رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

«صوت الطبول من بعید/صدای دهل از دور» نوشته فلاح رحیم

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران
TT

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

رمان مستند نوعی روایت است که در گونه رمان جای می‌گیرد و کمترمی‌بینیم نویسندگان به آن گرایش داشته باشند. شاید دلیل آن ویژگی‌های هنری و موضوعی آن باشند که نویسنده باید تمام قد نگه می‌دارند تا انرژی خود را جمع و تلاش‌های مضاعفی بکند و در جزئیات دقت کند و مستندات گردآورد. همین مسئله رمان مستند را معمولاً حجیم می‌سازد که با حجم دیگر روایت‌ها که سراغ داریم نمی‌سازد.
رمان مستند یک رمان رئال نیست که به زمان در حرکت مستقیم اهمیت بدهد؛ بلکه رمان جزئیات با همه خصوصیات‌شان است نه به معنای ترسیم یک تصویر نزدیک کننده برای جامعه یا ارائه دیدگاهی که دیدگاه جهان را نشان بدهد؛ بلکه به معنای رصد زندگی درجزئیات آن است؛ افکار و حوادثی که در یک دوره تاریخی روی داده و همین شانس ازاین گونه را به راه حقیقت نزدیک‌تر می‌سازد و هرچه روایت به یک دوره‌ای که ثبت می‌کند نزدیک‌تر باشد ارزش هنری‌اش بیشتر می‌شود.
گاهی این دوره که رمان مستند آن را دست‌مایه قرارمی‌دهد یک روز، گاهی چند ماه یا چند سال می‌باشد. کاری که نویسنده می‌کند، ثبت حوادث از ذهن یک شخصیت است و براین اساس تقدیر به عنوان اثرگذارمرکزی ناشناخته آشکارمی‌شود؛ چون مبهم است و نمی‌توان آن را تابع قانون و قاعده ساخت و اثرش در آگاهی، احساسات شخصیت و رابطه‌اش با زمان و مکان مشخص می‌شود. و گاهی نویسنده به گفته ادوین مویر، از ذهنیت این شخصیت چندین جلد کتاب را پرمی‌کند.
یکی از ویژگی‌های روایت مستند توجه و اهمیت دادن به جزئیاتی است که عجایبی و غیرواقعی باشند که با آنها نمی‌توان به حد تخیل رسید؛ چون از شدت واقعی بودن به نظر تخیلی می‌آیند. گاهی هم ثبت حوادث بسیار مستقیم‌ و بی توجه به ابعاد روانی شخصیت و با شمول و عمومیت کمتر می‌شود. از اینجا جزئیات به ابزاری برای این نوع رمان و وسیله‌اش در رسید به هدفش می‌شود که در حقیقت نمود می‌یابد. هیچ قانون و قاعده‌ای بر رمان مستند حاکم نیست چون بر یک زمینه حیاتی واحد تمرکز نمی‌کند. همچنانکه در این نوع رمان به کارگرفتن سبک روایی واحد شرط نیست چون نظم و نسقش رها و چارچوب سفت و سختی ندارد؛ زمان با لاقیدی و بدون نشانه و انسانیت رشد و تغییرمی‌کند. زمان صحنه‌ای است که زندگی شخصی برآن تجسم می‌یابد، درحالی که شخصیت بی هیچ تغییری در انسجام با حرکت و اثرگذاری‌ نقشش که تکراری ابدی و بی انتهاست باقی می‌ماند.
اگر مضمون رمان مستند از رصد دوره‌ای تاریخی سرچشمه می‌گیرد؛ جنگ جهانی، انقلاب یا تظاهرات جهانی، بحران مالی و... آنچه نویسنده باید انجام دهد ثبت بیشتر آن حوادثی است که می‌تواند ثبت و وصف کند تا یک حادثه گذرا و بی اهمیت می‌شود مگر در قالب مجموعه حوادثی که درآن عوامل شک و اتفاق و آزادی درهم تنیده شوند.
در جهان عرب صنع الله ابراهیم در رمان «1970»، اسماعیل فهد اسماعیل در رمان «الشیاح/قطحی» و جهاد مجید با رمان «تحت سماء داکنة/زیر آسمان تیره» از مهم‌ترین نویسندگان این سبک رمان محسوب می‌شوند.
از جمله رمان‌هایی که روایت‌شان بر دوره‌بندی و ثبت گذاشته شده، رمان «صوت الطبول من بعید/صدای دهل‌ها از دور» نوشته فلاح رحیم است که توسط انتشارات «دار الرافدین» بغداد سال 2020 منتشر شد. این رمان دوره مهم تاریخ معاصر عراق یعنی مقطع جنگ ایران و عراق را دست‌مایه خود قرارداده که نویسنده تمام قدرت خود را برای ثبت جزیئات به وسیله قهرمانش «سلیم» سرباز، مترجم و عاشقی که اسیر سرنوشت شده و راه فراری نمی‌یابد جمع می‌کند؛ داستان از پایان دوره اجباری سربازی آغاز و به حوادث پیوستن مجدد به خدمت نظامی تا رفتن قهرمان به عنوان سرباز به اوج شعله‌های جنگ ادامه می‌یابد. نویسنده در رمان حدود 400صفحه‌ای خود به چیزی یا بی انتهایی به عنوان یک حقیقت زمان نمی‌رسد. 
سلیم مانند همه مردم با تقدیر خود زندگی کرد و هرآنچه دیگران دیدند دید. فهمید زندگی تنها حادثه‌ای گذراست در جنگی که همان آشوب باشد...« آیا این آشوب می‌تواند برای روایت داستانی که آغاز، میانه و پایانی دارد مناسب باشد؟ عجیب نیست که جنگ‌های بزرگ روایت را تکه پاره کردند»(رمان-صفحه7).
ثبت دوره جنگ در سه بخش تقسیم شده است: بخش اول «فاصله عجیب» که نویسنده درآن حوادث سه ماه اول پس از ترخیص شدن را که به مثابه ولادت است روایت می‌کند:« روز پنجم ژوئن 1980 بود، زمان رسیدن نقطه حساس که بسیار منتظرش بود. سلیم پادگان غرق در ماسه‌های ام قصر را برای اولین و آخرین بار با لباس شخصی ترک کرد»(رمان-صفحه13).
نویسنده با دور ساختن قهرمان از دنیای سیاست رمان را از جنگ و جدل‌های سیاسی و ایدئولوژیک آن دوره دور می‌سازد چون سلیم از سیاست متنفر بود.
«خاطرات روزهایی که مانند غبار پراکنده می‌شوند» عنوان بخش دوم است و نویسنده ساخت این بخش را به سبک خاطره نویسی پرداخته به طوری که حوادث جبهه‌های جنگ را ثبت می‌کند و از روز پیوستنش(1/6/1981) آغاز و روز مرخصی(2/7/1981) به پایان می‌رساند. در این بخش زندگی غیرنظامی خود را به یاد می‌آورد و چطور رابطه‌اش با «بیانکا» لهستانی ایرانی تبار عمیق می‌شود. اشاره‌های غیر مستقیم به کار ضرورت و شانس که دیالکتیک زندگی در آمیختن بین جنگ و عشق، حکمت و بی‌خردی، سیاست و تقدیر، لطافت و خشونت و زندگی و مرگ برآنها استوار است.
بخش سوم عنوان «ماوراء خیر و شر» دارد؛ نویسنده در این بخش از سبک نامه‌نگاری استفاده می‌کند، اما تقدیر به تنهایی زندگی موجودات را در دست دارد و«سلیم» واقعاً از هول و وحشت جنگ و صدای برخورد سلاح ویرانگرش دور نمی‌شود و دغدغه ترس از مرگ با اوست... و مرگ چیزی جز معادلی دقیق برای ترس از آشوب نیست.
نویسنده جابه جا به قهرمانش اجازه می‌دهد تفلسف کند، مانند این بخش:« نویسنده گلگامش وقتی زن را وسیله اهلی کردن انکیدو ساخت از دکتر اچ لورنس به درستی و تمدن نزدیک‌تر بود؛ لورنس که در خواندن آن روزهای طولانی صرف کرد و براین اساس گمان کرد زن همان ناخودآگاه حسی است که مرد را از تمدن و عقلانیت خارج می‌سازد»(رمان-صفحه61). گاهی به گفته فلاسفه استناد می‌کند مثلا جایی از کیرکیگارد می‌گوید:« تو نمی‌توانی چهره‌ات را در آینه ببینی مگر اینکه ساکن بایستی»(رمان صفحه44).
به کارگیری سه شکل «یادآوری، خاطرات و نامه‌نگاری» در رمان «صوت الطبول من بعید» نشان می‌دهد این شکل تنها سبک روایی است که به «رمان مستند» خدمت می‌کند که خود گونه‌ای روایت است که ذیل «رمان» قرارمی‌گیرد.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی