من همچنان بر این باورم که کتاب «مد، ایمان و فانتزی در فیزیک کیهانی نوین» (Fashion, Faith, and Fantasy in the New Physics of the Universe) یکی از بزرگترین کتابهایی است که طی پنج سال گذشته خواندهام؛ افزون بر آن، یکی از سرگرمکنندهترینشان نیز هست. نکتهٔ جذاب دربارهٔ این کتاب، نوشتهٔ فیزیکدان نامدار راجر پنروز – دارندهٔ «نوبل» – آن است که به موضوعاتی فکری و پُرمغز میپردازد که از محدودهٔ معمول فیزیک، با آن سختگیری علمیاش، فراتر میرود.
تز اصلی پنروز در این کتاب آن است که برخی از ایدهها و نظریههایی که در جامعهٔ فیزیک امروز محبوبیت و تأیید گسترده یافته و تا آن حد پیش رفتهاند که ممکن است بهطور گسترده پذیرفته شوند، پیش از آنکه شواهد تجربی کافی برایشان فراهم باشد یا حتی صحّتشان بهطور قطعی ثابت شده باشد. پنروز در کتاب خود نقدی سخت بر این رویکرد وارد میکند و آن را نوعی فاصله گرفتن از روش علمی سختگیرانه و بیطرفی فکری میداند.
در مسیر فهم معنای واژههای بهکاررفته در عنوان کتاب پنروز، من تنها به واژهٔ «مد/فَشِن» میپردازم. نظریهٔ ریسمان (String Theory) برجستهترین مثال برای «مد» در فیزیک معاصر است. پنروز به زیبایی و ظرافت ریاضیاتی این نظریه اذعان میکند؛ اما تأکید دارد که این نظریه بهشکلی ناموجه بهطرزی مسلط درآمده است؛ تا جایی که بسیاری از فیزیکدانان آن را محتملترین رویکرد برای رسیدن به «نظریهٔ همهچیز» دانستهاند، با وجود نبود هیچ شاهد تجربی مستقیم که آن را تأیید کند.
از نگاه پنروز، این کشش افراطی بهسوی «مد علمی» میتواند میدان پژوهش را محدود سازد و اندیشهها و نظریههای جایگزین – که شاید در توصیف واقعیت دقیقتر باشند – را به حاشیه براند.
به باور او، هرچند زیبایی ریاضی باید خود محرّکی برای پژوهش باشد، اما این زیبایی باید با شواهد مادی و آزمونپذیری تجربی تکمیل شود. پنروز هشدار میدهد که شیفتگی بیش از اندازه نسبت به ایدههای «باب روز» آزادی فکری را تهدید میکند و پژوهشگران را به پیروی از جریان غالب (همان «مد» غالب – تفاوتی ندارد!) وامیدارد، بهجای آنکه در پی حقیقت عینی باشند.
علم در نهایت بازی صرفاً ذهنی نیست. علم مجموعهای از ایدهها، سیاستها، پول، اقتصاد، فناوریها، راهبردها و اعتبار بینالمللی است. شاید مثال فناورانهٔ امروزیتر رایانش کوانتومی (Quantum Computing) باشد؛ جایی که مفاهیم نظریهٔ کوانتوم در مقیاس وسیع در رایانهها به کار میروند، و محصول مورد انتظار – رایانهٔ کوانتومی – نویدبخش انقلابی در علم و فناوری است؛ همچنین زیستفیزیک کوانتومی که هنوز در آغاز راه است اما آیندهای نویدبخش دارد.
هیچ دولت مسئولی در جهان نمیپذیرد که پولهای هنگفت را صرف بازیهای فانتزی کند که به کاربردهای قابل مشاهده و تأثیرگذار در شکلدهی به صحنهٔ جهانی نینجامد.
در ادامهٔ بحث «مدّ فکری» که در بالا شرح دادم، میتوان به تازهترین کتاب فیلسوف اسلوونیایی اسلاوی ژیژک (Slavoj Žižek) با عنوان: «کوانتومی کردن تاریخ: فلسفهای مادهگرایانهٔ نو» (Quantum History: A New Materialist Philosophy) – که بهتازگی منتشر شده – نگریست.
این کتاب تلاشی است (که ژیژک آن را بدیع و بیسابقه میداند) برای پیوند دادن مفاهیم فیزیک پیشرفته – بهویژه مکانیک کوانتومی – با اندیشهٔ سیاسی و تاریخی. ژیژک در این اثر حجیم میکوشد ماتریالیسم دیالکتیکی مارکسیستی را روزآمد کند، آنهم از طریق وامگیری مفاهیم مکانیک کوانتوم، و سرانجام به این نتیجه میرسد که واقعیت خود «ناتمام» است و تاریخ سرشار از امکانهای بنیادینی است که تحقق نیافتهاند؛ امکانهایی که او آنها را به حالاتِ برهمنهیِ کوانتومی (Quantum Superposition) تشبیه میکند.
کتاب، دیدگاههایی (که ژیژک آنها را انقلابی میشمارد!!) دربارهٔ بیتعیّنی (Indeterminacy) در واقعیت انسانی و سیاسی عرضه میکند؛ و در این رویکرد، بهدرستی نیازی به تفکّر زیاد نیست تا نقدی ضروری بر کاربرد دلبخواه و بیقاعدهٔ مفاهیم پیچیدهٔ کوانتومی در بستری فلسفی و غیرعلمی مطرح شود.
ژیژک کتاب خود را با چالشی فکری که لنین پیش نهاده بود آغاز میکند: ضرورت «بازنگری ریشهای در ماتریالیسم» در پرتو هر کشف علمی بزرگ. او سپس به بنیادهای مفهومی مکانیک کوانتومی رو میآورد:
مرکب بودن حالتها؛ ایدهای که میگوید یک سامانه میتواند در آنِ واحد در چندین حالت باشد تا زمانی که مشاهده (یا به زبان فیزیک: اندازهگیری) شود. ژیژک از این مفهوم بهره میگیرد تا استدلال کند که تاریخ، در لحظات حساس و سیاسی خود، در مسیر حتمی واحدی حرکت نمیکند، بلکه به طیفی از امکانهای متناقض گشوده میماند که تنها یکی از آنها در نهایت تحقق مییابد.
همچنین اصلِ (Non-Commutativity) وجود دارد؛ خاصیتی در مکانیک کوانتوم که مطابق آن، تغییر ترتیب انجام دو عملِ اندازهگیری لزوماً به نتیجهٔ واحد نمیانجامد. ژیژک این اصل را به کار میگیرد تا تأکید کند که موقعیت ما بهمثابهٔ سوژههای کنشگر در تاریخ بیطرف نیست، و لحظهای که ما «واقعیت را اندازه میگیریم» – یعنی در سطح سیاسی یا فکری در آن دخالت میکنیم – صرفاً مشاهدهای منفعل نیست، بلکه کنشی مداخلهگر است که به خلق واقعیت یاری میرساند؛ همانطور که اندازهگیری یک ویژگی ذرهٔ کوانتومی به فروپاشی تابع موج آن در لحظهٔ اندازهگیری میانجامد!!
اما جذابترین مفهوم در مکانیک کوانتومی فروپاشی تابع موج (Collapse of the Wave Function) است. ژیژک این فروپاشی را برابر میگیرد با «کنشِ» سیاسی بنیادین (برای برخی: انقلابی) که حالت برهمنهی (حالتهای متعدّد) را به یک واقعیت سیاسی واحد و معین تبدیل میکند.
بررسی فهرست مطالب کتاب، دامنهٔ بلندپروازانهٔ کار ژیژک را آشکار میسازد؛ امّا آیا این بلندپروازی ثمربخش یا تأثیرگذار است و به نتیجهای کارآمد میانجامد؟ ژیژک کتاب خود را با مقدمهای با عنوانی حماسی و فراگیر میگشاید: ماتریالیسم و نقدِ کوانتومی.

پس از مقدمه، سه بخش میآید با فصلهایی که عنوانهایشان بیشتر شبیه بازیهای فانتزیاند. برخی از آنها چنیناند: چرا هگلی به مکانیک کوانتوم نیاز دارد؟ و چرا مکانیک کوانتوم به هگل نیاز دارد؟
(میپرسم: چرا این همزمانی میان هگلی و کوانتوم؟ این بازیای است که در آن هر چیز و همهچیز ممکن است!).
سپس با عنوانهایی دیگر روبهرو میشویم:
از هگل تا هایدگر و بازگشت،
شیء فینفسه: لاکان،
لاتبادلی: حقیقت و نماد،
شبِ جهان،
سیاستِ هایدگر برای محدودیت،
هولوگرامِ کلیتهای متضاد.
ژیژک فراموش نکرده که چندین «پیوست» نیز بگنجاند تحت عنوان (Variations / متغیرها)، که مقالههایی بلندتر و متمرکز بر موضوعات خاصاند؛ و معمولاً در آنها ژیژک میان فلسفه و فرهنگ عامه پیوند برقرار میکند. در آن صفحات با عنوانهایی کلاژگونه روبهرو میشویم که سینما، آشپزی، جنسیت، بتهوون و رواقیون را کنار هم مینشانند.
بر پایهٔ تجربههای پیشین، گمان میکنم بسیاری از مردم برای دستاورد تازهٔ ژیژک هلهله خواهند کرد و آن را گشایشی فکریِ هیجانانگیز با تازگی بیسابقه خواهند شمرد. من از این گروه نیستم. من این کتاب را آکنده از آمیختگی ناهمگنِ استعارههای دلبخواهی و تشبیههای بیقاعده میبینم.
نمیخواهم وارد بحثی دراز دربارهٔ «نقد تز ژیژک در کوانتومی کردن تاریخ» شوم؛ اما به این بسنده میکنم که بگویم، ژیژک مفاهیم مکانیک کوانتومی را صرفاً بهصورت استعاری و آن هم با فانتزی سنگین به کار میگیرد. مفهوم «تراکب حالتها» در مکانیک کوانتوم، سامانهای ریاضی – فیزیکی را در سطح زیراتمی توصیف میکند؛ اما ژیژک آن را برای وصف لحظات بزرگ سیاسی-تاریخی در جهان کلانی که ما در آن زندگی میکنیم به کار میبرد. این انتقالِ دلبخواهی از جهان میکروسکوپی به جهان عینیِ تاریخ انسانی، فاقد هرگونه سازوکار عقلانی یا سنجشپذیری است.
افزون بر این، بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان، کاربرد اصطلاحات کوانتومی – همچون «لاحتمیت» – را بهعنوان مترادف «نااطمینانی» فلسفی یا سیاسی نکوهش میکنند؛ زیرا این کار میان ابهام وجودی و لاحتمیت ریاضیاتی (که قوانینی آماری سختگیرانه بر آن حکم میکنند) خلط ایجاد میکند.
بهاختصار: بهگمان من، ژیژک زبان علمی دقیق را با زبانی فلسفی، مبهم و فانتزی جایگزین میکند تا پروژهٔ ایدئولوژیکی خود را پیش ببرد؛ پروژهای با عنوان «مادهگرایی نوین» (New Materialism).
ژیژک در رویکرد خود به سادهسازی افراطی دچار میشود؛ و با تلاش برای پیوند دادن فلسفهٔ سیاسی (یا حتی وجود انسانی) با نظریهای فیزیکی، این خطر را میپذیرد که اندیشه را به مفاهیم فیزیکی تقلیل دهد. مفاهیم تاریخی و سیاسی – همچون مبارزهٔ طبقاتی، ایدئولوژی و کنش انقلابی – پدیدههایی پیچیدهاند که از درهمتنیدگی زمینههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پدید میآیند.





