جیمز کامرون از فیلم‌هایش می‌گوید و ماجراجویی‌های بعدی‌اش را درپرده می‌گذارد

گفت‌وگوی«الشرق الاوسط» با کارگردان جهانی پیش از بازگشتش به دنیای «اواتار» دراواخر این ماه

جیمز کامرون از فیلم‌هایش می‌گوید و ماجراجویی‌های بعدی‌اش را درپرده می‌گذارد
TT

جیمز کامرون از فیلم‌هایش می‌گوید و ماجراجویی‌های بعدی‌اش را درپرده می‌گذارد

جیمز کامرون از فیلم‌هایش می‌گوید و ماجراجویی‌های بعدی‌اش را درپرده می‌گذارد

کارگردان جیمز کامرون پس از آخرین «اواتار» در سال2009 ما را معلق میان آسمان و زمین گذاشت. ما را سرگشته استعدادش در روایت حکایتی همه جانبه ساخت که روی سیاره بسیار عجیب روی می‌دهد که درآن مردمی زندگی می‌کنند که شبیه ما هستند وبا ما تفاوت دارند. مانند ما احساس می‌کنند و با احساسات و فرهنگ ویژه خود نیز با ما فرق می‌کنند. جهانی که پیش از این و با همه فیلم‌های علمی تخیلی ازاولین روزهای سینما تاکنون دیدیم، مانندش را ندیده‌ بودیم.

پس ازآن و با توجه به موفقیت پرسرو صدایی که این فیلم به دست آورد(بیش از دو میلیارد و 790 هزار دلار درسراسر جهان فروخت)، آنچه پیش‌بینی می‌شد روی داد و کارگردان تصمیم گرفت به پیش برود و آنچه در «اَواتار» برای ما مهیا ساخته بود سنگ تمام بگذارد. تصمیم گرفت مجموعه چهار فیلم دیگر بسازد تا برایمان از شگفتی‌هایی که هرگز نشناخته‌ایم و نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم بگوید؛ با توجه به کتمان شدیدی که دارد تا عنصر غافلگیری و تأثیر برعنصر بهت و حیرت احتمالی از درهم آمیختن بشر و غیربشر روی سیاره دور که به نظرمی‌رسد از جایی که زندگی می‌کنیم آرامش و زیبایی بیشتری دارد ازبین نرود.

کارگردان پس از مرحله آماده سازی که سال‌ها طول کشید، تصویربرداری صحنه‌های مشخصی را به انجام رساند که اکثرآنها با استفاده از تکنولوژی و «انیمیشن» دقیق آنها را به تصویر می‌کشد، تکنیکی که امروزه سینما ازآن بهره می‌برد. تصویربرداری بعد از شیوع ویروس «کرونا» متوقف شد که طرح‌های ساخته شده یا آماده ساخت همچون «اواتار2» را معطل ساخت. اکنون خود را آماده برگشت برای تصویربرداری می‌کند درحالی سراپا هیجان است و این از اعتماد به طرح و سخنانش پیداست.

این دومین دیدار ما با یک‌دیگر است. اولین دیدار سال 2009 مستقیما پس از پایان تصویربرداری بخش اول در صفحات «الشرق الاوسط» رفت. این دیدار درآستانه کلید خوردن کار و به شکل مجازی صورت گرفت. او دراین دیدار تا جایی که به خودش اجازه می‌دهد درباره ماجراجویی اواتاری آینده صحبت می‌کند همان طور که درباره جهانی که درآن زندگی می‌کنیم و درآمیزش ناخوشایند میان دانش و انسان و انتظاراتی که دومی از اولی درسال‌های نه چندان دور دارد.

واین هم متن گفت‌وگو: 

*این روزها چطور با «کرونا» کنار می‌آیی؟

-البته با احتیاط؛ اما با بسیار فکرکردن به حال و روز ما و وضعی که داریم.

*وضعی که داریم؟

-لابد تو هم آنچه را که ما تجربه می‌کنیم تجربه می‌کنی. چیزهایی وجود دارند که از واقعیت به خیال نزدیک‌ترند که برزندگی ما تسلط یافته‌اند؛ اما من روزهایم را فقط با فکرکردن به این نمی‌گذرانم. بخش زیادی ازآن را صرف دنیای طرح‌ها و آنچه قصد دارم به دست بیاورم می‌کنم؛ چشم به راه برگشت به مملکتم به عنوان یک کارگردان دارم تا داد بزنم: «اکشن».

*از انزوا برای ایجاد تغییرات در سناریوی «اواتار2»استفاده می‌کنی؟

-درواقع چیزی وجود ندارد که تمایلی به تغییرش داشته باشم؛ اما به «گرافیک» فکرمی‌کنم که برای برداشت‌هایم تهیه می‌کنم. روی طرح تصویربرداری کار می‌کنم هرچند در واقع همه چیز آماده شده است. کار همیشه مرا مشغول می‌سازد و هیچ وقت آن را کنارنگذاشته‌ام حتی پیش از این دوره دشوار در زندگی ما.

*سال پیش فیلم «الیتا: فرشته جنگ» را تولید کردی و پیش از آن تهیه کننده چندین فیلم بودی. بعد طبق برنامه درانتهای این ماه به فیلمبرداری برمی‌گردی. هیجان‌زده هستی؟

-نمی‌توانم احساس سعادتی‌ را که برگشتن برای تکمیل فیلمبرداری «اواتار2» و بخش‌های بعدی به من می‌دهد به زبان بیاورم. سرشار انگیزه کارم؛ چون خود فکرکردن به آن لذت بخش است. می‌توانی احساس لذت از برگشتن به کار را درک کنی.

*چه مقدار از فیلمبرداری این مجموعه قبل از هجوم ویروس انجام شد؟

-به طور کلی بازی‌هایی که باید با جلوه‌های ویژه همراه شوند را انجام دادیم. این کار معمولا وقت زیادی می‌برد و شاید برای بازیگرها خسته کننده باشد؛ چون باید تن به شرایط تکنولوژیک بدهند. درماه می گذشته فیلمبرداری از صحنه‌های مختلف نیوزلندی را شروع کردیم که ازآنها برای ادغام با «گرافیک» کامپیوتری استفاده می‌کنیم. اما هنوز فیمبرداری بسیاری مانده، حتی در زمینه ترکیب میان بازیگر و افکت‌های مختلف. همین طور بسیاری از صحنه‌ها هنوز ناتمامند. صحبت چهار بخش متوالی است که پنج سال کار می‌برد.

*و به روش دی3 البته؟

-قطعاً. از سیستم دوربینهای معروف به «سونی ونیس» استفاده می‌کنیم. بهترین در زمینه سه بعدی. زیاد نمی‌خواهم درباره «اواتار» صحبت کنم چون جز رازهاست. خوب نیست خیلی زود همه چیز را رو کنیم.

*خیلی دنیای علمی-تخیلی را دوست داری؟

-بله. کار دراین سبک سینما را دوست دارم. سبک مورد علاقه من است.

درباره دانش و زندگی

*دقیقاً چه چیزی دراین سبک جذبت می‌کند؟

-از کودکی دنیای علمی تخیلی را دوست داشتم. فیلم‌هایی که درآن سن و سال دوست داشتم فانتزی بودند خواه آن فیلم‌های فضایی یا درباره «روبوت» و بدون شک‌ها آنهایی که موجوداتی ازجهان دیگر یا جانواران وحشی در زمین را به تصویرمی‌کشیدند. ازمدل‌های ری‌هری هاوزن خوش می‌آمد( یکی از غول‌های ساخت و گرداندن عروسک‌ها و شکل‌های سینمایی در دهه شصت تا هشتاد) و هرچه دنیای عجیب را به تصویربکشد؛ اما درسال‌های بعد بیشتر به دینای علمی تخیلی متمایل شدم.

*اما پروداکشنت را با فیلم «تایتانیک» شروع کردی.

-بله. این کار علمی-تخیلی نبود، اما علمی تخیلی را بیشتر از بقیه سبک‌ها دوست دارم کار بکنم.

*سال پیش دست به تولید فیلم«الیتا» زدی که درباره زن یا باقیمانده آن است و اینکه چطور به شکل الکترونیکی بازسازی می‌شود. این واقعا اکنون اتفاق می‌افتد؟ یا اینکه دانش درحال پیشرفت است؟

-به نظرم دانش در حال انجام تحقیقات متعددی دراین باره است، اما باید یادآوری کنم «الیتا» اولین در نوع خودش نیست. تنها کاری که ما کردیم این بود که شخصیت را درحد امکان باورپذیر کردیم. البته فیلم همچنان غیررئال است، اما همه تلاش‌مان را کردیم که قهرمان فیلم به باورپذیری نزدیک باشد.

*چرا؟ چطور درک و دیدگاه تماشاگر به آن شخصیت یا شخصیت دیگری تفاوت پیدا می‌کند اگر باور پذیر باشد یا نباشد؟ او همچنان تخیلی است.

-درست است. به نظرمن دلیل موفقیت «اواتار» برمی‌گردد به اینکه ما شخصیت‌های آبی را از آدم‌های آن سیاره باور پذیریم ساختیم. شکل و رنگ و شمایل و چهره‌ کلی‌شان عجیب است؛ اما به شکل و جوهر آدمی نزدیکند. این طور نیست؟ این بود که آن را درمقایسه با فیلم‌هایی که ساکنان سیاره‌های دور به تصویرمی‌کشند که به شکلی زیادی از منطق یا باورپذیری دورمی‌ساختند. آنجا قصد داشتم داستان دیدار بین انسان زمینی و انسان سیاره دیگر را روایت کنم.

*حتی احساسات یکی بودند... عشق و غرور و دیگر احساسات.

-درست است.

در اعماق

*درکنار فضا تو به اعماق اقیانوس هم توجه داری. فیلم «The Abyss» را آنجا فیلمبرداری کرد؛ اما سه فکرمی‌کنم سه سال پیش باز به همانجا برگشتی. آیا این بخشی از «اواتار» است؟

-اجازه بده نکته کوچکی را تصحیح کنم. بیش از سه سال پیش به اعماق اقیانوس برگشتم. دقیقاً سال2012. به عمیق‌ترین نقطه اقیانوس رسیدم؛ اما تنها من نیستم که این کار را کردم، پژوهشگران و محققان و دانشمندان زیادی پیش و پس از من به عمق آن منطقه فرو رفتند. آن کار را به عنوان بخشی از یک فیلم انجام ندادم. نه «اواتار» و نه فیلمی دیگر. 

* منظورت این است که از جیب خودت دست به این ورزش علمی زدی؟

-بله. فیلم می‌سازم تا قرض‌های انباشته براثرعشقم به اکتشاف را بپردازم(می‌خندد).

*هدف واقعی از این کار چیست؟

-هدف شناخت است. نمی‌توانی شگفتی موجودات آبی درآن اعماق آب را تصور کنی. و نه احساسم را وقتی خودم را در انزوایی می‌دیدم که آن موجودات زندگی می‌کردند. نه فقط جانوران آبی، بلکه گیاهان و همه محیط زیست. برخی ماهی‌ها با شکل‌های عجیب و غریب قدرت تخیلم را تغذیه می‌کنند. از این بخش برای آنچه که می‌خواهم فیلمبرداری کنم، استفاده می‌کنم. منظورم این است که مایه مهم الهام است. این به معنای آن نیست که من به اعماق به عنوان بخشی از یک فیلم برنگردم. به این کار دست می‌زنم؛ چون دنیای بی نظیری است و بیشتر مردم حقیقت آن را نمی‌شناسند. می‌دانستی آنجا موجودات آبی وجود دارند که از جایشان تکان نمی‌خوردند؟ شنا نمی‌کنند.

*به نظرم همان قدر که کارگردانی دانشمند هم هستی... اینجا کدام یک از شخصیت‌ها آن دیگر را تغذیه می‌کند؟

-دوتا شخصیت با هم. به نجوم و فیزیک علاقه داشتم و هرکسی مانند من به اینها توجه کند و سینما را دوست داشته باشد نمی‌تواند بین سینما و آنها فاصله بگذارد. فراموش نکن که تعدادی فیلمنامه‌نویس اساساً به خاطر عشق‌شان به فیزیک به این کار کشیده شدند و به نظرمن برخی ازآنها دانشمندانی بودند که نویسندگی را تجربه کرده بودند تا برای خوانندگان و سینما بخشی از دانش خود را منتقل کنند.

رؤیا و واقعیت

*اما اجازه بده به دانش و زندگی برگردم... زندگی ما... گفتی علم دراین زمینه پیشرفت می‌کند تا بشر را به موجود مکانیکی تبدیل کند.

-گفتم علم تحقیقاتی دراین باره انجام می‌دهد. درست است.

*زندگی ما را به عنوان بشر مثلاً در صد سال دیگر چطور می‌بینی؟

-این سئوال واقعا تأمل برانگیزی است؛ اما من البته جوابی مشخصی ندارم، من در این زمینه کار نمی‌کنم. تلاش می‌کنم ازآنچه درباره آینده می‌خوانم استنباط کنم؛ اما نه من و نه سینما این آینده را نمی‌سازیم. شرکتی هست به نام «Boston Dynamics» درزمینه «روبوت» کارهای شگفت انگیزی انجام می‌دهد و برخی از این پژوهش‌ها لازمند. فکرنمی‌کنم افرادی که دچار حادثه می‌شوند و نیاز به عمل بریدن عضو داشته باشند از نتایج آن حوادث رنج ببرند. دانش دست مصنوعی سوار می‌کند که تفاوتی با دست بریده شده ندارد یا هربخش دیگری از بدن انسان. پرسش این است: چه زمان بشر واقعا رو به این دانش می‌آورد؟ آیا نسل ما یا نسل بعدی یا نسل پس ازآن؟

*کوبریک درباره «2001: اودیسه فضایی» درباره هوش مصنوعی سخن گفت که ما را فرامی‌گیرد و برهوش ما به عنوان بشر غلبه پیدا می‌کند. به نظرت چنین چیزی درراه است؟ 

-به نظرم واقعاً وجود دارد. جهان دیگر تن به منطق نمی‌دهد. آنچه اکنون درآن روی می‌دهد منطقی نیست مگر اینکه فکرکنیم فرد یا کشوری یا یک نهاد پنهان زندگی ما را به جلو می‌برد یا جهان را به سمت هاویه هل می‌دهد. ما درپیشرفت تکنولوژی آمیخته شدیم و به آن وابسته‌ایم چه بخواهیم و چه نخواهیم. ما بخشی ازتلفن‌های همراه و کامپیوتر و جهان مبتنی بر تکنولوژی شدیم. به شکل طبیعی بیش ازبیست سال پیش هضم می‌کنیم و اُخت می‌گیریم.

*پس نظرت درباره فیلم کوبریک دراین زمینه چیست؟

-فیلمی بود که پس از دیدنش تصمیم گرفتم از آدم علاقمند به سینمای علمی تخیلی به فعال درآن تبدیل بشوم. از آن زمان به طور علمی به سینما فکرکردم و شروع کردم به مدل سازی و فیلمبرداری از زوایای مختلف.

*باید به «اواتار» برگردم. به اینکه دوست نداری بیشتر دراین باره حرف بزنی احترام می‌گذارم؛ چون بعد ازاین موضوع صحبت همه می‌شود... درباره رازهای تکنولوژیک یا ماجراهایش نمی‎پرسم. آنچه دوست دارم بدانم اینکه چطور برای تکمیل این مجموعه به پیش می‌روی؟

-باید خودم را نیشگون بگیرم تا مطمئن بشوم خواب نمی‌بینم. من این مجموعه را به سرانجام می‌رسانم تا بعد ازآن زندگی کنم. می‌دانم درپنج سال آینده درسایه این مجموعه زندگی خواهم کرد. گوش کن، واقعیت اینکه دنیای «اواتار» به عنوان ایده و مفهوم و عناصری برای ساختن داستان‌های تکنولوژیک و دراماتیک و درهمه سطوح دنیایی غنی است. با بهترین «انیمیشن» کاران کارمی‌کنم(برای صحنه‌هایی که نیازمند تجسم بخشیدن با پویانمایی باشند). دراین فیلم‌ها چیزی وجود ندارد که نتوانم بگویم. مطمئنم که جورج لوکاس وقتی فیلم اول «جنگ ستارگان» را کارگردانی می‌کرد با همین وضعیت روبه رو شد و بیشتر ازآن احساس غبطه بزرگ است.

* وقتی برای کارگردانی فیلمی غیراز این مجموعه خواهی داشت؟

-به عنوان کارگردان نه. اما به طور موازی در زمان کار روی این مجموعه دست به تولید می‌زنم. توجه اصلی من به عنوان فیلمساز تحت تأثیر هیچ پارازیت یا تشویشی قرارنمی‌گیرد. بربه ثمررساندن این فیلم‌ها تمرکز می‌کنم و امیدوار به ساخت فیلم‌های دیگر به عنوان یک کارگردان درآینده هستم.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»