« ردیف میمون‌ها»؛ داستان تبعیدگاه سیاسی

الرکابی در کتاب جدیدش به شهر اولش برمی‌گردد

*بازگشت نویسنده به شهر « بدره» فقط از سردلتنگی برای کودکی نیست بلکه به خاطر ارتباط آن با عنوان رمان است که دولت‌های متوالی در عراق عادت داشتند فعالان سیاسی را به آن شهر تبعید کنند
*بازگشت نویسنده به شهر « بدره» فقط از سردلتنگی برای کودکی نیست بلکه به خاطر ارتباط آن با عنوان رمان است که دولت‌های متوالی در عراق عادت داشتند فعالان سیاسی را به آن شهر تبعید کنند
TT

« ردیف میمون‌ها»؛ داستان تبعیدگاه سیاسی

*بازگشت نویسنده به شهر « بدره» فقط از سردلتنگی برای کودکی نیست بلکه به خاطر ارتباط آن با عنوان رمان است که دولت‌های متوالی در عراق عادت داشتند فعالان سیاسی را به آن شهر تبعید کنند
*بازگشت نویسنده به شهر « بدره» فقط از سردلتنگی برای کودکی نیست بلکه به خاطر ارتباط آن با عنوان رمان است که دولت‌های متوالی در عراق عادت داشتند فعالان سیاسی را به آن شهر تبعید کنند

در رمان «خانة الشواذی/ ردیف میمون‌ها» اثر عبدالخالق الرکابی که توسط انتشارات المؤسسه العربیة للنشر بیروت درسال 2019 منتشر شد، نویسنده ما را به زادگاهش ، شهر محبوبش(بدره) در مرز ایران برمی‌گرداند تا فضایی برای حرکت حوادث و درگیری‌هایی باشد که در رمان روی می‌دهند و اینگونه ظرف مکانی سازنده حوادث بعدی می‌شود هرچند از نظر مکانی تا بغداد هم کشیده می‌شوند. همین طور از نظر زمانی در چندین مقطع زمانی مختلف تاریخ عراق حرکت می‌کند با اشاره‌هایی که تاریخ زمان و مکان را با هم مشخص می‌کنند.

به نظرمی‌رسد برگشت عبدالخالق الرکابی به شهر بدره فقط به خاطر نوستالوژی کودکی نیست بلکه به دلیل ارتباط آن با عنوان رمان است که دولت‌های متوالی عراقی عادت داشتند مخالفان سیاسی را به شهر بدره تبعید کنند. این تم، یعنی اعزام تبعیدی‌ها به بدره و گرفتار ساختن آنها در آن دست‌مایه یک رمان عراقی قدیمی‌تر با عنوان «المبعدون/تبعیدی‌ها» اثر رمان نویس هشام توفیق الرکابی بود. او آغازگر سخن گفتن از پدیده رمان تبعید در ادبیات عراقی بود.

این رمان با «المبعدون» فرق می‌کند چون به انتخاب یک نمونه فردی بسنده می‌کند که در رسیدن تبعیدی سیاسی (خانم ملاک عیسی) به بدره به دلایل سیاسی تجسم می‌یابد. رمان بین دو نسل یا بیشتر از ساکنان بدره حرکت می‌کند به همین دلیل این اثر تا حدودی رمان نسل‌هاست.

روایت از طریق شخصیت‌های نسل جوان‌تر منطقه کنونی آغاز می‌شود، اما برای شخصیت پردازی و معرفی شخصیت‌ها خیلی زود به تورق صفحات خاطرات نسل اول برمی‌گردد.

به نظرمی‌رسد نویسنده ساختار دقیقی برای رمانش تهیه کرده که به ساخت رمان‌های پلیسی نزدیک می‌شود و حقایق را خیلی زود یا یک‌جا ارائه نمی‌کند بلکه آنها را مرتب به عقب می‌اندازد تا خواننده را ترغیب کند چون وقت رو کردن آنها نرسیده است. به همین دلیل نویسنده بر بخش‌ها اصطلاح «کلمات متقاطع» یا «نیمی از حقیقت» می‌گذارد و نیمه دوم را به آخرین صفحات رمان عقب می‌اندازد پس از اینکه رمز و رازهای گنگ که در طول زمان ناشناخته باقی مانده بود به تدریج گشوده می‌شوند.

با اینکه رمان چند صدایی(پلی‌فونی) است و در روایت ماجراهایش بسیاری از شخصیت‌های اصلی و فرعی حاضر دررمان مشارکت می‌کنند، اما راوی اصلی بر روایت مسلط است و قهرمان رمان (نزار) دانشجوی آکادمی هنر است که همه نخ‌های روایت و رازهایش را در دست دارد.

به نظرمن نزار از اهالی شهر بدره نیست بلکه از یکی از روستاهای بعقوبه است و بیشتر اطلاعاتی که ردیف می‌کند را از طریق صندوقچه نامه‌های دوستش(طه طاهر) اهل شهر بدره به دست آورده که به کانادا مهاجرت کرده است. همین طور پرونده بازجویی پدر طاهر که وکیل(نجیب بیک) پیش خود نگه‌داشته بود و در نهایت به نزار تحویل می‌دهد؛ در جواب‌های جدی به بسیاری از پرسش‌ها و رازهای گنگ که قبلا ازآنها خبر نداشت. نزار را می‌توان همان نویسنده رمان دانست چون همیشه درباره وجود چنین رمانی صحبت می‌کند که نوشتنش نیاز به یک رمان نویس حرفه‌ای دارد تا ماده خام مخصوص آن را به یک اثر هنری قابل قبول تبدیل کند؛ همین رمان را در فضای فرامتنی می‌برد. نکته قابل توجه اینکه نویسنده ترجیح داده معماری خاص روایت رمانش را از طریق تقسیم متن بر صداهای مختلف قرار دهد که هرکدام مسئولیت‌های اساسی روایت را به پیش ببرند و در مقدمه آنها زمینه چینی برای ایجاد فضای روایی و شخصیت‌پردازی شخصیت‌های اساسی و اشاره به عناصر درگیری در درون رمان و بالا بردن این تنش به طور تدریجی به سمت اوجclimax و در نهایت سیر روایت به سمت گشوده شدن گره‌ها anti-climax می‌رود. به همین دلیل می‌بینیم نویسنده رمانش را به چهار بخش اصلی تقسیم کرده و روایت این بخش‌ها از طریق قهرمان رمان(نزار) صورت می‌گیرد و هر بخش شامل چند فصل است که چندین راوی به نوبت روایت می‌کنند.

این معماری روایت اتفاقی بدون قاعده نیست بلکه کاملاً مطالعه شده است. بخش اول با عنوان «کلمات متقاطع» به آشنایی با جهان نویسنده و شخصیات‌های او محدود می‌شود تا خواننده را وارد صحنه حقیقی سازد و بتواند به عمق حوادث اصلی درگسترش  رمان برود. آهنگ روایت دراین بخش با به کارگیری توصیف و تعریف و پرتوافکنی آرام و کند است.

بخش دوم «عشقی در پشت سیم‌ها» شاهد تنش جزئی در ماجراهای داستانی است به طوری که نویسنده برای برهم زدن آب راکد برکه سنگی می‌افکند. این سنگ در رسیدن تبعیدی سیاسی (خانم ملاک عیسی) به بدره شکل می‌گیرد که یک حادثه استثنایی در تاریخ شهر است و مایه جلب توجه مردم به تبعیدی سیاسی است که حالا علاوه برمرد‌ها شامل زن‌ها هم می‌شود. آهنگ روایی در این بخش با تنش و بالا رفتن تدریجی همراه می‌شود.

نویسنده اما در بخش سوم«نیمی از حقیقت» ما را به اوج حادثه روایی و درگیری‌های آن می‌برد، اما نیمه دیگر حقیقت را در بخشی از بازی پنهان می‌کند که داستان پلیسی معمولاً با کندی و پنهان کاری و تعلیق برآن تکیه می‌کند به طوری که آهنگ روایی در اینجا با سرعت و گاهی انفجاری شدن متمایزمی‌شود.

بخش چهارم و آخر با عنوان «گذشته حاضراست» می‌رسد تا همه چیز را مشخص سازد و نیمه دیگر حقیقت را کامل می‌کند با ارائه تأویل و تفسیر بسیار نقاط مبهمی که خواننده را متحیر ساخته بودند؛ آهنگ روایی در این بخش به سمت آرامش جزئی می‌رود درست مانند «آرامش» در قطعه موسیقی.

نویسنده رمانش را با ورودی هیجان انگیز و جذابی آغاز می‌کند که انتظار داشتیم در بخش‌های بعدی هم همان طور ادامه دهد و به همین محدود نشود. اما در این مدخل با دونوع روایت رو به رومی‌شویم: روایت با دوربین سینمایی و روایت با نویسندگی رمان:

« لنز دوربین به سمت حفره رفت تا با زمین هم‌سطح شد و به طوری که دیگر ازآن قابل تشخیص نبود مگر از نوع خاک  و تفاوتش با حفره گیاهان. فیلمبردار پس ازآن با حرکت کند دوربین شروع به نمایش مقبره می‌کند که حالا به باغ شبیه شده است».(ص7) و بعداً متوجه می‌شویم این روایت با دوربین بخشی از فیلم مراسم تدفین طه دریکی از مقبره‌های کاناداست. 

سپس روایت شاید از طریق( لنز دوربین) دیگری به طرف قهرمان رمان و راوی اصلی آن (نزار) می‌رود که پشت میزکارش در خیابان هیفای بغداد پس از تغییرات مرحله اشغال نشسته و به صفحه لپ تاپ نگاه می‌کند و به دوستش (طاهر) فکر می‌کند که به کانادا مهاجرت کرده با به‌کار گیری راوی اول شخص به شکل اتوبیوگرافی که این فصل را از روایت بخش‌های دیگر متمایز می‌کند.

از این لحظه و با حضور لپ تاپ بخش‌های این رمان رو به شکل گیری می‌روند که از جهتی میان گذشته و حال، و از جهتی دیگر میان نسل پدران، فرزندان و پدربزرگ‌ها جمع می‌کند تا به صفحات زنده تاریخ معاصر سیاسی عراق و مشخصاً تبعیدی سیاسی وارد می‌شود.

علیرغم ترتیب خطی روبه پیشرفت روند حوادث رمان، اما زمان معمولاً به وسیله روایت حافظه که بیش از چندین مقطع تاریخی گذشته و فراموش شده را یادآوری می‌کند دچار شکستگی و قطع و برگشت می‌شود.

نویسنده عبدالخالق الرکابی ماجراها و اتفاقات و شخصیت‌های رمان را براساس نظم خاصی حرکت می‌دهد که ضرورت روایی و تنش مستمر و درگیری روایی دیکته می‌کنند.  بیشتر گونه‌های روایت و یادآوری از طریق خودآگاه شخصیت‌های مختلف داستان‌ها صورت می‌گیرد که یک خودآگاهی نهفته است چون او در اعماق درونی این شخصیت‌ها فرو می‌رود که نسبت به حوادث و واقعیت اجتماعی اظهار نظرمی‌کنند.

با اینکه سبک روایی قهرمان(نزار) که راوی ضمنی است چیره و مسلط است، اما بسیاری از شخصیت‌های اصلی و ثانوی رمان در تأثیرگذاری ساخت و بافت رمان سهیم هستند. همین رمان را دارای صداهای متعدد(پولی‌فونی) می‌سازد چون فضا را برای صداهای دیگر باز می‌کند تا به شکل‌های مختلف اظهار نظر کنند.

عنوان رمان«خانة الشواذی/ردیف میمون‌ها» به عنوان آستانه متنی هدایت‌کننده ما را به سمت خود می‌کشد همان طور که منتقد فرانسوی ژرار ژینت به ماهیت سیاسی این رمان اشاره می‌کند به خصوص وقتی که یک تبعیدی درآن وارد می‌شود.

«خانة الشواذی» یک اصطلاح عامیانه و شایع عراقی است که به صندلی‌های عقبی اتوبوس‌های قدیمی اطلاق می‌شود. افرادی که روی آن صندلی‌ها می‌نشینند از شدت تکان‌های اتوبوس و دست‌اندازهای راه اذیت می‌شوند و گاهی مانند میمون‌ بالا و پایین می‌روند.(ص23)



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.