نوه صدام حسین خاطراتش را مینویسد: سالهای عمرم زیر سایه مسلسلهای محافظان گذشتhttps://persian.aawsat.com/home/article/1602846/%D9%86%D9%88%D9%87-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%85-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA
نوه صدام حسین خاطراتش را مینویسد: سالهای عمرم زیر سایه مسلسلهای محافظان گذشت
بغداد: فاضل النشمی
TT
TT
نوه صدام حسین خاطراتش را مینویسد: سالهای عمرم زیر سایه مسلسلهای محافظان گذشت
کتاب «نوه صدام... حریر حسین کامل» را که به تازگی خواندنش را کامل کرده بودم، سمت راست میزم گذاشتم. روی جلد «ورنی ماتش» به چهره زیبای حریر نوه که با تور سیاه پوشانده شده، نگاهی انداختم. به این فکرکردم که سرنگونی نظام پدر بزرگ و پدرش تا حدودی به نفعش تمام شد، وگرنه نمیتوانست –به این شمایل- در برجستهترین مطبوعات بعث ظاهر شود، اگر پدر بزرگ یا پدرش زنده میبود!
خدای من... چه خاطرات ترسناک و وحشتناکی از صدام حسین و دامادش حسین کامل، پدر خانم حریر در ذهن دارم؟! من که فقط یک سال پس از انقلاب «پرشکوه» تموز 1968 به دنیا آمدم، زمانی که پدر بزرگش یکی از پایههایش بود. البته خاطرات وحشت کمرشکن و هراس دردناکی که من و دیگر عراقیها تجربه کردیم، نباید مانع این بشود که به اندکی انصاف و توازن بنویسیم!
بعد گفتم: تو فقط یک خبرنگار هستی که هر روز گزارشهای سیاسی خسته کننده سیاسی مینویسی، تو را چه با کتابهای فرهنگی و خاطرات قدرت در عراق و کسانی که پس پشت آن ایستادهاند!
بعد به این فکر کردم: اما من «همتی» کردم و ده ساعت تمام وقت گذاشتم تا کتاب بانو حریر را بخوانم از آنچه درباره هول وهراسها و احوال و سرنوشت صدام حسین و خانوادهاش نوشته، مردی که «داغ و درفش» از سال 1979 تا سال 2003 بر عراق حکم راند اگر بتوانیم اندکی تساهل به خرج دهیم، او بعد از سال 1968 حاکم واقعی بود.
این که این همه وقت صرف خواندن کتابی کنی، بدین معنی است که آنجا... در عمق خاطرات، دردی در تو برانگیخت که میتوان نوشتش.
حکومت با «داغ و درفش» که بردوره حاکمیت پدر بزرگش نهادم، تعبیری است که بانو حریر نمیپذیرد. این قابل درک است. به نظر و یقین او-به استناد آنچه نوشته- پدربزرگ و پدر و عمو و دو دائیش عدی و قصی صدام حسین، «قهرمانانه در خدمت عراق» زیستند و مردند.
«قهرمانانه زیستن» همه آن چیزی نیست که کلمات حریر در خاطراتش ردیف کرده، او همچنین چیزهای زیادی از گنجینه اسرار خانواده حاکم آهنین را در نهایت احتیاط نوشته است. من باید آن رازها را بیرون بکشم که در مراحل زیادی از کتاب مشخص میشود آگاهانه و با برنامه ریزی پیشین نبوده است.
واضح است که با این خاطرات در نظر بوده چند گلی در دروازه خساراتی که خانواده در سال 2003 متحمل شد، کاشته شود، خواه آن شکسته شدن هیبت پدر بزرگش صدام حسین براثر سرنگونی مستقیم امریکایی که مورد حمایت تمایل مردمی در آن دوره بود یا خسارت فردی که خانواده و پدرش حسین کامل به دست نزدیکترین فرد به او از خاندان عبدالغفور دچارش شد.
با این حال، از جهت سبک نوشتن و جابه جایی در حوادث خاطرات به شکلی خوب نوشته شده که نشان دهنده کار نوشتاری حرفهای است و بعید نیست چاپ کتاب(نشانی یا نام ناشر ذکر نشده) با نظارت مادرش رغد صدام حسین انجام گرفته باشد. برخی براین نظرند که کتاب پاسخی است به خاطرات منسوب به برزان تکریتی نوشته شده است (اعدام در سال2007). او برادر ناتنی صدام بود که اتهامات و انتقادات گزندهای متوجه پدر نویسنده، حسین کامل کرده بود.
از این گذشته-خاطرات- همانند هر متن دیگری در حدی از اهمیت، هر خواننده میتواند که خلاصه منسجمی از زاویه نگاهش به مسئله صدام و خانواده حاکمش بیرون بکشد.
برای نمونه آنانی که حس انتقامجویی نسبت به خانواده صدام دارند، میتوانند به وسیله آنچه در خاطرات آمده حس کینه خود را سیراب کنند و تشفی یابند. به خصوص نسبت به خصومتهای خشونتبار اطراف آن تا جایی که حتی خود صدام معمولا تکرار میکرد «عراق در یک کف دست و خانوادهام در کفی دیگر». همانطور که نویسنده بخشی از وحشت و حالتی از بی ثباتی و جابه جایی مستمر میان خانههای جایگزینی که به دلایل امنیتی در آنها ساکن شدند که با هجوم امریکا در سال 2003 به اوج خود رسید، که خانواده حاکم در مدت حاکمیت تجربه کرده بود، نقل میکند.
همیشه از «خانوادههای» صدام خواسته میشد خانههایشان را در عرض 7 دقیقه خالی کنند. این مدت زمانی است که موشک امریکایی نیاز دارد تا از مرزهای عراقی بگذرد و به هدف بخورد. شاید هم به دلیل مخاطراتی است که برخانواده وارد شده. بانو حریر در یکی از سطرهای خاطراتش گفته: «سالهای عمرم را از تولد تا ازدواج زیر سایه مسلسلهای حفاظت گذراندم».
هرکسی که با «خونسردی و تأمل» برخورد کند، نکات بسیاری مییابد که کنجکاوی و هراس درون جهان سری صدام حسین و خانوادهاش را تحریک میکنند.
«هر زن جوانی که دلبسته پدرش شود» این مسئلهای طبیعی است، به همین دلیل بخش بزرگی ازخاطرات دور «قهرمانانش»- آنگونه که او مینامد- میچرخد. آنها عبارتند از پدر بزرگش صدام حسین(سال 2006 اعدام شد) و پدرش حسین کامل و برادرش صدام کامل (سال1995 پس از برگشت از اردن کشته شدند) و مادرش رغد صدام حسین و دو دائیاش عدی و قصی صدام حسین و مصطفی پسر قصی (هر سه پس از آنکه امریکاییها آنها را در مخفیگاهشان را خانهای در موصل یافتند در سال 2003 کشته شدند).
شاید یکی از برجستهترین نقاطی که خاطرات در باره زندگی داخلی صدام و خانوادهاش نمودار میسازد، اصرار او بر ازدواج دختران و نوههایش در سن کم بوده و پیش از آنکه به سن رشد مشخص در قانون عراق مشخص شده یعنی 18 سالگی! دختر بزرگش و مادر نویسنده با حسین کامل در سن 15 سالگی ازدواج و بقیه دخترها نیز همین طور…
فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمیآوردhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5083974-%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT
TT
فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمیآورد
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
جشن تولد فیروز در سالهای اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار میشود. رسانهها در تمام حوزههایشان به این مناسبت میپردازند و همزمان شبکههای اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی میدارند. این مراسم سالانه نشاندهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید میکند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسلها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً بهطور کامل از انظار عمومی دور مانده است.
«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمیآورد»
روایت رایج میگوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان میدهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبهای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان میدهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچهای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبهای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمهای آورده شده که میگوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمیداند در چه روزی». این موضوع نشان میدهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و بهصورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.
فیروز پیش از نهاد ظاهر شد
از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانهها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشاندهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنریای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامهنگاری به نام فائق خوری مدیریت میشد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشینترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامههای ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آمادهسازی آهنگهای ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همانطور که برنامههای رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان میدهند.
نخستین ترانهها
ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانههایی از نوع «ترانههای رقص» اجرا کرد که آهنگسازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانههایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگسازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگسازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»
فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفتوگوی موسیقایی «أین أنت» را با خوانندهای به نام کلوفیس الحاج و گفتوگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمیشود.
حنجرهای با برد بلند
در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقالهای با عنوان «کُر رادیو، مدرسهای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نامهای لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغالتحصیل شدهاند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغالتحصیلی از گروه کر آماده میشوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجرهای با برد بلند است و تمام سبکهای موسیقی را با مهارت اجرا میکند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا میکند که موشحات اندلسی را میخواند.»
این نوشته نشان میدهد که فیروز کار خود را در رادیو بهعنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانهای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و بهسرعت بهعنوان خوانندهای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقالهای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روحنواز فیروز که همیشه در کنسرتهای رادیو میشنویم، بهزودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»
همکاری تدریجی با عاصی و منصور
فیروز فعالیت خود را در رادیو بهعنوان همخوان در گروه کر و خوانندهای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ بهعنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همانطور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان میدهد.
نام الرحبانی در برنامههای رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده میشود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانههای متنوع» ظاهر میگردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبحهای همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامههای رادیویی دیده میشود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سهنفره رحبانی» تغییر میکند که با ورود خوانندهای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، همزمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامهها حذف میشد، اما در متن ترانههای الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده میشد، که نشان میدهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار بردهاند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری بهتدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه بهصورت ناگهانی، همانطور که گاهی امروز روایت میشود.
حلیم الرومی به این تحول در مقالهای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامههای غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانههای رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانههای سبک قابلاستفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفقترین خواننده ترانههای رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»
«برای آواز مناسب نیست»
در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبهای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت میکند:
«من در حال آمادهسازی برنامههای موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او بههیچوجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا میکند.»
در مصاحبهای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان میکند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه میکند:
«از همان زمان برخی نقشها را در برنامههایی که از رادیوی لبنان ارائه میکردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»
ورود فیروز بهعنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آنها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیتهای مستقل خود ادامه میداد و برادران الرحبانی نیز به فعالیتهای مرسوم خود مشغول بودند.
در ماههای بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکمتر شد. فیروز جایگزین خواهر آنها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آنها تبدیل گردید.
همزمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساختههای او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاریها در سالهای بعد بهتدریج کاهش یافت.
شریک ماجراجویی الرحبانی
با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامههای موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژهای به آن نشان داد. مجموعهای از ضبطهای متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتیهای جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالبتر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.