​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

«نمایشگاه بین‌المللی کتاب قاهره» در یوبیله طلایی

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا
TT

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

در این جهان پهناور، کشورهای زیادی هستند که به دلایل زیادی آدمی هیچ انگیزه‌ای نمی‌یابد تا به دیدن‌شان برود و آنها را از نزدیک خوب بشناسد. کشورهایی هم هستند که یک بار می‌بینیم آن هم به قصد کشف و از سرکنجکاوی و پس از آن دلیلی نمی‌بینیم دوباره به دیدن‌شان برویم. اما مصر از جمله معدود کشورهایی است که جزء این دو نمونه نیست به گونه‌ای که هنوز از سفر اول‌مان برنگشته‌ایم که فکر بازگشتن به آن سراغ‌مان می‌آید، تا معماها، زوایای پنهان و جاذبه‌های اغواگرش که هیچ‌گاه سحرشان باطل نمی‌شود را مرور کنیم. شاید این جاذبه زاده اتفاق و تصادف نیست و منحصر به نقطه‌ای خاص، بلکه زمان و مکان، تاریخ و جغرافیا، واقعی و جادویی همانند خود طبیعت بشر در هم می‌آمیزند. 
تاریخ مصر باستان با بسیاری از پرسش‌های جوهری انسان و معماهای وجود و معنی زندگی و مرگ همراه بوده‌است، مسئله‌ای که نویسندگان، فیلسوفان و شاعران در طول دوره‌ها برای وقوف بر عناصر مختلفی که به مصر شمایل خاصش و عطر و طعم یکتایش را بخشید برسند. 
اگر مقریزی مصر را اینگونه توصیف کرد که «قلب زمین و میانه جهان»، جمال حمدان در کتاب مشهورش «شخصیت مصر» خیلی از آنچه مقریزی می‌دید، دور نشد و سرزمین کنانه را به «حماسه جغرافیا» توصیف کرد که در آن قلب آفریقایی و قلب جهان قدیم درهم می‌آمیزند همان‌قدر که نیل با مدیترانه.
از آنجایی که مصر از معدود کشورهای باثبات در منطقه است ز این‌رو پیروزی در آن از آنِ امر گذرا و عرضی آشفته نیست بلکه تنها کسی در آن قابلیت حیات می‌یابد که بتواند اثر روشنی را از خود برجای گذارد مانند اهرام مصر و معابد و آثار بزرگ موجود در آن و هر چیزی که روح را، به‌واسطه منع جسم از تباهی، حفظ می‌کند، یا هر امری که لحظات گذرا را، به‌وسیله کتاب و اسفار و حکاکی و روایت، از زوال نجات می‌دهد. پیروزی از آن سنگینی و نه سبکی است و صلب موضوع و نه حواشی آن و برای تحول و نه تغییر. فراخی جغرافیایی و قدمت تاریخی به‌عنوان مرشد تحول و تغییر عمل می‌کند و مرز میان هرج‌ومرج و نظم را معین می‌سازد و سنت را درعین تجدد حفظ می‌نماید.
 همین مسئله مصر را از یکسو دروازه گذشته کرده‌است و از سوی دیگر مدخل روشن‌بینی و ورود به فرهنگ عصر جدید و اکتشافات آن جعل کرده‌است. در این سرزمین حامل متناقضات همه چیز ضد خود را در دل دارد و شوربختی با شوخ‌طبعی حاد مقابله می‌کند و فقر با صبر و اراده معارضه می‌ورزد. شور و ازدحام روز در مصاف با سکوت و خموشی شب قرار می‌گیرد و ستارگانی که در فراز نیل می‌درخشند. 
درست است که شاعرانگی فاخر مصر حاصل بلاواسطه میراث انسانی و تصویری آن است اما همزمان روایت و حکایت نیز ثمره تنوع اجتماعی و شهری آن به‌شمار می‌آید که حاصل جمع دو نیل است؛ نخست آفریده دریای بیکرانی است که از دل آفریقا سربرمی‌آورد و دوم، ساخته میلیون‌ها جمعیتی است که از سختی روزانه زندگی خود جویبارهایی از حکایت و روایت می‌سازند که خشک‌نشدنی است.
 به‌همین دلیل نمایشگاه کتاب قاهره یکی از مهمترین نمایشگاه‌های موجود، نه تنها در سطح عربی بلکه در سطح جهانی، است. این مسئله تنها برخاسته از جمعیت بالا یا جغرافیای گسترده نیست بلکه همچنین ناشی از غنای فرهنگی است که حاصل تراکم تمدن-های بزرگ است: فرعونیان و هلنیستی و رومانیایی و اسلامی؛ که هر کدام تولید معرفی و ابداع‌آمیز زیادی دارد. هر چند این نمایشگاه، که نیم قرن گذشته تشکیل شد، و قدیمترین نمایشگاه عربی به‌شمار نمی‌آید، اما مهمترین و بزرگ‌ترین آنها از حیث مساحت و بازاریابی است. در اینجا یادآوری می‌شود که تصمیم برای اجرای این نمایشگاه توسط وزیر آن‌زمان مصر، ثروت عکاشه، اتخاذ شد، و کار اجرایی آن را به نویسنده و منتقد مشهور، سمیر القلماوی، سپرد. 
این نمایشگاه به مناسبت هزارمین سالگرد بنای قاهره برگزار شد تا شاهدی بر اهمیت و ارزشمندی این پایتخت باشد که یکی از مهم‌ترین پایتخت‌های جهان به‌شمار می‌آید. همانگونه که عکاشه این نمایشگاه را هدیه‌ای برای مصریان در هزارمین سال بنای پایتخت دولت قرار داد، وزیر فرهنگ کنونی، ایناس عبدالدایم، نیز در پنجاهمین سال تأسیس این نمایشگاه آن را از مکان همیشگی خود، در خیابان صلاح عبدالسلام، منتقل کرد و در مجاورت صحرا، به‌دور از ازدحام و سر و صدا، قرار داد؛ در جایی که با بالاترین ویژگی‌های هندسی و معماری ساخته شده‌است و به بازدیدکنندگان این اجازه را می‌دهد که دیدار از نمایشگاه را به یک سفری برای سیاحت و تفریح بصری بدل کنند. 
این دوره از نمایشگاه کتاب به استانداردهای جهانی نمایشگاه کتاب بسیار نزدیک است چه از حیث هارمونی زیبایی شناسیک و هندسی موجود میان چهار ساختمان نمایشگاه و چه از حیث غرفه‌های تمیز و مرتب، و البته چه از حیث حوضچه‌های گل و آبشار و قهوه‌خانه‌ها و… .
 البته نباید این سخن را گفت که اهمیت این دوره نمایشگاه مصر ناشی از مکان جدید و زیبای آن است بلکه اهمیت آن در تلاشی است که مسئولین اجرایی در کار کردند تا دیدار از این نمایشگاه را برای دیداردکنندگان دل‌چسب کنند و برای روشنفکران عربی و انسانی فرصتی استثنائی فراهم کنند. در راس این مسئولین هیثم الحاج علی، رئیس کانون عمومی کتاب مصر، قرار دارد و معاونان زحمت‌کش آن از جمله محیی عبدالحی و رشا الفقی و اسلام بیومی و دیگر سربازان گمنامی که تلاش‌های زیادی در کار کردند و این رویداد را با موفقیت به سرانجام رساندند. 
استثنائی‌بودن این نمایشگاه همچنین تنها در تعداد مشارکت‌کنندگان هنرمند نیست که بدان دعوت شدند بلکه نمایندگی گسترده‌ای است که بسیاری از انتشارات و سازمان‌های فرهنگی بدین نمایشگاه گسیل کردند و حضور در آن را فرصتی مناسبی برای در معرض قراردادن آثار و کارهای علمی و فرهنگی خود به‌شمار آوردند و با راه‌اندازی گفتگویی چندجانبه برای نزدیکی تمدن‌ها و گردهم‌آیی فرهنگ‌ها تلاش کردند. 
در این نمایشگاه اتحادیه عرب به‌عنوان مهمان افتخاری حاضر شد. کنفرانس‌ها و فعالیت‌ها و نشست‌های فرهنگی در تالارهای مجاور، به صورت فشرده‌ای برگزار می‌شد و با این‌که حضور در همه آنها بسیار دل‌انگیز بود اما فراوانی آنها چنین امکانی را نمی‌داد. 
در این ۱۳ روز از دوره نمایشگاه نشست‌های شعری و علمی و ادبی زیادی اجرا شد و دربارهٔ سیاست و تاریخ و فرهنگ و هنر و اندیشه و فلسفه و سینما و رمان گفتگوهای دلچسبی برگزار شد. 
از میان این صدها کنفرانس و نشست، ادبیات بهره بیشتری داشت، و در کنار آن نیز گرامی‌داشت برخی از شخصیت‌های بزرگ مانند طه حسین، صلاح عبدالصبور، عبدالرحمن الابنودی، جمال حمدان و یوسف ادریس صورت گرفت.
 ترجمه نیز در این نمایشگاه مورد توجه قرار گرفت و در مورد مسائل متعلق بدان بحث‌های زیادی درگرفت و حضور شرق‌شناسان و مترجمین سرشناس عرب و بیگانه غنای بیشتری به مباحث بخشید. 
در اینجا جالب است به فعالیت مفرط جابر عصفور اشاره شود که در بیشتر کنفرانس و نشست‌ها حضورش به‌چشم می‌خورد. 
حجم مشارکت‌کنندگان نیز با توجه به اهمیت سخنران و حضار کم وبیش می‌شد بی‌آنکه خود موضوع تأثیر زیادی داشته باشد. همین مسئله زمانی ثابت شد که در برخی کنفرانس های کم‌اهمیت تعداد زیادی مشارکت‌کننده می‌آید، تنها بخاطر حضور شخصیت‌های معروفی که در آن فعالیت یا دیدار، دعوت می‌کنند. 
البته برای من این امکان وجود ندارد که همه فعالیت‌های این نمایشگاه را بررسی کنم بلکه بدین مسئله اشاره می‌کنم که شعر در این سال، نسبت به سال‌های گذشته، از استقبال نسبتاً بهتری برخوردار شد و تالارهای برگزار کننده نشست‌های شعری بیشترین مشارکت کننده را داشت و مردم به شیوه و نحله‌های مختلف شعری توجه زیادی کردند.
 هر چند برخی از شخصیت‌های برجسته در این نشست‌ها حضور نداشتند، مانند عباس بیضون، عبدالمنعم رمضان و عبده وازن و…، اما در مقابل کسانی مانند حبیب الصایغ، محمد ابراهیم ابوسنه، علی جعفر العلاق، محمد سلیمان، شربل داغر، حسن طلب، محمد آدم، مراد السودانی و علوی الهاشمی، یوسف عبدالعزیز، محمد البریکی، سامح محجوب، عزت الطیری، شیرین العدوی و دیگرانی در آن حضور داشتند و از تمام نقاط جهان بدین آمده بودند. 
رمان‌نویسی نیز جایگاه سابق خود را نگاه داشت و از اهمیت زیاد خود که در سال‌های گذشته داشت محافظت کرد.
 تعداد بالای نشست‌ها و گرامی‌داشت بزرگان این عرصه و توجه به تعداد خوانندگان نشان دهنده اهمیت زیاد آن است.
 اگر نتوان جوانب مختلف فعالیت این نمایشگاه را به‌تصویر و سخن کشید باید یادآور تجدید دوستی‌های قدیمی میان روشنفکران و هنرمندان شد که همگی در مصر عزیز گمشده خود را می‌یابند و امیدواراند مناسبت‌های این چنینی عالم غرق‌شده در جهل و تاریکی را روشنی بخشند. 
احساس نوستالژیک به مصر نقطه مشترک همه آن کسانی است که از بیرون قاهره بدان گسیل شدند و بدین ترتیب مصداق آن مثل مردمی را تحقق بخشیدند که می‌گوید هر آنکه یکبار آب نیل را بخورد حتما بار دیگر بدان بازخواهد گشت.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»