سوریه از «وبا»ی کودکی تا «کرونا»ی پیری

سوریه از «وبا»ی کودکی تا «کرونا»ی پیری
TT

سوریه از «وبا»ی کودکی تا «کرونا»ی پیری

سوریه از «وبا»ی کودکی تا «کرونا»ی پیری

کودک 9ساله‌ای بودم که به خانه برگشتم و به مادرم گفتم، وبا در خیابان‌ها می‌چرخد و «شفاخانه الحمیات» عین التل نزدیک به خانه‌ ما در محله الهلک حلب پر از جنازه‌هایی شده که شهرداری می‌خواهد بسوزاند. انگار خبراز پیروزی تیم «الاهلی» بر «العربی» می‌دادم؛ بعداً نام اولی را به «الاتحاد» و نام تیم دوم را به «الحریه» تغییردادند.
دستم را چسبید و منبع اطلاعاتم را جویا شد. با تمسخر به او اشاره کردم:« خودت می‌توانی به شفاخانه الحمیات بروی و آنجا با چشم خودت وبا را ببینی که در راهروهای شفاخانه قدیمی پرسه می‌زند». بیمارستانی که بیرون از شهر و نزدیک کارگاه‌های پنبه زنی‌ و محله‌های کشاورزان تبیعد شده بود. کشاورزانی که تازه به شهر آمده بودند. خانواده من چند سالی قبل ازآنها آمده بود و همین پیش بودن به آنها این امتیاز را داده بود تا به نزدیکان جدید که مایل به جابه‌حایی و سکونت در شهر حلب بودند، مشاوره بدهند.
چند روز پیش ازآن، مصیبت سالانه وبا شروع شده بود و «شفاخانه الحمیات» نزدیک مدرسه «المنصور» ما بود که روی خط فاصل میان دو منطقه «المیدان» (محل سکونت طبقه متوسط ارمنی) و «الهلک پایین» و «الهلک بالا»، محله فقیرنشین قدیمی که مهد چپ‌های سوریه در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود، قرار داشت. ملغمه‌ای از ساکنان محله به مسئله رشد چپ کمک می‌کرد؛ کشاورزان مهاجر به شهر، ارمنیان تهیدست، ترک‌هایی که همه به کفاش تبدیل شده بودند، کردها و چسبیده بودن آن محله به منطقه «عین التل» که بیشتر کارگاه‌های پنبه‌زنی درآن قرارداشتند و افکار چپ و افراد وابسته به نیروهای مقاومت فلسطینی به خصوص «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین».
مادرم مانند همه مادرهای دیگر راهی برای محافظت ما از وبایی که در خیابان‌ها آقایی می‌کرد نداشت جز اینکه ما را درآب گرم بخواباند و پوست ما را صابون بکشد تا وبا را از پوست‌مان دور کند. همچنین تعویذ و دعاهایی که از زبان مادرم نمی‌افتادند.
در زمان تحقیق هنوز وحشتی را به یاد می‌آورم که در چشمان مادرم نشست، وقتی خیلی راحت به او گفتم من و دوستانم از دیوار شفاخانه بالا رفتیم و با چشمان خود دیدیم وبا وارد بدن بیماران می‌شود و آنها را می‌کشد و شهرداری آمده تا جنازه‌ها را بسوزاند.
-2-
وبا مسافر سالانه بود، ده‌ها هزار نفر را درو می‌کرد و همچون قاتلی کارکشته که کسی جلودارش نبود می‌رفت. یادم نمی‌آید چه زمانی این شبح از پرسه زدن در خیابان‌ها دست کشید. فکر می‌کنم در اواخر دهه هفتاد. خاطرات هولناکش هنوز خواب از چشم ما می‌گیرد و با هر وبای جدیدی دوباره برمی‌گردند، اما در روزهای گذشته حس کردم این ویروس جدید بی شک ما را به پایان جهان می‌کشاند. جرأت فکرکردن به این یا تصورش را نداشتم که سراسر جهان بتواند دروازهایش را ببندد و رودها با همان جنون همیشگی آن طور که زمانه و بادها می‌خواهند به جریان خود ادامه بدهند و گنجشک‌ها هرجا که دلشان خواست لانه بسازند.
به امکان برگشت انواع جانورانی فکرکردم که منقرض شده‌اند. زرافه سفیدی را تصور کردم که شنیدم چند روز پیش صیادان حرفه‌ای آخرین نمونه نسلش را در یک کشور افریقایی کشتند، چطور در خیابان‌ آکسفورد لندن می‌چرخد. تصورمی‌کنم همه انواع منقرض شده حیوانات دوباره زنده شده‌اند و درخیابان‌ها و خانه‌های تنگ و بارها با ما شریک شده‌اند. از این تصویرخوشم می‌آید که لیوان کنیاکی با بچه فیلی بخورم که خودش را روی صندلی باری ول داده باشد و مانند ما عاشقان باخته اشک می‌ریزد.
اما این حیوانات که با ما در زندگی شریک شده‌اند، اگر تصمیم بگیرند از ما به خاطر بلایی که برسر مام‌زمین آوردیم انتقام بگیرند و باز تصمیم بگیرند ما را به طور کامل بیرون بیاندازند و نسل جدیدی از بشر را تولید کنند که کمتر با زمین و با خودش بی رحم باشد چطور؟
با اینکه من هیچ وقت از هوادارن محافظت از محیط زیست نبوده‌ام، اما احساس می‌کنم به سمت آنها تمایل دارم تا وحشت را از زندگی‌ام دور کنم که واقعا در معرض تهدید است به خصوص توسط ویروس بزرگ و باشکوه «کرونا» که تکلیفش را با ما که جوانی را پشت سرگذاشته‌ایم و هنوز به پیری و سالخوردگی پا نگذاشته‌ایم، روشن نکرده است.
-3-
در زمان نوشتن رمان اخیرم«لم یُصلّ علیهم احد/کسی برآنها نماز نخواند» که تحقیق و نوشتش یازده سال زمان برد، بیشتر کتاب‌های تاریخ حلب را خواندم. نتیجه این بود که هیچ دهه کاملی نبوده که وبای مرگباری به حلب سفرنکرده باشد. کم خطرترین این وباها «طاعون»ی بود که بلاد و عباد را نابود کرد و به قول اهل حلب«فوق الموتة عص القبر/بالای مرگ فشار قبر» یعنی بالای شراط دشوار زندگی، وباها هم از راه می‌رسند. اما این ضرب‌المثل در زمان‌های مختلف در حلب به کار می‌رفت، در زلزله معروف 1822که «طاعون» به شکل وحشتناکی در شهر شیوع یافت. ضربه‌ای بود که کمر شهر را شکست و تا پیش از پنجاه سال پیش نتوانست کمر راست کند و آثار آن فاجعه را پاک کند. دو سوم شهر را ویران ساخت و بیش از بیست و پنج هزار نفر، یعنی تقریبا یک چهارم یا یک سوم ساکنان شهر جان باختند. مطالعه تاریخ حلب به این یا آن شکل به معنای مطالعه تاریخ وباست. تاجر اهل حلب یوسف جرجس الخوری در کتاب خاطرات روزانه‌اش «حوادث روزانه حلب 1771-1805» درباره حلب می‌گوید که چند سال پیش چاپ شد و نقاب ازچهره تاریخ پنهان شهر کهن برمی‌دارد. از «طاعون»ی که سال 1787 درشهر شایع شد می‌گوید و صحنه‌های هولناکی را توصیف می‌کند و نام برخی قربانیان را می‌آورد.
در رمانم تصویری که بتواند بی رحمی وباها را نشان دهد بهتر از صحنه شهر خالی ندیدم وقتی که حنا و رفیقش زکریا به آن می‌رسند. تصویری است که فتنه مرگباری برایم رقم زد و هنوز از کودکی به یاد دارم چطور به خواسته مادر محبوس بودیم و جهان را از لای درزهای در می‌دیدیم و وبا در خیابان‌ها پرسه می‌زد و قربانی درو می‌کرد در حالی که بوی اجساد سوخته در فضای شهر می‌پیچید و از گلدسته‌های مساجد دعای دفع بلا می‌آمد و با اشک‌های داغ خبر از ناتوانی خود می‌دادند.
-4-
هنوز براین باورم که بشرامروزی در هرجا گروگان شرکت‌های بزرگ‌اند. در یک غفلت ما از سبک زندگی‌مان استقبال کرده‌ایم یا ناخواسته برما تحمیل شد. هیچ کسی از ما نپرسید می‌خواهیم در «مرحله فکس» بمانیم یا به «مرحله اینترنت» برویم. می‌توانیم همه دست‌آوردهای پیرامون خودمان را بشماریم که بشریت به آنها مباهات می‌کند، بی آنکه از خود بپرسد چه هزینه‌هایی باید برای آنها بپردازد. علاوه براینکه تصویر همچنان همان است که بود، آمدن وبا به پشیمانی ربط دارد در زمانی که دیگر ندامت سودی ندارد. این یک توهم است که زندگی صدسال پیش با رحم و شفقت‌تر بود، زندگی همیشه بر سنگدلی مستمر‎می‌نوازد. آنچه می‌گوییم که زندگی معاصر دریدن خویشتن است و فاصله گرفتن ما از خوشبختی نتیجه نزدیک شدن ما به نمونه زندگی معاصر مبتنی بر تملک اشیاء است نیز توهمی بیش نیست. زندگی دست از این برنداشته که آزمونی موقتی است و نباید آن را جدای از پنهان سازی حقایق توسط سیاست‌مداران و گروه‌های تحقیقات علمی محاکمه کرد که به نظرم به بالاترین مراحل پیشرفت رسیده‌اند. یقین کامل دارم که آنها می‌توانند تولید زندگی را برگردانند یا مرگ را متوقف کنند. اما در این لحظه هولناک در مقابل این ویروس که جهان را به معنای واقعی و نه مجازی تعطیل کرده، دست و پا بسته مانده‌اند. همین سیاست مخفی ساختن اسرار همچنان حاکم است و به این زودیها جوابی برای این سئوال نمی‌یابیم که: این ویروس از کجا آمد؟ همچنانکه تاکنون جوابی برای این نیافته‌ایم که: «داعش» از کجا آمد؟ و چه کسی زندگی ده‌ها هزار قربانی را جبران می‌کند.
با هروبایی بشر بدل به لاشه‌ای می‌شود که از آن باید فاصله گرفت و تصاویر تشییع جنازه‌ها درسراسر جهان خیلی آسان به ما می‌گویند، مرگ واقعا سخت است و جهان علیرغم اختلاف زاویه با سوریه دراین مشقت شریک است.
-5-
اینجا و اکنون. سوری‌ها یک بار دیگر چشم به راه مرگ بی‌هدف در جامه جدید نشسته‌اند و من یکی ازآنها هستم. به عنوان یک ملت همه انواع مرگ را تجربه کردیم. ده‌ها هزار نفر از بهترین جوانان سوریه زیرشکنجه جان باختند. شهرهای سوریه زیر بمباران نابود شدند. در جنگ بی پایان، بیش از نیم میلیون سوری کشته شدند و این جدای از میلیون‌ها مهاجر و آواره است.
امروز ویروس «کرونا» در نسخه‌ای جدید با تبختر می‌گردد و همه ما درسوریه بی هیچ توش و توانی یا یقینی که از عهده مقابله با آن برآییم، چشم به راه آنیم. همه ما از عمق وجودمان می‌دانیم که ما برای نظام ملتی اضافی هستیم؛ نظامی که با یک چهارم ساکنان می‌تواند به زندگی خود ادامه بدهد حالا اگر سه چهارم ساکنان کشور بمیرند چه می‌شود؟ کسی نمی‌پرسد چرا در بیمارستان‌های سوریه به اندازه کافی «کپسول» اکسیژن وجود ندارد چون مجموعه پزشکی تقریبا وجود ندارد. در حالتی کم نظیر، کسی نیست که به این سئوال گوش بدهد و مسئولیت آن را به عهده بگیرد چون در اعماق سوری‌ها این باور عجیب رشد می‌کند، کسی که از جنگ جان سالم به در ببرد بدون شک از هرشری نجات می‌یابد و کسی در دریا غرق شده باشد در آب جویبار خفه نمی‌شود. اما کسی چه می‌داند، شاید جویبار بدل به طوفانی بشود هولناک که همه ما را به سمت هاویه و کوره‌هایی بکشاند که همه ما را به یک مشت خاکستر بدل می‌کنند.



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.