​ابوالعلا المعری «پناهنده» اروپا شد

​ابوالعلا المعری «پناهنده» اروپا شد
TT

​ابوالعلا المعری «پناهنده» اروپا شد

​ابوالعلا المعری «پناهنده» اروپا شد

مانند میلیون‌ها سوری دیگر ابو العلا المعری شاعر بزرگ عرب نیز تبدیل به پناهنده شد.
 پس از تلاش یک‌ساله، که برخی از سوری‌های مقیم در کشورهای مختلف مقصد پناهندگی، در کار کردند، تندیس برنجی ابوالعلا المعری آماده شد. این تندیس توسط هنرمند معروف، عاصم باشا، با حمایت از هنرمندان اسپانیایی، در کارگاهی در کارتاژ، تهیه شد.
این تندیس برای نمایش در پایتخت‌های تاریخی اروپایی، که تاریخ هنری و فرهنگی برجسته دارند، آماده است. سازمان «ناجون» (نجات‌یافتگان) سوری اعلام کرد که برای این کار با شهرداری‌های شهرهای مختلف اروپایی مذاکره کرده تا بدین وسیله این تندیس در این کشورهای بگردد و به یاد جهانیان بیاورد که سوری‌ها همچنان منتظر برقراری صلح و محاکمه مجرمان و جنایت کاران جنگ سوریه، هستند. 
سازمان «ناجون» بیان کرد که رسالت ما «مبارزه با گریختن از محاکمه، از طریق هنر و اندیشه و رسانه و قانون، است».
این یک پیروزی موقتی است که نماد آن تندیس «چهره معری» است. پیروزی مردمی قربانی جنگ یک رژیم بر علیه ملت خود. رژیمی که همه مزدوران آدم‌کش جهان را گردآورد تا در سوریه بر ضد ملت بستیزند و این کشور را به باتلاق افراط‌گری و مرگ تبدیل کنند. 
سیاربودن این تندیس و چرخش آن در شهرهای اروپایی مختلف، به اصحاب دموکراسی اروپایی یادآوری می‌کند که سوری‌ها در انتظار مفرط صلح هستند، و این تندیسِ اهداشده به شهدا و جان‌باختگان جنگ سوریه را، که توسط هزاران سوری حمایت مالی و معنوی شده، سمبلی برای بازگشت به وطن جعل کردند. این سمبل همچنان نمادی از آنهایی است که در انتظار آزادی از زندان‌ها و زجر و عذاب هستند.
 تندیس شاعر ضد خشونت در انتظار بازگشت به سوریه است؛ منتظر بازگشت به زادبوم شاعر، معره النعمان، در شمال سوریه است که جسد آن شاعر بزرگ را در آغوش دارد.
«تندیس چهره المعری» سمبل فرد سوری آواره است که اینک پرسش از استمرار آوراگی خود می‌کند؟



پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
TT

پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)

با صداقتی نادر، رمان‌نویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمه‌اش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز می‌کند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادری‌شان می‌نویسند، چگونه می‌بیند؟

این پرسش بازتاب دغدغه‌های نویسنده‌ای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسه‌ای شبانه‌روزی با هویتی جعلی نام‌نویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایت‌اش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»

«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ

اما مطر اعتراف می‌کند که در بازخوانی‌های بعدی‌اش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیه‌ای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصه‌ای که می‌گفت: «هر زبان، رودخانه‌ای است با خاک و محیط خودش، با کرانه‌ها و جریان‌ها و سرچشمه و دهانه‌ای که در آن می‌خشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن می‌نویسد.»

به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلی‌اش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکایی‌اش «دیانا مطر» که عکس‌های او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.

مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس‌: دیانا مطر)

کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، به‌ویژه، همواره با بحث و جدل‌هایی همراه بوده: گاهی به‌خاطر نادقیق بودن، گاهی به‌خاطر حذف بافت و گاهی هم به‌خاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، می‌یابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را به‌اشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.

عکس‌ها حال و هوای رؤیاها را کامل می‌کنند، هرچند هیچ‌کدام را مستقیماً ترجمه نمی‌کنند(عکس‌: دیانا مطر)

با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و ساده‌گی داستان پروژه‌اش را نیز تداعی می‌کند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبح‌گاهی در آشپزخانه قهوه می‌نوشید آغاز کرد و بعد دید ده‌ها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشده‌اش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش به‌کار برده، کار مطر را ساده‌تر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکس‌های دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهام‌بخش او — با سایه‌ها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهم‌انگیز، فضا را کامل می‌کنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمی‌کنند.

مطر بیشتر عکس‌های کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس‌: دیانا مطر)

در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک می‌شود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهام‌بخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که می‌توانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمه‌اش می‌نویسد که دلش می‌خواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق می‌زند و با همان ایجاز همیشگی‌اش می‌گوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتمل‌تر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نه‌فقط در این کتاب بلکه در همه‌جا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.