ژان ژاک روسو؛ رمانتیک تا مرز جنون

او آغازگر نوشتن از احساسات آتشین درادبیات فرانسه بود

ژان ژاک روسو؛ رمانتیک تا مرز جنون
TT

ژان ژاک روسو؛ رمانتیک تا مرز جنون

ژان ژاک روسو؛ رمانتیک تا مرز جنون

شاید اولین نویسنده رمانتیک حقیقی ژان ژاک روسو باشد. مشخص است رمان احساسی‌اش «هلوئیز جدید» وقتی در سال 1762 منتشر شد، موجب جاری شدن جویبار اشک‌ها در خیابان‌های پاریس شد. خانم‌ها و بانوان برسرنوشت قهرمان داستان(ژولی) و عشق باخته یا محالش پیوسته اشک می‌ریختند. در قرن هجدهم برای ورود به سالن مطالعه به نوبت می‌ایستادند تا در مقابل مقداری پول چند صفحه از کتاب را بخوانند. مردها هم گریه می‌کردند. از همدیگر خجالت نمی‌کشیدند و آشکارا اشک می‌ریختند... روسو جان و دل‌ها را پاک کرد. احساسات متراکم و انباشته شده را منفجرساخت. روی رگ احساسات زد. شکوه و عظمت ژان ژاک روسو در اینجا نهفته است. انسانیت عمیق و رمانتیک بودنش دراینجا نهفته بود. در هرحال رمانتیسم یک جریان ادبی و هنری بزرگی بود که با مکتب‌های کلاسیک پیشین بسیار تفاوت داشت. شاعران رمانتیک بسیار بیشتر از پیشینیان خود بر احساس و عاطفه تمرکز کردند. بی هیچ مانع و رادعی برای بیان دردهای عاشقانه خود از ضمیر«من» استفاده می‌کردند. اما شاعر کلاسیک از انجام این ابا داشت و احساسات شخصی یا درونی خود را پنهان می‌کرد چون شخص محترمی است! شرم دارد خلجان‌های درونی خود را عیان کند. رمانتیسم سوز و گداز و درد به خصوص رنج فراق را به زبان آورد. این جنبش ادبی مهم بزرگ‌ترین واکنش عاطفی علیه عقلانیت خشکیده یا خشک دوره روشنگری پیش از خود بود. به این باید اضافه کرد، شاعر رمانتیک خود را در آغوش طبیعت می‌افکند تا اندوه و غم‌هایش را فراموش کند یا از فراق محبوب آرام گیرد. و در نتیجه نمی‌توان شعر را از مناظر دلربای طبیعت جداکرد، خاصه در فصل بهار... اما فصل واقعا رمانتیک بهار نیست و پاییز است، وقتی که برگ درختان همانند اشک‌ها و ناله‌ها فرو می‌ریزند. و این برای شاعر فرانسوی لامارتین روی داد وقتی که با خود در دل طبیعت خلوت می‌کرد به خصوص پس از آنکه محبوبه‌اش ناگهانی فوت کرد درحالی که در سن گل‌ها بود.

نباید رمانتیک‌های انگلیسی همچون ویلیام وردزورث، کولریج، شلی و ... فراموش کنیم. این گروه زیباترین شعرها را به ادبیات جهانی و نه تنها انگلیسی تقدیم کردند. کدام ما در آغوش طبیعت ذوب نمی‌شود همان طور که سروده‌های ویلیام وردز ورث می‌شوند؟ بگذارید به او گوش دهیم وقتی از شعر می‌گوید و آن را با خود به بالاترین درجه می‌برد:

«شعر اولین و آخرین معرفت‌هاست. مانند قلب آدمی جاودان».

باید بدانیم که زبان رمانتیک با زبان کلاسیک از جهت تصویر، استعاره و مجازها تفاوت دارد. زبان شعر رمانتیک به هیچ وجه سودمندانه نیست بلکه واکنشی، احساساتی و همراه با جوشش احساساتی است که از اعماق بیرون می‌زنند. به همین دلیل شعر رمانتیک بسیار برما اثرمی‌گذارد و احساسات ما را تکان می‌دهد. و به طور کلی به گفته منتقد جان کوهن زبان شاعرانه «زبان والاست». زبانی است که از همه زبان‌ها فراتر است... به نظر من این منتقد توانمند یکی از مهم‌ترین افرادی است که به راز و کیمیای شعر و نوآوری خلاق رسیدند. مدت‌ها پیش افتخار داشتم در پاریس با او  گفت‌وگوی شخصی بکنم... با وجود اینکه مدرنیزم شعری از رمانتیک فراتر رفت و برآن قیام کرد همان طور که خود بر دوره کلاسیک انقلاب کرده بود، اما هیچ شعر حقیقی بدون دم یا طعم رمانتیک وجود ندارد.

ژان ژاک روسو اولین کسی بود که نوشتن از احساسات شعله‌ور در ادبیات فرانسه را آغاز کرد. یکی از منتقدان درباره‌اش چنین می‌گوید: روسو نه تنها اولین بشارت دهنده رمانتیسم بود بلکه انسانی کاملاً رمانتیک بود. او از سرتا پا رمانتیک بود. وقتی می‌نوشت ذوب می‌شد، در می‌آمیخت بی آنکه نرم شود. نرم و آب شدن بزرگ‌ترین خطری است که رمانتیسم و رمانتیک‌ها را تهدید می‌کند.

همه رمانتیک‌های بزرگی که پس از او آمدند، از شاتو بریان تا ویکتور هوگو و بالزاک تا ژرارد دونروال تا لامارتین و... از زیر شنل او بیرون آمدند. معبود و الگوی بزرگ آنها بود. هیچ کسی ازدلتنگی برای گذشته و ذوب شدن درآن نگفت آن اندازه که ژان ژاک روسو گفت. گاهی به لرزه می‌افتم، از خودبی‌خود می‌شود وقتی اعترافات را می‌خوانم. زیباترین صفحات ادبیات فرانسه را نگاشت در حالی که از هر سو تحت تعقیب بود. نگاه کنید در باره مادام دو وارنس چه می‌گوید: زنی که نجاتش داد، او را ساخت. اگر او نبود این شخص که ژان ژاک روسو خوانده می‌شود، نبود. گمگشته و در راه‌ها سرگشته بود تا به طور اتفاقی به خانه‌اش رسید.

می‌توان گفت، شاتو بریان یکی از اولین کسانی بود که از این جنبش جدید در ادبیات فرانسه پیروی کرد. این ادیب بزرگ که بین سال‌های (1768-1848) زندگی کرد، نثر نویس درجه یک بود. به کتابش نگاه کنید؛ خاطرات پس از قبر. عنوان به تنهایی شعر است... دوره‌ ناآرامی‌های بزرگ و جوشان انقلاب فرانسه را تجربه کرد. در نوجوانی یکی از مشتاق‌ترین افراد به ژاک روسو بود. به طور کلی رمانتیست آن فردی است که اولویت را به قلبش می‌دهد تا عقلش. او اسیر احساسات ملتهب می‌شود و اگر چنین نبود رمانتیک نمی‌شد. اما نویسنده کلاسیک، فردی است سرد و جاافتاده که در سمت وسوی عقل و سیستم می‌ایستد نه احساسات هیجانی و آشوب خلاق.

گرایش آزادی فردی از همه قیود خسته کننده اجتماعی با جنبش رمانتیسم درفرانسه همراه شد. و در نتیجه در ابتدا انفجاری آزادیبخش بود. و این را آشکارا در نقاشی‌های دولاکروا می‌بینیم که از انقلاب فرانسه و حرکت ملت‌ها به سوی آزادی تمجید می‌کند. تفاوت دیگر بین رمانتیسم و کلاسیک در اینجا نهفته است. نگاه شاعر رمانتیک به طبیعت به طور ریشه‌ای با موضع شاعر کلاسیک تفاوت دارد. به این دلیل چون برای او پدیده‌ای خارجی نیست بلکه درآن به طور کامل درمی‌آمیزد. گاهی شاعر رمانتیک درختان را به آغوش می‌کشد و بوسه برسنگ‌ها می‌نشاند. گاه روی علف‌ها پهن می‌شود و با دو دستش درآغوش می‌گیرد. گاهی صورتش را به خاک قبر می‌مالد همانطور که روسو با مادام دو وارنس انجام داد که در غیابش فوت کرد و دیوانه شد.

و مهم‌ترین مسائلی که رمانتیک‌ها را مشغول خود ساخت؛ مسئله عشق، فراق محبوب، مرگ، گرایش عرفانی، دلتنگی برای شرق دور، دلتنگی برای یک چیز ناشناخته و مبهم که شاعر نمی‌داند چیست و چه رازی دارد، اما در عمق اعماقش هست. همچنین از جمله مسائلی که آنها را سرگرم ساخت، عصیان برزندگی، جامعه، سنت‌های حاکمی که آنها را سرکوب‌گر یا آزاردهنده و ملال‌آور می‌دیدند. می‌توان مسئله عدم و بی‌نهایت‌ها و دلتنگی برای مطلق سپس فنا شدن درآن را به این فهرست افزود، همچنین فرو رفتن در شب تاریک وحشتناک و... سپیده دمان و شست‌وشو درآغوش طبیعت زیر آبشارها را فراموش نکنیم...

با عطر تن شستی و از نور هوله ساختی؟

این جبران خلیل جبران یکی از بزرگان رمانتیسم عربی است. اما میخائیل نعیمه را فراموش نکنید، او نیز در برخی جنبه‌ها نویسنده رمانتیک درجه بالایی بود: خرمن‌ها، تاکستانی درراه، نجوای غروب، در مسیرباد، نور و دیجور، پچپچه مژه‌ها! چیزی نمانده مست شوم، گیج بزنم درحالی که فقط عنوان‌ها را مرور می‌کنم...

نیازی به گفتن نیست که عشق رمانتیک بیش ازدیگر عشق‌ها آتشین است. عشقی شکست خورده، رایگان، بیشتر وقت‌ها اگر نگوییم همیشه بی فایده. بزرگ‌ترین عشق تاریخ، عشق رایگان است. و بزرگ‌ترین فرد در جهان کسی است که به نتیجه نرسد و تنها به گریه بر ویرانه‌های خانه محبوب بسنده کند. من شخصاً با عشق به شعر عربی بزرگ شدم به خصوص شعر جاهلی با ایستادن بر ویرانه‌های خانه محبوب. سراسر زندگی‌ام سراب اندر سراب بود با این حال من خوشبخت‌ترین فرد جهانم. زیباترین مسئله در شعر عرب یا شاید جهان باشد. بی آن زیستن نتوانم. همه زندگی‌ام ویرانه خانه محبوب، عشق و دلدادگی است یا بهتراست بگویم، دلدادگی و انتقام!

درباره رمانتیک گفته‌اند:

«هیچ وقت به این اندازه درباره رمانتیسم سخن نگفته بودند جز زمانی که یکی ازآنها ادعا کرد، رمانتیسم مرد!»

ویکتور هوگو

«زندگی را آنگونه که هست بپذیر: این اولین ضرورتی است که رمانتیسم نمی‌پذیرد. در حقیقا جنون را می‌پذیرید چون آن را ترجیح می‌دهد. چیزی را ترجیح می‌دهد که آنگونه که هست نیست. گناه کشنده رمانتیک اینجا نهفته است».

فرانسوا موریاک

«شاهکارهای ادبیات کلاسیک تنها به دلیل رمانتیسم رام و خانگی شده‌شان قوی و زیبا هستند».

آندره ژید

عالی. این نویسنده بزرگ می‌داند دقیقاً درباره چه صحبت می‌کند. رمانتیسم لگام زده بسیار قوی‌تر از رمانتیسمی است که دروازه‌اش چارطاق باز باشد.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.