چندی پیش مشهورترین روزنامهنگار فرانسوی قرن بیستم پس از عمری واقعا طولانی و نزدیک به صد سال(1920-2020) درگذشت. او ژان دانیل مؤسس مجله «نول آبزرواتور» درسال 1964بود و در چند دهه پیاپی مدیریت آن را به عهده داشت. درطول نیم قرن این مرد پیوسته با سرمقالههای هفتگیاش بر محیطهای سیاسی و فرهنگی تأثیرمیگذاشت. شاید رهبران جهان منتظر این سرمقالهها میماندند تا درباره مسائل بزرگی که جهان را تکان میدادند، موضع بگیرند. در این مسئله فقط ریمون آرون شانه به شانهاش میسایید. موضوعی که مایه موفقیت و تفوق مجلهاش بر دیگر نشریات میشد این بود که او از همان ابتدا فهمید هیچ روزنامهنگاری سیاسی بدون روزنامهنگاری فرهنگی وجود ندارد. با شامه تیزش دریافت که فرهنگ به معنای عمیق کلمه همانی است که در نهایت مسیر باقی میماند. سیاست رنگ عوض میکند و به شرایط زمانی وابسته است و خیلی زود اهمیتاش را از دست میدهد و با از بین رفتن آن لحظه بخار میشود، اما فرهنگ از لحظه زیسته میگذرد و از آن بالاتر میرود. به همین دلیل، ژان دانیل تلاش کرد بزرگان فلسفه فرانسه و فرهیختگاناش را به نوشتن در «نوفل آبزرواتور» وادارد. اینگونه بود که موفق شد ژان پل سارتر، میشل فوکو، رولان بارت و دهها نویسنده دیگر را به سمت خود بکشاند. به این روش هاله درخشش فرهنگی پیرامون مجلهاش را گرفت و آن را چنان درخشان و جذاب ساخت که مقاومت ناپذیر میشد. سعی کرد شمارههای ویژهای با محوریت مسائل بزرگ فلسفی منتشر کند. از جمله میتوان به اینها اشاره کرد؛« اندیشمندان جدید اسلام»، «عربها از ابتدا تا امروز؛ ارزش بزرگ ملت صحرا»، «اسپینوزا: معلم آزادی»، ژان ژاک روسو؛ سرآمدی نوگرایی» و... این طور بود که درطول تاریخ این نشریه روزنامهنگاری سیاسی به روزنامهنگاری فرهنگی پیوند خوردند. با این همه مدیر نشریه فقط سیاسی نبود و یک فرهنگی هم بود البته در درجه اول. روزنامهنگاری سیاسی بدون فرهنگ چه معنایی دارد؟ چه ارزشی دارد؟ چه ثمری دارد؟ او نویسنده کتابهای بسیاری است از جمله: زمان باقیمانده، دوگل و الجزایر، آفتابهای زمستان، زندان یهودی، این غریبه که شبیه من است، اسرائیل-عربها-فلسطین، عزیزانم یا همراهانم و...
بر دو کتاب درنگ میکنم؛ زندان یهودی و عزیزانم یا همراهانم. کتاب اول ولولهای افکند و مایه رنجش واقعی یهودیان متدین شد اگر نگوییم متعصب. به این دلیل که این باور اساسی را که میگوید، یهود قوم برگزیده خداوند هستند را به چالش میکشد. به نظر او همه ملتها برگزیدهاند و نه تنها یهود. وحتی میگوید خداوند( طبق عقیده کاهنان) وقتی یهود را قوم برگزیده ساخت به دوش آنان مأموریت بسیار سنگینی نهاد، مأموریتی بالاتر از توان و طاقت بشری. و اگر خداوند ملت کوچک کم تعداد را دوست داشت، آن را از مساحت آزادی محروم ساخت. در نتیجه، زمان آن رسیده که یهودیان از این زندان لاهوتی بیرون بیایند، از این قفس عقیدتی که درمیان دیوارهایش گرفتار شدهاند. به نظر ژان دانیل، خود یهود خودشان را زندانی این پیله کردند، به درون قفس لاهوتی که تا حد واله شدن دوست دارند، انداختند. به آنها این احساس را میدهد که برجسته و والاتر از بقیه مردم زمیناند. و این لذتی است که هیچ لذتی بالاتر ازآن نیست. راز وابستگی آنها به آن در این نهفته است علیرغم همه عذاب و حسد و کینه و رنجی که در طول تاریخ کشیدند. در حقیقت این خطری برای خود آنهاست. چون آنها را در لاکی بسته و بسیار دور از همه بشر منزوی میسازد. ژان دانیل در جایی چنین میگوید؛ هستند یهودیانی که از این اسارت جستند و موفق شدند از این زندان بیرون بیایند. و همه شخصیتهایی که در طول زندگی دوست داشت از این نمونه بودند؛ مانند اسپینوزا، فروید، انیشتین، کافکا و دهها سرآمد دیگر. اینان کاملا از زندان یهودی بیرون جستند به همین دلیل نوآوری کردند و به شخصیتهای بسیار بزرگ بدل شدند. البته میدانستند یهودیاند و از این بابت هرگز احساس شرم نمیکردند. اما خیلی هم برای وابستگی به یهودیت به معنای تنگ و مذهبی کلمه اهمیتی قائل نبودند. از همه اینها نتیجه میگیریم که یک یهودی لازم است بداند چطور از حلقه یهودی بودن بیرون بزند تا ارزشهای روشنگری جهانی را درآغوش بکشد که بتواند برپهنه با همه ملتهای جهان دیدار کند. آنچه درباره یهود گفته میشود، درباره عرب و مسلمان و غیره تعمیم پذیراست. این حرف اصلی کتابی است که به سرعت برق و باد مرور کردیم. برای توضیح این اندیشه باید این را هم بگویم: یادم میآید وقتی این کتاب سال 2003 منتشر شد، محمد ارکون بزرگترین متفکر اسلام در دوران معاصررا بسیار جذب کرد. یادم میآید چنین گفت: من هم باید کتاب کاملی با عنوان زندان اسلام بنیادگرا مینوشتم. ژان دانیل از من جلو زد. مسلمانان هم در پیله خود منزوی هستند. وقت آن رسیده که درها و پنجرههای چارتاق باز شوند تا فکر و روانشان برجهان باز شود و هوای آزاد بیرون را تنفس کنند. وقت آن رسیده که از زندان لاهوتی کاهنانهای که درآن فرو رفتهاند بیرون بیایند تا مدرنیته علمی و فکری و فلسفی را درآغوش بگیرند. بلکه حتی مدرنیزم دینی را درآغوش بکشند البته به معنای روشنایی کلمه و نه به معنای تاریک آن. از این یکی دیگر زده شدیم. واقعیت اینکه ارکون این کتاب را نوشت اما با عنوانی دیگر؛ الف بای اسلام: برای بیرون رفتن از دیوارهای بسته دگماتیزم. عنوان متفاوت است اما مفهوم یکی است. خلاصه اینکه هرفرد یا جامعهای که خدمات بزرگی به بشریت عرضه کند مانند اکتشاف داروهای ضد ویروسها و بیماریهایی که بشریت را درو میکنند بدون شک او جزء ملت برگزیده خداوند یا گروه نجات یافتهگان است. و این شامل همه ملتهای متمدن و پیشرفتهای همچون سوئیسیها، کاناداییها، هلندیها و دانمارکیها و ... میشود. بدین معنا ما عربها ملت برگزیده خداوند بودیم، در دوره طلایی که به جهان کلیدهای علوم فیزیک و بصری و ریاضی و پزشکی و فلکی و فلسفی را دادیم که بعد ازآن منجر به نهضت اروپایی شد. وقتی که پرتوهای تمدنی ما از بغداد و قرطبه به همه جهان میرسیدند بدون شک ملت برگزیده خداوند بودیم. همین را هم درباره یهود و بقیه ملتها میتوان گفت.
ژان دانیل در کتاب دوم درباره شخصیتهایی مینویسد که دوستشان داشته و در طول زندگی با آنها دیدار کرده بود. از جمله شخصیتهای فلسفی و ادبی درجه یک میتوان به آندره ژید، آلبر کامو، فرانسوا موریاک، آندره مالرو، ژان پل سارتر، رولان بارت، میشل فوکو، لوئیس آراگون، کاتب یاسین، ژاک دریدار و دیگران اشاره کرد... وقتی پرترههایی را که ژان دانیل از این غولها ترسیم میکند را میخوانی درمییابی که او فقط یک روزنامهنگار درخشان نبوده بلکه یک متفکر واقعی هم بود و نویسنده ادیب درجه یک. اینجا تفاوت میان روزنامهنگار معمولی و استثنایی مشخص میشود. نمیتوان به همه افرادی که پرداخته اشاره کرد، اما در این نوشتار به آنچه در باره آندره ژید گفته نگاهی میاندازم. مینویسد، آندره ژید به من میگفت: هرچه سفید پوست ابلهتر باشد به نظرش سیاه پوست بی مایه و وحشی میرسند... نوشتن برای روزنامهنگاری سریع را این طور تعریف میکرد: هر نوشتهای ارزش فردایاش کمتر از امروز خواهد بود. به این معنا که پس از مصرف دور انداخته میشود. این مسئله به طور کلی برمقالههای سیاسی منطبق میشود، حتی بر مقالههای فرهنگی شکننده و بی ارزش که خیلی هم زیادند.
آندره ژید همچنین این جمله زیبا را میگفت: آنچه در صحرا میگشتم، عطشم بود!
اوبه این افتخار میکرد که فرانسویان را برای اولین بار با قطبهای ادبیات جهان آَشنا ساخت، ادبایی همچون، داستایوسکی، نیچه، تاگور، طه حسین.
ژان دانیل... فرهیختهای روشنگرا و بزرگ که از جهان ما رفت
از ابتدای کارش دریافت که روزنامهنگاری سیاسی بدون روزنامهنگاری فرهنگی بی معناست

ژان دانیل... فرهیختهای روشنگرا و بزرگ که از جهان ما رفت

لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة