میان لیره و دلار کتاب در لبنان تباه شد

80% چاپخانه‌های به زودی کرکره‌هایشان را پایین می‌کشند

اکنون زمان کتاب در لبنان نیست
اکنون زمان کتاب در لبنان نیست
TT

میان لیره و دلار کتاب در لبنان تباه شد

اکنون زمان کتاب در لبنان نیست
اکنون زمان کتاب در لبنان نیست

آشوبی بربازار کتاب لبنان سایه انداخته که قیمت‌شان افزایش یافته تا جایی که بی نیازی از کتاب آسان‌تر از خریدن آن شده است. هر «انتشاراتی» تلاش می‌کند راه برون رفتی بیابد. همین موجب پیچیده‌تر شدن اوضاع و بحرانی شدن آن گشته. براثر نابه‌سامانی اقتصادی که مشکلات و پیچیدگی‌های «کرونا» به آن افزوده شد، قیمت متوسط یک کتاب به 10 یا 15 هزار تا حدود70 یا 100 هزار لیره رسید. در سرزمین کتاب، کتاب نایاب شد و دلیل آن سقوط ارزش لیر در برابر ارزش دلار است چون همه هزینه‌ها به قیمت دلار محاسبه می‌شوند.

«ما درشرایط دلهره، نگرانی و بی ثباتی قرارگرفته‌ایم و هر کسی به دنبال راهی است تا زنده بماند. اما آنچه برای بقای دیگران لازم است اینکه مجموعه‌ای از همبستگی‌ها و همکاری‌ها میان نویسنده و ناشر و شرکت‌های پخش و چاپخانه‌دارها برقرار شود و هرکدام ما به سهم خود امتیاز بدهد و اندکی گذشت کند تا همه ما باقی بمانیم و همه نجات پیدا کنیم». این را روزنامه‌نگار آنطوان سعد مالک انتشارات «سائر المشرق» گفت که به نظر او شرایط استثنایی است و ناشر باید به رسالت خود عمل کند. او می‌افزاید:« اجازه بدهید لبنان را بدون کتاب تصور کنیم. نمی‌توان این را تصور کرد به همین دلیل باید راه حل‌های پیدا کنیم».

اما چگونه؟ همه هزینه‌ها به دلار محاسبه می‌شوند از کاغذ گرفته تا جوهر و فاکتور چاپ، اما این دلار که با 1500 لیره برابری می‌کرد اکنون ارزش آن به 7500 لیر رسیده است. بیشترین کاری که ناشران انجام می‌دهند این است که دلار را کمی ارزان‌تر از بازار محاسبه کنند؛ برخی آن را چهارهزار محاسبه می‌کنند و برخی هم این حق را برای خود قائلند که تابع نرخ روزی باشند که رایج است. و این یعنی قیمت کتاب تابع متغییرهاست و انگار در بورس وارد شده باشد.

بشار شیارو مدیر انتشارات «ضفاف» توضیح می‌دهد که اگر قیمت کتاب برای نمونه ده دلار باشد در لبنان و به شکل اسثنایی با 50 درصد تخفیف به پنج دلار می‌رسید و دلار را به تبع نرخ روز محاسبه می‌کند. این بدین معناست که در این شرایط بین 30و 40 هزار لیره خواهد بود. به نظر او این نهایت کاری است که می‌تواند بکند به خصوص که چاپخانه‌ها گاهی شرط می‌گذارند که به دلار محاسبه کنند و به دلیل مشکلات بانکی نقد دریافت کنند. در نتیجه شبارو می‌گوید:« بلی اعتراف می‌کنم بحران بزرگی وجود دارد و مشکلاتی هست و باید با آنها روبه رو بشویم». او می‌افزاید:« نمی‎گویم من به گزینه درست دست یافته‌ام، اما کارها منطق خودشان را دارند که باید به آنها تن بدهیم».

پایه‌گذار طرح «بوک اوتلت» و سایت«کوتوبون دات کام» حسن باجوق براین نظر است که شرکت‌های انتشاراتی بزرگ بازار فروش پر رونقی در خارج از لبنان دارند، ملاحظه خواننده لبنانی و شرایط دشوارش را نمی‌کنند. و علاوه بر قیمت فروش که آن را تابع بازار بورس می‌سازند، برکتاب‌فروشی‌ها شرط می‌گذارند با دلار تسویه حساب کنند و این واقعا مسئله سختی است اگرنگویم محال است. باجوق می‌پرسد:« انتشارات (ریاض الریس) که مثلا دچار مشکل است چگونه می‌تواند دلار را با قیمت سه هزار لیره محاسبه کند؟ همین طور (شرکة المطبوعات) درحالی که انتشارات وزین دیگر نمی‌خواهند وضعیت کتاب‌خوان لبنانی را درک کنند؟» او می‌افزاید:« یک سئوال دیگر پیش می‌آید، من چطور می‌توانم به شرکت‌های انتشاراتی دلار پرداخت کنم در حالی که من نمی‌توانم به خواننده لبنانی جز با لیره کتاب بفروشم؟ در نتیجه البته مجبور به عذرخواهی از برخی کتاب‌خوان‌های لبنانی می‌شوم و به آنها کتاب نمی‌فروشم درحالی که می‌توانم آنها را به خارج از لبنان بفرستم چون قیمت آن به دلار پرداخت می‌شود».

به نظر باجوق با توجه به تجربه‌ای که دارد هزینه متوسط یک نسخه کتاب که هزار نسخه ازآن چاپ می‌شود، یک دلار است بدون محاسبه حقوق مؤلف یا هزینه‌های ترجمه اگر اثر به زبان دیگری نوشته شده باشد.

و ازآنجا که مؤلفان معمولا حقوق‌شان پرداخت نمی‌شود و به جای آن تعدادی نسخه کتاب داده می‌شود این بدین معناست که اگر ناشر قیمت کتاب را ده دلار محاسبه کند، نسبت سود ده برابر هزینه‌هاست. و اگر به مقدار فروش در خارج از لبنان فکر کنیم که بسیار زیاد است آن موقع می‌فهمیم بالا رفتن قیمت‌ها برای کتاب‌خوان لبنانی در شرایط کنونی عادلانه نیست و برخی گذشت‌ها از سوی برخی ناشران واقعا امکان پذیراست و باری برآنها تحمیل نمی‌کند».

در نتیجه این وضعیت پیش آمده جدید میزان فروش کتاب دربرخی کتابفروشی‌های لبنان حدود 80 درصد کاهش یافت. آنچه مایه رنجش صاحبان کتابفروشی‌ها شده نه تنها قیمت‌گذاری بالای کتاب‌های جدید است بلکه گران کردن کتاب‌های قدیمی است که پیش از نابه‌سامان شدن قیمت لیره چاپ شده‌اند. «کتاب‌هایی که در ابتدای سال چاپ شده‌اند از هزار عنوان تجاوز نمی‌کنند و قابل درک است که با نرخ متفاوتی محاسبه بشوند، اما گران کردن کتاب‌هایی که چند سال پیش چاپ شده‌اند چه توجیهی دارد که فروش آنها به جای انبار کردن‌شان به نفع ناشر است؟» این را حسن باجوق می‌پرسد. 

انتشارات « سائر المشرق» سیاست متفاوتی را درپیش گرفته است. مدیر روزنامه‌نگار آن آنطوان سعد به این نتیجه رسید که بار را بردوش نویسنده بگذارد تا خواننده. او می‌گوید:« مشکلی نیست که نویسنده که یک نفراست بار پرداخت هزار یا دوهزار دلار (به تناسب هزینه کتاب) را بپذیرد و در مقابل همه خوانندگان استفاده کنند و آنها را به مطالعه تشویق کنیم. نویسنده می‌تواند هزینه بپردازد، برایش خیلی مهم است که پیامش را برساند و این همان کاری است که ما تلاش می‌کنیم محقق کنیم»

فروش کتاب در لبنان بیشتر به صورت جزئی است و تعداد کتاب‌هایی که در خارج از لبنان به فروش می‌روند بسیار بیشتر است.« و کسی که می‌خواهد کتابش در نبود نمایشگاه‌ها و محال بودن سود یا حتی پوشش هزینه‌ها منتشر شود، نمی‌تواند جز به نرخ سابق قیمت‌گذاری کند چون دست‌مزدها بالا نرفته بلکه کاهش یافته و حتی حذف شده‌اند» این را سعد می‌گوید و ادامه می‌دهد:« به نظر من در این شرایط خاصی که ما تجربه می‌کنیم، باید از کتاب همانند مواد غذایی و دارویی حمایت کرد و از آنجا که این محال است بار بر نویسنده و ناشر می‌افتد تا جایی که از عهده این کار برآیند. ما چهار کتاب با هزینه خودمان چاپ کردیم وقتی دیدیم مؤلف توان آن را ندارد. هر چهار کتاب قوی که با هزینه نویسندگان‌شان منتشر بشوند به ما این امکان را می‌دهند که کتاب دیگری را با هزینه ناشر منتشر کنیم».

درسایه وضعیت کنونی پیش‌بینی می‌شود طی یک سال 80 درصد چاپخانه‌های لبنان بسته شوند و جز تعداد معدودی کتاب مشخص به زندگی خود ادامه نخواهند داد. کتاب خوب، کتاب‌های معرفی شده در دانشگاه‌ها و نوع سوم همانی است که از طرفی حمایت می‌شود. به نظر می‌رسد همه نگاه‌ها به سمت نمایشگاه‌های آینده کتاب در جهان عرب دوخته شده است. نمایشگاه الشارقه که مقرر بود در نوامبر آینده برگزار شود از هماکنون لغو شده است. زمان نمایشگاه‌های دیگر نیز درسایه بحران ویروس کرونا پا درهواست که همچنان در فراز و فرود قراردارد.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»