آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

چند روز دیگر هشتادسالگی‌اش را جشن می‌گیرد

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم
TT

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

آلپاچینو در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: هنوز بازی می‌کنم تا درچشم بچه‌هایم خوب جلوه کنم

اولین چیزی که در گفت‌وگو با آلپاچینو طرف مقابلش را جذب می‌کند اینکه او همان قدرکه ازآن تصویری که روی صفحه به خصوص آن چهره تیره در فیلم «پدرخوانده» و فیلم اخیرش « ایرلندی» دور است، همان حرکات و نشانه‌هایی که در ایفای نقشش از آنها به عنوان ابزار استفاده می‌کند، دارد.
طی نیم قرن بازیگری و موفقیت، دیگر کسی نیست که آلپاچینو را نشناسد، اگر به سینما علاقمند باشد و یکی از پنجاه فیلمش را دیده باشد که با دوتا شروع شد: اولی در فیلمی کوتاه که کمترکسی نامش را به یاد دارد با عنوانMe Natalie درسال 1969 و دومی فیلمی عالی که درآن نقش اصلی را به عهده داشت و جری چاتسبرگ کارگردانی کرد با عنوان «وحشت در نیدل پارک» درسال 1971.
پاچینو خیلی زود به جایگاهی که دیگران برای رسیدن به آن سال‌ها وقت صرف می‌کنند، دست یافت. پاچینو طی یک سال به اولین مصاف رفت وقتی که فرانسیس فورد کاپولای کارگردان اصرار کرد نقش اصلی را در مقابل بزرگان این فن همچون رابرت دووال و مارلون براندو به او سپرد. البته در فیلم «پدرخوانده»(1972).
گفت‌وگو با او(هرچند «آنلاین» بود و به همت «جمعیت گزارشگران خارجی هالیوود» انجام شد) اما مایه سعادت بسیار زیادی شد به خصوص وقتی این منتقد دریافت که آلپاچینو عصاره تجربیاتش را در کتاب زندگینامه‌ای که در دست تهیه دارد، می‌ریزد.
*شنیدم کتابی در باره زندگی و حرفه‌ات در دست تهیه داری. درست است؟
-بله، به طور عملی کارش را شروع نکردم، اما کسی چنین درخواستی داده و اجرایش می‌کنم.
*چه چیزی برای خواننده داری که درباره تو نمی‌داند؟
*(می‌خندد) چیزهای زیادی وجود دارند که می‌توانم بدهم که هیچ کسی درباره من نمی‌داند. کتاب فقط درباره فیلم‌هایم نخواهد بود. فقط به نقش‌هایم در سینما نمی‌پردازد، بلکه مسائل زیادی وجود دارند که ربطی به بازیگری ندارند و آنها را می‌نویسم. یکی می‌پرسد چطور، در دنیای امروز وسایل ارتباطات جهان به چنین سطح از بی ارتباطی میان مردم و سوء تفاهم می‌رسد به گونه‌ای که مسائل از متن‌های حقیقی خودشان خارج می‌شوند.
* خیلی به این مسائل فکر می‌کنی؟
- بله. همیشه به مسائلی که برای ما اغلب اوقات به دلیل بی رغبتی به ارتباط و فهم دیگری اتفاق می‌افتند فکر می‌کنم.

* حتما شخصیت حقیقی‌ات با شخصیتت به عنوان بازیگر فرق می‌کند، اما چقدر؟
-به نظرمن خیلی فرق می‌کند. این سئوال خوبی است چون مسئله برای ما هنرپیشه‌ها این است که نقش بازی می‌کنیم تا زندگی کنیم. من به شخصه اکنون مصاحبه می‌کنم، اما نمی‌دانم وقتی از این اتاق بیرون می‌زنم چطور خواهم بود. همان طور که شکسپیرمی‌گوید، همه ما نقش‌های زیادی در زندگی بازی می‌کنیم. این کاری است که همه ما انجام می‌دهیم. بازیگری ترجمه آگاهانه یا به طور ناخودآگاه چیزی است.
*چه چالش‌هایی پیش روی بازیگر مبتدی قرار دارند وقتی که اولین گام‌هایش را در جهان بازیگری برمی‌دارد؟
-خیلی خوب به یاد دارم حرف معلمم را وقتی که جوان بودم. به من نگاه کرد و با تجربه‌ طولانی‌اش کاملا وضعم را خواند و گفت:« باید خودت را منطبق کنی». نصیجت ساده‌ای بود، اما معناهای عمیقی دارد. با مسائل بسیاری مواجه می‌شود و چالش همین است.

*روز 25 آوریل جاری سالگر هشتادمین تولد توست. این مناسبت را چطور جشن می‌گیری؟
-تلاش کردم به این وضع نرسم(می‌خندد). در حقیقت از یک سال پیش به این مسئله می‌کنم. از قبل فکرکردم تا ماجرا من را شوکه نکند(می‌خندد). به نظرمن آدم وقتی به اواسط دهه هفتم عمرش می‌رسد احساس می‌کند با قبل تفاوت دارد. شاید دیگران زودتر به این برسند، اما من دراین سن متوجه تغییرات زیادی درزندگی‌ام شدم. پذیرش آنچه در اطرافم اتفاق می‌افتد با قبل فرق کرده. خودم شروع به تغییرکردم. خیلی‌ها رسیدنم به هشتاد سالگی را جشن می‌گیرند، اما من عمق این را نمی‌دانم. به طور داوطلبانه‌ در نمایشی که درسن 20 سالگی درآن بازی کردم شرکت می‌کنم. نمایش «لیرشاه». دیگردرآن بازی نکردم، اما بازیگران نمایش درآن زمان می‌خواهند آن را دوباره به صحنه ببرند و من یکی از حامیان مالی آن خواهم بود.
*خواندم نقش «شاه لیر» را در ساخت جدیدی که مایکل ردفورد، کارگردان «تاجر ونیزی» آن را کارگردانی می‌کند، بازی می‌کنی.
-درست است. اما نه در این شرایط(می‌خندد). از قبل آرزوی ایفای این نقش را داشتم و آن را نیز تولید خواهم کرد. همین طور آرزو می‌کنم با ردفورد همکاری کنم که دنیای شکسپیر را خوب می‌شناسد.
*در نمایش‌های زیادی از شکسپیر که تبدیل به فیلم شدند بازی کردی که آخرین آنها «تاجرونیزی» بود، اما درنقش «هملت» روی صفحه سینما ظاهر نشدی و نمی‌دانم این نقش را روی صحنه تئاتر بازی کردی یا نه...
-نه. نقش «هملت» را به هیچ وجه بازی نکردم با اینکه این نمایش شکسپیررا خیلی دوست دارم. یکی از هنرپیشه‌ها وقتی در دهه سی عمرم بودم به من گفت، «حالا وقتش رسیده. هملت را یا دراین سن بازی می‌کنی یا هیچ وقت بازی نمی‌کنی». حالا به ارزش آن پند رسیدم. برخی نقش‌ها را نمی‌توانی خوب بازی کنی وقتی که از سن مشخصی بگذری. وقتی سی و سه ساله بودم شخصیت ریچارد سوم را بازی کردم. هنوزمی‌توانم این نقش را بازی کنم. «تاجر ونیزی» را قبل و بعد از فیلم در تئاتر بازی کردم. از این تجربه لذت بردم... تجربه بازی در تئاتر پس از ایفای نقش در فیلم.
*می‌بینم این روزها مشغول هستی همان‌طور که در همه عمرت بودی. فیلمی با اسکورسیزی، یک فیلم تلویزیونی درباره هولوکاست و شرکت در فیلمی درباره کارگردان آلمانی لنی رایفنستل و یک کتاب... سی سال پیش مثلا فکرمی‌کردی به این سن برسی و همچنان فعالیت کنی؟
-نمی‌دانم. همه آنچه آن زمان می‌دانستم و هنوز می‌دانم این است که می‌خواهم تا وقتی که می‌توانم روی پایم بایستم به بازیگری ادامه دهم. یکی از انگیزه‌ها این است که می‌خواهم در چشم بچه‌هایم خوب نشان بدهم(می‌خندد).
*کسی از آنها به بازیگری علاقه دارد؟
-دختر بزرگم فیلم می‌سازد. می‌نویسد و کارگردانی می‌کند. بعضی ازآنها کوتاهند اما طرح فیلم بلندی برای آینده دارد. تمام وقت کار می‌کند و می‌خواهد این حرفه را ادامه دهد. پسرم برنامه‌ریز فیلم و ویدیو تهیه می‌کند. دختر کوچکم به این فکرمی‌کند که راهم را ادامه بدهد. در آخرین جشن اوسکار با من بود و ازآن لذت برد.
* فیلم «ایرلندی» چطور... انتظار داشتی روزی در فیلمی به کارگردانی اسکورسیزی در کنار دنیرو ظاهر بشوی؟
-من و دنیرو دنبال فیلمی بودیم که ما را کنار هم قراردهد. وقت زیادی صرف فکرکردن کردیم و خیلی خوشحال شدم وقتی که مارتین اسکورسیزی یکی از علاقمندان به محقق ساختن این دیدار شد. این اولین دیدار من و دنیرو نبود، اما مهم‌ترین آنها بود و واقعا در زمان مناسب اتفاق افتاد.
*همین طور یک شخصیت اصلی را در سریال تلویزیونی برای «آمازون» با عنوان «صیادها» بازی می‌کنی که درباره گروهی است که در دهه هفتاد قرن پیش قصد داشتند از نازی‌هایی انتقام بگیرند که هنوز زنده‌ بودند. فیلم‌های بسیاری درباره نازیها و هولوکاست وجود دارد. به نظرت این سریال چیزی دارد که به قبل اضافه کند؟
-این درست است، اما به نظرم (نویسنده) دیوید ویل چیز جدیدی در این زمینه نوشته و حس لازم را برای آن مهیا کرد و به شکل‌های مختلف و غیرسنتی به آن تنوع داده. اما درنهایت آن شخصیت جذبم کرد. دیدم دوست دارم آن نقش را بازی کنم.
*کار تلویزیونی را چطور دیدی از جهت تفاوتش با کار تصویربرداری فیلم سینمایی؟
-خیلی راحت‌تر بود. خیلی لازم نبود در زمان فیلمبرداری باشم. و این به من فرصت داد تا بروم و در وقت لازم برگردم. برخی همکاران خیلی حضور داشتند. این به نقش‌شان برمی‌گشت.
*در این دنیای پیچیده‌ای که زندگی می‌کنیم، آیا موضع سیاسی داری که اعلام کنی؟
-یک موضع سیاسی دارم که اعلام نمی‌کنم(می‌خندد). یکی از قهرمانان بوکس سی سال پیش یا بیشتر گفت« هرچه می‌خواهم بگویم ازطریق مسابقاتم می‌گویم» و من همین طور، آنچه می‌خواهم اعلام کنم تنها از راه بازیگری اعلام می‌کنم.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.