سفری تازه به الحرافیش؛ یادبود نجیب محفوظ

سفری تازه به الحرافیش؛  یادبود نجیب محفوظ
TT

سفری تازه به الحرافیش؛ یادبود نجیب محفوظ

سفری تازه به الحرافیش؛  یادبود نجیب محفوظ

تقریباً میان منتقدان ادبی شبه اجماعی بر این وجود دارد که سه گانه قله آثار نجیب محفوظ است. در حقیقت این اثر شایستگی
آن را دارد؛ با آن ساختار بزرگ و قدرتش برای نفوذ در آگاهی مردمی درحدی که «سی السید» رمان را ترک می‌کند و به یک الگوی اجتماعی مشهوری تبدیل می‌شود، مسئله‌ای که در سراسر تاریخ ادبیات بشری کمتر اتفاق افتاده است. بعد هم گزارش کمیته جایزه نوبل درسال1988 از راه رسید تا برخلاف این دیدگاه حاکم، رمان «اولاد حارتنا/بچه‌های محله ما» را در این جایگاه بنشاند.

اما هر رأیی درباره ادبیات، هرچند هم درست باشد، یک حکم ناقص باقی می‌ماند پیش ازآنکه متن از سنجه زمان بگذرد، از جهت داشتن شایستگی برای خواننده جدید درآینده و پایداری آن برای خوانش‌های متعدد از یک خواننده.

نمی‌دانم خوانندگان جدید درباره آثار مختلف محفوظ چه نظری دارند، اما با توجه به تجربه مطالعه مکررم می‌توانم بگویم، «الحرافیش/عیاران» در هر مطالعه‌ای چیز جدیدی به من می‌بخشد؛ مسئله‌ای که مرا واداشت تا دربرابر دو انتخاب رایج بایستم با ایمان به اینکه، نوک قله هرم نوآوری و ابداع محفوظ است و دراین اثر چکیده پرسش‌های او درباره زندگی و عدم، دین و قدرت و داد و ستم وجود دارد. اینها پرسش‌های«اولاد حارتنا/بچه‌های محله ما»و بسیاری از رمان‌های اوست، اما اینجا با ظرافت بیشتر پیش کشیده می‌شوند به طوری که به نظر می‌رسد جهان این رمان ‌به نوعی خودبسنده است بی آنکه به تاریخ یا واقعیت خارجی دیگر ارجاع دهد؛ مسئله‌ای که «الحرافیش» را نمونه‌ای کامل‌تر در دهش محفوظی می‌سازد.

نجیب محفوظ فیلسوف، بازی پنهان شدن پشت ظاهر محله فقیرنشین را فوت آب شده و مطالعه شتابزده الحرافیش همانگونه که سینما به این ظاهر سطحی بسنده کرد، متوقف می‌شود؛ ظاهری که نویسنده قصه‌گو و فیلسوف را یکی می‌سازد، اما در محکمه ابداع زمان قاضی دادگرتری نشسته است، که از رویدادها فراتر می‌رود و ادبیات پرسشگری را که در خود دیدگاهی یک‌دست نسبت به هستی دارد حفظ می‌کند. به نظرمن الحرافیش آخرین اثری است که از این مرد بزرگ می‌میرد.

برخلاف روش معمول درآثار محفوظ، در قلب عنوان کتاب اشاره‌ای به جنس آن شده است:«ملحمة الحرافیش/حماسه عیاران»  که وعده جهانی اسطوره‌ای را به خواننده می‌دهد، اما در همان حال دنیای معروف محدود در یک نقطه نجیب محفوظ هم هست. و برای آنکه حماسیه‌ای تقدیم کند که درآن قهرمانانش را به دشواری نیاندازد و به سفرهای هولناک و حوادث عجیب و غریب روبه رو نکند، از همان گونه که گیلگمش یا اولیس یا اودیپ تجربه کردند، محفوظ همه بار حماسه را بر ساخت هنری می‌افکند.

از راه روایت برخوردار از انسجام میان زبان و شخصیت و مکان و زمان و ساختار روایی بسیار ساده، اگر با ساختمان مرکب سه گانه مقایسه بشود.

ساختمان الحرافیش بنایی ساده است، نزدیک به داستان‌های به هم پیوسته، هر حکایتی آغاز می‌شود و تمام، به طوری که این شکل ساده روایت در تحقق چشم انداز رمان کمک می‌کند، با حرکت موج‌وار آن. موج نه می‌ایستد و نه پاپس می‌کشد، بلکه به شکلی پیاپی به جلو می‌رود و ساحل آن را می‌بلعد، موجی پس از موج دیگر. نه جدید و نه پایانی، یک حرکت دائمی.

 

درباره زبان

اولین چیزی که خواننده الحرافیش با آن روبه رو می‌شود، زبان است. درآمد صرفاً یک زبان شاعرانه است نه اینکه حادثه‌ای را روایت کند:« در تاریکی چسبنده فجر، در گذرگاه کشیده میان مرگ و زندگی، در چشم‌اندازی از ستاره‌های شب‌زنده‌دار، و شنیدن سرودهای گنگ، مناجاتی تجسم یافته در رنج‌ها و مسرات موعود محله ما عرضه شد». این اقتباس- با کوتاه بودن- همه فصل اول حکایت اول است.

بلاغت جمله ما را به سرمدی که دائما تکرار می‌شود برمی‌گرداند، گویی سرود یک گروه کر در یک نمایش یونانی است و این کارکردی اضافی است که محفوظ بر دوش رمان در «الحرافیش» می‌گذارد.

صدای حکمت به همین شکل در یک یا چندین نقطه از همه حکایت از ده حکایت تکرار می‌شود تا این دم حماسی را یادآوری کند و غالباً یک جمله خود یک فصل مستقلی را تشکیل می‌دهد و همیشه از زبان راوی به عنوان ورودی استفاده می‌شود:« هیچ چیزی جز حرکت دائمی نیست. خود رنج و شادی است. وقتی برگی دوباره سبز می‌شود، وقتی گلی می‌روید، وقتی میوه‌ای می‌رسد، سوز سرما و شکوه زمستان از یاد می‌رود»-فصل(51) از حکایت چهارم:«تحت تعقیب».

درکنار زبانی که به سوی افق جاودانه گشوده می‌شود، با زبانی روبه رو می‌شویم که افق فهم را می‌بندد تا افق‌هایی برای خیال بازکند که در ترتیل‌های فارسی تجسم می‌یابند که از داخل تکیه به گوش می‌رسند. ابیاتی از غزلیات حافظ شیرازی که برخی از آنها ربطی به صحنه ندارند؛ انگار قهرمان اندوهگین و نومید به میدان پناه می‌برد و بیتی درباره عشق و دلدادگی می‌شنود. این پنهان در متن یکی از زیباترین بازی‌ها محفوظ با خواننده است و شاید این استفاده بی‌جا از غزلیات ما را به طور کلی به رابطه طنز با صنعت خیال برگرداند.

محفوظ شکوه زبان شعر و ابهام معنا را به زبان فارسی وانمی‌گذارد  مگر برای آنکه به شیوایی دوران کهن برسد. فله به عاشور می‌گوید، او حامل سلام فرزندانش به اوست؛ در پاسخش می‌گوید:« متبرک باد سلام آنها». یا درویشی از او پولی طلب می‌کند و درجوابش می‌گوید:« در راه خیر می‌دهم در راه شر نه».

این اتکا به بلاغت کتاب مقدس ادامه می‌یابد« به حمام و طعام تا برکت خدا فراگیرد زمین را».

زیباتر از این نمی‌شود که در دهان زنی ساده حکمت تغییر همیشگی را بگذاری« خورشید می‌دمد، و خورشید غروب می‌کند، به سوی جایگاهی که از آن می‌دمد شتاب می‌کند».(سفرجامعه1:5).

درکنار این سطح از بلاغت و فصاحت، با آوازهای عامیانه برمی‌خوریم که عاشق سوخته جان با صدای بلند می‌خواند...

 

درباره مکان و زمان

هرکسی که در محله الحرافیش تأمل کند تفاوت آن را با محله سه‌گانه و دیگر محله‌های واقعی رمان‌های محفوظ می‌یابد که می‌توانیم با برخی مناطق مشهور تطابق بدهیم؛ مانند مسجد الحسین، گلدسته‌های قلاوون و خانه قاضی و...

درحالی که عنوان رمان‌های رئال نام محله‌ها را عنوان می‌کنند؛ بین القصرین، قصرالشوق، السکریه، خان الخلیلی... محله الحرافیش بی نام می‌ماند. گستره‌ای دارد که با کوتاه بودن محله‌های حقیقی در منطقه الجمالیه درتضاد است تا به فضاهایی برسد که به چشم انداز اسطوره‌ای جواب بدهند و در عین حال از نظر هنری باور پذیر باشند.

می‌خواهد «تکیه» مبهم و بی نیاز از تعامل با افراد پیرامون خود باشد؛ به هیچ وجه درآن باز نمی‌شود و همین آن را نیازمند به مزرعه‌ای می‌سازد که دراویش با محصولات آن زندگی کنند. در این محله برخلاف محله‌های واقع در الجمالیه که آکنده از قداست هستند، نوشگاهی وجود دارد، اما او جهانی مختصر می‌سازد که جایی برای آن نوشگاه داشته باشد و آن محله ناشناخته در عین حال جایی برای گلدسته تخیلی (بدون مسجد) دارد که قهرمان حکایت هفتم «جناب اعلیحضرت» می‌سازد... محله جایی برای صرافی و ساختمان‌های بزرگ هم دارد.

با این بنیاد محله جایی برای ایجاد ساخت تخیلی می‌شود با این حال محفوظ به آیین مهاجرت ضروری روی می‌آورد تا معجزه‌ها را باور پذیر کند، همانگونه که در حماسه‌های هزار و یک شب اتفاق می‌افتد. اما قهرمانان او به دوردست سفرنمی‌کنند بلکه به صحرایی نزدیک(در همه رمان‌های محفوظ بیابان الدرّاسه کنار دیوار قاهره است با فاصله چند دقیقه پیاده روی) و به ساحل رود که به فاصله نیم ساعتی محله با پای پیاده است درحالی که برخی عیارها نیازی به این سفر پیدا نمی‌کنند؛ جایی که قدرت خارق‌العاده خود را در یک لحظه ناگهانی و زیر فشار معرکه‌هایی که می‌گیرند(به دلیل تحمیل برآنها یا اهانتی که می‌بینند و نمی‌توانند برآن سکوت کنند) می‌یابند.

همانگونه که برای مکان ناشناخته که می‌توان با حدس و گمان مشخص ساخت طرح ریخته، محفوظ زمان مجهولی نیز می‌سازد تا به تمایلش برای ساختن نمونه زندگی پاسخ دهد. اما او مانند هر نویسنده‌ای حساس خواننده را به سمت گمگشتگی می‌کشاند پس از آنکه سرنخ امنیت را به دستش می‌سپارد که می‌تواند با آن نجات یابد. منتقدان اینگونه توانستند زمان الحرافیش را حدس بزنند، از راه خوراک و شراب و وسایل حمل و نقل. تا بگویند که زمان پنهانی رمان به نظر می‌رسد اوایل قرن نوزده یا اوایل قرن بیستم است.

-شخصیت‌پردازی

پس از ورودی حماسی، حوادث نشان می‌دهند پیرمردی نابینا به نام عفره زیدان پس از نماز صبح یک بچه سرراهی را پیدا می‌کند. خود را در برابر یک سه‌گانه می‌یابیم: کوری مرد، تاریکی شب و ناشناس بودن اصل و نسب کودک. اما تابش صبح جدید پس از تیرگی ساعت فجر از راه می‌رسد.

این چنین محفوظ با ظرافت بسیار برای دنیای تخیلی و واقعی کودک که نام عاشور می‌گیرد، زمینه سازی می‌کند. به معنایی همانند یک پیامبر یتیم و ناشناخته همچون بچه سرراهی است.

به نظرمن ترکیب اسطوره‌ای و رئال در شخصیت‌ها تنها درس محفوظی رمان الحرافیش نیست، بلکه رها ساختن قدرت‌های خیر و شر تا بالاتر حد آنها در درون نفس آدمی است که شخصیت‌های این رمان را به انسان درمیان دو دره استاد بزرگ داستایوفسکی نزدیک می‌سازد.



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.