قطار به سمت هانا؛ لذتى كه پراكندگى مي گيرد

لذتی روایی که پراکندگی حوادث قطع می‌کند

قطار به سمت هانا؛ لذتى كه  پراكندگى مي گيرد
TT

قطار به سمت هانا؛ لذتى كه پراكندگى مي گيرد

قطار به سمت هانا؛ لذتى كه  پراكندگى مي گيرد

این روزها به خاطر قرنطینه اجباری و ازترس دست دادن با مهمان ناخوانده‌ای به نام «ویروس کرونا» سراغ کتابخانه‌ام رفتم تا میوه‌های رسیده را بچینم که هنوز خورده نشده‌اند و تعداد قابل توجهی کتاب یافتم؛ مجموعه‌های شعر و کتاب‌های نقد که چند مبحث و بخش از آنها را خواندم و کنار گذاشتم. چند پژوهش دانشگاهی که مجبور بودم تا آخر ادامه دهم و چند رمان هم. از میان همه آنها رمان تنها اثری ادبی است که تا به آخر نرسانی نمی‌توانی آن را زمین بگذاری. البته قصدم رمان‌ها جذاب است و یکی ازآنها رمان نویسنده فقید سعد محمد رحیم است(1957-2018) به نام «القطار... الی منزل هانا/قطار به سمت خانه هانا». همیشه وقتی ادیب و دوستی از میان ما می‌رود کام‌مان تلخ می‌شود و اندهگین می‌شویم. با خودمان عهد می‌کنیم، ما باید با مطالعه و تأمل چنین ادیبانی را باز تولید کنیم، شاید بخشی از این نتیجه وفایی است که احساس می‌کنیم و شاید هم بخشی ازآن نتیجه هیبت مرگ است که اثرش را برجان‌های ما می‌گذارد، طوری که درآن لحظه خلأ زمانی و ابداعی را که درگذشت ادیب برجای می‌گذارد احساس می‌کنیم. برگردم سر قطار سعد محمد رحیم، رمانی که به خاطرساخت روایی‌، زبان روشن و درعین حال گنگ آن، تداخل زمانی و نزدیک شدنش به خاطرات نمی‌توانی خودت را از آن رها کنی؛ مانند دفترچه خاطراتی جذاب که همه جزئیات روزانه را کودکانه و هراسناک و برخی صحنه‌های عاشقانه روایت می‌کند. اما هر اثری بازخوردهای مختلفی می‌یابد که برخی ازآنها گاه متناقض‌اند.
به نظر من رمان «قطار... به سمت خانه هانا» داستانی عاشقانه است و آن طور که یک منتقد در مقدمه آن نوشته رمانی پلیسی نیست. فاضل ثامر در مقدمه کتاب که سال2018 توسط اتحادیه ادبا و نویسندگان عراق پس از مرگ رحیم منتشر شد، نوشته این رمان «پلیسی» است و فضاهای آن به نوشته‌های آگاتا کریستی نزدیک‌اند. این منتقد به اشاراتی که در خود رمان وجود دارند استناد می‌کند؛ مادر «هانا» خانم «ژاکلین» با همسرش «دیوید» باستان شناس بریتانیایی به عراق آمد و رمان‌های پلیسی می‌نویسد. این مشابهت درست است چون آگاتا کریستی نویسنده رمان‌های پلیسی بود. تشابه دراین حد پذیرفته است، اما من با توصیف فاضل ثامر موافق نیستم که این رمان پلیسی است چون ما درسراسر رمان به صحنه پلیسی برنمی‌خوریم، شاید به صحنه‌هایی درمیان بربخوریم که اندکی به فضاهای کارآگاهی نزدیک می‌شوند، اما آن صحنه‌ها ناتمام می‌مانند و به طور کامل به اثر روایی پیوند نمی‌خورند که به برخی جزئیات اشاره خواهم کرد.
حوادث رمان در دو مکان و زمان مختلف اتفاق می‌افتند. مکان اول الحُنینه، منطقه باستانی در عراق و درسال 1967 است. مکان دوم لندن سال 2005. قهرمان رمان، باستان شناسی عراقی است به نام «رمزی عبدالصمد» از شهر موصل. او در لندن شاگرد یکی از دانشمندان باستان شناسی به نام «دیوید» بوده و «دیوید» با زنش «ژاکلین» سال 1967 در پایگاه باستان‌شناسی «الحُنینه» کارمی‌کردند. «رمزی» جوان به آنها در حفاری کمک می‌کند. «دیوید» دختری به نام «هانا» داشت که با پسری به نام «سام» دوست بود و از هند برگشته بودند. با هم اختلاف داشتند. «هانا» دختری زیبا بود و نویسنده توصیفات بسیاری در زیبایی او می‌آورد. بعد از اینکه از دوستش «سام» جدا می‌شود همان روز به سمت «رمزی» جوان می‌رود که همکار پدرش درکار حفاری آثار باستانی بود. روز بعد «هانا» به لندن برمی‌گردد و تا سال 2005 او را نمی‌بیند. این بدان معناست که زمان روایی خیلی از جزئیات این دوره را برای ما خلاصه می‌کند که درآن «رمزی» با یک معلم ازدواج کرده و صاحب دختر وپسری شده و سال‌ها بعد همسرش گرفتار بیماری سرطان شد و براثرآن مرد. «رمزی» هم به دلیل جنگ داخلی درعراق بعد از بازنشستگی اجباری با دختر پزشکش رحاب و پسرش نزار به لندن می‌رود.
ساکن آپارتمانی در حومه لندن می‌شود و پس ازآن سفرجدیدش را شروع می‌کند و آن جست‌وجوی «هانا» است. البته دراین مدت پروفسور«دیوید» پدر«هانا» و زنش «ژاکلین» نویسنده رمان‌های پلیسی مرده‌اند. «هانا» که اکنون به شصت سالگی نزدیک می‌شود، سال‌ها تنها مانده تا اینکه «رمزی» او را پیدا می‌کند و به خانه‌اش می‌رسد و با او می‌نشیند و تلاش می‌کند تا او را به یاد بیاورد که به گفته رمان او را از یاد برده بود. او را به یاد آورد، همچون نخی کم جان و بی رنگ از گذشته. دوستی قوی یافتند و لحظات عاشقانه‌ای را تجربه کردند درحالی که پیربودند. درست مانند رمان «عشق در زمان وبا»، جایی که عاشق جوان وقتی به محبوبه‌اش می‌رسد که پا به سن هفتاد و پنج سالگی گذاشته بود. سوار قایقی تجاری می‌شود و پرچم ابتلا به بیماری وبا را برافراشته می‌کند بدون آنکه کسی در لحظه‌های عشق دیوانه مزاحمشان بشود.
« رمزی» نیز این اینگونه با «هانا» ماند، اما فقط یک بار با او ازآن گرما و صمیمیت برخودار شد. «هانا» دچار ناراحتی شدید جسمی شد که بعدا مشخص می‌شود گرفتار همان بیماری است که مادرش به آن مبتلا بوده؛« سرطان رحم» و رمان درهمین جا به پایان می‌رسد. من با ثامر موافقم که می‌نویسد:« این احتمال را می‌دهم که رمان به شکلی از اشکال ناقص مانده یا کامل نشده است...» این نکته‌ای نیست که می‌خواستم بگویم، بلکه چند نکته دیگر وجود دارد. برای نمونه شخصیت‌ها و حوادثی وارد رمان می‌شوند که هیچ ارتباطی با بدنه آن ندارند و اگر آن صحنه‌ها را حذف کنیم هیچ اثری بر کار نخواهند گذاشت. برای مثال دو مرد وارد می‌شوند(یکی ازآنها شکل و شمایلی شبیه به جیمز باند دارد و دیگری با هیکل درشت و پیپی که گوشه دهانش چسبانده ما را به یاد چرچیل می‌اندازد هرچند شبیه او نباشد) دکتر «رمزی» را می‌برند و ازاو بازجویی می‌کنند. «رمزی» ازآنها می‌پرسد: شما کی هستید؟ و یکی ازآنها به اوپاسخ می‌دهد:« من دکتر واتسون هستم و این هم همکارم مستر جان و این هم میس لیلی. ما آسیبی به شما نمی‌رسانیم و درنهایت به نفع شماست». از او سراغ چیزی به نام «حلقه گمشده» را می‌گیرند، بازجویی اما خیلی نرم و آسان بود به طوری که لم می‌دهند و با هم سیگاری دود می‌کنند. دوبار از او می‌پرسند، اما جوابی نمی‌شنوند و بی آنکه این ماجرا اثری بر روند رمان داشته باشد؛ رمانی که بر لحظه عاشقانه بنا شده که «هانا» در اواخر دهه شصت میلادی در جان «رمزی» کاشت. یکی دیگر از صحنه‌ها دیدار «رمزی» با زنی پاتیل بود به اسم «امیلی» که در قطار می‌بیند و با هم پیاده می‌شوند. تاکسی می‌گیرد و داد می‌زند تا از او 20 یورویی بخواهد اما او در جیبش جز 50 یورویی پیدا نمی‌کند. زن مست آن را از او می‌قاپد و چند روز بعد به طور اتفاقی باز او را می‌بیند و این دیدارها چند بار تکرار می‌شوند. شروع می‌کند با نخ‌هایی او را به دکتر «واتسون» گره زدن، اما ما به عنوان خواننده نتیجه‌ای از این پیوند نمی‌گیریم که نویسنده نمی‌تواند آن را نشان دهد یا ما را به این نتیجه برساند که اینها یک باند هستند که تلاش می‌کنند دکتر «رمزی» را گرفتار کنند و رمان تمام می‌شود بی آنکه بفهمیم نتیجه این دوستی چه می‌شود.
این سه ماجرا: باندی که از«رمزی» درباره حلقه گمشده بازجویی می‌کنند و دو زنی که «رمزی» می‌بیند، نخی وجود ندارد که آنها را به بافت رمان وصل کند. اگر این صحنه‌ها از رمان حذف بشوند هیچ آسیبی به کار وارد نمی‌شود. در نتیجه ورود آنها به رمان غیرحرفه‌ای است و هیچ رابطه معنا داری با دیگر نخ‌های رمان ندارند. اینگونه است که صفحات رمان به دفتر خاطرات تبدیل می‌شوند به این معنا که در برخی صفحاتش ماجراها را به طور روزانه روایت می‌کند و این روایت ربطی به روند رمان ندارد.
خلاصه اینکه این رمان، داستان عشق جوانی است که از آن دختر جوان بریتانیایی محروم مانده و یک ساعتی طول می‌کشد، اما طعم آن یک ساعت که با «هانا» می‌گذراند، چهل سال طول می‌کشد. نتوانست ازآن لحظه خلاص شود تا اینکه بار دیگر با او دیدار کرد بعد ازاین که پژمرده شده بود. قطار به سمت مقصدهای مختلف می‌رود، اما سمت گرم‌تر برای او رفتن قطار به سمت «هانا» است.



روايت «الحرّاني»… احياي شهری فراموش‌شده در تاريخ

روايت «الحرّاني»… احياي شهری فراموش‌شده در تاريخ
TT

روايت «الحرّاني»… احياي شهری فراموش‌شده در تاريخ

روايت «الحرّاني»… احياي شهری فراموش‌شده در تاريخ

روايت «الحرّاني» اثر نويسنده سوری خلف علي الخلف به تازگي از سوی «دار الريس – بيورت» (آگوست/ اوت 2025) منتشر شده است. اين نويسنده پيش از اين 9 ديوان شعر و 3 نمايشنامه منتشر کرده بود.
رمان «الحرّاني» به بررسی تاريخی و فرهنگی حرّان و «جماعت حرّانی» می‌پردازد که در متون عربی با عنوان «صابئه حرّانيه» در قرن نهم ميلادی شناخته می‌شوند. اين اثر به دنبال احيای جايگاه شهر حرّان است که در طول تاريخ غالباً ناديده گرفته شده است، هرچند اين شهر در حقيقت يکي از مهم‌ترين نقاط تلاقي تمدن‌ها، افکار، فلسفه‌ها و اديان بوده است.
نويسنده فضای حضور و ممالك بزرگ در دوران المأمون را احيا مي‌کند؛ از جمله دولت خلافت عباسی، امپراطوری بیزانسی، خلافت اموی در اندلس، و امارت کرت عربی... او در کنار خواننده در شهرهايی چون حرّان، رقّه، اسکندريه، آتن، قسطنطنيه، قرطبه، غرناطه، مالقه و حتی جزيره کرت و سیسیل قدم مي‌زند و تصويری گسترده از زمانه‌ای با تحولات فکری، فلسفی و سياسی پيچيده ارائه می‌دهد.
در اين روايت شخصيت‌های برجسته‌ای چون ثابت بن قره به تصوير کشيده شده‌اند، ولي اين اثر تنها بر شخصيت او تمرکز نمی‌کند و در عوض تصويری جمعی از مردمان اين شهر که ميراث تمدن سومر را به ارث برده‌اند، ارائه می‌دهد. آن‌ها در يک جدل فلسفی و دينی، اين ميراث را دوباره در قالب تفکر و انديشه‌های خود بازآفرينی کرده‌اند. همچنين تأثير اين شهر و مدارس فکری آن بر فلاسفه يونانی چون فيثاغورس، افلوطين و ديگر فلاسفه‌ای که از آموزه‌های آن بهره برده‌اند، برجسته می‌شود.
روايت به جنبه‌های دقيق زندگی روزمره نيز توجه ويژه‌ای دارد: از پوشاک و غذا گرفته تا مراسم دينی، معماری و موسيقی، که به اثر حسی و مستندسازی می‌بخشد. همچنين نشان داده می‌شود که مردم چگونه در ميان مشرق و مغرب سفر کرده و انديشه‌ها، کالاها و زبان‌های خود را جابه‌جا می‌کردند.
از سوی ديگر، «الحرّانی» نشان می‌دهد که روايت تاريخی تنها ثبت وقايع نيست، بلکه بازخوانی حافظه‌های فراموش‌شده، تفکيک اسطوره‌ها و بازسازی هويت است. اين اثر تلاش می‌کند تا گفت‌وگويی بين گذشته و حال برقرار کند و سوالاتی درباره سرنوشت و همزيستی در دنيای آشفته مطرح کند.
خلف علي الخلف، با اين اثر همان‌طور که ناشر اشاره می‌کند، پروژه خود را به عنوان يک رمان ‌نويس آغاز می‌کند؛ «او در تلاش است تا تاريخ را به ماده‌ای زنده و پويا در درون روايت تبديل کند و متنی را ارائه دهد که موضوع بحث و مناقشه در ميان خوانندگان و منتقدان باشد».
خلف علي الخلف نويسنده و شاعر اهل رقه در جزيره فرات در سوريه است.


«ثمرة النار»… زنانی که چکیده شکست انسانی‌اند

«ثمرة النار»… زنانی که چکیده شکست انسانی‌اند
TT

«ثمرة النار»… زنانی که چکیده شکست انسانی‌اند

«ثمرة النار»… زنانی که چکیده شکست انسانی‌اند

نویسنده لبنانی، حنین الصایغ، با رمان دوم خود «ثمرة النار» (نشر دار الآداب)، پس از اثر اولش «میثاق النساء» که به فهرست نهایی جایزه «بوکر عربی» راه یافت، کاوش خود را در لایه‌های پنهان وجود انسانی ادامه می‌دهد.
نویسنده در رمان جدیدش، به اعماق دنیای داخلی بحران‌زده می‌رود و ساختار روایتی محکمی می‌سازد که در آن صداها به هم می‌آمیزند و زمان‌ها با یکدیگر تلاقی می‌کنند. در این اثر، خواننده با متنی مواجه می‌شود که بین درد انسانی عمیق و مهارت در ساختار هنری تعادل برقرار می‌کند؛ جایی که در آن کشمکش‌های پنهان با رویارویی‌های آشکار در هم آمیخته‌اند و جایی که زنان - در جامعه‌ای محافظه‌کار - تبدیل به نمادهایی از خلاصه‌سازی شکست انسانی می‌شوند.

بازگویی و روایت

ساختار رمان بر مبنای یک روایت محکم بنا شده که به‌طور مؤثر رشته‌های پیچیده شخصیت‌ها را در چهار نسل دنبال می‌کند. نویسنده در این اثر، زندگی‌هایی را که تحت سلطه ترس، سرکوب و سنت‌ها قرار دارند، بررسی می‌کند و اثر قساوت را بر مردان و زنان به نمایش می‌گذارد. با این حال، حضور زنان در این روایت همچنان غالب است. حنین الصایغ زنان خود را در وضعیتی از شکاف درونی به تصویر می‌کشد که نمایانگر تاریخ طولانی از شکست‌ها و تلخی‌ها است. او از طریق گوش دادن به صداهای متنوع، از جمله صدای مادر، دختر، نوه و حتی مادربزرگ، گذشته را بازسازی می‌کند؛ نه تنها به عنوان پس‌زمینه‌ای برای وقایع، بلکه به‌عنوان نیرویی فعال که بر سرنوشت شخصیت‌ها تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را هدایت می‌کند. این کار، خواننده را در حرکتی بی‌وقفه بین بازگشت به گذشته (فلش‌بک) و روایت جاری قرار می‌دهد.
بنابراین، زخم‌ها و آسیب‌ها به‌طور تدریجی آشکار می‌شوند، گویی نویسنده در حال کاوش در حافظه‌ای است که از شکاف‌ها و ترک‌ها انباشته شده است.

تبدیل قربانیان به بت‌ها

رمان «ثمرة النار» ادامه‌ای بر اثر قبلی حنین الصایغ است، اما این بار شدت و عمق بیشتری دارد. در این رمان، شخصیت «نبيلة»، مادر «أمل» قهرمان «میثاق النساء»، تلاش می‌کند زندگی خود را بر اساس جرقه‌ای از آزادی و آگاهی بسازد، اما او از دست سرنوشت نمی‌گریزد و از فشار جامعه‌ای که «قربانیان را مقدس کرده و آن‌ها را به بت تبدیل می‌کند»، رهایی نمی‌یابد. این مادر، همانند دخترش، در مسیری پر از چالش و سردرگمی حرکت می‌کند، میان تمایل به آزادی و تسلیم در برابر نیروهایی که زندگی او را هدایت می‌کنند.
شخصیت‌های رمان از گذشته‌ها آزار می‌بینند و تقدیر آن‌ها را به حرکت در می‌آورد. «نبيلة»، با وجود آگاهی‌اش، همچنان در میان پذیرش و تمایل به خواسته‌ها، و همچنین میان افشای حقیقت و فرو رفتن در انزوای خود، گرفتار است. در لحظات مواجهه با واقعیت، ترس به او نفوذ می‌کند و به شکلی چون موجودی درنده به او تحمیل می‌شود تا با آنچه انکار می‌کند، همراهی کند. این آگاهی درهم‌شکسته که خود را به‌عنوان راه نجات نشان می‌دهد، در حقیقت عمق آسیب‌ها و شکست‌های او را آشکار می‌سازد.
شخصیت‌های دیگر نیز از درد کمتری رنج نمی‌برند؛ از جمله «راغدة» که غیاب را به بهای رهایی انتخاب کرده، و «ذوقان» که لعنت تعلق و خیانت را به دوش می‌کشد، و همچنین مادربزرگ و خواهران «نبيلة» و دخترانش که زندگی‌شان را به سلطه سنت‌ها و مردان دین سپرده‌اند. همه در قفس ترس می‌چرخند و نتیجه این وضعیت یک چرخش معیوب از ناتوانی است که رویای فردی را خرد می‌کند و تراژدی را از نسلی به نسل دیگر بازتولید می‌کند.

بین واقع‌گرایی و نمادگرایی

روایت حنین الصایغ بر مبنای اصل علت و معلول است، اما در برخی موارد او به تقدیر اجازه می‌دهد که نتایج را دوباره بنویسد. در این تعادل، رمان به‌عنوان سفری از جراحت‌های به ارث رسیده آشکار می‌شود. استعاره‌های مرتبط با آتش و آب (رودخانه، سیلاب، آتشی که همه‌چیز را می‌بلعد) ابزارهایی ساختاری هستند که ایده تقدیر سخت‌گیرانه‌ای را که زندگی را بلعیده است، بازتولید می‌کنند. آتش نه تنها وسیله‌ای برای پخت نان، بلکه نماد سوختن مستمر و عمر از دست رفته‌ای است که با هر چرخه تکراری مصرف می‌شود.
روستا، صحنه رخدادهای داستان، استعاره‌ای از زندان بزرگ است. مکانی است که ترس در آن به ارث می‌رسد، همانطور که مردم نان و آتش را به ارث می‌برند؛ در آنجا عشق «پدیده‌ای خطرناک» است و دختران به سرنوشت‌شان رهنمون می‌شوند همانطور که مرغ‌ها به قفس برده می‌شوند.
زبان در «ثمرة النار» مملو از درد و میان سادگی شفاف و غنای نمادین در نوسان است. نویسنده - همانطور که در متن مشهود است - قصد ندارد تراژدی شخصیت‌هایش را به‌منظور جلب ترحم روایت کند، بلکه آن‌ها را به شکلی واقع‌گرایانه و بی‌مراعات ارائه می‌دهد. در اینجا قدرت متن نهفته است: در توانایی آن برای انتقال درد بدون هیچ‌گونه آرایشی، و در این که خواننده می‌تواند قساوت را همچون تقدیری شخصی لمس کند.

غربت درونی

شخصیت «نبيلة» نمادی از تراژدی زن است در رابطه با خود و جامعه‌اش. حنین الصایغ شخصیت او را از درون می‌سازد، از طریق اقرار، ترفندها، انکسارها و پیچیدگی‌های او. او آگاه است اما دست‌وپای بسته، خواهان است اما مردد، شاهد است اما عاجز. این تکه‌تکه شدن، معنای غربت درونی را در رمان تجسد می‌بخشد؛ غربت از خود، و از صدای قلبی که قطع شده است.
در اطراف او، طیفی از انسان‌ها پخش شده‌اند. «أمل» سعی دارد نظم موجود را بشکند؛ اما او از وزن گناه رهایی نمی‌یابد. دیگر شخصیت‌ها - مانند «سمر» - وقتی از معشوقه‌اش جدا می‌شود، کشته می‌شوند، و مرگ او تنها به دلیل غربت یا سرطان نیست. «نجاة» عمرش را صرف راضی کردن دیگران می‌کند، در حالی که در نقش خود که به‌طور تحمیل شده به دنیا آمده است، باقی می‌ماند. هر شخصیت لایه‌ای از تراژدی جمعی را می‌سازد و ایده انتقال زخم بدون التیام را باز تأکید می‌کند.

اهمیت رمان

«ثمرة النار» بیشتر از یک ادامه برای رمان اول است. این اثر پایه‌گذار پروژه‌ای روایی است که تجزیه و تحلیل وجود انسان تحت سلطه تقدیر و سنت‌ها را روشن می‌کند، با تصاویری بسیار واقع‌گرایانه از زنانی که بهای روانی و اجتماعی ترسناکی را تحمل می‌کنند، بدون آنکه لحظه‌ای از آگاهی یا رویای رهایی دست بردارند. این رمان، روایت درد است، اما همچنین رمان مقاومت در برابر درد است. در برابر تقدیر روستا و قدرت جامعه، حنین الصایغ انتخاب کرده است که صداهای خفه شده را به عرصه عمومی بیاورد، تا از ادبیت فضایی برای مقابله بسازد، حتی اگر این کار به قیمت غرق شدن شخصیت‌هایش در غم و فقدان باشد.


چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟

چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟
TT

چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟

چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟

دکتر مریم الهاشمی نویسنده و منتقد اماراتی در کتاب خود با عنوان «تحولات روایی در ادبیات اماراتی: رمان اماراتی جدید به عنوان نمونه - مطالعه‌ای فنی»، که توسط «مرکز زبان عربی ابوظبی» منتشر شده به تحلیل برخی از رمان‌های جدید اماراتی می‌پردازد و از این طریق تحولات روایی در ادبیات اماراتی را آشکار می‌سازد.
پژوهشگر در مقدمه کتاب، مسائلی را مطرح می‌کند که رمان‌ها به آن‌ها می‌پردازند، مانند مکان و زمان ظهور آن‌ها و مراحل تاریخی‌شان. او به این نکته اشاره می‌کند که رابطه بین ژانر ادبی و متن، رابطه‌ای پیچیده و متحول است، و رمان یکی از انواع ادبیات است که دارای شاخه‌ها و تنوع‌های گوناگون است، که ویژگی‌ها و ریشه‌های آن در حماسه، شعر غنایی و ادبیات شفاهی نهفته است.
او همچنین به این موضوع اشاره دارد که رمان در ابتدا در اواخر قرن نوزدهم با وظیفه سرگرمی و شوخی آغاز شد، سپس به سمت آموزش و موعظه و هدایت توسعه یافت و در ابتدای قرن بیستم به یکی از سه گرایش اصلی تمایل پیدا کرد: گرایش رمانتیک، گرایش تاریخی و گرایش واقع‌گرایانه. او می‌گوید که مفهوم «رمان جدید» برای برخی از افراد یک مشکل اصطلاحی ایجاد کرده و این اصطلاح از محیط‌های دیگر، مانند رمان فرانسوی جدید، قرض گرفته شده است.
دکتر الهاشمی معتقد است که امارات یکی از جوامع با تغییرات سریع و بازترین جوامع نسبت به دیگران است و این امر بر بیان واقعیت، هویت و زبان‌شناسی خلاقانه تأثیر گذاشته است؛ به طوری که رمان اماراتی شکوفا شده و انواع آن گسترش یافته، اهداف آن متنوع‌تر و منابع آن گسترده‌تر شده است. همچنین، این تحولات باعث تسریع در پیشرفت رمان اماراتی، سرپیچی از قالب‌های کهن و پذیرش بسیاری از عناصر هنرهای دیگر شده که به رمان اماراتی در ادبیات معاصر کمک کرده است.
او می‌افزاید که رمان اماراتی یک متن تخیلی و روایتی است که حول شخصیت‌هایی می‌چرخد که در یک رویداد درگیر هستند، و در عین حال بازنمایی از زندگی، تجربه و کسب دانش است.
مؤلف در فصل اول با بررسی برخی از رمان‌های اماراتی، گرایشات گفتمان روایی در رمان اماراتی جدید را معرفی کرده است، از جمله: گرایش تاریخی، واقع‌گرا و عجیب. در فصل دوم «توسعه تکنیک‌های فنی روایی در رمان اماراتی جدید»، او به بسیاری از تکنیک‌های فنی ویژه در نویسندگی رمان اماراتی پرداخته است، از جمله: تکنیک راوی، تکنیک زمانی، تکنیک مکانی، تکنیک گفت‌وگو، تکنیک شخصیت و تکنیک زبان.

رمان اماراتی

الهاشمی مسیر رمان اماراتی و تنوعی که آن را متمایز و همچنین نحوه بیان هویت فرهنگی جامعه اماراتی را رصد می‌کند. او رمان «ثلاثية الدال/ سه‌گانه دال» اثر نادیا النجار را که به دهه 1960 در امارات و حادثه آتش‌سوزی کشتی «دارا» پرداخته است، مورد بررسی قرار می‌دهد. این رمان از طریق روایت روان و پیوسته حوادث، میراث منطقه را معرفی می‌کند. سپس، او رمان «رحلة غريسة/ سفر غریسه» اثر فاطمه حمد بوعیسی الشامسی را بررسی می‌کند که در آن تاریخ و زندگی‌نامه به هم پیوند خورده‌اند و ترکیبی غنی از میراث، بازی‌های محلی، لهجه، زندگی اجتماعی و اقتصادی را ارائه می‌دهد. این رمان به زندگی در امارات پیش از صد سال پرداخته است، به ویژه در مناطق عجمان و رأس الخیمه. سپس، رمان «یومیات روز/ روزنگاری رز» اثر ریم کمالی را معرفی می‌کند که به مسئله آموزش و توانمندسازی زنان پرداخته و تاریخ را در ارتباط با زندگی اجتماعی مطرح می‌سازد.
او همچنین رمان «ریاح من طشقند/ بادهایی از تاشکند» اثر منی التمیمی را معرفی می‌کند که تاریخ را به حال حاضر می‌اندازد و از اشتباهات گذشته با رویکردی اخلاقی عبرت می‌گیرد. سپس رمان «فی فمی لؤلؤه/ در دهانم مرواریدی است» اثر میسون القاسمی را مورد بررسی قرار می‌دهد که در آن نویسنده از داده‌های تاریخی در گفتمان روایی خود استفاده کرده است.
نویسنده توضیح می‌دهد که اگرچه رمان و تاریخ به دو حوزه متفاوت تعلق دارند (تاریخ به واقعیت اتکا دارد و رمان به ماده تخیلی)، اما هر دو در قلمرو روایت‌گری قرار دارند و اکنون مبادله‌های میان آن‌ها از نظر ساختاری آسان‌تر شده است. او اشاره می‌کند که نگاه هنر به واقعیت به طور کلی بر اساس تخیل است و در این حالت با دو نوع حافظه روبرو هستیم: یکی حافظه تاریخی و ثبت‌شده که به تاریخ تعلق دارد، و دیگری حافظه زیبایی‌شناختی که به بازی تخیل وابسته است.

گرایش واقع‌گرا

نویسنده در مورد گرایش واقع‌گرایانه در رمان اماراتی، اشاره می‌کند که در اثر روایی هم‌افزایی میان هنر و آگاهی، خود و موضوع، ساختار هنری و ساختار اجتماعی موضوعی وجود دارد. رمان توانسته است واقعیت را به تصویر بکشد و آن را بازتاب دهد. همچنین، مخاطب این هنر از دیدگاه دیگری به آن نگاه خواهد کرد؛ دیدگاه خالق اثر که تجربه خود از واقعیت را به گونه‌ای منتقل می‌کند که واقعیت از منظر این چشم خلاق به آینه‌ای تبدیل می‌شود که خواننده می‌تواند در آن خود و جامعه‌اش را بیابد و همچنین زمان خاصی که در آن قرار دارد. رمان واقع‌گرا از جمله انواع رمان‌هایی است که بیشترین ظرفیت را برای ترکیب انواع مختلف ادبیات در درون خود دارد و آن‌ها را در گفتمان روایی خود دوباره احیا می‌کند؛ همچون میراث، اسطوره، شعر، داستان‌های مردمی، حماسه و ضرب‌المثل.
نویسنده به برخی از رمان‌های واقع‌گرایانه اماراتی نیز اشاره می‌کند، مانند رمان «سفره غریسه» اثر فاطمه الشامسی که واقعیت یک ملت و تمدن آن را به تصویر می‌کشد و زندگی فردی را که برای لقمه نان مبارزه کرده است، بازگو می‌کند. همچنین رمان «کولاج/ کولاژ» اثر فتحیه النمر را بررسی می‌کند که به مسائل اجتماعی در جامعه اماراتی پرداخته است، مسائلی که به واسطه گشایش‌های فرهنگی، تغییرات ارزشی و برخورد فرهنگی با دیگران به وجود آمده‌اند. سپس رمان‌های «الهائمون/ سرگشته‌ها» اثر نجیبه الرفاعی، «ریتاج» اثر حمد الحمادی، و «سین ترید ولداً/ سین پسری می‌خواهد» اثر لطیفه الحاج را معرفی می‌کند که موضوعاتی مانند ازدواج در جامعه‌ای که از نظر اقتصادی و فرهنگی باز و پیشرفته است، و نگاه مرد به زن در جامعه مدرن را مطرح می‌کنند.
نویسنده می‌افزاید که رمان با طرح مسائل اجتماعی و واقع‌گرایانه به نوعی مستند‌نگاری جامعه و مشکلات آن در زمان نوشتن رمان یا زمان گفتمان روایی است؛ زیرا جامعه دائماً در حال تغییر و تحول است و در این میان، گفتمان روایی در آثار رمان مانند یک رصدگر مداوم این تحولات عمل می‌کند. رمان یکی از انواع ادبی است که بیشترین بار مسائل اجتماعی را بر دوش دارد و از طریق زبان و تکنیک‌های روایی، اسرار و جزئیات آن‌ها را آشکار می‌سازد.

گرایش عجیب

پژوهشگر به گرایش عجیب در رمان اماراتی اشاره کرده و توضیح می‌دهد که این گرایش بر اساس فرهنگ نویسنده و نگاه او به ادبیات دیگران است، به طوری که از واقعیت خارج شده و به چیزهایی غیر معمول پرداخته می‌شود که فراتر از تخیل انسان هستند. این نوع گفتمان روایی در امارات بر اساس جادو، تغییر شکل، احضار جن، و عجیب‌بودن تخیلی است که در آن حرکت از طریق فضاهای غیبی، مرموز و ترسناک صورت می‌گیرد.
سپس پژوهشگر به بررسی برخی از رمان‌های اماراتی که این گرایش را دنبال کرده‌اند، پرداخته است، از جمله: رمان «ثنایئة مجبل بن شهوان/ دوگانه مجبل پسر شهوان»، رمان «زينة الملكة/ زیور ملکه» اثر علی ابوالریش، رمان «عذراء وولي وساحر/ باکره و ولی و جادوگر» اثر سارا الجروان الکعبی، رمان «ربيع الغابة/ بهار جنگل» اثر جمال مطر، رمان «ك – ص: ثلاثية الحب والماء والتراب/ ک- ص: سه گانه عشق و آب و خاک» اثر علی ابوالریش و رمان «غرفة واحدة لا تكفي/ یک اتاق کافی نیست» اثر سلطان العميمي.

تکنیک زمانی و مکانی

در مورد تکنیک زمانی در رمان، نویسنده اشاره می‌کند که زمان یکی از اجزای اصلی هر اثر ادبی است؛ زیرا زمان در ادبیات زمان انسانی است و جزئی از ساختار متن ادبی محسوب می‌شود که ارتباط نزدیکی با عناصر دیگری دارد از جمله مکان. زمان حرکتی است که تنها در مکانی خاص اتفاق می‌افتد. علاوه بر این، زمان با شخصیت‌های اثر، وقایع و زبان آن ارتباط دارد و خود به عنوان سازنده وقایع و تأثیرگذار در تحولات آن‌ها عمل می‌کند.
نویسنده به تکنیک زمانی در رمان‌های مختلفی اشاره می‌کند، از جمله در رمان «الهائمون» اثر نجیبه الرفاعی، رمان «یومیات روز» اثر ریم کمالی، رمان «ریاح من طشقند» اثر منی التمیمی و رمان «دائرة التوابل/ دایره ادویه» اثر صالحه عبید.
او همچنین بیان می‌کند که رمان اماراتی جدید به سمت فعال‌سازی ساختار زمانی بیشتر گرایش یافته است؛ این امر موجب تحول مهمی در استفاده از تکنیک زمانی به صورت یک ابزار هنری شده است که در متن روایی به وضوح حضور دارد. دیگر زمان تنها زمان حال یا گذشته نیست؛ بلکه ترکیبی از دو زمان مختلف از نظر بعد فرهنگی، مکانی، زبانی و ارزشی شده است. سپس، نویسنده به تکنیک فلش بک یا بازگشت به گذشته اشاره کرده و توضیح می‌دهد که این تکنیک ارتباط نزدیکی با تداخل‌های ادبی در انواع مختلف دارد.
این توضیحات نشان می‌دهد که رمان‌های اماراتی جدید نه تنها از نظر ساختار روایی پیچیده‌تر شده‌اند، بلکه از نظر استفاده از زمان و مکان در تکنیک‌های ادبی خود نیز تغییرات چشم‌گیری داشته‌اند.

تکنیک مکانی در رمان اماراتی

نویسنده در خصوص تکنیک مکانی در رمان‌های اماراتی، اشاره می‌کند که نقش مکان در اثر روایی نمی‌تواند صرفاً یک نقش زینتی یا جدا از دیگر عناصر رمان باشد، بلکه مکان باید به عنوان عنصری با دلالات نمادین متعدد مطرح شود که این دلالات بسته به دیدگاه نویسنده و واکنش‌های مختلف خوانندگان می‌تواند متفاوت باشد. به عبارت دیگر، مکان در رمان باید عنصری متداخل و یکپارچه با دیگر اجزای داستان باشد. پژوهشگر همچنین به برخی رمان‌های اماراتی اشاره می‌کند که در آن‌ها از تکنیک مکان به‌طور مؤثر استفاده شده است و نقش مکان در این رمان‌ها بررسی می‌شود. او به مسائلی مانند تنوع مکان‌ها، فضای مکانی، نقش مکان در تخیل خواننده، نمادگرایی مکان، و همچنین نقشی که مکان در آشکار ساختن تاریخ و جزئیات زندگی دارد، پرداخته است. همچنین، او به اهمیت مکان در فعال‌سازی حواس و تحریک بینایی خواننده اشاره می‌کند، به گونه‌ای که مکان خود به جزئی از داستان تبدیل می‌شود.

تکنیک گفت‌وگو در رمان

نویسنده سپس به بررسی تکنیک گفت‌وگو در رمان‌های اماراتی می‌پردازد، اشاره کرده که گفت‌وگو گاهی به شخصیت‌ها این امکان را می‌دهد که صدای خود را به‌طور مستقل از خالق اثر بیان کنند، و در مواقعی دیگر نمی‌توان بین صدای شخصیت و صدای نویسنده تمایز قائل شد. این موضوع ما را به مفهوم «تداخل ادبی» می‌برد، جایی که صداهای مختلف در یک فضای مشترک می‌پیوندند.
او سپس به بررسی انواع تکنیک گفت‌وگو و چگونگی استفاده از آن‌ها در خدمت دیدگاه خلاقانه نویسنده در برخی رمان‌های اماراتی پرداخته است. برای مثال، در رمان «کمائن العتمة/ نهانگاه‌های تاریکی» اثر فاطمه المزروعی، تکنیک گفت‌وگو به خوبی توانسته خواننده را به عمق شخصیت‌ها ببرد و این امر باعث شده که هیجان داستان در رابطه با تحول شخصیت‌ها و نقش آنها در بخش‌های بعدی داستان حفظ شود.
همچنین، در رمان «لیلة مجنونة/ شبی دیوانه» اثر محمد بن جرش، گفت‌وگو به گونه‌ای در داستان به کار رفته که متناسب با سطح آگاهی شخصیت‌ها و نقش‌های آن‌ها در روایت است. این تکنیک به خوبی آشفتگی درونی شخصیت‌ها را نشان می‌دهد و به‌طور مؤثری به بی‌نظمی درون‌مایه آن‌ها می‌پردازد. در نهایت، او به پس‌زمینه اجتماعی که اثر ادبی از آن نشأت می‌گیرد نیز اشاره می‌کند، همان‌طور که در رمان «رحلة غریسة» اثر فاطمه الشامسی، می‌بینیم که محیط اجتماعی و فرهنگی شخصیت‌ها از طریق گفت‌وگو و تعاملات آن‌ها به‌طور مؤثری نمایان می‌شود.

نتیجه‌گیری

این تحلیل‌ها نشان می‌دهد که رمان‌های اماراتی جدید، با استفاده از تکنیک‌های مختلف، از جمله زمان، مکان و گفت‌وگو، به شکلی نوآورانه به بازنمایی واقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی و روان‌شناختی پرداخته‌اند. هر یک از این تکنیک‌ها به نوعی در خدمت گفتمان نویسنده قرار گرفته‌اند و به خواننده این امکان را می‌دهند که داستان‌ها را نه تنها از منظر شخصیت‌ها، بلکه از دیدگاه‌های مختلف و به‌طور عمیق‌تر درک کند.