دانیل کریگ اصرار دارد فقط با کسانی که دوست دارد کار کند

هنرپیشه انگلیسی در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: « نمی‌توانم جهان را تغییر دهم... جیمز باند هم نمی‌تواند»

دانیل کریگ اصرار دارد فقط با کسانی که دوست دارد کار کند
TT

دانیل کریگ اصرار دارد فقط با کسانی که دوست دارد کار کند

دانیل کریگ اصرار دارد فقط با کسانی که دوست دارد کار کند

سال 2006 بسیاری از خود می‌پرسیدند دانیل کریگ کیست که فرمان مجموعه جیمز باند را به دست می‌گیرد. پیش از این در چند فیلم نقش بازی کرده بود، اما اینها چیزی نبودند که نشان دهند آینده مجموعه به او سپرده شود. البته با استیون اسپیلبرگ در فیلم «مونیخ»(نقش مکمل در سال 2005) همکاری کرد و سال 2002در فیلم « جاده‌ای به سوی تباهی» نقش آفرینی کرد، اما هیچ کدام از اینها هواداران مجموعه باند را درباره این هنرپیشه واقعا گمنام قانع نکرد که سوار بر ماشین جیمز باند بشود و زمام امور را آن طور که باید به دست بگیرد.
شرط بندی روی او از سوی انتخاب کنندگان (باربارا بروکولی و مایکل ج. ویلسون) قمار بزرگی بود. شرط بندی خود او بر خودش هم آسان‌تر از آن نبود. تا فیلم روی پرده نمایش رفت مشخص شد که قلاب ماهی‌گیری با فیلم جدید جیمز باند چشمک زد و فیلم موفق شد 617 میلیون دلار در سراسر جهان بفروشد.
دانیل واقعا خون تازه‌ای به شخصیت باند تزریق کرد. سال‌هایی که شان کانری، راجر مور، پیرس برازنان در مسائل پیچیده و برای دفاع از غرب و منافع آن علیه شرق (روسی و چینی و عربی و ...) با جهان از موضع بالا رفتار می‌کردند، به آخر رسیده. جیمز باند حالا در فیلم‌های جدید، هم و غم و تبعات کاری را به دوش می‌کشد که سازمان جاسوسی بریتانیا از او خشنود نیست و برای آن به او پاداشی نمی‌دهد. انسانی جدا یا گرگی تنها که میان اجرای مأموریت‌هایی که به او سپرده شده و محافظت از باند جدید قرار می‌گیرد؛ مردی که با جهان در حال تغییر تعامل می‌کند که دیگر ایمانی به آنچه اغلب فیلم‌های قبلی به آن باور داشتند ندارد.
دانیل روز دوم مارس سال 1968از پدری ملوان و مادری که معلم هنر به دنیا آمد و در سن چهارده‌سالگی در نقش‌های شکسپیری مانند «رومئو و ژولیت» و آثار برگرفته از آثار چارلز دیکنز مانند «اولیور» یا نمایش‌های فانتزی مثل «سیندرلا» بر صحنه نمایش رفت. همه اینها پیش از تحصیل در رشته بازیگری در کنار ایوان میکروگر و جوزف فاینز بود.
پیش از مصاحبه توافق کردیم که سئوال‌ها فقط در باره «چاقوها بیرون » باشند. با این حال فرصت کوتاهی دست داد تا پرواز مختصری برمجموعه باند بکنیم که با آغاز نمایش آخرین فیلم آن به نام «برای مردن وقتی نیست» با آن خداحافظی خواهد کرد. طبق برنامه نمایش فیلم از روز دوم آوریل شروع می‌شود.
-با زیرکی نوشته شده
*چه چیزی تو را برای بازی در نقش کارآگاهی در فیلم «چاقوها بیرون» جذب کرد؟
-شخصیت بنوا که بازی کردم شخصیت کاملا کارآگاه نیست. نمی‌دانم چقدر درکارش موفق است، او شخصیت کمی متزلزل دارد و از اطرافیانش استفاده می‌کند و مارتا (آنا د آرماس) را بهترین کسی می‌بیند که می‌تواند در کار به او کمک کند چون از همه زیرک‌تر است.
* ردی از موسیو پوارو آن طور که آگاتا کریستی نوشت به چشم می‌خورد.
-بله کاملا. فیلم به همان سبکی ساخته شده که کریستی کارهایش را می‌نوشت و به شخصیت پوارو نزدیک است، اما پوارو به نظرم از شخصیت بنوا باهوش‌تر است.
* سناریو به نظرم پیچده و درهم آمد، آیا مجبور بودی قبل از اینکه تصویر کاملی به دست بیاوری چند بار بخوانی؟ به نظرم به سمت معمایی متمایل بود و شاید نیاز داشته باشد هنرپیشه مقداری وقت صرف کند تا بفهمد سناریو به کدام سمت می‌رود.
-منظورت را می‌فهمم، اما در حقیقت سناریو پیچیده یا درهم نبود. یک بار آن را خواندم و فهمیدم. سناریو با زیرکی نوشته شده و نیازی ندارد خودش را به رخ بکشد. منظورم از زیرکی شاید فهمیدن حد بی‌نیازی باشد. این طور نیست؟ وقتی سناریو را خواندم با خودم گفتم می‌خواهم در این فیلم باشم. بخشی از هیچکاک را درآن یافتم و پیچ و تاب‌های جذابی درآن دیدم. از نوع فیلم‌هایی است که دوست داشتم، از همانهایی که در کودکی زیاد دیده بودم.
*تو وسواس داری که سناریوی نوشته شده را خوب انتخاب کنی. آیا قصد داری کارگردان بشوی؟
-نه. شب به خانه‌ام برمی‌گردم. چیزی می‌خورم و می‌خوابم. اما اگر کارگردان باشی به خانه برمی‌گردی تقلا می‌کنی چیزی بخوری و بعد خبری از خواب نیست. تهیه کننده‌ها هر جا باشند با تو تماس می‌گیرند. هرکدام از طرف خودش. بعد نوبت نویسنده سناریو می‌رسد که تماس بگیرد تا آنچه که قرار است کارگردانی کنی با تو مرور ‌کند. با این حساب قبل از ساعت سه نمی‌خوابی.
*نظرت در باره آنا د ارماس چیست؟ فکر کنم تا حالا دو فیلم با هم بازی کرده‌اید.
-این فیلم اول است. آنا از آن آدم‌هایی است که روی صحنه می‌درخشد. اولین بار در فیلم « بلاید رانر 2049» دیدمش و فهمیدم شایسته هواداری است. اگر او نبود «چاقوها بیرون» به این خوبی درنمی‌آمد. صحنه‌هایی که بین او و کریستوفر پلامر می‌گذرند من را به گریه می‌اندازند. از نظر عاطفی من را می‌گیرند. صحنه‌های اثرگذاری هستند.
*فیلم دوم « برای مردن وقتی نیست» بود چطور شد که دراین فیلم شرکت کرد؟
-یک بار در ابتدای فیلمبرداری در کوبا کنار (کارگردان) کری فوکوناگا نشسته بودم. سمت‌تم برگشت و گفت: می‌خواهم نقشی به آنا در این فیلم بدهم و می‌خواهم کمک‌ام کنی تهیه کننده‌ها را قانع کنیم.
-باند
*این آخرین جیمز باند تو خواهد بود. برای تو چه معنایی دارد؟
-برخی اعتقاد دارند من از دردسرهای ایفای نقش این شخصیت خلاص می‌شوم، اما واقعیت اینکه راحتی نسبی است چون مهم‌ترین چیز این است که احساس خوشبختی می‌کردم وقتی من را انتخاب کرده بودند تا به همه کسانی که پیش از من شخصیت جیمز باند را روی صحنه نمایش دادند ملحق بشوم. نگاه و حس خوبی به فیلم‌هایم دارم و طرف‌شان سنگ پرت نمی‌کنم چون بخشی از من هستند. بله خسته کننده‌اند و تلاش بدنی می‌طلبند و مسئولیت‌های بزرگی به دوش سازندگان فیلم می‌گذارد، اما مجموعه دوست داشتنی من و تماشاگران بسیاری است.
* هربار این سئوال پیش می‌آمد... آیا آخرین فیلم از مجموعه مثل فیلم‌های قبلی موفق از آب درمی‌آید؟
-البته. اما سرمایه‌گذارها و بخش‌های تهیه کنندگی می‌دانستند که طرفداران جیمز باند وجود دارند. این انگیزه همیشگی آغاز فیلم‌های جدید مجموعه بوده است.
* اکنون به نظر می‌رسد باند نیاز به این دارد که همراه با دورانی بشود که درآن زندگی می‌کند. از جهت مفاهیم اجتماعی و سیاسی و از جهت نقش زن. در فیلم‌های اولی زن در جامعه‌ای بود که نقش‌اش تأمین نیازهای عاطفی باند بود. نظرت چیست؟
-فیلم‌های اول به یک اندازه نگاه مثبتی به ملت‌ها یا زن نداشتند. همین طور که گفتی زن بود تا باند با او عشق‌ورزی کند. اما از زمانی که من در اولین باند یعنی «کازینو رویال» که بازی کردم از این دور شدیم. حتما تو متوجه شدی. اما در همین حال باند امروزی شکل و شمایل خاصی دارد که در دهه‌های شصت و هفتاد و هشتاد وجود نداشتند.
*مثل چه چیزی؟
-باند جدید در پنج فیلم‌ اخیرش مردی است رنج کشیده که احساس مسئولیت می‌کند و شرهای جهانی که درآن زندگی می‌کند و شرایط سختی که درآنها کار می‌کند را می‌فهمد و زجر می‌کشد. فکرمی‌کنم به اندازه کافی درباره باند حرف زدم. برگردیم به «چاقوها بیرون ».
*گفتی همیشه از رمان‌های معمایی خوشت می‌آید. این ژانر ادبیات چه سرگذشتی با تو داشته است؟
-تعداد قابل توجهی از رمان‌های آگاتا کریستی را خوانده‌ام، اما بعد ازآن اسیر فیلمی شدم که از یکی از داستان‌های مشهور او یعنی «جنایت بر اورینت اکسپرس» اقتباس شده با بازی آلبرت وینای و پیتر استینف که در نقش پوارو در فیلم «مرگ برروی  نیل» ظاهر شد.
* دراین فیلم همراه تعداد زیادی هنرپیشه مشهور مانند کریستوفر پلامر، کریس ایوانز، جیمی لی کرتس و مایکل شنون بودی... آیا کسی از اینها را قبل از این کار می‌شناختی؟
-با بعضی‌ها از قبل آشنایی شخصی داشتم، اما مثل مایکل شنون با هم کار مشترک نداشتیم. همیشه آرزو می‌کردم یک فیلم ما را کنار هم بگذارد. با کریستوفر در فیلم  «دراگون تاتو» با هم بودیم. اما پیش از آن با هیچ یک از هنرپیشه‌های دیگر در یک فیلم بازی نکرده بودم.
-مرحله جدید
* کم‌اند فیلم‌هایی که به این شکل ساخته بشوند که هنرپیشه‌های مشهوری را در یک کار کنار هم جمع کند. چرا؟
-نمی‌دانم. فکرمی‌کنم اگر سناریوی خوب و خبره کافی پشت دوربین مثل تجربه کارگردان ریان جانسون را داشته باشی، این نوع فیلم‌ها شانس بزرگی برای موفقیت دارند. البته مسئله فرق می‌کند اگر این موفقیت منجر به زیاد شدن فیلم‌هایی از این دست بشود که بر بازی گروهی تکیه داشته باشند. این فیلم من را به یاد کارهای رابرت آلتمن و هال اشبی می‌اندازد.
* از آنجا که دیگر مأموریت جدیدی از مأموریت‌های جیمز باند نداری چطور فیلمنامه‌های پیشنهادی را انتخاب می‌کنی؟ طرح خاصی داری؟
-در این مرحله از زندگی هنری‌ام تلاش می‌کنم با کسانی که در این حرفه دوست دارم کار کنم. البته سناریوهای زیادی پیشنهاد می‌شوند و سناریو خوان‌هایی دارم که می‌دانند چه کاری را دوست دارم به همین دلیل آنچه معمولا آنها برایم انتخاب می‌کنند انتخاب می‌کنم. اما همان طور که گفتم من در این مرحله کاملا راحتم. می‌خواهم با سینماگرانی کار کنم که دوست‌شان دارم. زندگی کوتاه است و این تنها طرحی است که دارم. نقشه‌های دیگری در میان نیست.
* درگیر مسائل مختلف جهان هستی؟
-البته، اما به صراحت بگویم توانی برای تغییر این جهان ندارم. حتی خود جیمز باند هم اگر به فرض تصور کنیم او یک انسان واقعی است، نمی‌تواند. محال است که خودم را گرفتار مسائل بکنم حتی آنهایی که به آنها ایمان دارم. من به جهانی بهتر ایمان دارم، اما توانی برای تغییر آنچه روی می‌دهد را ندارم، درست مثل تو. هرکاری از دست‌ات برمی‌آید انجام می‌دهی. نمی‌توانی مسائل زیست محیطی و تغییرات آن را حل کنی. این کار دولت‌هاست و باید برای حل این مشکلات دست به کار بشوند. همه آنچه این مسئله به آن نیاز دارد گفت‌وگو در سالن‌های بسته و نیت‌های صاف برای حل مشکلات جهان و متوقف کردن جنگ‌هاست.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»