غسان شربل در «دیدارهایی برای زخم‌های عراق» پرده از رازها برمی‌دارد

گفت‌وگوهایی با هشت شخصیت اصلی که تاریخ جدید کشور را ساختند

غسان شربل در «دیدارهایی برای زخم‌های عراق» پرده از رازها برمی‌دارد
TT

غسان شربل در «دیدارهایی برای زخم‌های عراق» پرده از رازها برمی‌دارد

غسان شربل در «دیدارهایی برای زخم‌های عراق» پرده از رازها برمی‌دارد

حضور مستمر همکار ما غسان شربل در فضای مطبوعاتی به او این فرصت را داد تا نقطه عطف‌های تحولات بزرگ را تجربه کند و جزئیات آنچه در سرزمین بین‌النهرین می‌گذرد را بشناسد. پس از نوشتن کتاب «صدام مرّ من هُنا/صدام از اینجا گذشت» که شامل گفت‌وگوهایی با برخی بازیگران اصلی درعراق بود، به این نتیجه رسید که این مأموریت کامل نشده و اقدام به اجرای گفت‌وگوهای صمیمی دیگری کرد که در کتاب جدیدش «زیارات لجروح العراق/دیدارهایی برای زخم‌های عراق» آمده است. این کتاب توسط انتشارات «دار ریاض الریس للکتب و النشر» در بیروت منتشر شد. این دیدارها که سرشار از اطلاعات است، برای مدتی طولانی پنهان ماندند که چکیده این کتاب هستند. برخی جزئیات موجود در گفت‌وگوها، صاحبان آنها برای اولین بار آنها را عنوان می‌کنند، یا به این دلیل که وقت کافی از آنها گذشته و اجازه نشر می‌یابند یا اینکه خیلی ساده با وجود اهمیتی که دارند پیش از این کسی از آنها درباره‌شان نپرسیده است.

هشت شخصیتی که نقش تاریخی برجسته‌ای داشته‌اند درباره مراحل انفجارآمیز و خشونت‌بار سخن می‌گویند که نه تنها تاریخ عراق را می‌سازند بلکه، موجب فروریختن قطعات دومینوی منطقه شکننده و زیر و روشدن اوضاع در همه کشورهای مجاور شد. جلال طالبانی، هوشیار زیباری، نوری المالکی، حیدر العبادی، حامد الجبوری، عبدالغنی الراوی، ابراهیم الداود و عزیز محمد. همه اینها پرده از رازهای نهفته‌ای برمی‌دارند که خط زمان را پس از سقوط صدام حسین تا زمان انجام گفت‌وگوها کشیدند.

برخی تمایل به صراحت دارند، مانند جلال طالبانی فقید که ریاست جمهوری عراق را به عهده گرفت و برخلاف دیگر چهره‌ها در کتاب دو گفت‌وگو دارد؛ یکی با عنوان «بازیگر کرد عراقی عرب» و دوم« سال‌های کاخ». او پرده از اشتباه کشنده عراقی برمی‌دارد که نزدیک به دوماه پس از نبرد آزادسازی اتفاق افتاد؛ وقتی که حاکم موقت عراق گای گارنر و خلیل زاد در یک جلسه خصوصی از مخالفان عراق خواستند دولت موقت تشکیل دهند و پاسخ ندادند. گارنر در جلسه‌ای که طالبانی، مسعود بارزانی، احمد الچلبی، ایاد علاوی و عادل عبدالمهدی از مجلس اعلای انقلاب اسلامی و چند نفر دیگر درآن حضور داشتند، گفت« ای عراقی‌ها دولت موقت تشکیل دهید تا کشور را اداره کند، شما مخالفانی هستید که با آنها تعامل داشتیم بفرماید دست به تشکیل دولت از طرف خودتان بزنید». اما این فرصت تاریخی پرید، یک ماه گذشت و خبری نشد و این امریکایی‌ها را واداشت راه دیگری را در پیش بگیرند. طالبانی می‌گوید:« به نظرمن شکست مخالفان در تشکیل این دولت موقت یکی از مهم‌ترین عوامل آن وضعیتی بود که در عراق روی داد». چرا که گارنر رفت و بریمر آمد که خود را انگار «نماینده پادشاه در هند» منصوب کرده بود.

فرصت‌های از دست رفته‌ای که کتاب درباره‌شان سخن می‌گوید بسیارند، تعلل مستمر مخالفان در انتخاب افراد، کندی در به دست گرفتن ابتکار عمل و ناکامی در غنیمت شمردن فرصت‌ها همه از جمله دلایل بسیار و درهم تنیده‌ای است که به مصیبت‌هایی منتهی شد که می‌دانیم.

گفت‌وگوها همچنین پشت پرده دوره صدام را نشان می‌دهند. یکی از شاهدان این مرحله وزیر خارجه‌اش حامد الجبوری بود که از حکومت جدا شد و در گفت‌وگویش در کتاب توضیح می‌دهد، صدام به شدت از خمینی منتفر بود. اما ترس بزرگ‌ترش این بود که« شیعیان عراق به ایران تمایل داشته باشند». الجبوری می‌افزاید:« شاید این یکی از دلایل جنگ عراق و ایران بود. دلیل اصلی به نظر من همان بلند پروازی او در این بود که آقای خلیج باشد». وقتی صدام احساس کرد که اروپا و امریکا قصد دارند انقلاب اسلامی را کنترل کنند«شاید تصور کرد مقابله با ایران خمینی، اساس این را قرار می‌دهد که مرد امریکا در منطقه بشود. البته یکی از رهبران عرب در کشاندن صدام به این سمت نقش داشت و به او وعده داد از حمایت غرب برخوردار می‌شود». بدون آنکه نامی از آن رهبر به میان بیاید. در همین گفت‌وگو الجبوری می‌گوید، رابطه‌ بین ملک حسین و صدام حسین واقعاً قوی بود. «به نظرم ملک حسین نقش مهمی در تشویق عراق برای وارد شدن دررویارویی با ایران بازی کرد». آنچه نمی‌دانیم و الجبوری در کتاب می‌گوید اینکه « اولین گلوله تانک در جنگ ایران و عراق را ملک حسین شلیک کرد». در این روایت می‌خوانیم؛«روز 22 سپتامبر 1980 بود که صدام حسین و ملک حسین سوار برتانکی در نزدیک خطوط آتش شدند. پادشاه اردن دارای تجربه است. جنگ را با اولین گلوله متبرک ساخت».

هوشیار زیباری، وزیر خارجه برجسته در دوره پس از صدام اما در گفت‌وگو به دوره زندگی خود پیش از صدام و اینکه چطور عراق پس از حمله امریکا به جهان عرب برگشت همین طور درباره تجربه‌اش به عنوان رهبر در «حزب دموکرات کردستان» سخن می‌گوید.

غسان شربل می‌داند چطور طرف صحبتش را راحت بگذارد و اعتراف‌ها را از زبان کسانی که با آنها گفت‌وگو می‌کند بکشد. به همین دلیل کم پیش می‌آید گفت‌وگویی در این کتاب را بخوانی بی آنکه به رازهایی پی ببری که قبلاً نمی‌دانستی. شاید یکی از محافظه‌کارترین آنها همان نخست وزیر اسبق عراق نوری المالکی باشد. اما با این وجود اعتراف می‌کند با اصرار برخی زیر جنازه صدام پس از اعدام ایستاد و در زمان حیاتش هیچ وقت با او ملاقات نکرده است و با عتاب به او می‌گوید:« اعدام تو چه سودی دارد، آیا شهدا و کشوری را که نابود کردی برمی‌گرداند؟».

از جذاب‌ترین بخش‌هایی که در این کتاب می‌توان خواند، گفته‌های معاون نخست وزیر سابق سرتیپ عبدالغنی الراوی است که اعتراف می‌کند با دستگاه «ساواک» ایران و با علم رضا شاه پهلوی برای سرنگون ساختن حزب بعث در اوایل دهه هفتاد همکاری می‌کرد، اما صدام مسئله را فهمید و دست به تعدادی اعدام زد.

برای آنکه لذت خواندن کامل کتاب را از خوانندگان نگیریم در اینجا به همین بسنده می‌کنیم که آنچه غسان شربل سخنان مطبوعاتی می‌داند که لازم نیست بیش از این درنظر گرفته شوند و چنین هست، اما این گفت‌وگوها بیشتر اوقات پرده از مسائلی پنهان برمی‌دارند که تلاش می‌کنند به طور اجمالی تصویری از عراق- از زمان احمد حسن البکر سپس صدام و بعد ازاو را- از چندین منظر ارائه کنند. و از آنجا که این شخصیت‌ها وابستگی‌ها متفاوت و حساسیت‌های متضادی دارند، در دادن تصویری شبه کامل از صحنه عمومی به هم می‌رسند. و این یکی از اهداف این کتاب است.



«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

«حزب فیروزی‌ها»... اینگونه بیروت و دمشق درهای خود را به روی صدای فیروز گشودند

فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز در ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز فعالیت هنری خود را در زمستان سال ۱۹۵۰ با ورود به رادیو لبنان آغاز کرد. او در سال بعد با اطمینان به مسیر خود ادامه داد و بین سال‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ به موفقیت بزرگی دست یافت؛ این موفقیت عمدتاً به همکاری او با برادران الرحبانی مرتبط بود، همان‌گونه که گزارش‌های مطبوعاتی آن زمان نیز گواهی می‌دهند.
مجله «الصیاد» فعالیت این «مثلث هنری متشکل از عاصی و منصور الرحبانی و خواننده فیروز» را در آن دوران دنبال کرد و با شور و اشتیاق فراوان، این خواننده را ستود که «توانایی فوق‌العاده‌ای در تنوع بخشیدن به نغمه‌ها دارد و ملودی‌های غربی را با همان قدرت و موفقیتی اجرا می‌کند که لحن‌های عتابا، ابو الزلف، موشحات، لیالی و ادوار را می‌خواند.»

اولین کنسرت‌ها بین بیروت و دمشق

این فعالیت هنری گسترده بین رادیو لبنان و «ایستگاه شرق نزدیک» تقسیم شد و به ندرت از این چارچوب فراتر رفت. در ۲۱ فوریه ۱۹۵۲، مجله «الصیاد» خبری کوتاه منتشر کرد که می‌گفت: «خواننده فیروز ستاره کنسرت هنری بود که توسط کمیته حمایت از تسلیحات در دمشق برگزار شد؛ این دختر جوان توانست احساسات حضار را با آهنگ‌های شاد و رقصان خود به دست آورد.» بررسی گزارش‌های مرتبط با این رویداد نشان می‌دهد که این برنامه یک کنسرت جمعی بود که توسط بانوان دمشق برای حمایت از حرکت تسلیحاتی ارتش سوریه ترتیب داده شد. این رویداد در سالن سینما دمشق و تحت حمایت رئیس دولت، فوزی سلو، و رئیس ستاد کل ارتش سوریه، سرهنگ ادیب شیشکلی برگزار شد.
برنامه این کنسرت توسط احمد عسه، مدیر رادیو سوریه، طراحی شده بود و تعدادی از ستارگان از جمله حلیم الرومی، سعاد محمد و حنان با ارکستر سمفونیک رادیو سوریه به رهبری احمد عسه در آن به صورت داوطلبانه آواز خواندند. همچنین بانوان دمشق نمایشی رقص سنتی الهام گرفته از هنر محلی سوریه ارائه کردند.
مجله «الإذاعة» در توصیف اولین حضور فیروز در صحنه دمشق نوشت: «فیروز با طوفانی از تشویق حضار روبرو شد؛ جمعیت بی‌صبرانه منتظر ظهور او در صحنه بود تا چهره این خواننده را ببیند که صدایش را از امواج اتر دوست داشتند. فیروز از این موقعیت هراس داشت و به توانایی خود در کنترل این جمعیت اطمینان نداشت، اما تشویق‌ها به او قدرتی بخشید و او با صدای عمیق و پر از طراوتش فضای سالن را پر کرد. بین هر قطعه و قطعه دیگر، حضار برای این خواننده که به اوج شهرت رسیده بود، به شدت دست می‌زدند.»

در کنار عاصی و منصور در شب‌نشینی‌ای که اتحادیه موسیقی‌دانان حرفه‌ای در بیروت برگزار کرد، بهار 1952

حضور فیروز در بیروت

مجله «الإذاعة» در ماه مه به حضور دیگر فیروز در نخستین شب‌نشینی «انجمن موسیقی‌دانان حرفه‌ای» در بیروت اشاره کرده و نوشته است: «خانم هنرمند فیروز ستاره شب بود با صدای عمیق و خیال‌انگیزش. او قصیده‌ای از اخطل الصغیر (بشارة الخوری) با عنوان «یا قطعة من کبدی» را که شاعر بزرگ برای دخترش وداد سروده بود، اجرا کرد. وداد نیز در میان مدعوین همراه با پدر شاعرش حاضر بود.»
در عرصه دیگری، مجله «الإذاعة» در اول ژوئن مقاله‌ای درباره نمایشنامه‌ای به نام «غابة الضوء» منتشر کرد که در کالج دخترانه آمریکایی (جونیور کالج) با حضور نخست‌وزیر سامی بک صلح، تعدادی از وزرا، نمایندگان و روزنامه‌نگاران ارائه شد. «این نمایشنامه شعری اسطوره‌ای از آثار برادران الرحبانی بود که فیروز همراه با دانشجویان جونیور کالج در آن ایفای نقش و آوازخوانی کرد.» در مقابل، در همان شماره خبری درباره نمایشنامه دیگری با عنوان «طروب» نقل شده که بر اساس «روزگار هارون‌الرشید و فتکش با برامکه» نوشته نقولا بسترس و آهنگسازی جورج فرح ساخته شده بود. فیروز در این نمایشنامه آواز می‌خواند و دانشجویان انستیتوی نمایش در کنسرواتوار ملی آن را اجرا کردند. «این اجرا موفق بود و فیروز بار دیگر ثابت کرد که خواننده‌ای ممتاز است.»

تشویق مردم او را «عصبی» می‌کند

این حضورهای زنده موارد نادری در نخستین دوران فعالیت هنری فیروز بودند و به نظر می‌رسد که در سال‌های بعدی تکرار نشدند. در ۱۸ سپتامبر، مجله «الصیاد» نوشت: «فیروز از کار در یکی از بزرگ‌ترین کاباره‌های عالیه با وجود حقوق خوبی که برای او در نظر گرفته شده بود، عذرخواهی کرد. دلیل او این بود که نمی‌تواند هر شب در مقابل تماشاگران حاضر شود و از فضیلت حیایی که همیشه همراه اوست دست بکشد.»
این تصویر در یادداشتی که مجله «الإذاعة» منتشر کرد با عنوان «فیروز، قهرمان استودیو» آشکارتر می‌شود. در متن این یادداشت آمده است: «بانوی ترانه‌های مردمی و رقصان، دانش‌آموخته کنسرواتوار ملی موسیقی و آموزشگاه الرحبانی، که اغلب آهنگ‌هایش را در حین تمرین ضبط می‌کند؛ یعنی آهنگ را به خاطر سپرده و در یک نوبت ضبط می‌کند.

او هیچ مشکلی ندارد که در هر لحنی، نقش دیگری را اجرا کند. از ویژگی‌های او این است که از صحنه و نگاه مردم هراس دارد و تشویق آن‌ها باعث می‌شود عصبی شود تا حدی که متن ترانه را فراموش کند. یک بار هنگام اجرای ترانه ماروشکا در استخر عالیه، متن ترانه را فراموش کرد و به شاعری تبدیل شد که جملاتی موزون اما بی‌معنا می‌سرود. اما در استودیوی رادیو، او قهرمانی است که بر نوازندگان تخت موسیقی، به‌ویژه عاصی الرحبانی، تسلط دارد و هرگز دچار تپق نمی‌شود، زیرا همیشه متن ترانه در دستش است.»

فیروز در بهار ۱۹۵۳ (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز با همکاری خود با برادران الرحبانی در رادیو موفقیت بزرگی کسب کرد و این موفقیت با ترانه عتاب به اوج رسید. مجله «الصیاد» در آخرین هفته سپتامبر ۱۹۵۲ نوشت: «باید گفت که ترانه عتاب که توسط عاصی الرحبانی ساخته و توسط فیروز خوانده شد، به آهنگ محبوب مردم در خانه‌ها و مجالس تبدیل شده است و شروع به تهدید آهنگ مردمی مشهور عاللوما اللوما کرده است»، آهنگی که شهرت ودیع الصافی را رقم زد.
در اوایل سال ۱۹۵۳، «الصیاد» درباره آثار برجسته برادران الرحبانی نوشت: «فیروز بیشترین تأثیر را بر این دو هنرمند داشته است، زیرا او با صدای عاطفی و قوی خود، به ویژه در ترانه عتاب، که در مقابل میکروفون با آن ذوب می‌شود و همراه خود قلب و احساسات شنوندگان را نیز ذوب می‌کند، به بهترین نحو آهنگ‌های آن‌ها را به نمایش گذاشته است.»

حزب «فیروزی‌ها»
این مثلث هنری به یک پدیده جوانانه هنری تبدیل شد که در لبنان و سوریه درخشید. در ۱۱ فوریه، «الصیاد» تحت عنوان «فیروزی‌ها» نوشت: «در دمشق تعداد زیادی از دانشجویان و جوانان خود را فیروزی‌ها می‌نامند، نسبت به خواننده لبنانی خوش‌صدایی که بسیار خجالتی است (فیروز). نام فیروز در جهان عرب بر سر زبان‌ها افتاده و به یکی از محبوب‌ترین نام‌ها در میان مردم، به ویژه جوانان و دانشجویانی تبدیل شده است که دائماً آهنگ‌های او را تکرار می‌کنند و با شور و اشتیاق او و برادران الرحبانی را مانند یک افتخار ملی یا پدیده‌ای قومی ستایش می‌کنند.»
در ۱۵ مارس، «الصیاد» بار دیگر به این پدیده پرداخت و نوشت: «به نظر می‌رسد حزب فیروزی‌ها در حال گسترش و رشد است، تا حدی که ممکن است با بزرگ‌ترین احزاب سیاسی این کشور رقابت کند. به‌محض اینکه این مجله اشاره کرد که بیشتر جوانان سوری این لقب را به دلیل علاقه‌شان به فیروز دارند، بسیاری از جوانان لبنانی، دختران و زنان نیز به ما نوشتند و حمایت خود را از این حزب اعلام کردند و گفتند که علاقه‌شان به فیروز کمتر از علاقه برادران سوری‌شان نیست. باید گفت اگر حزب خواننده فیروز در حال رشد و بزرگ شدن است، دو دلیل دارد: نخست اینکه صدای این خواننده عمیقاً دلنشین و بیدارکننده دردهای نهفته در قلب و روح است؛ و دوم اینکه لبنانی‌ها از احزاب سیاسی موجود که بر منافع شخصی و ایجاد فتنه‌های خوابیده استوارند خسته شده‌اند و اکنون با چراغ و شمع به دنبال احزابی همچون حزب فیروز می‌گردند که به آن‌ها آرامش و شادی ببخشد.»

فیروز در جلسه کاری ایستگاه «شرق نزدیک» در سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

این پدیده توجه سلیم اللوزی را در زمانی که به‌عنوان خبرنگاری در حوزه هنر فعالیت می‌کرد، جلب کرد. او گزارشی کوتاه برای مجله «الکواكب» مصر نوشت که در ژوئن ۱۹۵۲ منتشر شد، با عنوان «خواننده‌ای که از شهرت هراس دارد». این گزارش با اشاره به انجمن «فیروزی‌ها» آغاز شد، که در بیروت توسط سعید فریحه و نجیب حنکش اداره می‌شد. سپس به خانه فیروز پرداخت که «در محله زقاق البلاط بیروت، منطقه‌ای از طبقه کارگر در پایتخت لبنان» قرار داشت. او نوشت که فیروز «از دیدار عکاس مجله (الکواكب) شگفت‌زده شد، زیرا به نور رسانه‌ها عادت نداشت و از دوربین‌ها به همان اندازه می‌ترسید که از حضور روی صحنه».
سلیم اللوزی از او پرسید: «چرا تلاش نمی‌کنی در سینما ظاهر شوی؟» فیروز پاسخ داد: «اگر از ظاهر شدن روی صحنه می‌ترسم، تصور کن در سینما چه خواهد شد!» این گزارش دو عکس استثنایی از فیروز را شامل می‌شد، و بعدها تصاویر دیگری که طی این بازدید نادر گرفته شده بودند، منتشر شدند. در ژوئن ۱۹۵۲، مجله «الإذاعة» به دوری فیروز از رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت که او «در تقابل مداوم با عکاسان قرار دارد». پس از گذشت یک سال، مجله «الصیاد» تصویری پرتره از فیروز منتشر کرد و در توضیح آن نوشت که این دستاورد پس از درخواست‌های مکرر خوانندگان برای انتشار تصاویر مناسب از او حاصل شده است، زیرا تمامی تصاویر قبلی «ناقص و غیررضایت‌بخش» بودند.

نظرسنجی عشق

فیروز به پدیده‌ای بی‌همتا تبدیل شد؛ زیرا به‌عنوان خواننده‌ای که «پشت میکروفون پنهان می‌ماند»، شناخته می‌شد، همان‌طور که «الصیاد» در سپتامبر ۱۹۵۳ نوشت. با این حال، هنر او «محبوبیتی فراگیر داشت، از طبقه اشراف تا کارگران و زحمتکشان».

در همان ماه، وفیق العلایلی در مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «دختری که تمامی خوانندگان شرق عربی را پشت سر گذاشت» منتشر کرد و در مقدمه آن نوشت: «این دختر که تنها چند سال از شروع فعالیتش می‌گذرد و مردم او را فقط از طریق رادیو می‌شناسند، به قلب مخاطبان شرق عربی نفوذ کرده و به رؤیای آن‌ها در شب‌های آرام و خیال‌انگیز تبدیل شده است. این دختر که اکثر مردم حتی چهره و رنگ چشمانش را نمی‌شناسند، به فکر غالب هر کسی که به موسیقی و خوانندگان علاقه‌مند است، بدل شده است.»

فیروز در رادیو لبنان، سال ۱۹۵۲ (آرشیو محمود الزیباوی)

علایلی گفت که نظرسنجی‌ای با نویسندگان، وزرا و خانواده‌ها انجام داده است: «نتیجه شگفت‌آور بود؛ زیرا همه آن‌ها به طرز عجیبی به این خواننده عشق می‌ورزیدند، عشقی که گاهی به حد تعصب و شیدایی می‌رسید». او به رئیس «دارالایتام اسلامی» در بیروت، محمدعلی بیهم، اشاره کرد و نقل قول او را آورد که گفت: «فیروز دوباره عشق به موسیقی عربی را در دل من زنده کرد، پس از اینکه از آهنگ‌های بی‌رمق و تکراری خوانندگان بزرگ خسته شده بودم. حتی بیشتر از آن، تقریباً تمام خانواده‌های لبنان، اگر نگوییم همه، دکمه‌های رادیو را می‌چرخانند تا صدای طلایی او را که از طریق امواج رادیویی در سراسر صحرا و نخلستان‌ها به سواحل عربی می‌رسد، پیدا کنند.»
در پایان، نویسنده به برادران رحبانی، «کسانی که این گنجینه هنری نادر را کشف کردند»، ادای احترام کرد و گفت آن‌ها «همگام با عصر حرکت مداوم پیش می‌روند و تلاش می‌کنند از ورود کسالت به ذهن شنوندگان جلوگیری کنند». او از آن‌ها خواست «رنگ عربی را بر رنگ اروپایی غلبه دهند تا موسیقی با محیط زندگی فیروز همخوانی داشته باشد، همراه با نوآوری مطلوبی که در مسیر موفقیت به کار برده‌اند».
بسیاری از اهل علم و هنر از فیروز تمجید کردند و صدای او را صدای خود و سرزمین‌شان دانستند، سال‌ها پیش از اینکه سعید عقل لقب «سفیر ما به سوی ستارگان» را به او بدهد. در همین زمینه، سعید فریحه، مدیر مجله «الصیاد» و «فیروزی اول»، در مقاله‌ای متمایز که در ۲۲ اکتبر منتشر شد، خطاب به این هنرمند خجالتی نوشت: «از جایگاه و مقام رفیعت بترس و بگذار ما، بندگان خداوند فیروزی، با عشق و احترام در برابر تو سر فرود آوریم. این جهان ممکن است هر روز صد روزنامه‌نگار و هزار نخست‌وزیر به دنیا آورد، اما در طول هزار سال نمی‌تواند بیش از یک فیروز را به دنیا بیاورد.»