مطالعه میان بار اندیشه و هراس تأثیرپذیریhttps://persian.aawsat.com/home/article/1554786/%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%88-%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B3-%D8%AA%D8%A3%D8%AB%DB%8C%D8%B1%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1%DB%8C
در سایه عمرکوتاه و انبوه بیانتهای کتاب چه باید بخوانیم؟
شوقی بزیع
TT
TT
مطالعه میان بار اندیشه و هراس تأثیرپذیری
مطالعه در طول تاریخ موضوع جذاب و مطلوبی بوده که دهها قلم دربارهٔ آن نوشتهاند و تحلیل کردهاند. نویسندگان و متفکران از ارزشها و فضیلتهای بسیارآن گفتهاند و کتابهای آسمانی آن را در جایگاه نخست سورهها و فصلها و اسفارشان مینشانند. عهد عتیق اسفار پیاپیاش را با این عبارت آغاز میکند «درآغاز کلمه بود»، اشارهای روشن براینکه همه هستی چیزی نیست جز کلمه خدا که پیش از آفرینش بوده و آن را محقق میسازد. اگر آفریننده نامها را به آدم آموخته نه برای آنکه تنها آنها را به زبان جاری کند، بلکه تا به وسیله آنها به کنه نشانههای هستی و رازها و معناهایش برسد. برای فهم جایگاه مطالعه و ارزش آن در اسلام هیچ چیز گویاتر از این نیست که وحی الهی مخاطب قرار دادن پیامبر اکرم را با کلمه «بخوان» شروع کرد، کلمهای که کلید فهم جهان است و راه حقیقی تغییر آن به مکانی بهتر. فعل ثلاثی «اقرأ/بخوان» در کتاب «لسان العرب» ما را به معنای دیگری میبرد مربوط به پیوند و جوش خوردن. قرائت چیز به معنی گردآوردن است وبه هم ضمیمه کردن. کتاب خداوند به این اسم نامیده شد، چون سورهها را جمع میکند و در سیاق و نسقی به هم پیوندشان میدهد. موضوعی که آیه کریمه «ان علینا جمعه و قرآنه» برآن تأکید میکند. اما آنچه باز جالب به نظرمیرسد، پیوند خوردن قرائت به ولادت و باروری و کار خود زندگی است. مثلاً دربارهٔ زنی باردار میگویند «ما قرأت جنیناً» یعنی رحمش هیچ جنینی را نگه نداشت و آن را پیش از کامل شدن سقط کرد. اینگونه است که قرائت معنی التیام و کامل شدن آفرینش میدهد با کنار زدن معنای نقصان و نقص و ساقط کردن زندگی. در زبان عربی و فرهنگهای لغتشان از جهتی دیگر کلماتی وجود دارد که قرائت را از اطلاع یافتن و نگاه کردن به چهرههای رهگذران دور میسازد تا به خواننده/قاریء معنای کسی را بدهد که خواندن برای او همانند یک آیین است. اگر این موضوع معنایی داشته باشد میتوان گفت، مطالعه در معنای عمیقش فقط اتلاف وقت نیست بلکه خلوت گزیدن به امری دیگر است از طریق متن یا فراوردههای ابداعی دیگر. جستوجو، به عمق رفتن و ورزشی ذهنی و روانی است و تمرینی سخت و لذت بخش. از آنجا که متن ابداعی متنی چندلایه است و معانی مختلفی در خود دارد و راه را بر دهها تفسیر و تأویل بازمیکند. به خوانندهاش اجازه میدهد به کشف دوباره دست بزند و در نتیجه به شریک مؤثری در نوشتن تبدیل شود.
برای همین دشوار است تصور کنیم شاعر یا نویسنده یا هنرمند بزرگی را که به مطالعه بیشترین اهمیت را ندهد و توجه و تلاش لازم را برای آن نکند. استعداد و موهبت هرچند هم که بالا باشد، در معرض فرسوده شدن و تمامی است تا وقتی که دانایی و اطلاع یافتن که به نویسنده لوازم سرزندگی را میبخشند و نو شدن به کمکش نیایند تا همچنان برخود بپیچد. اما سئوالی که هر فرد از خود میکند این است: در سایه کوتاه بودن زندگی و انبوه بیانتهای کتاب، چه بخوانم؟ اگر مطالعه هنوز برای بسیاری مهم است، علیرغم مسابقه بیسابقه جستوجوگرها و تکنولوژی جدید شناخت، مطالعه برای کسانی که درگیر نوشتن و هنرهستند، شکلی ضروری و کانال ناگزیر مییابد که چارهای جز ورود به جهان مبهم و پیچیده ابداع نیست. اگر اصحاب نوشتن بر نقش مطالعه در رشد زبان و تجربهشان اجماع دارند، به نظر میرسد از جهتی دیگر دربارهٔ اولویت مطالعه و منابع معرفت با هم یک صدا نیستند. برخی تجسمی کاران جز در حوزه تجسمی کتابی نمیخوانند که برخی نویسندگان برای بارور ساختن منابع شناخت در آن تلاش میکنند. او میتواند با خواندن شعر یا دنبال کردن آثار سینمایی، تابلوها و کارهای بصریاش را غنا ببخشد. برخی شاعران نیز خود را ملزم به مطالعه رمان نمییابند، از نظر آنها زبان رمان سرشار از حشو و زوائدی است که آن را از ریخت میاندازند. برخی اما برمطالعه رمان به عنوان معدنی هولناک برای الهام و تخیل و غنای زبان تأکید میکنند. محمود درویش یک نمونه از شاعرانی است که از مطالعات تخصصی فاصله میگرفت و به مطالعه متنوع یا فراگیر اهمیت میداد. او در یک مصاحبه مطبوعاتی گفته همه چیز میخواند، از تاریخ گرفته تا فلسفه و اندیشه و سیاست و رمان و نجوم و علوم طبیعی تا برسد به فرهنگهای لغت و قاموسها که اعتراف میکند از آنها بسیار لذت میبرد وقتی آنها را تورق میکند.
مطالعه نزد برخی افراد از اندیشه، اعتیاد و تجربه تبدیل میشود به وسوسه ابداعی و جایی برای نوشتن و تألیف. شاید بتوان نویسنده آرژانتینی آلبرتو مانگوئل را نمونه تجسم یافته تحول میل شدید به مطالعه به مسئله تأمل و غنی سازی و تألیف ادبی برشمرد با آثار برجستهای همچون «فن خواندن»، «تاریخ مطالعه» و «حافظه مطالعه». عامل این اهمیت دادن بسیار به مطالعه توسط نویسنده «کتابخانه در شب» از آنجا ناشی میشود که او از سن شانزده سالگی کارش خواندن کتاب برای بورخس بود.
در پایان باید یادآور شد که نباید مطالعه و زندگی را جدای از هم دید. یا یکی ازاین دو را با حذف دیگری انتخاب کنیم. برخی هم براین نظرند که خواندن و معرفت باید همراه با مقداری توان بر فراموشی باشد. فراموشی البته از نظر ژان لیسکور نادانی نیست بلکه سخت گذشتن از آن است. «هزینهای که باید پرداخت تا نوشتن آغازی ناب بیابد و آفرینشش را تمرینی برای آزادی».
فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنانhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5083981-%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%DA%86%D8%A7%D9%BE%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%A7-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88%DB%8C-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)
TT
TT
فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)
سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش میشد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر میشود و «الصیاد» اولین نشریهای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او دهها ضبط در همه ایستگاههای رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمیکند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانشآموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر میشود و همگی در خانهای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی میکنند.
این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامههای موسیقی رادیو میدرخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته میشود. تمام تلاشها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بینتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونههایش سرخ میشود و زبانش بند میآید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستارهای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیشبینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که میتواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»
فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی
این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامههای موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقیاش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربهای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.
اولین مصاحبه مطبوعاتی
به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبهای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجلهای منتشر شد. این مصاحبه به نظر میرسد اولین گفتگوی شناختهشده با فیروز باشد.
مصاحبهکننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درسهای خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه میدانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر میرسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمیدانم. خیلیها بودند. همه فکر میکنند که آنها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفهای خود با آنها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:
«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی میخوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربیشده را اجرا میکنم. به عنوان مثال، در اپرتها و برنامههای خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل میخوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت میدهند.»
در پایان، مصاحبهکننده از او پرسید:
«چه برنامهای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»
از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان
روایتهای متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آنها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایتها احتمالاً توسط روزنامهنگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباسهای آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه میداد. روزنامهنگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نامهای نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشارهای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه میدهد:
«خانوادهای فقیر که با تلاش زندگی میکردند. اما پدر با صرفهجویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشنهای مدرسه بهعنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی میکردند.»
کشف توسط محمد فلیفل
محمد فلیفل در یکی از این جشنها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامههای مدرسهای را از رادیوی لبنان پخش میکرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته میشد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقیالدین، دبیر برنامههای رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»
اولین ملاقات با حلیم الرومی
پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقالهای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقیالدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمیآمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجرهاش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه میدهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او میدهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش میخواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد بهعنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگهایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگها بر خودش غلبه میکرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.
دانشآموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»
پس از دههها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده میشدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آنها جستوجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاههای آنها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آنها اجرا کردند. در این میان، صدای دانشآموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را بهطور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.
نهاد هفتهای دو روز، سهشنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوتخوانی به کنسرواتوار میرفت.
این دانشآموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانشآموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص میداد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرینهایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بینظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»
محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوتهایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفتزده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد بهعنوان یک دانشآموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایتها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.
ستاره برنامههای الرحبانی
در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامههای ایستگاههای رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آنها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامههای الرحبانی است، نامهای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکنندهاش ضبط کرد و در اجرای آنها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار میکند.