مولیر؛ افتخار ادبیات فرانسه کیست؟

چهار قرن است که همچنان نمایشنامه‌های او در هر موسمی به صحنه می‌روند

مولیر؛ افتخار ادبیات فرانسه کیست؟
TT

مولیر؛ افتخار ادبیات فرانسه کیست؟

مولیر؛ افتخار ادبیات فرانسه کیست؟

کدام یک از ما نام مولیر را نشنیده است؟ عنوان نمایشنامه‌هایش ورد زبان همه است؛ بخیل، دورو یا منافق، طبیب اجباری، بیمار خیالی یا با توهم و وسواس، الخ... با هر بار دیدن‌شان از خنده روده برمی‌شوی و حظ می‌بری! منظورم این است که از نظر علمی و شناخت و تعمق در ذات بشری بهره می‌بری. در نتیجه خود هم لذت است هم فرهنگ. تاکنون و از چهار قرن پیش این نمایشنامه‌ها بر صحنه‌های تئاتر فرانسه اجرا می‌شوند. پیر نمی‌شوند. زمان فرسوده می‌شود و آنها نه. آیا شکسپیر پیر می‌شود؟ چه کسی می‌تواند شکسپیر را بکشد؟ بزرگان نمی‌میرند.
به نظرت این شخص کیست؟ ژان باتیست بوکلان ملقب به مولییر در سال 1622 در پاریس متولد شد. پدرش در کار ساختن فرش و زیرانداز بود، اما پدر بزرگش شیفته هنر. هم او بود که او را بیشتر اوقات به تئاتر می‌برد. این چیزی بود که مایه علاقه‌مندی مولییر کم سن و سال به نمایش‌های کمدی به خصوص شد. برای تکمیل آموزشش وارد یکی از دبیرستان‌های پاریس شد. گفته می‌شود یکی از همکلاسی‌هایش از امرای فرانسوی بود. او بود که بعدا به او توجه کرد و دستش را گرفت وقتی موهبت و سرآمدی‌اش را دید. اما مولییر وقتی بزرگ شد با پدرش دچار اختلاف شد، چون پدر می‌خواست با او مشغول ساختن فرش و زیرانداز شود، تا وقتی که پا به سن گذاشت و پیر شد، جانشینش بشود... اما او نمی‌خواست همه زندگی‌اش را دراین حرفه‌ای که دوست نداشت خلاصه کند. به همین دلیل وارد دانشکده حقوق شد. بعد از آن با خانواده هنرمندانی به نام بیجار آشنا شد و با آنها دوست شد. در همین زمان نامش را تغییر داد و لقب مولییر را برگزید. کسی دلیل این تغییر ناگهانی را نفهمید که اتفاق افتاد. اصلا چرا مولییر و نه اسمی دیگر؟ به خصوص اینکه کسی نمی‌دانست این نام مشهورتر از آتشی خواهد شد بر پرچمی و نام حقیقی‌اش را به طور کامل بپوشاند. ژان باتیست بوکلان کیست؟ این نتراشیده کیست؟ آیا این اسم برای شما معنایی دارد؟ این گونه است که می‌بینیم گاهی نام مستعار هزار بار از اسم حقیقی مهم‌ترمی‌شود.
پس از آن شانس به او اقبال کرد و مورد توجه ولیعهد و برادر پادشاه قرار گرفت، مسئله‌ای که به او اجازه داد در نمایش تراژدیکی در مقابل لوئی چهاردهم بازی کند؛ یکی از مشهورترین پادشاهان فرانسه اگر نگوییم مشهورترین آنها. اما نمایش ملال آور بود. بعد در نمایش کمدی بازی کرد و موفق شد و توانست تماشاگران را بخنداند و قبل از همه پادشاه را. اینجا مولییر دریافت که استعدادهای بزرگی در طنز دارد نه در متن‌های جدی. صدا و سکنات و حرکاتش کافی بود تا تماشاگران را روده بر کند. به همین دلیل شهرت بسیاری در زمینه نمایش فکاهی و طنز به دست آورد.
پادشاه همان زمان جایگاهی دائمی در سالن نمایش کاخ مشهور ورسای به او اختصاص داد تا او را بخنداند و هر وقت که بخواهد روحش را سبک بکند... عادت آن زمان پادشاهان این بود که دور خودشان را با بزرگان و هنرمندان و نویسندگان با استعداد پرمی‌کردند.
اولین نمایش کمدی بزرگی که مولییر درآن بازی کرد، عنوانش« زنان فضل فروش مضحک» بود. اولین بار آن را در سال1659 اجرا کرد یعنی زمانی که سی و هشت سالش بود. این نمایش موفقیت بسیاری به دست آورد و به حدی موجب خشنودی پادشاه شد که او را غرق در هدایا کرد. اما زنان وراجی که مولییر آنها را دست انداخت، براو کینه ورزیدند و تئاترش را نابود کردند. همان زمان پادشاه سالن نمایش جدیدی مخصوص مولییر ساخت.
درهمان سال به موضوعی نمایشی پرداخت که راهش سنگلاخی بود و در آن زمان معمول نبود و آن قراردادن زن در جامعه بود. نمایشی با عنوان «مدرسه زنان» نوشت که موفقیت پرسرو صدایی کسب کرد. اما حزب مردان که از آن رنجیدند و در اخلاقیات مولییر دچار شک شدند و به این نتیجه رسیدند که او اباحی مسلک است. نگران از تأثیر بدش بر پادشاه شدند. به همین دلیل اصولگراها این نمایش را محکوم کردند و آن را ضد اخلاق و دین خواندند. اضافه براین توجه پادشاه به او و دادن هدایا موجب برانگیخته شدن حسادت دیگر بازیگران شد و کینه او را به دل گرفتند همان چیزی که برسر المتنبی نزد سیف الدوله آمد. او با نوشتن نمایش جدیدی به آنها پاسخ داد که آنها را به باد تمسخر می‌گرفت. مرد اعتماد به نفسی در حد غرور داشت. در سال 1664 دستور عالیه صادر شد مبنی بر انتصاب مولییر به عنوان مسئول بخش رفاهیات کاخ پادشاه. مقامی که در آن زمان بسیار بالا بود. همان سال مولییر یکی از نمایش‌نامه‌هایش با عنوان «ترتوف» به معنای دو رو یعنی کسی که به تظاهر مدعی تقوا و پرهیزکاری می‌شود، را نوشت. در این نمایش دوگانگی برخی مردان دین را محکوم کرد که تقوا نشان می‌دهند و عکسش را پنهان. او گفت که آنها پارسایی ظاهری را به کار می‌برند تا محبت و احترام مردم را به دست بیاورند و بعد هم کسب زکات‌ها و اموال. مولییر به ما فهماند که برخی مردان دین مکارتر و زیرک‌تر از آنند که خیال می‌کنیم و دو روی دارند...آنها امیال دنیوی‌ و ولع‌شان را پشت پرده‌ای ضخیم از تقوای ظاهر و تسبیح گویی و ... پنهان می‌سازند و با آن مردم را رنگ می‌کنند. غوغایی برپا شد. پادشاه ناچار شد برای کم کردن خشم کاهنان و کشیشان که به شکل‌هایی مختلف درآمده بود، اجرای آن را متوقف کند.
در سال 1665 سرآمدی مولییر نمایش جدیدی با عنوان «دون ژوان» پدید آورد. این نمایش نیز با موفقیت کم نظیری روبه رو شد. حالا نام مولییر روی همه زبان‌ها افتاده بود. پادشاه خود نام گروهش را «گروه پادشاه» گذاشت. این گونه بود که مولییر شد مهم‌ترین هنرمند دوره خود و شکوه را از همه طرف گردآورد و شهرتش فراگیر شد.
سال 1668 نمایشنامه مشهور «بخیل» را نوشت که در سراسر جهان به «بخیل مولییر» معروف شد. هرکسی می‌خواهد بربخل و بخیلان بخندد و از خنده روده بر شود کاری نباید بکند جز اینکه به تئاتر فرانسوی برود و این نمایش باشکوه را ببیند. اما بد نیست کتاب «البخلا/بخیلان» جاحظ را بخوانید. اینجا هم از خنده روده برمی‌شوید. جاحظ مولییر عرب بود پیش از مولییر. ادبیات عرب ارزش و اهمیتش کم‌تر از ادبیات فرانسه نیست...
گاهی آدمی از خود می‌پرسد آیا مولییر از دوره خودش سخن می‌گفت یا از دوران ما؟ تفاوت میان ما و آنها در این است که روشنگری که پس از مولییر بلافاصله فرارسید موفق شد و مردان دین را محدود ساخت به گونه‌ای که دیگر توان حمله یا تهدید کسی را ندارند یا از آن سوء استفاده کنند. اما ما؟



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.