برزان التکریتی؛ اشرافی پیژامه‌پوش

زندگینامه کوتاه شبیه یادداشت‌های روزانه

برزان التکریتی؛ اشرافی پیژامه‌پوش
TT

برزان التکریتی؛ اشرافی پیژامه‌پوش

برزان التکریتی؛ اشرافی پیژامه‌پوش

زنم از من پرسید می‌توانم کتاب خاطرات برزان التکریتی را که روی میز گذاشته‌ام و مطالعه‌اش را به وقت دیگری حواله کرده بودم، برگردانم. عکس برزان سراسر جلد کتاب «الاعوام الحلوة و السنوات المرّة/ سال‌های شیرین، سال‌های تلخ» را گرفته که انتشارات السطور درقطع بزرگ و فونت درشت منتشرکرد. کتاب زندگینامه مختصر اوست بلکه به یادداشت‌های روزانه نزدیک است که شک و شبهه وجود دارد اصلا اینها نوشته برزان است؛ درکل خیلی عجولانه منتشر شد و این شتاب در کیفیت نوشتن و زبان و نداشتن مستنداتی که برزان خیلی ازآنها حرف می‌زند مشخص می‌شود.
خاطرات از زمانی آغاز می‌شوند که او جوان است و به صدام حسین درفعالیت حزبی‌اش کمک می‌کند و عشق احلام دختر خیرالله، همسرش یا آن طور که به او لقب «شجرة الدرّ/درخت مروارید» می‌داد در قلبش می‌تپد که تا آخرین روزهای زندگی‌اش آتشی درقلبش افکنده بود. به خصوص که او را پیش از رسیدن به سن چهل سالگی از دست داد. خاطرات درسال 2001 به پایان می‌رسد، وقتی که درنشست منطقه‌ای حزب بعث شرکت کرد و شاهد صعود قصی صدام به عضویت در رهبری بود. پس از اینکه ماجراهای این نشست را روایت می‌کند، سراغ جدل داغی می‌رود که بین چهار برادر؛ صدام، برزان، وطبان و سبعاوی درمی‌گیرد و مثل همیشه جلسه با اختلاف به پایان می‌رسد. خاطرات از پیامدهای مهم‌ترین پیچ که بعثی‌ها در دوران حکومت‌شان با آن روبه روشدند خالی است: بحران پیش از جنگ که نظام بعثی براثرآن سرنگون شد.
برزان در تصویر جلد شیک و اندوهگین می‌رسد با سبیلی پرپشت یا بگذارید بگوییم مثل همه بعثی‌ها اخم کرده با ته مایه‌ای از تأمل درسکوت‌شان. با کت و شلوار و کراوات  مشکی و پیراهن سفید درخشان. برزان یکی از بدترین دوره‌هایی را نمایندگی می‌کند که عراق تجربه کرد و رؤیاهای کشوری آرام و زندگی هدفمندش را نابود کرد، پس چرا زنم را سرزنش کنم!
بعد ازآن حواسم بود کتاب را به پشت برگردانم تا آن را به آخر رساندم. درست است، مطالعه خاطرات برزان کار شاقی است از جمله بار اول این احساس به تو دست می‌دهد، اما وقتی به اعماق کتاب می‌روی احساس می‌کنی رشته اسرار در صحبت کردن از خانواده‌ای که برعراق حکومت می‌کند گسسته می‌شود و رازهایش درهمه جا رو می‌شوند. آیا پنهان ساختن رازها تنها داستان شایعی درباره برزان بود و او در روکردن سخت‌ترین آنها تردیدی به خود راه نمی‌دهد و خصوصی‌ترین و رسواترین آنها را گرد می‌آورد؟
برزان از سال 1976 تا 1983 در رأس دستگاه اطلاعاتی قرارگرفت و عراقی‌ها پیش از دادگاه معروف پس از 2003 چیز چندانی از این نمی‌دانستند و صدام هم به کسی جز خود اجازه ظهور نمی‌داد. خاطراتی که در دست داریم شاید به ما بگویند او چگونه مردی بود. برزان هرچه نوشت پنهانی نوشت در کشوری دور از حاکمیت مردان صدام و دشمنان خود و خانواده‌اش. اما از دغدغه‌ها و اندوه‌ها و نظرات خود درباره سیاست و نگاهش به حکومت بعث نوشت پس از اینکه صدایش کم مایه شد و بعد هم پنهان.
برزان به دست داشتن صدام حسین در کشتن یکی از عموهایش اعتراف می‌کند؛ حاج سعدون. صدام در یکی از راه‌ها درکمینش نشست و او را کشت. دلیل این قتل بازنشسته کردن خیرالله طلفاح توسط حاج سعدون بود. طلفاح درآن زمان یکی از مدیران کل وزارت معارف بود. طلفاح تپانچه‌ای خرید و از صدام خواست که حاج سعدون را بکشد و صدام بدون هیچ تردیدی این کار را کرد. عموهای صدام پس از این حادثه از او اعلام برائت کردند. درحالی که برزان به این مسئله اعتراف می‌کند، به زن اول صدام حمله می‌کند که مدتی طولانی با او زندگی کرد چون به قول خودش« خشک و بخیل بود و چشم دیدن مهمان را نداشت... برعکس صدام که مهمان‌ نواز و مهربان بود». در چندین جا از کتاب به تلخی اعتراف می‌کند، صدام اگر شانس می‌یافت و زن دیگری می‌گرفت حال و روزش تغییرمی‌کرد و شاید وضعیت کشور نیز. میان او و زنش که خواهر زن صدام بود مقایسه می‌کند که درزندگی‌اش اثرگذاشت و تغییرش داد.
برزان در دو مرحله کودتای بعث شرکت کرد. براساس آنچه روایت می‌کند، احساس می‌کنی عملیات آن قدرها هم که خیال می‌‎کردیم دشوار نبود؛ قصرجمهوری بریک منطقه مسکونی اشراف داشت که هنوز به یک منطقه ویژه تبدیل نشده بود که به روی عموم مردم بسته باشد، آن طور که در دوره بعث اتفاق افتاد- برزان برای آن تأسف بسیاری می‌خورد. همه چیز به شکل عادی پیش رفت جز خراب شدن تانکی که صدام، برزان و ذیاب العلکاوی سوارش بودند و به سمت قصرمی‌رفت. منتظرماندند تا سرباز تانک را تعمیرکند. این سرباز در برنامه کودتا نبود بلکه با تهدید اسلحه آمده بود. صدام شک کرد که این سرباز از روی تعمد تانک را از کار انداخته و به نظربرزان نخ‌های توهم توطئه که در خانه بعث تنیده شد و برعقلانیت صدام حاکم شد ازهمان لحظه شروع شد. خرابی تانک عادی بود و علت دیگری نداشت. کودتای دوم از اولی ساده‌تر بود و درآن نشان می‌دهد که قول و قرارهایی که با گروه کمکی گذاشته بودند زیرپاگذاشتند. برزان مأموریت یافت عبدالرزاق النایف که هنوز غذایش را تمام نکرده بود به تبعیدگاهش در مغرب برساند. آنجا برزان به گفته خودش دچار شوک تمدنی می‌شود وقتی که هتلی را دید که ساکنش شدند. برزان دلیل این شگفت‌زده شدن را با این سخن توجیه می‌کند:« واقعا هتل حیرت انگیزی بود، نه به این دلیل که ما (روستایی) مثلش را ندیده بودیم، بلکه واقعا شگفت انگیز بود!».
برزان و خانواده بزرگ و کوچک
خانواده دغدغه برزان درخاطراتش بود؛ خانواده بزرگ تکریتی‌ها و مشخصا خانواده غفور و جنگ آنها برای نزدیک شدن به صدام و به دست آوردن رضایتش. و خانواده کوچکش، وقتی برزان با همکاری زنش تصمیم گرفت منزوی شوند و پس از بیرون آمدنش از سیستم اطلاعاتی راه متفاوتی را درپیش گرفت؛ از جهت تحصیل(فرزندانش درژنو تحصیلات‌شان را کامل کردند) و نظام درون خانواده. برزان برای نمونه‌ مثالی می‌آورد نشان دهد برخلاف خانواده پیشرفت کرد وقتی که دختر کوچک صدام(حلا) ازدواج با پسر بزرگش محمد را قبول نمی‌کند که به گمان او درنتیجه تشویق خواهرانش صورت گرفت که نمی‌تواند با نظام سفت و سخت خانواده کنار بیاید و نمی‌تواند با کارد و چنگال غذا بخورد.
آن انزوا به گفته خودش با ظهور حسین کامل به عنوان قوی‌ترین فرد درخانواده صدام و تلاشش برای دور ساختن خاندان ابراهیم از دور صدام آغاز شد. برزان حتی یک روز به حسین کامل اعتماد نداشت و او را عامل فاسد کردن پسران صدام یعنی عدی و قصی می‌دید. همچنین به علی حسن المجید اعتماد نمی‌کرد و خیال می‌کرد دورساختن او از دایره تصمیم‌گیری نتیجه تأثیر حسین کامل بود.
وقتی خاطراتش را در ژنو می‌نوشت و دور شدنش از خانواده صدام را آشکار و انزوایش از نظام را واضح‌تر نشان می‌داد، برزان چیزی از امتیازاتی که جدای از بقیه عراقی‌ها از آنها برخوردار بود نمی‌گوید. در نوشته‌هایش به سیاست نظام، انزوایش درجهان، فقر عراقی‌ها، کاهش خدمات، پیمان حزب بعث با اسلام‌گراها، حمله به کویت و محصور ساختن قدرت در دست یک فرد( این شخص که همه چیز را در قبضه خود دارد از اداره خانواده خود عاجز است) و نبود احزاب متعدد در حیات سیاسی عراق حمله می‌برد، اما درمقابل اشاره‌ای به امتیازات ویژه‌اش نمی‌کند. به نظر او اینها کمترین چیزی است که دیگر نزدیکان صدام به آنها رسیدند و نمونه‌های بسیاری ذکرمی‌کند.
آیا اگر درحلقه مقربان به صدام می‌ماند چنین چیزی می‌نوشت؟ او گمان می‌کرد مظلوم واقع شده چون صدام دستور نداد هواپیمای خصوصی برای معالجه فرزندش درفرانسه بفرستند و بهانه صدام این بود که عراقی‌ها خشمگین می‌شوند! نمی‌دانم کدام یک را باور کنیم.
آنچه در ژنو نوشت نشان می‌دهد برزان همان بعثی تندرو نبود؛ حواسش هست سگ خانواده را به گردش ببرد و جزئیات زندگی فرزندانش را به شکل کاملا مدرن دنبال می‌کند و به یاد همسر و محبوبه‌اش می‌افتد و وقتی دربیمارستان به دیدنش می‌رود با سوز و گداز برایش اشک می‌ریزد بعد از اینکه پیکرش را نگه داشت و دفن نکرد؛ آداب دیدار مهمان زنده‌ای را به جا می‌آورد؛ او را می‌بوسد و از درد هجرانش می‎نالد و به او خبر می‌دهد خیلی زود به دیدنش می‌آید و نگران نباشد، انگار در آن کشور زیبا قلب جدیدی خریده است!
ممکن است عراقی‌ها میان برزان خاطرات و برزانی که در دادگاه بعثی‌ها مانند دیوانه‌ای ظاهر شد مقایسه کنند.
بازگشت به بغداد به دستور صدام
برزان سال 2001به بغداد برگشت پس از اینکه صدام به تحریک دوبرادر دیگرش وطبان و سبعاوی با ماندنش درژنو مخالفت کرد و خیلی زود پس از سال 2003 به دام امریکایی‌هایی افتاد چون همان طور که می‌دانیم در فهرست افراد تحت تعقیب بود و تحویل دادگاه شد.
و دردادگاه برزان در حالی که پیژامه پاره‌ای به تن داشت با صدای بلند فریاد کشید: « پدر و مادرم فدای تو، ای بعث بزرگ» و صدام پس از اینکه برزان شعاردادنش را تمام کرد با کلمه معروفش جوابش را داد: « آفرین». گفته می‌شود این کلمه « آفرین» در جلسات صدام حسین در زمان قدرتش با پانصد هزار دینار عراقی برابری می‌کرد و حواسش به « آفرین‌هایی» که در هرجلسه می‌گفت بود. به همین دلیل میزان تملق در ملاقات با صدام بالا می‌رفت و خوشبخت کسی بود که بیش از یک « آفرین» دشت می‌کرد. وقتی صدام این حرف را زد کسی متوجه آن نشد جز پیر و پاتل‌هایی که کشور را نابود کردند و با لباسی ژنده سراز قفس درآوردند.
برزان درخاطراتش کینه‌ای به بعث نشان نمی‌دهد، اما از کسانی که برادرش را از او ربودند و او را از نعمت نزدیک بودن به او محروم ساختند متنفر بود به همین دلیل سیه روزی را نفرین می‌کند که حسین کامل به صدام نزدیک شد.
در دادگاه نیز برزان وقت خواست تا اطلاعات محرمانه و مهمی را بگوید. همچنین درخواست کرد جلسه علنی بماند، اما قاضی نپذیرفت. پس از آن اطلاعاتی درباره آنچه برزان قصد داشت بگوید به بیرون درز کرد؛ چندان چیز مهمی نبودند. مجموعه اتهاماتی بود به علی حسن المجید که در کارهای وحشیانه نظام سابق دست داشت؛ خدای من، برزان انتقامش را فراموش نکرد!
اما صدام در دادگاه مهر بی سابقه‌ای نسبت به برزان نشان داد. برزان درخاطراتش از فاصله بزرگی که بین او و خانواده صدام وجود داشت می‌نالد از جمله پس از ازدواج عدی با دخترش «سجا» که به شکل دراماتیکی او را رها کرد و سجا چند ماه پس از ازدواج به ژنو رفت و به خانه صدام برنگشت پس از اینکه از جنون عدی به تنگنا افتاد. صدام از قاضی خواهش کرد با برادرش برزان مهربان باشد و به ادعای او برزان از بیماری سرطان رنج می‌برد؛ نمی‌دانم آن موقع از ذهن برزان گذشت و به احتمال زیاد برزان در دلش گفت: این مهربانی دیرهنگامی است برادر!
برزان نپذیرفت پزشکان عراقی معالجه‌اش کنند و درخواست کرد پزشکان امریکایی که قبلا او را معاینه کرده بودند معالجه‌اش کنند و امپریالیزمی که درباره‌اش نوشت از یاد برد و فراموش کرد از عراقی‌ها می‌خواست علیه امریکایی‌ها قیام کنند، اما او قبول نمی‌کند جز آنها کسی معالجه‌اش کند!
برزان در خاطراتش چیزی درباره دستگاه اطلاعاتی نمی‌گوید که هشت سال دررأس آن قرار داشت جز اینکه آن را توسعه داد و موفق شد در دوره خودش اسلحه شیمیایی بسازد. درباره دستگاهی که نفس عراقی‌ها را در یک حکومت پلیسی می‌شمرد، چیزی نمی‌گوید که همه حرکات و سکنات‌شان را زیرنظر داشت. همه آنچه فهمیدیم این است که او آنجا را بعد از اینکه رابطه‌اش با صدام به هم خورد ترک کرد. دردادگاه گفت، او زندانی‌هایی را که در ماجرای ترور صدام در الدجیل بازداشت شده بودند و دلیل قانع کننده‌ای برای دستگیری آنها نیافت آزاد کرد، درحالی که ماشین هولناک بعث چنان بلایی برسر اهالی الدجیل آورد که مپرس! درحالی که به خواندن خاطرات برزان ادامه می‌دادم و صحنه دادگاه را به یاد می‌آوردم دو صحنه درذهن من به هم می‌رسند: برزان با پالتویی بلند همچون همه اشرافی‌ها درحلقه خانواده، سگش را گرفته تا دربهترین محله‌های ژنو به گردش ببرد و زندانی که پیژامه‌ای پاره پوشیده و پشت به قاضی کرده روی زمین نشسته و دنبال راهی برای برگشت به خانواده‌اش می‌گردد که در ژنو چشم به راه او مانده‌اند و خودش را سرزنش می‌کند: چه می‌شد اگر به حرف صدام گوش نمی‌دادم و برنمی‌گشتم؟



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.