شعوبیه در میراث فرهنگ اسلامی

کتابی که که ریشه‌های فکری و اعتقادی و روشها و اهداف شعوبیه را دنبال می‌کند

شعوبیه در میراث فرهنگ اسلامی
TT

شعوبیه در میراث فرهنگ اسلامی

شعوبیه در میراث فرهنگ اسلامی

 

پژوهشگر سعدون المشهدانی تحقیقاتش را درباره میراث فرهنگی اسلام ادامه می‌دهد. او تاکنون چندین کتاب منتشر کرده است از جمله؛ «اسلام سیاسی از خوارج تا منطقه خضراء»، «اسطوره و میراثدر تاریخ اسلامی»، «جنس در ادیان سه گانه آسمانی» و کتاب «شعوبیه جدید: ریشه‌های فکری و اعتقادی» که اخیرا منتشر ساخت.

پژوهشگر خاستگاه‌ها و اهداف شعوبیه را از زمان تولدش در تاریخ اسلام تا شرایط کنونی ما بررسی می‌کند. درباره علل ظهور آن پژوهشگر می‌نویسد، این پدیده همچون واکنشی تند همراه با تعصب قلبی برای احیای دولت اموی بود چونکه مسلمان غیر عرب «موالی» در نتیجه سیاست بازگشت به قبیله به خصوص در اواخر دوره اموی در معرض تبعیض قرار گرفتند. تبعیضی که منجر به مشارکت آنها در بسیاری از جنبش‌های ضد حکومت اموی شد. آنها خواستار اجرای اصول دین اسلام در عدل و مساوات بودند.

به نظر مؤلف نفوذ و فعالیت مسلمانان غیر عرب در دوره دولت عباسی که براساس مساوات میان مسلمانان ازهر قوم برپا شد، افزایش یافت. در بخش اداری بزرگان وزرا و رهبران دولت عباسی ایرانی، ترک یا از ملیت‌های دیگربودند. از جهت فکری و فرهنگی ترجمه تولیدات فرهنگی ملت‌های غیرعرب به شکوفایی تمدن عربی اسلامی منجر شد که تا دوره طلایی رسید و نتایج آن هم ظهور مفاهیمی جدید برای پیوند میان مللی شد که در سرزمین خلافت می‌زیستند با این اعتبار که همه امتی واحد هستند و امت بر اساس عنصر نسب تشکیل نمی‌شود. برای نمونه به نظر جاحظ «اساس تکوین امت بر زبان، خصلت‌ها و محیط جغرافیایی» شکل می‌گیرد همانگونه که عبدالعزیز الدوری در کتاب «ریشه‌های تاریخی شعوبیه» می‌نویسد.

علیرغم آمیزش فرهنگی بین ملت‌های اسلامی، به نظر پژوهشگر ملت‌ها به دلایل زیادی فعالیت جدی خود را طول تاریخ اسلام ادامه دادند. مهم‌ترین دلایل:

۱-اختلاط شعوبیه با جنبش‌ها و انقلاب‌های مخالف از طریق پیوستن موالی به این فعالیت‌ها.

۲-کثرت فعالیت فرهنگی و فکری عناصر شعوبیه به خصوص صاحبان علم و فرهنگ دراسلام که اغلب آنها موالی«عجم» بوده‌اند به گفته ابن خلدون.

۳-فساد سیاسی قدرت حاکم که به دنبال آن فساد مالی و توزیع نامناسب ثروت و فاصله گرفتن از دستورات شرع حنیف به وجود آمد…

۴-افزایش نزاع میان خلفای عباسی و وزرایی که اغلب‌شان غیر عرب بودند به خصوص ایرانی که به تمایلات شعوبی در تاریخ اسلام دامن زد.

نویسنده پس از بررسی نهضت شعوبیه در تاریخ صدر اسلام به این پدیده در دوران معاصر می‌پردازد. از نظر او این پدیده منابعی دارد که همه آنها خارجی نیستند. آن چیزی که جنبش‌ها و سازمان‌هایی که معمولا آشکارا دشمنی با عرب و اسلام را فریاد می‌کنند. نویسنده در جریان‌های اسلام سیاسی رد گستراندن شعوبیه را می‌بیند، جایی که تاریخ عرب پیش از اسلام را نفی می‌کند با این تصور که جاهلی است.

کتاب نه فقط برای پژوهشگران تاریخ و فرهنگ و ادبیات و اندیشه و جامعه اسلامی مفید است، خواننده عادی نیز از آن بی نیاز نیست.



فیروز در نود سالگی... نغمه‌ای جاودان از لبنان

در هر خانه‌ای تصویری از او هست... فیروز، نماد لبنان، به نود سالگی رسید و هرگز پیر نشد (الشرق الأوسط)
در هر خانه‌ای تصویری از او هست... فیروز، نماد لبنان، به نود سالگی رسید و هرگز پیر نشد (الشرق الأوسط)
TT

فیروز در نود سالگی... نغمه‌ای جاودان از لبنان

در هر خانه‌ای تصویری از او هست... فیروز، نماد لبنان، به نود سالگی رسید و هرگز پیر نشد (الشرق الأوسط)
در هر خانه‌ای تصویری از او هست... فیروز، نماد لبنان، به نود سالگی رسید و هرگز پیر نشد (الشرق الأوسط)

او که انسی الحاج شاعر، «جاودانه»اش نامید، فیروزی که هر سال که می‌گذرد، پیوندش با دل‌ها عمیق‌تر و صدایش بیشتر در گوش‌ها و خاطره‌ها حک می‌شود. سال‌ها، حتی اگر نود باشد، برای یک اسطوره که زمان نامش را بر ستون‌های جاودانگی حک کرده است، چه اهمیتی دارند؟

فیروز سکوت را بر پرگویی و انزوا را بر اختلاط و حضور ترجیح داد (اینستاگرام)

در نود سالگی‌اش، «بانوی آواز» در خانه‌اش در یکی از روستاهای کوهستانی لبنان نشسته و حافظ خاطرات یک ملت است. لبنانی‌ها دوست دارند بگویند: «تا زمانی که فیروز خوب است، لبنان هم خوب است». گویی حضور او در جایی از این لبنان خسته، پشت دری بسته‌که تنها عده‌ای اندک آن را می‌کوبند، برای نگهداری این کشور از هم پاشیده کافی است. همان‌طور که یک ترانه صبحگاهی از او کافی است تا آفتاب بر خلیج بیروت بتابد:
«یا مینا الحبايب یا بیروت... یا شطّ اللی دايب یا بیروت... یا نجمة بحریّة عم تتمرجح عالمیّ...»

بانوی سکوت

نهاد حداد که به فیروز لبنان و عرب تبدیل شد، در خانه دوردستش شمع نود سالگی‌اش را در کنار فرزندانش خاموش می‌کند. فیروز هرگز اهل سر و صدا نبوده است و این روزها نیز زمانی برای جشن گرفتن نیست، چرا که شناب افزایش شمار قربانیان و ویرانی‌ها در این کشور سریع‌تر از سال‌های عمر است.
او که به عنوان «بانوی سکوت» شناخته می‌شود، کمتر سخن می‌گوید و بیشتر آواز می‌خواند. آوازش تاریخ هنر و موسیقی را سیراب کرده، اما سخنش اندک بوده است. این را می‌توان از تعداد کم مصاحبه‌هایش فهمید. بسیاری به او به خاطر این سکوت طولانی خرده گرفتند، اما او ترجیح داد از طریق ترانه‌ها پاسخ دهد.
در ترانه‌هایش که از مرز زمان و مکان می‌گذرند و در سخنان معدودی که از طریق رسانه‌ها بیان کرده، فیروز حرف‌های بسیاری زده است. افکارش از حکمتی ساده و فلسفه‌ای بی‌ادعا سرچشمه می‌گیرند.

«پادشاهی من جایی برای گریه ندارد»

فیروز در زندگی شخصی‌اش به ندرت از «من» سخن گفته است؛ شاید به خاطر خجالتی بودن یا برای حفظ هاله استثنایی‌اش. این موضوع حتی در ترانه‌هایش نیز دیده می‌شود. اما در برخی از آثار جدیدش، به ویژه در آهنگ «فیكن تنسوا» از آلبوم «كيفك إنت» (1991)، برای اولین بار «منِ» خود را آشکار کرد:
«أنا البيسمّوني الملكة وبالغار متوّج زمني ومملكتي ما فيها بكي وجبيني ولا مرة حني».

فیروز مادر

فیروز، همچنان که زندگی خصوصی‌اش را پشت عینک‌های تیره مخفی کرد، تلاش داشت زندگی خانوادگی‌اش را نیز دور از چشم‌ها نگه دارد. با این حال، جزئیات زیادی از تراژدی خانوادگی او به رسانه‌ها و حتی به ترانه‌هایش راه یافت.

فیروز در مصاحبه‌ای معروف با فریدریک میتران، همسرش عاصی الرحبانی را فردی «سخت‌گیر و دیکتاتور» توصیف کرد. اما با وجود چالش‌های زندگی مشترکشان، زمانی که عاصی بیمار شد، برایش چنین خواند:
«سألوني الناس عنك يا حبيبي كتبوا المكاتيب وأخذها الهوا».

فیروز، این صدای جاودانه، حتی در نود سالگی همچنان نماد یک ملت است و صدایش در خانه هر لبنانی جاودان باقی مانده است.
افتخارات بسیاری که زندگی فیروز را روشن کرده‌اند، با اندوه‌ها و آزمون‌های دشواری مانند از دست دادن دخترش لیال در اوج جوانی همراه بوده‌اند. در حالی که این فاجعه در ترانه‌ها و مصاحبه‌های مطبوعاتی حضور نداشت، داستان پسرش هَلی و بیماری او در کودکی، به طور غیرمستقیم، در آثاری چون «بکوخنا یا ابني» (۱۹۶۶) با کلمات شاعر میشال طراد و آهنگ‌سازی برادران الرحبانی انعکاس یافت.

فیروز نودمین سالگرد تولد خود را جشن می‌گیرد. او متولد 21 نوامبر 1934 است (فیس‌بوک)

«علوّاه لو فيّي يا عينيّي لأطير اتفقّدك يا رجوتي بعدك زغير...». روایت شده که این شعر به پسر نوزاد شاعر تقدیم شده بود، اما کلمات آن مورد توجه برادران الرحبانی قرار گرفت و با داستان فیروز و پسر بیمار او که به خاطر کنسرت‌ها و سفرهای هنری مجبور به ترک او می‌شد، همخوانی یافت.
فیروز در نود سالگی هنوز شخصاً از هَلی که از راه رفتن، شنیدن و صحبت کردن محروم است، مراقبت می‌کند. او در سال ۱۹۹۹ بار دیگر او را با صدای خود در ترانه «سلّملي عليه» به یاد آورد. برخی منابع می‌گویند این ترانه توسط او و زیاد درباره هَلی نوشته شده است:
«سلّملي عليه وقلّه إني بسلّم عليه وبوّسلي عينيه وقلّه إني ببوّس عينيه».

عکسی که دختر فیروز، ریما الرحبانی، در سال ۲۰۲۲ از مادرش همراه با دو برادرش هَلی و زیاد منتشر کرد (اینستاگرام)

مشهورترین سفیر لبنان

فیروز با صدایش نقشه وطن را ترسیم کرد و صدای خود را وقف افتخار لبنان نمود، همان‌طور که در ترانه «وعدي إلك» از نمایشنامه «أيام فخر الدين» (۱۹۶۶) می‌گوید. این عشق تنها در ترانه‌ها نبود؛ او حتی در شدیدترین سال‌های جنگ نیز همچون نگهبانی از کلیدهای کشور باقی ماند. وقتی موشکی به ساختمانی که او در آن سکونت داشت برخورد کرد، ترسید و سکوتش عمیق‌تر شد و به دعا پناه برد.
ترانه‌هایی که توسط عاشقان لبنان، عاصی و منصور الرحبانی، ساخته شده بود، چون گردنبندی الماس بر گلوی فیروز نشستند.

این ترانه‌ها در صدای او به سرودهای ملی تبدیل شدند و هر واژه و نغمه، افتخار او به لبنانی بودن را به نمایش گذاشتند.
شاعر جوزیف حرب شاید این عشق فیروزی به لبنان را از شمال تا جنوب در ترانه «إسوارة العروس» که فیلمون وهبی آهنگ‌سازی کرده بود، خلاصه کرده باشد:
«لمّا بغنّي اسمك بشوف صوتي غلي... إيدي صارت غيمة وجبيني علي».

در بزرگ‌ترین پایتخت‌های جهان، صدای فیروز طنین‌انداز شد:
«بمجدك احتميت بترابك الجنّة ع اسمك غنيت ع اسمك رح غنّي».
او وعده داد و وفا کرد، و لبنان در تمامی محافل بین‌المللی همراه او باقی ماند تا جایی که به مشهورترین سفیر این کشور در سراسر جهان تبدیل شد.
در نود سالگی، فیروز همچون شمعی بر پلکان بعلبک ایستاده است؛ روغن در چراغ می‌ریزد تا تاریکی را روشن کند. شاید قلعه زیر سنگینی سال‌ها و چالش‌ها بلرزد، اما سقوط نمی‌کند. صدای «بانو» پلی است که از دشت بقاع به بیروت، به جنوب، و تا فلسطین، دمشق و مکه امتداد می‌یابد. او همچنان شهرها را در آغوش می‌گیرد و از دیوارهای آتشین با ندای خود عبور می‌کند:
«بيتي أنا بيتك وما إلي حدا من كتر ما ناديتك وسع المدى... أنا عالوعد وقلبي طاير صوبك غنّية»