر داستان‌ها در همان لحظه‌ مهاجرت متوقف می‌شوند و ادامه نمی‌دهند تا آنچه برای این افراد بعد از ترک لبنان اتفاق افتاده است را روایت کنند.
بر اساس اطلاعات موجود، تعداد زیادی از آنها به اسرائیل مهاجرت کردند، اما تعداد بیشتری به مکان‌های دیگری رفتند. با این حال، آنچه مسلم است این است که تنها چند ده نفر از یهودیان لبنان هنوز در بیروت باقی مانده‌اند. تعداد یهودیان در لبنان در اوج خود در دهه پنجاه میلادی به بیش از ۲۰ هزار نفر رسید، زمانی که یهودیان از سوریه و عراق پس از نکبه فلسطین به لبنان مهاجرت کردند. اما پس از جنگ 1967، این تعداد به بیش از سه هزار نفر کاهش یافت. از آن زمان به بعد، تعداد یهودیان کاهش پیدا کرد، به ویژه با شروع جنگ داخلی لبنان.
امروز، اگر کسی در منطقه وادی ابو جمیل گردش کند، اثری از یهودیان نخواهد یافت، جز یک معبد که چند سال پیش بازسازی شده است. اما شاید اگر کسی صفحات کتاب ندا عبدالصمد را ورق بزند، بتواند بخشی از آن گذشته که به نظر می‌رسد مانند یک خیال باشد، اما حقیقت است به گواهی اسناد و تاریخ، و باقی‌مانده سنگ‌های قدیمی وادی ابو جمیل را ترمیم کند.


خالق رمان «تخم شترمرغ» درگذشت


رؤوف مسعد
رؤوف مسعد
TT

خالق رمان «تخم شترمرغ» درگذشت


رؤوف مسعد
رؤوف مسعد

در ساعات نخست بامداد روز شنبه، نویسنده مصری رؤوف مسعد، خالق رمان «بيضة النعامة» در سن ۸۸ سالگی دار فانی را وداع گفت. او پس از یک سیر ادبی پربار و زندگی انسانی پر از تحولات و تناقضات، درگذشت؛ مسیری که در آن ادبیات و سیاست، آزادی و زندان، هویت دینی محافظه‌کار و ایدئولوژی کمونیستی، و همچنین زندگی در کشورهای مختلف در کنار هم قرار داشتند.
فقید، نمونه‌ای از هویت‌های متعدد و در هم تنیده بود. اگرچه تابعیت مصری داشت، اما تابعیت هلندی را نیز داشت، چرا که حدود سی سال در هلند زندگی کرد و با یک زن هلندی ازدواج کرد. همچنین او روح و ذوق سودانی داشت؛ چرا که سال‌های نخست کودکی‌اش را در سودان گذراند و تحصیلات ابتدایی‌اش را در مدارس آنجا فراگرفت، پیش از آن که به همراه خانواده به مصر بازگردد و در یکی از دبیرستان‌های استان اسیوط در صعید مصر ثبت‌نام کند. او زندگی پرحادثه‌اش را در کتاب «لما البحر ينعس: مقاطع من حياتي/ وقتی دریا چرت می‌زند: بخش‌هایی از زندگی من» ثبت کرده است که توسط نویسنده مصری یوسف فاخوری مرور و معرفی شده است.
رؤوف مسعد در سال ۱۹۳۷، از پدر و مادری مصری در سودان به دنیا آمد؛ پدرش کشیش یکی از کلیساهای آنجا بود و مادرش نذر کرده بود او هم کشیش شود، اما ناقوس زندگی مسیر را تغییر داد و او را از راهی که مادرش برایش ترسیم کرده بود، دور کرد. او به فعالیت سیاسی مخالف پرداخت و ایدئولوژی کمونیستی را پذیرفت. در دوران دبیرستان هنگامی که جزوه‌های کمونیستی پخش می‌کرد، دستگیر شد و به زودی به دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره پیوست تا روزنامه‌نگاری بخواند و در سال ۱۹۶۰ فارغ‌التحصیل شد. در همان سال نیز توسط دولت به اتهام عضویت در سازمان کمونیستی دستگیر شد و چند سالی را در زندان الواحات گذراند؛ سال‌هایی که نقطه عطفی در مسیر زندگی‌اش بودند. در زندان با نویسنده مرحوم صنع الله ابراهیم آشنا شد که سال‌ها دوست و همراه ادبی‌اش باقی ماند. پس از آزادی، آنها همراه با سیاستمدار کمال القلش کتاب «إنسان السد العالي/ انسان سد بلند» را نوشتند.

پس از خروج از زندان، به مدت ۱۲ سال در کشورهای مختلف زندگی کرد؛ این سال‌ها به نوعی تبعید انتخابی بود تا از تکرار تجربه زندان دور بماند. در سال ۱۹۷۰ به ورشو رفت، در آنجا آموزش تولید تئاتر دید و ازدواج کرد. پس از فارغ‌التحصیلی در لهستان پنج سال زندگی کرد و در این مدت به چند کشور اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد. سپس به عراق رفت و در مؤسسه سینما و تئاتر آنجا کار کرد و در بغداد دو نمایشنامه نوشت. در سال ۱۹۷۹ به لبنان رفت و به عنوان روزنامه‌نگار در چند روزنامه بیروت، از جمله روزنامه «السفیر» فعالیت کرد. در سال ۱۹۸۲ به خانه‌اش بازگشت، اما با آغاز جنگ در بیروت گلوله‌ها دیوارهای اتاقش را که معمولاً در آنجا می‌نشست سوراخ کرده بودند، دید. بلافاصله تصمیم گرفت به مصر بازگردد. در مصر خانه‌ای نداشت، پس در آپارتمان صنع الله ابراهیم، دوست دوران زندانش، اقامت کرد و در این آپارتمان نخستین کتاب خود «صباح الخير يا وطن/ صبح بخیر ای وطن» را نوشت که درباره تجربه محاصره و خروج از بیروت بود. عنوان کتاب را از جمله‌ای که روزی از راننده تاکسی در بیروت شنیده بود الهام گرفته.
اوایل دهه ۱۹۹۰ به هلند مهاجرت کرد و پس از سال‌ها زندگی در کشورهای عربی و غربی بالاخره در آنجا آرامش یافت. او در گفتگوها و شهادت‌های ادبی گفته بود که برای نخستین بار در هلند احساس کرد خانه‌ای واقعی دارد، نه اتاق‌های اجاره‌ای که متعلق به خودش نبوده و نمی‌توانست چیزی در آنها تغییر دهد. بالاخره توانست رنگ پرده‌های خانه‌اش را خودش انتخاب کند.
با وجود زندگی در آمستردام به صورت کامل، نقش صنع الله ابراهیم در زندگی او متوقف نشد. ابراهیم او را تشویق کرد که اولین رمانش «تخم شترمرغ» را بنویسد، رمانی که بیش از هشت سال نوشتنش طول کشید و یک سال تمام آن را بازبینی و ویرایش کرد. او از انتشار کتاب واهمه داشت و فکر می‌کرد کتاب مناسب انتشار نیست. در واقع، این همسر هلندی‌اش بود که نسخه کتاب را در سفر مسعد به ناشر «ریاض الرییس» فرستاد. پس از توافق صنع الله ابراهیم با ناشر، کتاب در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. مسعد در زمان انتشار کتاب، ۵۷ سال داشت، بنابراین پروژه رمان‌نویسی واقعی رؤوف مسعد در سنین پنجاه آغاز شد، مشابه نویسندگان بزرگی چون ساراماگو. هرچند شروعش دیر بود، اما تأثیر مهمی در عرصه رمان عربی گذاشت. از آن زمان فهمید که باید باقی عمرش را وقف ادبیات کند، هرچند کمونیسم همچنان مرجع سیاسی و ایدئولوژیکی ذهن او بود. آثار رمان و داستان کوتاهش ادامه یافت که همگی دغدغه آزادی و عدالت اجتماعی را داشتند، از جمله «مزاج التماسيح /خلق و خوی تمساح‌ها»، «في انتظار المخلص/ در انتظار منجی»، «صانعة المطر وحكايات أخرى/ باران‌سازی و داستان‌های دیگر»، «ایتاکا»، «غرباویه»، «غواية الوصال/ وسوسه وصال»، «زجاج معشق/ شیشه‌های چسبان» و «زهرة الصمت/ گل سکوت».

مسعد با وجود شروع دیرهنگام، اثر مهمی در رمان‌نویسی عربی گذاشت

آثار رؤوف مسعد از جسارت زیادی برخوردار بودند، چه در پرداخت به موضوعات جنسی (اروتیک) مانند دو رمان «تخم شترمرغ» و «ایتاکا»، و چه در ارائه تجربیات شخصی‌اش که از زاویه‌ای خودزندگی‌نامه‌ای به مسائل کلان می‌پرداخت. در اولین رمانش درباره رابطه‌اش با پدر کشیش و زندگی‌شان در سودان نوشته است. او جسارت زیبایی‌شناسی نیز داشت و از مرزهای ژانر ادبی فراتر رفت؛ رمان برای او داستانی سنتی با شروع، میانه و پایان نبود، بلکه فرآیندی دائمی از مونتاژ بود، موضوعی که در چند گفتگوهایش به آن اشاره کرده بود. رمان‌هایش همیشه بحث‌برانگیز بودند، چرا که به مناطق حساس و دشوار می‌پرداختند. او یکی از معدود نویسندگانی بود که زندگی‌نامه‌اش را با تمام خوبی‌ها و بدی‌ها با آزادی کامل نوشته است.
بسیاری از تحقیقات دانشگاهی و کتاب‌های نقد ادبی به آثارش پرداخته‌اند. تازه‌ترین آن‌ها کتاب «في مرايا السرد/ در آینه‌های روایت» اثر شاعر جمال القصاص است که در آن به رمان «گل سکوت» نگاهی انداخته است. او در این کتاب می‌گوید که این رمان به دنبال بازنمایی شخصیت مصری حاشیه‌ای و نادیده گرفته شده است، با تمام پیچیدگی‌ها و گستردگی‌اش در زمان و مکان، از طریق بازی با لبه تاریخ و اسطوره، و پیوند دادن گذشته و حال، به گونه‌ای که گویی آن دو سایه‌هایی از چیزهایی هستند که رفته‌اند و چیزهایی که در راه‌اند، یا مانند اسطوره و تاریخ دو آزادی‌اند که برای رسیدن به یک آزادی واحد می‌جنگند؛ آزادی که در نهایت آزادی وطن و انسان است.