«رسائل اودیسئوس»؛ از قدموس سوری تا قایق‌های مرگ

برگزیده شعر نوری الجراح

«رسائل اودیسئوس»؛ از قدموس سوری تا قایق‌های مرگ
TT

«رسائل اودیسئوس»؛ از قدموس سوری تا قایق‌های مرگ

«رسائل اودیسئوس»؛ از قدموس سوری تا قایق‌های مرگ

تم اصلی شعر نوری الجراح به شکلی خاص «کوچاندن سوری‌ها» است به خصوص پس از مجموعه «صعود ابریل/فراز رفتن آوریل» که چهارده سال پیش از شعله‌ور شدن آتش انقلاب سوریه درسال 2011 منتشر شد. که چند روز پیش دهمین سالگرد آن سپری شد تا غربت با آن به بالاترین سطح مصیبت‌بارش برسد. همه اینها به موازت هم بازتاب هنری خود را در مجموعه‌های پیوسته الجراح یافت و آخرین آنها «لا حرب فی طروادة/ در تروا جنگی نیست». از اینجا می‌توان گفت که گزیده جدید شاعر که شامل هفت مجموعه شعری از ابتدای سال 1977 می‌شود، یک سروده است که آهنگ‌ها و فرم‌ها و فضاهای آن همانند درد و دندانه‌های غربت سوری و انحناهای آن تغییر می‌کنند. اما این سروده‌ها با الهام گرفتن از تراژدی بشری به خصوص گونه یونانی آن از مکان، محسوس و خاص به زمان مطلق و مجرد و کلی می‌رود تا درد بشری در طول تاریخ و ریشه کن شدن روحی، مرگ و نیز رستاخیز را به زبان بیاورد.

گزیده با عنوان «رسائل اودیسیوس/نامه‌های اودیسئوس» در 236 صفحه توسط انتشارات «خطوط و ظلال» اردنی منتشر شد. این گزیده شامل «صمود ابریل/پایداری آوریل»2001، «طریق دمشق/راه دمشق»1997، «الحدیقة الفارسیة/باغ فارسی»2001، «یوم قابیل/روز قابیل»2012، «قارب الی لسبوس/قایقی به سوی لسبوس»2016، «الخروج من شرق المتوسط/بیرون رفتن از شرق مدیترانه»2018 و «لا حرب فی طروادة/ در تروا جنگی نیست» 2019می‌شود.

این گزیده همان طور که شاعر می‌نویسد« تجدید نظر در چاپ اول است که سال 2009 درقاهره منتشر شد همچنین شامل سروده‌هایی می‌شود که بعداً نوشته شد».

منتقد و محقق سوری دکتر خلدون الشمعه سروده‌های برگزیده را انتخاب کرد و  با پژوهشی مفصل و جامع برآن مقدمه نوشته که مراحل تحول شعر الجراح را پوشش می‌دهد به خصوص در مجموعه‌های برگزیده. در مقدمه آمده است:

با خواندن چند باره «رسائل اودیسئوس» به یاد ابن عربی و هگل افتادم.

این یادآوری نه تنها به تطبیق بین جهان شمولی تصوف شیخ اکبر و مرکزنگری اروپا نزد فیلسوف آلمانی محدود نمی‌شود بلکه گسترش می‌یابد تا شامل آن چیزی بشود که راسل و برنال و پیرکارت درباره تلمذ یونانی‌ها از سوریان باستان و آموختن حروف به آن اشاره می‌کنند. در اساطیر یونانی-آنچنانکه می‌دانیم- قدموس سوری دست خواهرش یورپا(اروپا) را گرفت تا به آن نوشتن بیاموزد.

این یادآوری از طرف دیگر گسترده می‌شود تا از طرفی میراث فرهنگی مشترک بین مصری‌ها و بابلی‌های باستان و از طرف دیگر میراث یونانی را دربرگیرد.

وقتی نوری الجراح نماد اودیسئوس و اولیس(با نام لاتین) را به استعاره می‌گیرد، با آن به فهرست بلندی ملحق می‌شود که هارولد بلوم در کتابش با عنوان The Western Canon آورده است و شامل همه کسانی است که قهرمان هومر را بازآفرینی کردند؛ از بندار، سوفوکل، یوروپیدس، هوراس، ویرژیل، اووید، سنیکا، دانته، کالدرون، شکسپیر، گوته و شلی آغاز می‌شود و به جویس و کزانتزاکیس می‌رسد.

این بازآفرینی در نمونه شاعر نوری الجراح به Allusion یا اشاره و تلمیح به شخصیت‌ها محدود می‌شود که خواننده را به میدان دلالت که همان حماسه هومری و محور آن اودیسئوس(اولیس) راهنمایی می‌کند.

اشاره وتلمیح همانگونه که خواننده ملاحظه می‌کند ابزاری برای جنباندن سلسله تداعی‌هاست که از منبع ناخودآگاه دریافت کننده آب می‌خورد؛ افکار و تصاویر و معانی که به سفر ناکام مربوط می‌شوند.

حال آنکه نمی‌توان به سفر قهرمان هومروس نگاه کرد به عنوان اینکه سفری ناکام و دایره‌ای شکل است مگر اینکه به عنوان برجسته‌ترین نمونه برای نظریه آرکتایپ‌های اساطیری آن طور که «یونگ» در پژوهشش درباره ناخودآگاه جمعی ارائه می‌کند، هستند.

این مفهوم سفر دایره‌ای ایکاروس پرتاب شده، در نامه‌های نوری الجراح به اودیسئوس به شکل پوشاندن تراژدی برتن قهرمان هومر در میدان دلالتی گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم تجلی می‌یابد.

در این چشم‌انداز شخصیت‌های اسطوره‌ای دیگری می‌چرخند که شاعر برچهره آنها نقاب می‌پوشاند، آن را وارونه برچهره‌شان می‌نشاند و دلالت آنها را دشوار می‌سازد که از بازی‌های مجازی فراتر می‌روند درجرقه‌ها و اشاره‌هایی که به آرکتایپ‌های اسطوره‌ها دارد که از وجود آن به عنوان بخشی جدی از ساختار کوزموپولیتانی پدر مدرن اشراف دارد که از دیدگاهی محدود به جهان ناشی می‌شود. اما اشاره به اودیسئوس به طور خاص به نظر شبیه به موسیقی پس زمینه با صدای خاموش باشد. یا می‌توان گفت موسیقی بی صدا، موسیقی دارای کشش آنتولوژی تائویی در اعماق.

زبان نوری الجراح براین اساس بلاغت خاصی است که او را می‌نویسد(نه اینکه او بنویسدش). برای نمونه به مونولوگ دایره‌ای برجسته «صعود ابریل» نگاه کن که یادآور بازگشت ابدی «نیچه» است یا جیوه لغزان واژه‌ها در «نهار آخر/روزی دیگر» یا تلاش برای خلق از نیستی در «موت نرسیس/مرگ نرسیس» یا اشاره به سقوط پرطنین در «ایکاروس» یا حس فاجعه‌بار در سروده «خفة محترقة/سبکی سوخته»:

«أنا يا ربُّ فمي ممسوك بالصمغ/ من، پروردگارا دهانم با صمغ گرفته است

وكلمتي مرساة ثقيلة/ واژه‌ام شناوری سنگین

من هنا، من هذه الأعماق/ ازاینجا، از این ژرفاها

رأيتُ صرختي في فِراشٍ وجسدي في فِراشٍ،/ دیدم فریادم در بستری و پیکرم در بستری

ولمْ أبرحْ/ نرفتم

مسحوراً، أطوفُ حيثُ هلكتُ/ جادو شده، می‌چرخم تا ازنفس افتادم»...



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی