«اسلام در قرن بیست و یکم»: ترجمه قرآن به زبان‌های دیگر

ریتا فرج
ریتا فرج
TT

«اسلام در قرن بیست و یکم»: ترجمه قرآن به زبان‌های دیگر

ریتا فرج
ریتا فرج

ریتا فرج کاملاً به حساسیت موضوع آگاه بود. و به همین سبب تصویری کامل از مبارزه قهرمانانه زنان از قرن نوزدهم تا به امروز ارائه می‌دهد
این مجله جدید به صعود قوی خود در محیط پاریس و جهان عرب ادامه می‌دهد. پیش‌بینی می‌کردیم خسته می‌شود، به له‌له زدن خواهد افتاد همان‌طور که برای مجله‌های دیگر پیش آمد، اما خوشبختانه پیش‌بینی ما درست ازآب درنیامد. شماره سوم آن که چند روز پیش منتشر شد به نظر پربار، وسیع و سرشار از افکار جدید و روشنگری‌های پرشمار بود. شماره را پژوهشگر مشهور لبنانی ریتا فرج آغاز می‌کند. او یکی از بهترین مغز‌های کنونی عربی است، نه تنها در سطح زنان بلکه در سطح مردان نیز. به نظر من شمار زنان و مردان روشنفکر که به سطح او برسند چندان زیاد نیست. او با داشتن روش جدی، واژگان دقیق و ارائه اندیشه یا روشن ساختن آنها متمایز است. به این معنا که او پیشرو سطحی به شکل شعارها و سخن‌های توخالی نیست بلکه مبتنی بر آشنایی حقیقتی با مشکلات در سنت و مدرنیته به یک اندازه است. عنوان مبحث طولانی که مجله را با آن غنی ساخته چنین است: اسلام زنانه و چالش نظام پطریارکی(پدرسالارانه) در فقه تشریعی اسلامی. اما تشریح این عنوان سخت که به نظر گنگ و ناهموار می‌آید، پیش ازآنکه وارد اصل موضوع بشویم اجازه بدهید سخنی مختصر درباره پدیدآورنده پژوهش، ریتا فرج بگویم. او پژوهشگری لبنانی در زمینه علوم اجتماعی و عضو ناظر بر مرکز پژوهش و تحقیقات«المسبار» دبی هیئت تحریریه است. این مرکز نشانه منبع روشنگری عالی در قلب امارات متحده عربی و نیویورک جهان عرب است! اضافه کنم که پژوهشگر ریتا فرج سال 2008 زیر نظر اندیشمند اسلامی دکتر رضوان السید مدرک دکترا در تحقیقات اسلامی را دریافت کرد. تزش این عنوان بسیار مهم را داشت:« خشونت در اسلام معاصر: پدیده‌ای بنیادی یا محصول شرایط؟» این موضوع، مسئله روز است و کسی که به آن پاسخ دهد بزرگ‌ترین خدمت را به فرهنگ معاصرعربی می‌کند. بزرگ‌ترین ترس من این است که پاسخ متضمن بخش اول پرسش باشد. مهمترین کتاب‌های او بدین قرارند: زن فقیهان و زن مدرنیته: گفتمان نابرابری دردایره فکری فقهی. همچنین ریتا در انتشار کتاب گروهی درباره تدریس فلسفه در جهان عرب مشارکت داشت. این کتاب زیر نظر یونسکو منتشر شد.
تز اصلی این پژوهش دشوار و سنگین در چند جمله خلاصه می‌شود: نظام پدرسالار یا پاپی برتاریخ ما و حتی بر تاریخ اروپا تا انقلاب فرانسه که آن را لغوکرد و برانداخت تسلط دارد. پس ازآنکه اروپا به تدریج رو به آزادی از آن رفت تا جایی که آن را به طور کامل حذف کرد و دیگر نشانی از آن نظام عقب مانده در فرانسه یا سراسر اروپا باقی نماند. اما تاکنون و تا حد زیادی به خصوص در لایه‌های سنتی همچنان برما حاکم است. و نظام پطریارکی یا پاپی همان نظام مردسالارانه است که درآن مردها زنان و کودکان را کنترل می‌کنند. نظامی است که امتیازهای متعددی در همه زمینه‌های سیاسی، اخلاقی و قانونی به مردها می‌دهد. یک نظام اجتماعی است که درآن مردان بر زنان تسلط دارند. بزرگ‌ترین نمونه آن شخصیت احمد عبدالجواد در سه‌گانه مشهور نجیب محفوظ است: او تجسم بخش پدر پطریارک در همه ابعاد است. و اکنون این سئوال را پیش می‌کشیم: چگونه زنان عرب و مسلمان می‌توانند از هیمنه این نظام پدرسالار که در مدت بیش از هزار سال بر جوامع ما مسلط است رها شوند؟ کار به هیچ وجه آسان نیست و ریتا فرج کاملاً به اهمیت این موضوع آگاهی دارد. و به همین دلیل تصویری کامل از مبارزه قهرمانه زنان از قرن نوزدهم تا به امروز به ما ارائه می‌دهد. از مهم‌ترین زنان بزرگ نهضتی ما که نام می‌برد: عائشه تیمور، زینب فواز، ملک حفنی ناصف، عائشه عبدالرحمن(بنت الشاطی) هدی شعراوی و نظیره زین الدین. ریتا فرج به ما می‌گوید، آخرین زن چنان جرأتی یافت که خواستار حق اجتهاد دینی برای زنان شد! و این مسئله‌ای بی سابقه است. این را گفتم به خصوص که جامعه پدرسالار، زن را به طور کامل در این زمینه حذف می‌کند. زن را چه به دین؟ نعوذ بالله! آیا این نظام پرنخوت نیست که آن را ناقص در عقل و دین می‌بیند؟ در دوران تاریک آیا چنین نمی‌پرسیدند: آیا زن روح دارد؟ پس داستانی طولانی است. اما پیشرفتی که زن عرب یا مسلمان کرد بزرگ بود و عالی به خصوص در قرن بیستم و سی سال اخیر. البته نمی‌توان عقلانیت پدرسالار را که صدها سال مسلط بوده در چند سال تغییر داد. به این دلیل که تغییر عقلانیت‌ها همان طور که یکی ازآنها گفت، دشوارتر از جابه جا کردن کوه‌هاست! اما زن عرب یا مسلمان وقتی که در دوران کنونی مدیر، وزیر، استاد دانشگاه، پژوهشگر و فرهیخته بالایی شد از یک تاریخ طویل و عریض حذف و به حاشیه راندن انتقام گرفت. آیا این اندک است؟ کجا بودیم و به کجا رسیدیم؟ آخر آنکه روشن است ریتا فرج کاملاً به اهمیت و دشواری این مأموریت آگاه است. واقعیت اینکه آزادسازی زن عرب و مسلمان از غل و زنجیرهای گذشته به یک چیز بسته است: آیا ممکن است خوانش روشنگرانه و پیشرفته از میراث بر خوانش واپسگرای تاریک اندیش مسلط بر همه جهان عرب و اسلامی از زمان شکست معتزله و فلاسفه و رهبران معنوی بزرگ پیش از 1200 سال پیروز ‌شود؟
پس از پژوهش دکتر ریتا فرج که این شماره با آن آغاز می‌شود، چندین پژوهش‌ مهم دیگر می‌یابیم از جمله، پژوهشی لذت بخش درباره ترجمه قرآن به زبان‌های اروپایی به خصوص فرانسوی و انگلیسی است.
درنهایت نباید اهمیت ورودی‌هایی را فراموش کنیم که هر یک از این موضوع‌ها را قالب‌بندی می‌کنند. مقدمه‌هایی گاه طولانی و پر از روشنگری و اطلاعات بسیار مفیدند. این کار را اوا جانادان معاون سردبیر انجام داده. می‌توان گفت، این پژوهشگر متخصص در مطالعات اسلامی، نیروی محرکه همه مجله است. او واقعاً بر همه مسائل اشراف دارد و بسیار فرهیخته است. او به همه مجله از ابتدا تا به انتها توجه دارد. فکرمی‌کنم موفقیت این مجله تا حد زیادی به او برمی‌گردد. به هرکسی حقش را بدهید.
اندکی برمسئله ترجمه قرآن کریم درنگ می‌کنم. و اینجا پیش از ورود به صلب موضوع باید به یک مسئله شخصی اعتراف کنم. با وجود اینکه من فارغ التحصیل دانشکده ادبیات، بخش زبان عربی دانشگاه دمشقم، گاهی ناچار می‌شوم برای فهم خوب و کامل متن عربی به ترجمه فرانسوی قرآن سری بزنم. چه کسی این را باور می‌کند؟ خوشبختانه، من نسخه‌ای از قرآن کریم به دو زبان فرانسه و عربی دارم: یک صفحه عربی در مقابل صفحه فرانسوی. اینگونه به سادگی از ترجمه فرانسوی مشورت می‌گیرم تا متن قرآن را خوب بفهمم. خوشبختانه، نسخه‌ای که دارم بسیار عالی است و از سوی علامه دکتر صبحی صالح بازنگری شده. این نسخه دو زبانه عربی-فرانسوی را بیش از سی سال دارم و در همه تحقیقات و مطالعاتم به آن تکیه می‌کنم. اما چرا از مسئله تعجب می‌کنید؟ فیلسوف فرانسوی هیپولیت استاد فوکو و همه همنسلانش زندگی‌اش را در ترجمه عالی از هگل سپری کرد: پدیدارشناسی روح. و به نظر می‌رسد ترجمه‌ای بسیار دقیق بود به این دلیل که او ده‌ها سال به تجدید و ویرایش آن ادامه داد. گفته می‌شود فرهیختگان آلمان برای فهم متن آلمانی از این ترجمه عالی فرانسوی کمک می‌گرفتند. چون هگل متفکری سخت فهم است و خود را به آسانی تقدیم نمی‌کند. در نتیجه، مبادا ترجمه و مترجمان را دست‌کم بگیریم به خصوص اگر حرفه‌ای باشند و اصرار کنند بهترین ترجمه ممکن را تحویل دهند. ترجمه یک کار ابداعی به معنای واقعی کلمه است. براین اساس نهضت فرهنگی عربی در سال‌های آینده به آن بستگی دارد.
اکنون برگردیم به ترجمه‌های فرانسوی. به نظرمن مهم‌ترین آنها سه‌تا هستند. اولی ترجمه‌ای است که شرق‌شناس بزرگ رژی بلاشر، استاد میکل و ارکون و همه آن نسل تقدیم کرد. او متخصص بزرگ در مطالعات زبان و ادبیات عربی است. همچنین در مطالعات قرآن و اسلامی تخصص دارد. اهمیت و معتبر بودن ترجمه‌اش از اینجاست.
ترجمه دوم اما همانی است که خانم پژوهشگر بزرگ دونیز ماسون به آن دست زد. همان ترجمه‌ای که دکتر صبحی صالح بازنگری کرد و من دراختیار دارم. مشخص است که این دانشمند بزرگ زندگی خود را اینجا در مغرب و مشخصاً در شهر مراکش سپری کرد. قبول نکرد به زادگاهش پاریس برگردد با اینکه او از یک خانواده‌ بورژوای ثروتمند بود. به اسلام و مسلمانان عشق می‌ورزید و می‌خواست در کنف آنها زندگی کند. دلیل آن اینکه در مرکز شهر قدیمی زندگی کرد و نه در محله مرغوب اروپایی بیرون از شهر. ترجیح داد درمغرب بماند و در مغرب زندگی کند و پژوهش‌های والای خود را در مغرب بنویسد. چه کسی می‌تواند در برابر جاذبه مغرب مقاومت کند؟ به همان شیوه استاد بزرگ مستشرق مشهور ما؛ لویی ماسینیون بسیار به گفت‌وگوی اسلامی-مسیحی اهمیت می‌داد.
ترجمه سوم اما البته ترجمه استاد استادان پروفسور ژاک برک است. سال‌های آخر عمر خود را صرف کار روی آن و بازنگریش کرد. بسیار به آن افتخار می‌کرد و به هرمناسبتی درباره‌اش سخن می‌گفت.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.