​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

«نمایشگاه بین‌المللی کتاب قاهره» در یوبیله طلایی

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا
TT

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

در این جهان پهناور، کشورهای زیادی هستند که به دلایل زیادی آدمی هیچ انگیزه‌ای نمی‌یابد تا به دیدن‌شان برود و آنها را از نزدیک خوب بشناسد. کشورهایی هم هستند که یک بار می‌بینیم آن هم به قصد کشف و از سرکنجکاوی و پس از آن دلیلی نمی‌بینیم دوباره به دیدن‌شان برویم. اما مصر از جمله معدود کشورهایی است که جزء این دو نمونه نیست به گونه‌ای که هنوز از سفر اول‌مان برنگشته‌ایم که فکر بازگشتن به آن سراغ‌مان می‌آید، تا معماها، زوایای پنهان و جاذبه‌های اغواگرش که هیچ‌گاه سحرشان باطل نمی‌شود را مرور کنیم. شاید این جاذبه زاده اتفاق و تصادف نیست و منحصر به نقطه‌ای خاص، بلکه زمان و مکان، تاریخ و جغرافیا، واقعی و جادویی همانند خود طبیعت بشر در هم می‌آمیزند. 
تاریخ مصر باستان با بسیاری از پرسش‌های جوهری انسان و معماهای وجود و معنی زندگی و مرگ همراه بوده‌است، مسئله‌ای که نویسندگان، فیلسوفان و شاعران در طول دوره‌ها برای وقوف بر عناصر مختلفی که به مصر شمایل خاصش و عطر و طعم یکتایش را بخشید برسند. 
اگر مقریزی مصر را اینگونه توصیف کرد که «قلب زمین و میانه جهان»، جمال حمدان در کتاب مشهورش «شخصیت مصر» خیلی از آنچه مقریزی می‌دید، دور نشد و سرزمین کنانه را به «حماسه جغرافیا» توصیف کرد که در آن قلب آفریقایی و قلب جهان قدیم درهم می‌آمیزند همان‌قدر که نیل با مدیترانه.
از آنجایی که مصر از معدود کشورهای باثبات در منطقه است ز این‌رو پیروزی در آن از آنِ امر گذرا و عرضی آشفته نیست بلکه تنها کسی در آن قابلیت حیات می‌یابد که بتواند اثر روشنی را از خود برجای گذارد مانند اهرام مصر و معابد و آثار بزرگ موجود در آن و هر چیزی که روح را، به‌واسطه منع جسم از تباهی، حفظ می‌کند، یا هر امری که لحظات گذرا را، به‌وسیله کتاب و اسفار و حکاکی و روایت، از زوال نجات می‌دهد. پیروزی از آن سنگینی و نه سبکی است و صلب موضوع و نه حواشی آن و برای تحول و نه تغییر. فراخی جغرافیایی و قدمت تاریخی به‌عنوان مرشد تحول و تغییر عمل می‌کند و مرز میان هرج‌ومرج و نظم را معین می‌سازد و سنت را درعین تجدد حفظ می‌نماید.
 همین مسئله مصر را از یکسو دروازه گذشته کرده‌است و از سوی دیگر مدخل روشن‌بینی و ورود به فرهنگ عصر جدید و اکتشافات آن جعل کرده‌است. در این سرزمین حامل متناقضات همه چیز ضد خود را در دل دارد و شوربختی با شوخ‌طبعی حاد مقابله می‌کند و فقر با صبر و اراده معارضه می‌ورزد. شور و ازدحام روز در مصاف با سکوت و خموشی شب قرار می‌گیرد و ستارگانی که در فراز نیل می‌درخشند. 
درست است که شاعرانگی فاخر مصر حاصل بلاواسطه میراث انسانی و تصویری آن است اما همزمان روایت و حکایت نیز ثمره تنوع اجتماعی و شهری آن به‌شمار می‌آید که حاصل جمع دو نیل است؛ نخست آفریده دریای بیکرانی است که از دل آفریقا سربرمی‌آورد و دوم، ساخته میلیون‌ها جمعیتی است که از سختی روزانه زندگی خود جویبارهایی از حکایت و روایت می‌سازند که خشک‌نشدنی است.
 به‌همین دلیل نمایشگاه کتاب قاهره یکی از مهمترین نمایشگاه‌های موجود، نه تنها در سطح عربی بلکه در سطح جهانی، است. این مسئله تنها برخاسته از جمعیت بالا یا جغرافیای گسترده نیست بلکه همچنین ناشی از غنای فرهنگی است که حاصل تراکم تمدن-های بزرگ است: فرعونیان و هلنیستی و رومانیایی و اسلامی؛ که هر کدام تولید معرفی و ابداع‌آمیز زیادی دارد. هر چند این نمایشگاه، که نیم قرن گذشته تشکیل شد، و قدیمترین نمایشگاه عربی به‌شمار نمی‌آید، اما مهمترین و بزرگ‌ترین آنها از حیث مساحت و بازاریابی است. در اینجا یادآوری می‌شود که تصمیم برای اجرای این نمایشگاه توسط وزیر آن‌زمان مصر، ثروت عکاشه، اتخاذ شد، و کار اجرایی آن را به نویسنده و منتقد مشهور، سمیر القلماوی، سپرد. 
این نمایشگاه به مناسبت هزارمین سالگرد بنای قاهره برگزار شد تا شاهدی بر اهمیت و ارزشمندی این پایتخت باشد که یکی از مهم‌ترین پایتخت‌های جهان به‌شمار می‌آید. همانگونه که عکاشه این نمایشگاه را هدیه‌ای برای مصریان در هزارمین سال بنای پایتخت دولت قرار داد، وزیر فرهنگ کنونی، ایناس عبدالدایم، نیز در پنجاهمین سال تأسیس این نمایشگاه آن را از مکان همیشگی خود، در خیابان صلاح عبدالسلام، منتقل کرد و در مجاورت صحرا، به‌دور از ازدحام و سر و صدا، قرار داد؛ در جایی که با بالاترین ویژگی‌های هندسی و معماری ساخته شده‌است و به بازدیدکنندگان این اجازه را می‌دهد که دیدار از نمایشگاه را به یک سفری برای سیاحت و تفریح بصری بدل کنند. 
این دوره از نمایشگاه کتاب به استانداردهای جهانی نمایشگاه کتاب بسیار نزدیک است چه از حیث هارمونی زیبایی شناسیک و هندسی موجود میان چهار ساختمان نمایشگاه و چه از حیث غرفه‌های تمیز و مرتب، و البته چه از حیث حوضچه‌های گل و آبشار و قهوه‌خانه‌ها و… .
 البته نباید این سخن را گفت که اهمیت این دوره نمایشگاه مصر ناشی از مکان جدید و زیبای آن است بلکه اهمیت آن در تلاشی است که مسئولین اجرایی در کار کردند تا دیدار از این نمایشگاه را برای دیداردکنندگان دل‌چسب کنند و برای روشنفکران عربی و انسانی فرصتی استثنائی فراهم کنند. در راس این مسئولین هیثم الحاج علی، رئیس کانون عمومی کتاب مصر، قرار دارد و معاونان زحمت‌کش آن از جمله محیی عبدالحی و رشا الفقی و اسلام بیومی و دیگر سربازان گمنامی که تلاش‌های زیادی در کار کردند و این رویداد را با موفقیت به سرانجام رساندند. 
استثنائی‌بودن این نمایشگاه همچنین تنها در تعداد مشارکت‌کنندگان هنرمند نیست که بدان دعوت شدند بلکه نمایندگی گسترده‌ای است که بسیاری از انتشارات و سازمان‌های فرهنگی بدین نمایشگاه گسیل کردند و حضور در آن را فرصتی مناسبی برای در معرض قراردادن آثار و کارهای علمی و فرهنگی خود به‌شمار آوردند و با راه‌اندازی گفتگویی چندجانبه برای نزدیکی تمدن‌ها و گردهم‌آیی فرهنگ‌ها تلاش کردند. 
در این نمایشگاه اتحادیه عرب به‌عنوان مهمان افتخاری حاضر شد. کنفرانس‌ها و فعالیت‌ها و نشست‌های فرهنگی در تالارهای مجاور، به صورت فشرده‌ای برگزار می‌شد و با این‌که حضور در همه آنها بسیار دل‌انگیز بود اما فراوانی آنها چنین امکانی را نمی‌داد. 
در این ۱۳ روز از دوره نمایشگاه نشست‌های شعری و علمی و ادبی زیادی اجرا شد و دربارهٔ سیاست و تاریخ و فرهنگ و هنر و اندیشه و فلسفه و سینما و رمان گفتگوهای دلچسبی برگزار شد. 
از میان این صدها کنفرانس و نشست، ادبیات بهره بیشتری داشت، و در کنار آن نیز گرامی‌داشت برخی از شخصیت‌های بزرگ مانند طه حسین، صلاح عبدالصبور، عبدالرحمن الابنودی، جمال حمدان و یوسف ادریس صورت گرفت.
 ترجمه نیز در این نمایشگاه مورد توجه قرار گرفت و در مورد مسائل متعلق بدان بحث‌های زیادی درگرفت و حضور شرق‌شناسان و مترجمین سرشناس عرب و بیگانه غنای بیشتری به مباحث بخشید. 
در اینجا جالب است به فعالیت مفرط جابر عصفور اشاره شود که در بیشتر کنفرانس و نشست‌ها حضورش به‌چشم می‌خورد. 
حجم مشارکت‌کنندگان نیز با توجه به اهمیت سخنران و حضار کم وبیش می‌شد بی‌آنکه خود موضوع تأثیر زیادی داشته باشد. همین مسئله زمانی ثابت شد که در برخی کنفرانس های کم‌اهمیت تعداد زیادی مشارکت‌کننده می‌آید، تنها بخاطر حضور شخصیت‌های معروفی که در آن فعالیت یا دیدار، دعوت می‌کنند. 
البته برای من این امکان وجود ندارد که همه فعالیت‌های این نمایشگاه را بررسی کنم بلکه بدین مسئله اشاره می‌کنم که شعر در این سال، نسبت به سال‌های گذشته، از استقبال نسبتاً بهتری برخوردار شد و تالارهای برگزار کننده نشست‌های شعری بیشترین مشارکت کننده را داشت و مردم به شیوه و نحله‌های مختلف شعری توجه زیادی کردند.
 هر چند برخی از شخصیت‌های برجسته در این نشست‌ها حضور نداشتند، مانند عباس بیضون، عبدالمنعم رمضان و عبده وازن و…، اما در مقابل کسانی مانند حبیب الصایغ، محمد ابراهیم ابوسنه، علی جعفر العلاق، محمد سلیمان، شربل داغر، حسن طلب، محمد آدم، مراد السودانی و علوی الهاشمی، یوسف عبدالعزیز، محمد البریکی، سامح محجوب، عزت الطیری، شیرین العدوی و دیگرانی در آن حضور داشتند و از تمام نقاط جهان بدین آمده بودند. 
رمان‌نویسی نیز جایگاه سابق خود را نگاه داشت و از اهمیت زیاد خود که در سال‌های گذشته داشت محافظت کرد.
 تعداد بالای نشست‌ها و گرامی‌داشت بزرگان این عرصه و توجه به تعداد خوانندگان نشان دهنده اهمیت زیاد آن است.
 اگر نتوان جوانب مختلف فعالیت این نمایشگاه را به‌تصویر و سخن کشید باید یادآور تجدید دوستی‌های قدیمی میان روشنفکران و هنرمندان شد که همگی در مصر عزیز گمشده خود را می‌یابند و امیدواراند مناسبت‌های این چنینی عالم غرق‌شده در جهل و تاریکی را روشنی بخشند. 
احساس نوستالژیک به مصر نقطه مشترک همه آن کسانی است که از بیرون قاهره بدان گسیل شدند و بدین ترتیب مصداق آن مثل مردمی را تحقق بخشیدند که می‌گوید هر آنکه یکبار آب نیل را بخورد حتما بار دیگر بدان بازخواهد گشت.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.