رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

«صوت الطبول من بعید/صدای دهل از دور» نوشته فلاح رحیم

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران
TT

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

رمانی مستند برای ثبت جزئیات جنگ عراق و ایران

رمان مستند نوعی روایت است که در گونه رمان جای می‌گیرد و کمترمی‌بینیم نویسندگان به آن گرایش داشته باشند. شاید دلیل آن ویژگی‌های هنری و موضوعی آن باشند که نویسنده باید تمام قد نگه می‌دارند تا انرژی خود را جمع و تلاش‌های مضاعفی بکند و در جزئیات دقت کند و مستندات گردآورد. همین مسئله رمان مستند را معمولاً حجیم می‌سازد که با حجم دیگر روایت‌ها که سراغ داریم نمی‌سازد.
رمان مستند یک رمان رئال نیست که به زمان در حرکت مستقیم اهمیت بدهد؛ بلکه رمان جزئیات با همه خصوصیات‌شان است نه به معنای ترسیم یک تصویر نزدیک کننده برای جامعه یا ارائه دیدگاهی که دیدگاه جهان را نشان بدهد؛ بلکه به معنای رصد زندگی درجزئیات آن است؛ افکار و حوادثی که در یک دوره تاریخی روی داده و همین شانس ازاین گونه را به راه حقیقت نزدیک‌تر می‌سازد و هرچه روایت به یک دوره‌ای که ثبت می‌کند نزدیک‌تر باشد ارزش هنری‌اش بیشتر می‌شود.
گاهی این دوره که رمان مستند آن را دست‌مایه قرارمی‌دهد یک روز، گاهی چند ماه یا چند سال می‌باشد. کاری که نویسنده می‌کند، ثبت حوادث از ذهن یک شخصیت است و براین اساس تقدیر به عنوان اثرگذارمرکزی ناشناخته آشکارمی‌شود؛ چون مبهم است و نمی‌توان آن را تابع قانون و قاعده ساخت و اثرش در آگاهی، احساسات شخصیت و رابطه‌اش با زمان و مکان مشخص می‌شود. و گاهی نویسنده به گفته ادوین مویر، از ذهنیت این شخصیت چندین جلد کتاب را پرمی‌کند.
یکی از ویژگی‌های روایت مستند توجه و اهمیت دادن به جزئیاتی است که عجایبی و غیرواقعی باشند که با آنها نمی‌توان به حد تخیل رسید؛ چون از شدت واقعی بودن به نظر تخیلی می‌آیند. گاهی هم ثبت حوادث بسیار مستقیم‌ و بی توجه به ابعاد روانی شخصیت و با شمول و عمومیت کمتر می‌شود. از اینجا جزئیات به ابزاری برای این نوع رمان و وسیله‌اش در رسید به هدفش می‌شود که در حقیقت نمود می‌یابد. هیچ قانون و قاعده‌ای بر رمان مستند حاکم نیست چون بر یک زمینه حیاتی واحد تمرکز نمی‌کند. همچنانکه در این نوع رمان به کارگرفتن سبک روایی واحد شرط نیست چون نظم و نسقش رها و چارچوب سفت و سختی ندارد؛ زمان با لاقیدی و بدون نشانه و انسانیت رشد و تغییرمی‌کند. زمان صحنه‌ای است که زندگی شخصی برآن تجسم می‌یابد، درحالی که شخصیت بی هیچ تغییری در انسجام با حرکت و اثرگذاری‌ نقشش که تکراری ابدی و بی انتهاست باقی می‌ماند.
اگر مضمون رمان مستند از رصد دوره‌ای تاریخی سرچشمه می‌گیرد؛ جنگ جهانی، انقلاب یا تظاهرات جهانی، بحران مالی و... آنچه نویسنده باید انجام دهد ثبت بیشتر آن حوادثی است که می‌تواند ثبت و وصف کند تا یک حادثه گذرا و بی اهمیت می‌شود مگر در قالب مجموعه حوادثی که درآن عوامل شک و اتفاق و آزادی درهم تنیده شوند.
در جهان عرب صنع الله ابراهیم در رمان «1970»، اسماعیل فهد اسماعیل در رمان «الشیاح/قطحی» و جهاد مجید با رمان «تحت سماء داکنة/زیر آسمان تیره» از مهم‌ترین نویسندگان این سبک رمان محسوب می‌شوند.
از جمله رمان‌هایی که روایت‌شان بر دوره‌بندی و ثبت گذاشته شده، رمان «صوت الطبول من بعید/صدای دهل‌ها از دور» نوشته فلاح رحیم است که توسط انتشارات «دار الرافدین» بغداد سال 2020 منتشر شد. این رمان دوره مهم تاریخ معاصر عراق یعنی مقطع جنگ ایران و عراق را دست‌مایه خود قرارداده که نویسنده تمام قدرت خود را برای ثبت جزیئات به وسیله قهرمانش «سلیم» سرباز، مترجم و عاشقی که اسیر سرنوشت شده و راه فراری نمی‌یابد جمع می‌کند؛ داستان از پایان دوره اجباری سربازی آغاز و به حوادث پیوستن مجدد به خدمت نظامی تا رفتن قهرمان به عنوان سرباز به اوج شعله‌های جنگ ادامه می‌یابد. نویسنده در رمان حدود 400صفحه‌ای خود به چیزی یا بی انتهایی به عنوان یک حقیقت زمان نمی‌رسد. 
سلیم مانند همه مردم با تقدیر خود زندگی کرد و هرآنچه دیگران دیدند دید. فهمید زندگی تنها حادثه‌ای گذراست در جنگی که همان آشوب باشد...« آیا این آشوب می‌تواند برای روایت داستانی که آغاز، میانه و پایانی دارد مناسب باشد؟ عجیب نیست که جنگ‌های بزرگ روایت را تکه پاره کردند»(رمان-صفحه7).
ثبت دوره جنگ در سه بخش تقسیم شده است: بخش اول «فاصله عجیب» که نویسنده درآن حوادث سه ماه اول پس از ترخیص شدن را که به مثابه ولادت است روایت می‌کند:« روز پنجم ژوئن 1980 بود، زمان رسیدن نقطه حساس که بسیار منتظرش بود. سلیم پادگان غرق در ماسه‌های ام قصر را برای اولین و آخرین بار با لباس شخصی ترک کرد»(رمان-صفحه13).
نویسنده با دور ساختن قهرمان از دنیای سیاست رمان را از جنگ و جدل‌های سیاسی و ایدئولوژیک آن دوره دور می‌سازد چون سلیم از سیاست متنفر بود.
«خاطرات روزهایی که مانند غبار پراکنده می‌شوند» عنوان بخش دوم است و نویسنده ساخت این بخش را به سبک خاطره نویسی پرداخته به طوری که حوادث جبهه‌های جنگ را ثبت می‌کند و از روز پیوستنش(1/6/1981) آغاز و روز مرخصی(2/7/1981) به پایان می‌رساند. در این بخش زندگی غیرنظامی خود را به یاد می‌آورد و چطور رابطه‌اش با «بیانکا» لهستانی ایرانی تبار عمیق می‌شود. اشاره‌های غیر مستقیم به کار ضرورت و شانس که دیالکتیک زندگی در آمیختن بین جنگ و عشق، حکمت و بی‌خردی، سیاست و تقدیر، لطافت و خشونت و زندگی و مرگ برآنها استوار است.
بخش سوم عنوان «ماوراء خیر و شر» دارد؛ نویسنده در این بخش از سبک نامه‌نگاری استفاده می‌کند، اما تقدیر به تنهایی زندگی موجودات را در دست دارد و«سلیم» واقعاً از هول و وحشت جنگ و صدای برخورد سلاح ویرانگرش دور نمی‌شود و دغدغه ترس از مرگ با اوست... و مرگ چیزی جز معادلی دقیق برای ترس از آشوب نیست.
نویسنده جابه جا به قهرمانش اجازه می‌دهد تفلسف کند، مانند این بخش:« نویسنده گلگامش وقتی زن را وسیله اهلی کردن انکیدو ساخت از دکتر اچ لورنس به درستی و تمدن نزدیک‌تر بود؛ لورنس که در خواندن آن روزهای طولانی صرف کرد و براین اساس گمان کرد زن همان ناخودآگاه حسی است که مرد را از تمدن و عقلانیت خارج می‌سازد»(رمان-صفحه61). گاهی به گفته فلاسفه استناد می‌کند مثلا جایی از کیرکیگارد می‌گوید:« تو نمی‌توانی چهره‌ات را در آینه ببینی مگر اینکه ساکن بایستی»(رمان صفحه44).
به کارگیری سه شکل «یادآوری، خاطرات و نامه‌نگاری» در رمان «صوت الطبول من بعید» نشان می‌دهد این شکل تنها سبک روایی است که به «رمان مستند» خدمت می‌کند که خود گونه‌ای روایت است که ذیل «رمان» قرارمی‌گیرد.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.