ارکون اسطوره ابن خلدون را ویران می‌کند

گفت او نه پایه‌گذار جامعه‌شناسی بود و نه فلسفه تاریخ

(AFP)
(AFP)
TT

ارکون اسطوره ابن خلدون را ویران می‌کند

(AFP)
(AFP)

به نظر ارکون ابن خلدون درباره اعتقادات موضعی بسته و بنیادگرایانه را به کارمی‌گرفت. به جهاد و وارد ساختن مردم به دین و به گفته خودش «به میل یا اکراه» دعوت می‌کرد. این سخن شاید خوانندگانی را که عقیده دارند ابن خلدون متفکر روشنگرای طراز اول است شگفت‌زده کند. و این با کمال تأسف درست نیست. او مانند دیگر بنیادگرایان تندرو برخود بسته است و براین باور که دیگر ادیان باطل و گمراهی اندر گمراهی‌اند. و این مخالف آن چیزی است که درخود قرآن آمده، آنجا که آیه کریمه می‌گوید:« ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون»(بقره-62). 
بدین معنا پس اصطلاح «دیانت ابراهیمی» خطا نیست بلکه کاملا درست و بلکه قرآنی است بی آنکه این به معنای درآمیختن ادیان درهمدیگر و نشاندن دین جدیدی به جای آنها باشد! این محال است، ناپسند و اصلاً غیرممکن است. اما تقارب بین ادیان ابراهیمی ممکن بلکه پسندیده است.
 محمد ارکون سراسر زندگی خود را صرف گشودن قفل‌بودن‌های تنگ فرقه‌ای و تحقق تقارب و تفاهم بین سه دین به جای تحقیر و دشمنی درطول تاریخ کرد. این کار را با همه سرآمدی و اقتدار و وسعت افق‌های اندیشه اسلامی تا دورترین حد ممکن انجام داد. و اصلاً به گفته فیلسوف لاهوتی شهیر سوئیسی هانتس کونگ که برای ارکون احترام قائل بود و میزان اهمیت فکری او را می‌شناخت« بدون صلح بین ادیان هیچ صلحی درجهان وجود ندارد». باید افزود که داستان‌های انبیای بنی اسرائیل سراسر قرآن را پرکرده‌اند. نام موسی ابن عمران بیش از130 بار آمده و نام ابراهیم الخلیل بیش از شصت بار تکرارشده است. و در نتیجه دین کاملاً ابراهیمی است. و هدف سه دین توحیدی یکی است. این نکته قطعی است. و با این ویژگی از همه ادیان شرق دور مانند بودیسم و هندوئیسم و... کاملاً متفاوت‌اند.
 در هرحال قرآن کریم به صراحت تعدد دینی(پلورالیزم) و مشروعیت دیگر ادیان ابراهیمی را می‌پذیرد، اما ابن خلدون و دیگر بنیادگرایان بسته تندخو نمی‌پذیرند. آیا سخن آنان مهم‌تر ازقرآن است؟ کلام الهی بالاتر است و چیزی بالاتر از آن نیست. و درنتیجه اشتباه است که ابن خلدون را پیشگام اندیشه آزاد، روشن با تسامح در میراث عربی اسلامی برشمرد. این از حقیقت بسیار دور است. 
ابن خلدون از جهت بازبودن تفکر نسبت به دیگران فارانی، ابن سینا، المعری و ابن عربی نیست. چه جایگاهی نسبت به آنها دارد؟ بی شک تحقیقاتش درباره عمران و جامعه‌شناسی شایسته تقدیر است و همین طور نظریه‌هایش درباره چگونگی تولد، صعود و سپس فروپاشی تمدن‌ها. اما درسطح اعتقادی بنیادگرای بسته بلکه دشمن فلسفه به طور قاطع باقی ماند. این مسئله را درنهایت وضوح بیان کرده وقتی که در «المقدمه» فصل کاملی با عنوان:«فی ابطال الفلسفه و فساد منتحلها/ درباره بطلان فلسفه و فساد رهروش» اختصاص داد و درآن می‌گوید، فارابی و ابن سینا از کسانی بودند که «خداوند آنها را گمراه ساخت» چون پیرو فلاسفه یونان بودند. همچنین ادعا می‌کند هرچه گفتند یا «به سمت آن رفتند درهمه شکل باطل است». و در نتیجه شایسته نیست اوهام بزرگی پیرامون ابن خلدون بسازیم. همه این هاله افسانه‌ای که دور او به وجود آمده باید بدون اهمال برخی درخشش‌ها و جرقه‌ها تفکیک شود. باید محدودیت فکری او را بشناسیم و بیش از حجم و ارزشش به آن بها ندهیم.
 
ابن خلدون پایه‌گذار جامعه شناسی یا آنتروپولوژی نیست! این یاوه است! این نادیده انگاشتن اکنون به سود گذشته است. ابن خلدون مؤسس فلسفه تاریخ نیست. ابن خلدون مونتسکیو و هگل و کارل مارکس نیست! همه اینها اغراق‌اند و بزرگ‌سازی.
اما به نظر ارکون، بنیادگرایان دیگر ادیان مانند مسیحیت و یهود نیز از جهت بسته بودن و تعصب مانند ابن خلدون بودند. بنیادگرای مسیحی با جزم براین باور است که روی کره زمین تنها مسیحیت دین درست است و دیگر ادیان برخطایند و نزد خدا پذیرفته نیستند. همین طور بنیادگرای یهودی. پس از همه این ارکون به متبلور ساختن این فکر اساسی می‌رسد: و آن اینکه باید بین عقلانیت قرون وسطی و عقلانیت دوران مدرن تفاوت قائل شد. اولی تکفیری و سرکوب‌گر بود و دومی برعکس با تسامح و باز بود و به مشروع بودن تعدد دینی و اعتقادی ایمان داشت و هیچ فردی را پیشاپیش تکفیرنمی‌کند. هیچ کسی را با هردیانتی از نعمت خدا محروم نمی‌‎سازد به شرط آنکه خوب، با اخلاق و نیکوکار باشد. 
به همین دلیل مشاهده می‌کنیم برای نمونه حکومت سکولار مدرن در فرانسه همه ادیان را به رسمیت می‌شناسد و به آنها احترام می‌گذارد و برای شهروندانش امکان برگزاری نماز و آیین‌های دینی‌شان را هرطور که بخواهند و دوست داشته باشند به جابیاورند مهیا می‌سازد. تعداد مساجد فراسه بیش از 2500 مسجد است. چه کسی باور می‌کند. این درحالی است که حکومت بنیادگرای مسیحی سابق جز مسیحیت هیچ دین دیگری را به رسمیت نمی‌شناخت و حتی در مسیحیت تنها یک مذهب را قبول داشت آن هم مذهب کاتولیک پاپی. و به همین دلیل به مذهب دیگر پروستانتی درطول تاریخ فشار وارد شد تا اینکه مدرنیته روشنگرایی پیروز شد. این همان الهیات بنیادگرای تکفیری است که درسراسر قرون وسطی بر باورها سیطره داشت.
اما باید اعتراف کرد مسیحیت اروپایی در نسخه کاتولیک پاپی‌اش سرانجام متحول شد و نسبت به این الهیات قرون وسطایی تکفیری جهشی کرد. الهیات قدیمش را تجدید کرد و از انحصار حقیقت مطلق الهی برای خود دست کشید و مشروعیت دیگر ادیان را پذیرفت از جمله اسلام: دشمن سرسخت تاریخی. 
همچنین مسیحیت غربی از مفهوم جنگ مقدس که مفهوم «جهاد» با آن برابری می‌کند و جنگ‌های صلیبی را در گذشته شعله‌ورکرد، دست کشید. و حتی مشروعیت وجود «غیرمؤمن» یا بهتر است بگوییم افراد بی دین را به رسمیت شناخت. و اعلام کرد اگر ایمان به شکل آزاد از عمق نجوشد بی معناست. ایمان را نمی‌توان با زور به مردم تحمیل کرد. و این با آنچه در قرآن کریم آمده که:«لا اکراه فی الدین» مطابق است. بعد کلیسای مسیحی گفت، ایمان به خدا و حلال شمردن خشونت متضادند و با هم جمع نمی‌شوند. ایمانی که می‌کشد یا بر کشتن و سربریدن جامه الهی می‌پوشاند ایمان نیست. 
همچنین کلیسا برای اولین بار آزادی وجدان و عقیده را پذیرفت. کوتاه سخن اینکه: کلیسای مسیحی دراینجا از لاهوت تفکیری دست شست و لاهوت روشنگری را پذیرفت و با مدرنیزم آشتی کرد. این انقلاب لاهوتی بزرگ همزمان با برگزاری مجمع دوم واتیکان بین سال‌های 1962 و 1965 به وجود آمد و پس ازآن تا به امروز بیشتر و بیشتر راسخ شد. به اظهارات پاپ فرانسیس و مواضع انسانی والایش نگاه کنید. 
همه این انقلاب لاهوتی آزادیبخش بزرگ که درطول دو قرن گذشته در اروپا روی داد تاکنون درجهان اسلام اتفاق نیفتاده است. و این دلیل لرزه‌ها و جنگ‌های داخلی و کشتارها و «داعشی‌ها» و... را برای ما تفسیرمی‌کند. چون در اینجا انقلاب روشنگرانه براندیشه تاریک‌روش عمیق اتفاق نیفتاد آن طور که در اروپا روی داد. این حقیقت برای دور و نزدیک و غرب و شرق روشن شده است. این حقیقت حقایق است. اما ممنوع است به زبان بیاوری! 
و به همین دلیل ملت‌های ما از اختلافات و انفجارهای هولناک تعصب‌های فرقه‌ای و مذهبی رنج‌ها می‌کشند. تعصب‌های جوشان شعله‌ور که آب‌های دجله و فرات هم خاموش‌شان نمی‌کنند. مشکل پس دینی لاهوتی است پیش از آنکه سیاسی باشد. و این تعصب‌های انفجاری است که مانع شکل‎گیری وحدت ملی می‌شوند و تهدید به شکاف و اختلاف می‌کنند... و دراین فضای درهم ریختگی و نگرانی و وحشت دیگر کسی به کسی اعتماد نمی‌کند.
اما ارکون می‌بیند که در صحنه عربی اسلامی موضع دیگری وجود داشت که مخالف موضع بسته تعصبی ابن خلدون بود. موضع اخلاقی با گرایش انسانی حقیقی وجود داشت که موضع مسکویه و ابی حیان توحیدی و ابی الحسن العامری و همه آن نسل عالی که رشد کرد و درآن قرن بزرگ نوشت. و عنوان پروژه بزرگ دکترایش را از اینجا گرفت: گرایش انسانی عربی قرن چهارم هجری/دهم میلادی. و ما آن را دوره طلایی می‌نامیم که بر همه جریان‌های فکری ابداعی باز بود و به یک جریان محدود نشد: یعنی جریان سنتی محافظه‌کار دشمن «علوم دخیله(وارداتی)» یا آنچه اکنون «تهاجم فرهنگی‌» می‌گوییم. ابن خلدون اما در عصر انحطاط در قرن چهاردهم زندگی کرد و نوشت. دشمنی‌اش با فلسفه یعنی تفکر عقلانی نقدی از اینجا ناشی می‌شود.
در پایان می‌توان گفت که پرسش‌های نقدی جسورانه‌ای که فارابی و التوحیدی و ابن سینا و دیگر قطب‌های عصر طلایی برمیراث مطرح می‌کردند ما اکنون نمی‌توانیم مطرح کنیم از ترس خشم افکار عمومی بنیادگرا که شامل بخش بزرگی از دانش‌آموختگان نیز می‌شود! حالا چه کسی می‌تواند به المعری درباره «آزادی اندیشه» استشهاد کند یا ابیات جاودانه ابن عربی درباره «دین عشق»؟ خشم‌آگین به آن نگاه می‌کنند و شاید هم او را مزدور بیگانه به حساب بیاورند. این یعنی آنچه هزارسال پیش ممکن بود اکنون پس از هزار سال محال شده است. آنچه در قرن دهم و یازدهم ممکن بود درقرن بیست و یکم محال شده است...

 



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.