چگوارای نماد؛ آیا پاک بود؟

اسناد و دلایلی جدید درباره خشونت‌ها و تعدی‌هایی که مرتکب شد

چگوارای نماد؛ آیا پاک بود؟
TT

چگوارای نماد؛ آیا پاک بود؟

چگوارای نماد؛ آیا پاک بود؟

روزنامه‌های آرژانتینی اوایل این ماه یک آگهی برای فروش آپارتمانی در پایتخت بوینس آیرس منتشر کردند که با مساحت بیش از 200 متر در طبقه دوم یک ساختمان شیک قرار دارد و معمار نامدار آرژانتینی آلخاندرو پوستیّو آن را طراحی کرده و دریکی از مناطق مسکونی لوکس واقع شده، اما به این اشاره نشده که این آپارتمان محل تولد ارنستو چگوارایی است که ماه‌های اول زندگی‌اش را درآن گذراند.

آپارتمان به قیمت 400هزار دلار برای فروش عرضه شده پس از اینکه تلاش‌های مالکان آن برای تبدیلش به موزه یا مرکز فرهنگی به دلیل مخالفت همسایگان و چند مجموعه از سازمان‌های غیردولتی بی نتیجه ماند که از چند سال پیش خواستار بازنگری ریشه‌ای در روایت‌های تاریخی هستند که درباره اسطوره انقلابی آرژانتینی ساخته شده که می‌خواست امریکای لاتین را با لوله تفنگ تغییر دهد.

ده‌ها کتاب و پژوهش درسال‌های اخیر منتشر شده‌اند که تصویر بسیار متفاوتی ازآنچه پیرامون مشهورترین انقلابی در تاریخ معاصر رواج دارد و متضمن شهادت‌های موثق از زبان کسانی است که قربانی کسی بودند که طی چندین دهه انقلابی‌ها و کسانی که رؤیای جهانی بهتر را داشتند، تحت تأثیر جادوی شخصیت او بودند از کارگردانان سینمایی و نویسندگان و روزنامه‌نگاران درسراسر جهان. با همه شهادت‌ها و مدارک جدید درباره خشونت و تعدی‌هایی که «چه» مرتکب شد، درخششی که درطول مسیر مبارزاتی‌اش همراهش شد، رنگ می‌بازد و هاله از قامت مردی فرومی‌ریزد که از لحظه اعدامش در جنگل‌های بولیوی وارد آن شد بعد از اینکه زندگی‌اش را در تلاش برای گسترش انقلاب و اندیشه مارکسیستی از امریکای لاتین تا آسیا و افریقا گذراند.

نکته قابل توجه اینکه فعالان محیط زیست و صلح طلبان و مخالفان نظام‌های حاکم که امروز نماد چگوارا را زنده نگه می‌دارند و آن را به عنوان شعار جنبش‌ها و مبارزات خود انتخاب می‌کنند، شرط‌ها و توصیفاتی که «چه» در ادبیات انقلابی‌اش برای «انسان جدید» که «باید با قدرت کینه به سوی مبارزه حرکت کند» و اینکه آماده باشد در لحظه سرنوشت ساز به «ابزار سرد و گزینشی برای کشتن» بشود را درک نمی‌کنند؛ آن طور که در آخرین نامه‌اش به رفقایش درسال 1967 نوشت آمده است.

اما جدل پیرامون «پاکی» انقلابی چگوارا مسئله تازه‌ای نیست یلکه به ابتدای انحراف انقلاب کوبا به سمت توتالیتر پس از ترور «چه» برمی‌گردد؛ وقتی که فیدل تصمیم گرفت در صف اردوگاه شوروی بایستد سپس اوج آن زمانی رسید که کوبا ناچار شد «امتیازهایی» به اقتصاد بازار بدهد پس از اینکه ناگهان چشمه‌های کرمیلین خشکیدند که کمک‌هایش را به نظام تزریق می‌کرد. از سال‌ها پیش محیط‌های فکری و دانشگاهی درامریکای لاتین شاهد بحث و جدلی تند میان کسانی است که چگوارا را رهایی‌بخش و شهید انقلابی می‌بینند و برای او تصویری «دن کیشوتی» ترسیم می‌کنند که آماده حمله به آسیاب‌های امپریالیزم در هرجاست و کسانی که دراو تجسم شکست الگویی را می‌بینند که آن انقلابی که به درجه «کوماندانتی» در کوه‌های سییرا مایسترا رسید، تلاش کرد آن را اعمال کند.

سال گذشته بیش از 20هزار نفر پای طوماری را امضا کردند که خواستار برچیدن همه مجسمه‌ها و لوحه‌های یادبود مخصوص بزرگداشت چگوارا در زادگاهش شهر روزاریو می‌شد. سال 2018 وقتی که شهرداری پایتخت فرانسه نمایشگاهی با عنوان «چه درپاریس» دایر کرد گروهی از اندیشمندان و دانشگاهیان خواستار برچیدن فوری آن شدند، اما شهردار سوسیالیست آنا ایدالگو که اسپانیایی تبار است این درخواست را رد کرد و گفت «نمایشگاه تکریمی از پاریس برای نماد انقلابی است که به مجسمه رمانتیک تبدیل شد».

پژوهشگر مخالف کوبایی خاکوبو ماکوفر در کتاب «چهره پنهان چه» می‌نویسد، چگوارا اصرار داشت در برنامه‌های اجرای احکام تیرباران که در سال اول پس از انقلاب روی می‌داد حاضر باشد و کوبایی‌ها به او لقب «قصاب» می‌دادند. و سخنرانی معروف او درمجمع سازمان ملل به عنوان نماینده کوبا و پاسخ‌های بعدی به سخنان اعتراضی هیئت‌های امریکای لاتین را یادآوری می‌کند که گفت:« اعدام کردیم و همچنان اعدام می‌کنیم و تا زمانی که لازم باشد به این کار ادامه می‌دهیم».

اما با این وجود تصویر چگوارا و اسطوره انقلابی‌اش برای بسیاری الهام بخش است. همچنین سرگذشت کوتاهش که کشته شدن زودهنگامش آن را قطع کرد وقتی که به دنبال شعله‌ور ساختن آتش عصیانی دیگر در بولیوی بود بعد از اینکه به مروری سریع در طبقه بالای هرم قدرت بسنده کرد، همچنان درهاله‌ای باقی مانده که به آسانی نمی‌توان درخشش را خاموش ساخت.

با شدت گرفتن هجوم هدفمند به نشان دادن جنبه‌های تاریک در شخصیت چگوارا و سرگذشت انقلابی‌اش، جریان‌هایی که هنوز او را به عنوان مجسمه انقلاب جهانی می‌دانند به شدت فعال شدند و دلایل و اسناد بیشتری برای تقویت اسطوره انقلابی ارائه می‌کنند که هنوز الهام بخش بسیاری در سراسر جهان است.

در اوایل این ماه بخش آخر مجموعه «طرح انتشاراتی چگوارا» منتشر شد که شامل 20 جلد است و عبارت از مجموعه نامه‌هایی است که بیشتر آنها برای اولین بار منتشر می‌شوند؛ برخی مخاطب‌شان فرزندان یا خانواده و برخی دیگر رفقای مبارزه انقلابی و دررأس آنها فیدل کاسترو است.

«چه» درنامه‌ای به پسر کوچکش« تاتیکو» که تاریخ 1967 را برخود دارد و از جنگل‌های بولیوی نوشته شده می‌گوید:« اکنون باید پخته و بزرگ بشوی تا پیکرت قوام بگیرد و بعد از آن خواهیم دید چه می‌شود. اگر امپریالیزم همچنان بر جهان مسلط بود با هم برای جنگیدن با آن راه می‌افتیم و اگر آخرین نفس‌هایش را کشید با کامیلو-پسر بزرگش- برای تعطیلات به ماه می‌رویم».

درآخرین نامه‌اش به همسرش آلیدا مارش می‌نویسد:«برخی روزها دلتنگی همچون آوازهای درهم آمیخته برمن فرومی‌ریزد و تمام وجودم را می‌گیرد... به خصوص درزمان جشن میلاد و آغاز سال و دلتنگ مراسم اشک تو می‌شوم وقتی زیرآسمان ستاره آجین می‌درخشد که مرا به یاد بهره کمی می‌اندازد که در زندگی شخصی ازآن برخوردار شدم».

مجموعه نامه‌ها پرده از تحول فکری و سیاسی چگوارا و اطلاعات مهمی از سال‌های اول انقلاب کوبا برمی‌دارد وقتی که مناصب‌ کلیدی مهمی به عهده داشت که تأثیر مستقیمی برآینده کشور داشت. همچنین نامه‌های دیگری که به جنبه‌های ناشناخته از روابط خانوادگی و دوستی‌هایش می‌پردازند. این نامه‌ها در سه بخش تقسم بندی شده‌اند:

اول، نامه‌های دوره جوانی(1947-1956) که با ورودش به مبارزه انقلابی آغاز و تا پیروزی بزرگ و قاطع در نبرد «سانتا کلارا» که منجر به سرنگونی نظام باتیستا می‌شود، پایان می‌یابد.

بخش دوم، نامه‌های دوره‌ای است که پست‌های رسمی گرفت مانند وزیر صنعت و رئیس بانک مرکزی(1959-1965) که شامل اطلاعات ارزشمند درباره شرکت او در نشست‌های اقتصادی و سیاسی است و معمولا درآنها انتقاداتی را متوجه رفقایش و دررأس آنها فیدل کاسترو می‌کرد.

سوم، نامه‌های مرحله همبستگی بین‌المللی(1965-1967) که از شکست سنگینی آغاز می‌شود که تلاش او برای کمک به انقلابیون کنگو با آن روبه روشد و در بولیوی به پایان رسید، جایی که انقلابیون نیز در واژگون ساختن نظام مورد حمایت ایالات متحده شکست خوردند و کتاب مشهور «روزشمار نبرد» را پیش از دستگیری و تیربارانش نوشت.

شاید مهم‌ترین نامه در این جلد همانی باشد که درآستانه سفرش به افریقا برای پیوستن به انقلابیون کنگو به فیدل نوشت و اینگونه آغاز می‌کند:« کشورهای دیگری درجهان به تلاش‌های ناچیز من نیاز دارند...» که کاسترو در سخنرانی‌هایش ازآن استفاده می‌کرد بی آنکه به منبع اشاره کند.

درآخرین نامه‌ای که پیش از رفتن به بولیوی به فیدل می‌نویسد می‌گوید:« اشتباهات بزرگی در اقتصاد همچنین سیاست مرتکب شدیم به دلیل شتاب در اجرای افکار و نظریات‌مان همین طور به دلیل اصراری که بر انتخاب اهدافی که تحقق‌شان محال است».

«چه» وقتی در تانزانیا منتظر مقدمه چینی برای انتقال به بولیوی بود به دوستش آرماندو هارت مسئول تشکیلاتی در حزب کمونیست می‌گوید:« در این مدت(تعطیلات) طولانی تصمیم گرفتم پس از سال‌ها میل و تردید به دریای فلسفه بزنم اما با دشواری پیش‌بینی نشده برخوردم و آن اینکه کتاب‌های فلسفی جز جلدهای چاپ شوروی پیدا نکردم که مانع از فکر کردن آدم می‌شوند... دست‌آوردهای بسیاری داشتیم و به نظرم روزی می‌رسد که باید شروع به اندیشیدن بکنیم».



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی