ممنوعیت جابه جایی تابلوی «گل‌های آفتابگردان» وَن گوگ

ممنوعیت جابه جایی تابلوی «گل‌های آفتابگردان» وَن گوگ
TT

ممنوعیت جابه جایی تابلوی «گل‌های آفتابگردان» وَن گوگ

ممنوعیت جابه جایی تابلوی «گل‌های آفتابگردان» وَن گوگ

دلیلی جز عشق به هنر ونسان ون گوگ نقاش نامدار هلندی نمی‌تواند باعث جذب دوستداران آثار وی برای بازدید از نمایشگاه این نابغه دیوانه شود.
به گزارش الشرق الاوسط، این هنرمند هلندی که کارش تأثیر گسترده‌ای بر هنر قرن بیستم داشت، قابلیت جذب مخاطب را دارد. وی این توانایی را نیز دارد که با ضربه‌های قلم موی آغشته به رنگ بر تابلو و حرکت مواج آن باعث لذت بردن مخاطبی شود که آثار او را تماشا می‌کند.
در واقع هواداران وی اگر بشنوند که تابلوی «گل‌های آفتابگردان» وی دیگر از جایگاه اصلی آن در موزهٔ ون گوگ به هیچ کشوری منتقل نخواهد شد، قطعاً ناراحت خواهند شد.
روز گذشته خبرگزاری‌ها عنوان کردند که موزه تصمیم گرفته‌است این تابلو به دلیل وضعیت نامناسب آن به هیچ موزهٔ جهانی دیگری امانت داده نشود.
این تابلو طی عملیاتی ۶ هفته‌ای ترمیم شد و تحقیقات حاکی از آن بود این تابلو که قدمتی ۱۳۰ ساله دارد قدرت و تحمل جابه جایی را ندارد.
موزه نیز اعلام کرد این تابلو برای منافع نسل‌های آینده در آمستردام باقی خواهد ماند.
اکسل روجار مدیر موزه نیز عنوان کرد: بعد از بررسی تابلو مشخص شد که لایه‌های رنگ آن ثابت است اما به میزان رطوبت و حرارت هوا حساس است.
وی افزود: بدین معنی است که این تابلو باید حتی الامکان کمتر جابجا شود و در معرض تغییرات آب و هوایی قرار نگیرد بنابراین تصمیم گرفتیم آن را به موزه‌های دیگر امانت ندهیم.
گفتنی است که این تابلو تاکنون زیاد جابجا نشده‌است و تعداد دفعات انتقال آن به دیگر موزه‌ها در طی ۴۶ سال فقط ۶ بار بود که آخرین بار در سال ۲۰۱۴ به لندن بود تا در کنار تابلوی دیگری از مجموعه تابلوهای «آفتابگردان» در نشنال گالری لندن به نمایش گذاشته شود.
این تابلو قرار است در ۲۲ فوریه آینده در کنار مجموعه تابلوهای دیگر در نمایشگاهی تحت عنوان «ون گوگ و گل‌های آفتابگردان» با شرایط خاصی از جمله نور کم در معرض نمایش عموم قرار بگیرد و جزئیاتی در خصوص وضعیت و ترمیم آن به بازدید کنندگان ارائه شود.
از جمله نتایجی که در حین عملیات ترمیم تابلو به دست آمد جزئیاتی دربارهٔ نوع مواد استفاده شده در آن است که از جملهٔ آنها نوع پارچهٔ کتانی است که ون گوگ از آن استفاده کرده و تاریخ دقیق (ژانویهٔ ۱۸۸۹) است که این تابلو را کشیده‌است؛ و اینکه وی برای کشیدن آن از تابلوی دیگری از مجموعه تابلوهای «آفتابگردان» که سال پیش از آن کشیده بود و در نشنال گالری لندن موجود است، الهام گرفته بود.
وَنسان ون گوگ یا آن گونه که در زبان هلندی خوانده می‌شود فینسِنت فان خوخ، نابغه نقاشی بود که در سن ۳۷ سالگی خودکشی کرد و بسیاری او را دیوانه می‌پنداشتند.



پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
TT

پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)

با صداقتی نادر، رمان‌نویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمه‌اش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز می‌کند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادری‌شان می‌نویسند، چگونه می‌بیند؟

این پرسش بازتاب دغدغه‌های نویسنده‌ای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسه‌ای شبانه‌روزی با هویتی جعلی نام‌نویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایت‌اش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»

«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ

اما مطر اعتراف می‌کند که در بازخوانی‌های بعدی‌اش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیه‌ای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصه‌ای که می‌گفت: «هر زبان، رودخانه‌ای است با خاک و محیط خودش، با کرانه‌ها و جریان‌ها و سرچشمه و دهانه‌ای که در آن می‌خشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن می‌نویسد.»

به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلی‌اش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکایی‌اش «دیانا مطر» که عکس‌های او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.

مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس‌: دیانا مطر)

کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، به‌ویژه، همواره با بحث و جدل‌هایی همراه بوده: گاهی به‌خاطر نادقیق بودن، گاهی به‌خاطر حذف بافت و گاهی هم به‌خاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، می‌یابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را به‌اشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.

عکس‌ها حال و هوای رؤیاها را کامل می‌کنند، هرچند هیچ‌کدام را مستقیماً ترجمه نمی‌کنند(عکس‌: دیانا مطر)

با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و ساده‌گی داستان پروژه‌اش را نیز تداعی می‌کند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبح‌گاهی در آشپزخانه قهوه می‌نوشید آغاز کرد و بعد دید ده‌ها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشده‌اش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش به‌کار برده، کار مطر را ساده‌تر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکس‌های دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهام‌بخش او — با سایه‌ها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهم‌انگیز، فضا را کامل می‌کنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمی‌کنند.

مطر بیشتر عکس‌های کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس‌: دیانا مطر)

در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک می‌شود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهام‌بخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که می‌توانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمه‌اش می‌نویسد که دلش می‌خواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق می‌زند و با همان ایجاز همیشگی‌اش می‌گوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتمل‌تر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نه‌فقط در این کتاب بلکه در همه‌جا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.