​بازسازی زندگی‌نامه آشور بانیپال در موزه بریتانیا

​بازسازی زندگی‌نامه آشور بانیپال در موزه بریتانیا
TT

​بازسازی زندگی‌نامه آشور بانیپال در موزه بریتانیا

​بازسازی زندگی‌نامه آشور بانیپال در موزه بریتانیا

موزه بریتانیا در نمایشگاهی با عنوان «من آشور بانیپال پادشاه جهان هستم»، زندگی‌نامه پادشاه و امپراطور آشوری را به بزرگترین و باشکوه‌ترین شکل نمایش داده است.
به گزارش «الشرق الاوسط» هنگامی که بازدیدکننده وارد تالارهای بزرگی که برای این نمایشگاه در نظر گرفته شده، می‌شود، با زندگی‌نامه مهمترین پادشاه تمدن‌های باستان که با افتخار خود را پادشاه جهان خواند، آشنا می‌شود.
وی در طول حکومت 40 ساله خود در قرن هفتم قبل از میلاد، (640- 669 پیش از میلاد) مرزهای پادشاهی خود را از شمال به ترکیه و قبرس، از جنوب تا خلیج عربی و از غرب تا اردن و مصر گسترش داد.
این نمایشگاه که روز گذشته به فعالیت‌های خود پایان داد، زندگی‌نامه این پادشاه را با همه جزئیات و اغلب با استفاده از سخنان وی و تابلوهای گلی، نقاشی‌های دیواری، بناهای تاریخی، مجسمه‌ها، ظروف پخت و پز، دکوراسیون و سایر آثار باستان‌شناسی مربوط به دوران امپراتوری آشوری، بیان کرده است.
پادشاه و ورزش شکار شیر
اولین نقاشی دیواری که بازدیدکنندگان می‌بینند، تصویری دقیق و منحصر به فرد از پادشاه است که با شیرها می‌جنگد، این امر نماد آشوب و خطراتی است که امپراطوری با آن روبروست، این در حالی است که پادشاه با قامتی بزرگتر از دیگران و اسب آراسته‌اش برتر از دیگران نشان داده شده است.
اما نقاش آشوری با هنر خود نشان داده که پادشاه فقط انسانی جنگنده و قدرتمند نیست، بلکه دوستدار علم و کتاب است. وی اولین حاکم در تاریخ بشر است که توانست شجاعت و نفوذ را با علم و دانش و کتاب درآمیزد.
بازسازی زمان امپراطوری آشوری
این نمایشگاه از طریق نقاشی‌های دیواری قصر پادشاه در نینوا، آثار باستانی دیگر و رسم نقشه امپراطوری آشوری در کف سالن اصلی، ما را به دوران آشور بانیپال بازمی‌گرداند.
گفتنی است نینوا در زمان حکومت آشوری‌ها به مدت 50 سال بزرگترین شهر جهان باستان بود که در طول اعصار و دوران تخریب شده است.
همزمان با این نمایشگاه بزرگ، سمینارها و فعالیت‌هایی برای آشنایی مردم مغرب زمین با فرهنگ بین‌النهرین و به ویژه دوران آشوری برگزار شد.



پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
TT

پلی میان سه رودخانه… ترجمه‌ای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ

نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
نجیب محفوظ در بالکن کافه‌اش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)

با صداقتی نادر، رمان‌نویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمه‌اش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز می‌کند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادری‌شان می‌نویسند، چگونه می‌بیند؟

این پرسش بازتاب دغدغه‌های نویسنده‌ای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسه‌ای شبانه‌روزی با هویتی جعلی نام‌نویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایت‌اش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»

«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ

اما مطر اعتراف می‌کند که در بازخوانی‌های بعدی‌اش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیه‌ای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصه‌ای که می‌گفت: «هر زبان، رودخانه‌ای است با خاک و محیط خودش، با کرانه‌ها و جریان‌ها و سرچشمه و دهانه‌ای که در آن می‌خشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن می‌نویسد.»

به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلی‌اش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکایی‌اش «دیانا مطر» که عکس‌های او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.

مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس‌: دیانا مطر)

کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، به‌ویژه، همواره با بحث و جدل‌هایی همراه بوده: گاهی به‌خاطر نادقیق بودن، گاهی به‌خاطر حذف بافت و گاهی هم به‌خاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، می‌یابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را به‌اشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.

عکس‌ها حال و هوای رؤیاها را کامل می‌کنند، هرچند هیچ‌کدام را مستقیماً ترجمه نمی‌کنند(عکس‌: دیانا مطر)

با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و ساده‌گی داستان پروژه‌اش را نیز تداعی می‌کند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبح‌گاهی در آشپزخانه قهوه می‌نوشید آغاز کرد و بعد دید ده‌ها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشده‌اش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش به‌کار برده، کار مطر را ساده‌تر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکس‌های دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهام‌بخش او — با سایه‌ها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهم‌انگیز، فضا را کامل می‌کنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمی‌کنند.

مطر بیشتر عکس‌های کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس‌: دیانا مطر)

در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک می‌شود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهام‌بخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که می‌توانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمه‌اش می‌نویسد که دلش می‌خواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق می‌زند و با همان ایجاز همیشگی‌اش می‌گوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتمل‌تر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن می‌نویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نه‌فقط در این کتاب بلکه در همه‌جا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.