رابطه خانوادگی و عاطفی که بین سوفیا آندره یوونا و نویسنده مشهور روس لئو تولستوی، از جهت پیچیدگیها و عجایب متناقضش، تفاوتی با روابط مشابه میان نویسندگان و نوآوران جهان و زنان دلخواهشان که با آنها شادیها و مشقات زندگی را تجربه میکردند، تفاوتی نداشت. اما آنچه به این رابطه تمایز بخشید به تضادها و اختلافات بسیاری که زندگی دو زوج را در هم کوبید محدود نمیشد، بلکه به طبیعت مشکلدار شخصیت زنی برمیگشت که وابستگی عاطفیاش به شوهر شکل «بیماری» بسیار خطرناک به خود گرفت و خود را به قربانی حقیقی روی قربانگاه تراژیک غریزه تملک و ترجیح دیگرِ معشوق برخود ساخت. براین اساس عجیب نیست که شخصیت عاطفی پیچیده سوفیا همیشه موجب اختلاف نظر بین کسانی باشد که دراو تصویر زنی بسیار وفادار به استعداد تولستوی میدیدند که خود و زندگیاش را وقف خدمت به سرآمدی و تولید ادبیاش کرد و کسانی که درمقابل بدترین تهمتها را به او بستند؛ از خودخواهی تا محوکامل شدن در خود تا برسند به حسادت کشنده و میل نامحدود در استیلا بر همسر و خفه کردن و مصادره آزادی او.
سوفیا آندره یوونا در کتاب خاطراتی که چند سال پس از مرگ تولستوی با عنوان «روزهای کنتس سوفیا تولستوی» منتشرکرد، تصویر پانارومایی کاملی از رابطه سختاش با صاحب« جنگ و صلح» نشان میدهد و شادیها و مشقاتی که در زندگی مشترک داشتهاند. واضح است که نویسنده از طریق خاطرات مکتوب به شکل روزانه به دنبال نوشتن تاریخ آن سرگذشت طولانی است که او را با همسر استثنایی جمع کرد که در طول نیم قرن بین صعود و هبوط همچنین بین خوشبختی خالص و بیچارگی کامل در نوسان بود. شاید آنچه بیش از همه چیز خواننده را در این چارچوب نگهدارد، این باشد که آندره یوونا همه عناصر موفقیت ازدواجش با تولستوی و تبدیل آن به فضایی گسترده از سعادت و بخشش و همآهنگی خانوادگی را داشت. سوفیا در کنف خانوادهای توانمند بزرگ شد، در یکی از بخشهای کاخ مشهور کرملین. پدرش طبیب مخصوص تزار روس بود و همین به او فرصت داد بسیاری امتیازها را به دست آورد از جمله آشنایی با ادبیات جهان، ذوقآزمایی در بسیاری هنرها، نواختن پیانو و تسلط بر بسیاری زبانها. اگر چیزی نبود که زن را به احساس کمبود نکشاند یا به مرد احساس غربت یا مرارت نمیداد که برای چند دهه همراهش بود، پس این طوفانهای سرکشی که رابطه میان این زوج را به هم میریخت و زندگی آنها را به سریالی طولانی از دلخوریها تبدیل میکرد از کجا ناشی میشدند؟
مطالعه با تأمل خاطرات اندره یوونا که از هشتصد صفحه میگذرد، آشکارا نشان میدهد که اختلاف قابل توجهی درخصوص طبیعت توجه هریک از آنها در سطح فرهنگی و ادبی وجود نداشت بلکه همآهنگی روشنی بین دوطرف بود هرچند نظرات آنها پیرامون برخی مفاهیم مربوط به مسائل هنر و نوآوری کاملاً با هم مطابق نبود. اگرچه سوفیا بود که استنساخ و تایپ آثار شوهرش را به عهده داشت، اما در عین حال تلاش کرد تنها «ابزار» منتقل کننده این آثار نباشد، بلکه با تکیه بر فرهنگ گسترده و ذائقه عالیاش نظر شخصی خودش را در هراثر جدیدی بدهد. درحالی که شوهر با توجه کامل به ملاحظات مثبت و منفیاش گوش میسپرد، درهمان گوش دادن مایه غبطه و افتخار بسیار میدید، اما مسائل همیشه به این شکل پیش نمیرفتند. سوفیا حق داشت بین عاطفه شخصی و نقد موضوعی فاصله بیاندازد و این چیزی است که در بسیاری صفحات خاطرات ترجمه یافته. این اصل خیلی زود زیر پا گذاشته میشد، وقتی که اختلافات بین دو همسر به اوج خود میرسید. نویسنده در این حالت حرجی در گفتن این جمله درباره همسر نویسندهاش نمیبیند:« بسیاری از کارهای لئو نیکولایویچ را استنساخ کردم، مقالههایش به دلم نمینشینند، و این خیلی ناراحتم میکند؛ تندی نفرت انگیز و حتی کینهورزانه در مقالههایش وجود دارد. احساس میکنم به دشمنی مخفی در خیالش حمله میکند».
اما علت حقیقی به مشکلی که به قلب این رابطه میان دو همسر افتاد این بود که هریک از دو طرف میخواست از این ازدواج نیازها و آرزوهای شخصی خود را برآورده سازد. تولستوی مانند بسیاری از مبدعان، به عنوان یک نویسنده در دل خود میدانست که مسئول مدیریت امور خانه یا توجه به کودکان نیست و تنها چیزی که خوب از عهدهاش برمیآید، نویسندگی است. درحالی که سوفیا با وجود اینکه این ویژگی همسر را باور داشت و خلق و خوی نویسنده و نیاز ضروریاش به آزادی را میفهمید، نمیتوانست مسئله اهمال حقوق طبیعی خود به عنوان همسر و زن یا اهمال کودکان به خصوص در حالت بیماری را بپذیرد. به نظر سوفیا نوشتن بهانهای بود تا از او و فرزندان پرشمارش که به شانزده نفر میرسید فاصله بگیرد؛ 3 نفر ازآنها بعداً فوت کردند. سوفیا این بهانه را قانع کننده نمیدید چرا که او بسیاری از وقتش را صرف همنشینی با دوستان و مریدانش میکرد. با این حال او با بسیاری از فعالیتهای اجتماعی و انسانی همسرش مخالفتی نداشت حتی او را تشویق کرد یک رستوران شبه رایگان برای فقرا و نیازمندان راه بیاندازد. به شدت با بخشیدن حقوق مالی به نفع ناشران رمانها و آثارش مخالفت کرد و همین طور با شدت بیشتر با تقسیم املاک وسیعش میان کشاورزان و پیروانش که او را معلم و مرشد معنوی خود میدیدند مخالفت ورزید.
سوفیا از هر فرصتی برای بیان عشق مطلقش به تولستوی بهره میبرد. جایی مینویسد:« ازدواج با یک فرد سرآمد خرد چندانی لازم ندارد، بلکه عشق بیشتری میطلبد». و باز جایی دیگر میگوید:« ما زنها نمیتوانیم بدن معبود زندگی و لئو معبودم بود، اما او این را نمیدید».
در کتاب قطورش میتوانیم عبارتها و پرسشهای تلخی بخوانیم مانند این:« تولستوی چطور زندگی اجتماعی انسانها را میفهمد، اما زن و فرزنداش را نه؟!» یا مثل:« او سرگذشتش را مانند یک قدیس مینویسد، اما کسی نمیداند با خانوادهاش چه کرد»...
گلایههای سوفیا از تولستوی
میگفت، شانههایش سستتر ازآناند که بار همسری مردی سرآمد را تاب بیاورند
گلایههای سوفیا از تولستوی
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة