آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

چند روز دیگر هشتادسالگی‌اش را جشن می‌گیرد

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم
TT

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

اولین چیزی که در گفت‌وگو با آلپاچینو طرف مقابلش را جذب می‌کند اینکه او همان قدرکه ازآن تصویری که روی صفحه به خصوص آن چهره تیره در فیلم «پدرخوانده» و فیلم اخیرش « ایرلندی» دور است، همان حرکات و نشانه‌هایی که در ایفای نقشش از آنها به عنوان ابزار استفاده می‌کند، دارد.
طی نیم قرن بازیگری و موفقیت، دیگر کسی نیست که آلپاچینو را نشناسد، اگر به سینما علاقمند باشد و یکی از پنجاه فیلمش را دیده باشد که با دوتا شروع شد: اولی در فیلمی کوتاه که کمترکسی نامش را به یاد دارد با عنوانMe Natalie درسال 1969 و دومی فیلمی عالی که درآن نقش اصلی را به عهده داشت و جری چاتسبرگ کارگردانی کرد با عنوان «وحشت در نیدل پارک» درسال 1971.
پاچینو خیلی زود به جایگاهی که دیگران برای رسیدن به آن سال‌ها وقت صرف می‌کنند، دست یافت. پاچینو طی یک سال به اولین مصاف رفت وقتی که فرانسیس فورد کاپولای کارگردان اصرار کرد نقش اصلی را در مقابل بزرگان این فن همچون رابرت دووال و مارلون براندو به او سپرد. البته در فیلم «پدرخوانده»(1972).
گفت‌وگو با او(هرچند «آنلاین» بود و به همت «جمعیت گزارشگران خارجی هالیوود» انجام شد) اما مایه سعادت بسیار زیادی شد به خصوص وقتی این منتقد دریافت که آلپاچینو عصاره تجربیاتش را در کتاب زندگینامه‌ای که در دست تهیه دارد، می‌ریزد.
*شنیدم کتابی در باره زندگی و حرفه‌ات در دست تهیه داری. درست است؟
-بله، به طور عملی کارش را شروع نکردم، اما کسی چنین درخواستی داده و اجرایش می‌کنم.
*چه چیزی برای خواننده داری که درباره تو نمی‌داند؟
*(می‌خندد) چیزهای زیادی وجود دارند که می‌توانم بدهم که هیچ کسی درباره من نمی‌داند. کتاب فقط درباره فیلم‌هایم نخواهد بود. فقط به نقش‌هایم در سینما نمی‌پردازد، بلکه مسائل زیادی وجود دارند که ربطی به بازیگری ندارند و آنها را می‌نویسم. یکی می‌پرسد چطور، در دنیای امروز وسایل ارتباطات جهان به چنین سطح از بی ارتباطی میان مردم و سوء تفاهم می‌رسد به گونه‌ای که مسائل از متن‌های حقیقی خودشان خارج می‌شوند.
* خیلی به این مسائل فکر می‌کنی؟
- بله. همیشه به مسائلی که برای ما اغلب اوقات به دلیل بی رغبتی به ارتباط و فهم دیگری اتفاق می‌افتند فکر می‌کنم.

* حتما شخصیت حقیقی‌ات با شخصیتت به عنوان بازیگر فرق می‌کند، اما چقدر؟
-به نظرمن خیلی فرق می‌کند. این سئوال خوبی است چون مسئله برای ما هنرپیشه‌ها این است که نقش بازی می‌کنیم تا زندگی کنیم. من به شخصه اکنون مصاحبه می‌کنم، اما نمی‌دانم وقتی از این اتاق بیرون می‌زنم چطور خواهم بود. همان طور که شکسپیرمی‌گوید، همه ما نقش‌های زیادی در زندگی بازی می‌کنیم. این کاری است که همه ما انجام می‌دهیم. بازیگری ترجمه آگاهانه یا به طور ناخودآگاه چیزی است.
*چه چالش‌هایی پیش روی بازیگر مبتدی قرار دارند وقتی که اولین گام‌هایش را در جهان بازیگری برمی‌دارد؟
-خیلی خوب به یاد دارم حرف معلمم را وقتی که جوان بودم. به من نگاه کرد و با تجربه‌ طولانی‌اش کاملا وضعم را خواند و گفت:« باید خودت را منطبق کنی». نصیجت ساده‌ای بود، اما معناهای عمیقی دارد. با مسائل بسیاری مواجه می‌شود و چالش همین است.

*روز 25 آوریل جاری سالگر هشتادمین تولد توست. این مناسبت را چطور جشن می‌گیری؟
-تلاش کردم به این وضع نرسم(می‌خندد). در حقیقت از یک سال پیش به این مسئله می‌کنم. از قبل فکرکردم تا ماجرا من را شوکه نکند(می‌خندد). به نظرمن آدم وقتی به اواسط دهه هفتم عمرش می‌رسد احساس می‌کند با قبل تفاوت دارد. شاید دیگران زودتر به این برسند، اما من دراین سن متوجه تغییرات زیادی درزندگی‌ام شدم. پذیرش آنچه در اطرافم اتفاق می‌افتد با قبل فرق کرده. خودم شروع به تغییرکردم. خیلی‌ها رسیدنم به هشتاد سالگی را جشن می‌گیرند، اما من عمق این را نمی‌دانم. به طور داوطلبانه‌ در نمایشی که درسن 20 سالگی درآن بازی کردم شرکت می‌کنم. نمایش «لیرشاه». دیگردرآن بازی نکردم، اما بازیگران نمایش درآن زمان می‌خواهند آن را دوباره به صحنه ببرند و من یکی از حامیان مالی آن خواهم بود.
*خواندم نقش «شاه لیر» را در ساخت جدیدی که مایکل ردفورد، کارگردان «تاجر ونیزی» آن را کارگردانی می‌کند، بازی می‌کنی.
-درست است. اما نه در این شرایط(می‌خندد). از قبل آرزوی ایفای این نقش را داشتم و آن را نیز تولید خواهم کرد. همین طور آرزو می‌کنم با ردفورد همکاری کنم که دنیای شکسپیر را خوب می‌شناسد.
*در نمایش‌های زیادی از شکسپیر که تبدیل به فیلم شدند بازی کردی که آخرین آنها «تاجرونیزی» بود، اما درنقش «هملت» روی صفحه سینما ظاهر نشدی و نمی‌دانم این نقش را روی صحنه تئاتر بازی کردی یا نه...
-نه. نقش «هملت» را به هیچ وجه بازی نکردم با اینکه این نمایش شکسپیررا خیلی دوست دارم. یکی از هنرپیشه‌ها وقتی در دهه سی عمرم بودم به من گفت، «حالا وقتش رسیده. هملت را یا دراین سن بازی می‌کنی یا هیچ وقت بازی نمی‌کنی». حالا به ارزش آن پند رسیدم. برخی نقش‌ها را نمی‌توانی خوب بازی کنی وقتی که از سن مشخصی بگذری. وقتی سی و سه ساله بودم شخصیت ریچارد سوم را بازی کردم. هنوزمی‌توانم این نقش را بازی کنم. «تاجر ونیزی» را قبل و بعد از فیلم در تئاتر بازی کردم. از این تجربه لذت بردم... تجربه بازی در تئاتر پس از ایفای نقش در فیلم.
*می‌بینم این روزها مشغول هستی همان‌طور که در همه عمرت بودی. فیلمی با اسکورسیزی، یک فیلم تلویزیونی درباره هولوکاست و شرکت در فیلمی درباره کارگردان آلمانی لنی رایفنستل و یک کتاب... سی سال پیش مثلا فکرمی‌کردی به این سن برسی و همچنان فعالیت کنی؟
-نمی‌دانم. همه آنچه آن زمان می‌دانستم و هنوز می‌دانم این است که می‌خواهم تا وقتی که می‌توانم روی پایم بایستم به بازیگری ادامه دهم. یکی از انگیزه‌ها این است که می‌خواهم در چشم بچه‌هایم خوب نشان بدهم(می‌خندد).
*کسی از آنها به بازیگری علاقه دارد؟
-دختر بزرگم فیلم می‌سازد. می‌نویسد و کارگردانی می‌کند. بعضی ازآنها کوتاهند اما طرح فیلم بلندی برای آینده دارد. تمام وقت کار می‌کند و می‌خواهد این حرفه را ادامه دهد. پسرم برنامه‌ریز فیلم و ویدیو تهیه می‌کند. دختر کوچکم به این فکرمی‌کند که راهم را ادامه بدهد. در آخرین جشن اوسکار با من بود و ازآن لذت برد.
* فیلم «ایرلندی» چطور... انتظار داشتی روزی در فیلمی به کارگردانی اسکورسیزی در کنار دنیرو ظاهر بشوی؟
-من و دنیرو دنبال فیلمی بودیم که ما را کنار هم قراردهد. وقت زیادی صرف فکرکردن کردیم و خیلی خوشحال شدم وقتی که مارتین اسکورسیزی یکی از علاقمندان به محقق ساختن این دیدار شد. این اولین دیدار من و دنیرو نبود، اما مهم‌ترین آنها بود و واقعا در زمان مناسب اتفاق افتاد.
*همین طور یک شخصیت اصلی را در سریال تلویزیونی برای «آمازون» با عنوان «صیادها» بازی می‌کنی که درباره گروهی است که در دهه هفتاد قرن پیش قصد داشتند از نازی‌هایی انتقام بگیرند که هنوز زنده‌ بودند. فیلم‌های بسیاری درباره نازیها و هولوکاست وجود دارد. به نظرت این سریال چیزی دارد که به قبل اضافه کند؟
-این درست است، اما به نظرم (نویسنده) دیوید ویل چیز جدیدی در این زمینه نوشته و حس لازم را برای آن مهیا کرد و به شکل‌های مختلف و غیرسنتی به آن تنوع داده. اما درنهایت آن شخصیت جذبم کرد. دیدم دوست دارم آن نقش را بازی کنم.
*کار تلویزیونی را چطور دیدی از جهت تفاوتش با کار تصویربرداری فیلم سینمایی؟
-خیلی راحت‌تر بود. خیلی لازم نبود در زمان فیلمبرداری باشم. و این به من فرصت داد تا بروم و در وقت لازم برگردم. برخی همکاران خیلی حضور داشتند. این به نقش‌شان برمی‌گشت.
*در این دنیای پیچیده‌ای که زندگی می‌کنیم، آیا موضع سیاسی داری که اعلام کنی؟
-یک موضع سیاسی دارم که اعلام نمی‌کنم(می‌خندد). یکی از قهرمانان بوکس سی سال پیش یا بیشتر گفت« هرچه می‌خواهم بگویم ازطریق مسابقاتم می‌گویم» و من همین طور، آنچه می‌خواهم اعلام کنم تنها از راه بازیگری اعلام می‌کنم.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»