سیفاوی الجزائری، مبارز در دو جبهه؛ اخوان و راست پوپولیست

تبدیل به یکی از فرهیختگان و چهره‌های رسانه‌ای فرانسه شد

سیفاوی الجزائری، مبارز در دو جبهه؛ اخوان و راست پوپولیست
TT

سیفاوی الجزائری، مبارز در دو جبهه؛ اخوان و راست پوپولیست

سیفاوی الجزائری، مبارز در دو جبهه؛ اخوان و راست پوپولیست

محمد سیفاوی به عنوان یکی از مشهورترین روزنامه‌نگاران الجزائری مقیم فرانسه به شمار می‌آید، اگر نگوئیم مشهورترین آنها به طور مطلق است. او متولد سال 1967 الجزایراست؛ یعنی چندان از پنجاه سالگی نگذشته. تعدادی کتاب منتشرکرد که شهرت وسیعی برایش به همراه داشت. اما شهرتش تنها به انتشار کتاب‌ها برنمی‌گردد بلکه به این دلیل که یکی از چهره‌های شناخته شده تلویزیونی است. او از فرهیختگانی است که درجهان رسانه‌ای چهره شد، مانند برنارد هنری لوی یا میشل اونوری یا حتی دشمن سرسختش اریک زمور. وقتی او را روی صحنه تلویزیون در این یا آن برنامه سیاسی می‌بینی از خردمندی، خوش بیانی و قدرت اقناع بسیارش شگفت‌زده می‌شوی. حقیقت اینکه از شخصیتی بسیار متوازن و با اعتماد به نفس کامل برخورداراست. حتی با هیکل نسبتاً درشت، عضلات و شانه‌های پهنش همانند کشتی‌گیر درجه یک تلویزیونی به نظرمی‌رسد. بسیار پردل و جرأت است و اگر لازم باشد ازبه آب و آتش زدن خود باکی ندارد. یکی از بزرگ‌ترین منابع حال حاضرما درباره «اخوان» المسلمین و راست‌ افراطی پوپولیستی است که ازعرب‌ها و مسلمانان متنفرند. و این به معنای آن است که او در دوجبهه مبارزه می‌کند نه یک جبهه: جبهه افراطگرایی فرانسوی و جبهه افراطگرایی عربی.

اینجا درنگی بر دو کتاب قطورش می‌کنیم که اخیراً درپایتخت فرانسه منتشرکرد که عبارتند از:« یک راه حل: تمرد و عصیان» و دوم «تقیه! اخوان المسلمین چگونه تلاش می‌کنند درفرانسه نفوذ کنند». این دو مهم‌ترین نوشته‌های اویند.

درکتاب اول محمد سیفاوی برای ما همزمان داستان زندگی‌ فکری و سیاسی خودش را روایت می‌کند. کتاب عبارت است از یک زندگینامه‌ که از الجزایر آغاز و به فرانسه می‌کشد که درسن سی سالگی یا کمی بیشتر به آنجا رسید. کتابی است روان و همه زندگینامه صمیمی لذت بخش. از فحوای کلامش می‌فهمیم، مبارزه اصلی‌اش از همان ابتدا با بنیادگرایی تاریک اندیشی بود که کشورش را نابود کرد و درآستانه نابود کردن خود فرانسه و سراسر جهان است. چنین می‌گوید:« درست است که من الجزائری هستم و به آن افتخار می‌کنم، اما وقتی فردی الجزایری به شکلی نادرست رفتار می‌کند به او نهیب می‌زنم. درست است که من جد اندر جد مسلمانم و به اسلامم افتخار می‌کنم، اما وقتی مسلمانی به شکلی تعصب آمیز و فرقه گرایانه و خصمانه با دیگران رفتار می‌کند من محکومش می‌کنم و ازآن تبری می‌جویم. باورهای فلسفی من روشنگرانه است: یعنی با رواداری و تسامح و علیه تعصب از هرطرف که باشد. همانگونه که راست افراطی بنیادگرای اسلام‌گرا را محکوم می‌کنم، راست افراطی فرانسه را هم محکوم می‌کنم. من از ارزش‌های جهانی روشنگری دفاع می‌کنم که برهمه بشریت و همه ملل جهان بدون استثنا اعمال می‌شوند. درهمه ملت‌ها و ادیان مردم پاک نیک وجود دارند همین طور مردمان شرور. درنتیجه هیچ بهانه‌ای برای فرقه‌گرایی و نژادپرستی وجود ندارد. ممکن است یک سفید پوست پست‌ترین آدم باشد و یک سیاهپوست شریف‌ترین انسان و عکس این نیز درست است. و این به معنای آن است که باید به کرامت انسانی هرشخص پاک و درست بی توجه به اصل و نسب و فرقه و نژاد و مذهبش احترام گذاشت».

بعد نویسنده اعتراف می‌کند برای این کتاب قطور که از چهارصد صفحه درقطع بزرگ فراتر می‌رود، تلاش بسیار کرده و وقت زیادی ازاو گرفته و کارنوشتنش یک سال و نیم وقت برده. کتابی شخصی و درونی. چرا این را می‌گویم؟ چون جزئیات بسیاری از زندگی شخصی‌اش را روایت می‌کند و رازهای شخصی فراوانی را آشکارمی‌سازد. راز جذابیت و لذت بخشی‌اش اینجاست. اما کتاب موضوعی نیز هست چون به مسئله اساسی که زمانه ما را سرگرم خویش کرده می‌پردازد: یعنی بنیادگرایی جهادی افراطی. درحقیقت کتاب متضمن اطلاعات هولناک و تحلیل‌های روشنگرانه روشنی بخش پیرامون مسائل اساسی است: مانند جنگ داخلی الجزایر یا دهه سیاه وحشتناک. همچنین کتاب درباره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر، گروه تروریستی«القاعده»، جنگ افغانستان و چگونگی شکل‌گیری جریان جهادی درآنجاست... نویسنده مسائل حساس خاورمیانه را از یاد نمی‌برد، همچنین مسائل جهان عرب را. همین طور نظرش را درباره اشخاصی همچون طارق رمضان، اریک زمور، میشل ولبک رمان نویس و بسیاری افراد فرهیخته فرانسوی دیگرمی‌نویسد. درنتیجه لذت بخشی و جذابیت در این است که نظرش را درباره همه اینها بدانیم و اینکه چرا نقدشان می‌کند و گاهی به آنها حمله می‌کند... از سخنانش می‌فهمیم او مسلمانی سکولار است نه مسلمان اخوانی یا بنیادگرا. و این نکته بدیهی است. چرا؟ چون سکولاریزم به نظرش همان آزادی و تسامح و مخالفت با فرقه‌گرایی و تعصب است. حکومت سکولار با تسامح، تفاوتی بین دیندار و بی‌دین، مسلمان و غیرمسلمان نمی‌گذارد؛ مسیحی باشد یا یهودی یا بودایی... همه آنها شهروندان درجه یک‌اند و دریک سطح قرار دارند و کسی برکسی برتری ندارد مگر اینکه به جامعه و منافع عمومی به شکلی بهتر خدمت کند. به هرحال نویسنده از پیروان فلسفه انسانی و جهانی روشنگری است: یعنی فلسفه ولتر، روسو، کانت و دیگر سرآمدها. ازآنجا که دشمن شماره یک این ارزش‌ها اخوان المسلمین وجهادی‌های خون ریزند او با آنها درنی‌افتد و از آنها تبری می‌جوید و آنها را خطری ویرانگر برای خود جهان اسلام پیش از جهان غرب می‌داند.

-استراتژی تاریک اندیشانه اخوانی

 حالا که به این نقطه رسیدیم اجازه بدهید درباره نظرش پیرامون اخوان المسلمین که کتاب اخیرش را به آنها اختصاص داده سخن بگویم؛ آخرین کتابی که چند ماه پیش در پاریس منتشرکرد با عنوان:« تقیه! چگونه اخوان المسلمین تلاش می‌کنند در فرانسه نفوذ کنند». و درمی‌یابیم که او بزرگ‌ترین کسی است که با آنها مبارزه می‌کند نه فقط درالجزایر بلکه درخود فرانسه هم. او آنها را تعقیب می‌کند و آنها سراسر زندگی و همه تغییراتش در وطن و کشورهای دیگر را زیرنظر دارند. راه گریزی ازآنها یا رویارو شدن با آنها نیست چون آنها خطر ایدئولوژیک تمامیت‌خواهانه خصمانه درجهانند. آنها می‌خواهند جامعه را از نظر فکری و اخلاقی ازسرتا پا یک شکل کنند. آنها این کار را با تحمیل عقیده دگماتیک متحجر خود برهمه زنان و مردان و جوانان و سالمندان تحقق می‌بخشند. هرکسی هم به اندازه تارمویی ازآنها فاصله بگیرد، او را دشمن اسلام به حساب می‌آورند. و بدتر ازآن اینکه آنها براین باورند که تفسیر تنگ و محدودشان از اسلام خود اسلام است! از ذهن‌شان نمی‌گذرد که دین چند وجهی است و تفسیر خاص آنها جز قطره‌ای ریز دردریای اسلام نیست. خوشبختانه جدای از تفسیر اخوان المسلمین تفسیر دیگری از میراث بزرگ اسلام وجود دارد. تفسیری بهتر و بزرگ‌تر که قابل قیاس نیست. درنتیجه ما با دوگزینه و نه بیشتر مواجهیم: اسلام روشنایی یا اسلام اخوان. انتخاب با شماست.

چرا محمد سیفاوی کلمه «تقیه» عربی را درعنوان کتابش گذاشته؟ کلمه‌ای که خواننده فرانسوی که عربی نمی‌داند، نمی‌فهمد. چون کاملا روش مکارانه «اخوان» المسلمین را برای نفوذ در یک جامعه مشخص خلاصه می‌کند. آنها درابتدا خودشان را به عنوان میانه‌رو، معتدل و محترم معرفی می‌کنند که هیچ ارتباطی با جریان‌های جهادی افراطی ندارند. اما همه اینها به قول نویسنده برای لاپوشانی و فریب‌کاری و کلاه‌گذاشتن برای پنهان‌کاری است. آنها به مردم فرانسه چهره‌ای نرم نشان می‌دهند و چهره حقیقی و تیره خودشان را پنهان می‌کنند تا بتوانند بیشتر و بیشتر دراین جامعه نفوذ کنند. اینگونه است که می‌بینیم شعارشان در داخل و خارج این بوده و همچنان همان است؛ پیرو مذهب تقیه باشید. چهره حقیقی‌تان را فوری نشان ندهید تا مردم از شما نهراسند. پیش از آنکه موفق شوید، خود را به موش مردگی بزنید! اما برعکس آنچه برخی فرهیختگان فرانسوی خیال می‌کنند، آنها به دنبال خیزبرداشتن برای کسب قدرت درفرانسه نیستند و این محال است و از توان‌شان بالاتراست. اما آنها تلاش می‌کنند بر جمعیت فراوان عرب تبارها و مسلمانان مسلط شوند که در فرانسه زندگی می‌کنند. که تعدادشان میلیونی است. به همین دلیل آنها شخصیت‌هایشان را در مناطق شمالی، جنوبی، شرقی و غربی فرانسه تقسیم می‌کنند. بدین شکل اخوان المسلمین شبکه اختاپوسی عریض و طویلی ایجاد کردند که تقریبا همه خاک فرانسه را دربرمی‌گیرد.

درپایان باید این را گفت؛ نباید عرب‌تباران و مسلمانان را همچون صیدی برای گروه‌های قطر و ترکیه و جریان اخوان المسلمین رها کنیم. باید جریان‌های روشنگر روادار عربی که طرح‌هایی همچون «سند مکه مکرمه» آنها را متبلور ساخت آنها را دراختیار بگیرند. سندی که از جهتی آشتی تاریخی میان اسلام و دیگر ادیان را برقرارمی‌سازد و از جهتی دیگر میان اسلام و مدرنیته. «سند برادری انسانی» که با استقبال وسیعی مواجه شد و به روشی عالی برای همکاری و همزیستی میان مسلمانان و غیرمسلمانان در سراسر جهان تبدیل شد؛ دعوت‌ها برای فهم دین و سازگاری آن با زمان، دوران دانش و فلسفه روشنگری. رهبران اعتدال و گشایش و روشنگری عرب کسانی هستند که کمر طرح تاریک اندیشانه «اخوان» را به طور کامل می‌شکنند.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.