جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

نظریه پردازی‌هایی که جنبه‌های ژئوسیاسی و اقتصادی جنگ بین روسیه و غرب را می‌پوشانند

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟
TT

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

حمله روسیه به اوکراین توجه مضاعف لایه‌های بی‌شمار وسیع‌تر از دایره کارشناسان و متخصصان امور روسیه را به خود جلب کرد تا عقلانیت سیاسی رئیس جمهوری ولادمیر پوتین را مطالعه و تلاش کنند تفسیری برای تصمیم‌‌هایش بیابند و رویکردهایش را پیش‌بینی کنند از جمله آنچه به رویارویی اخیر نظامی مربوط می‌شود که روز به روز به سمت تنش بیشتر می‌رود و شاید شرایط را به جنگی وسیع‌تر در شرق اروپا می‌کشاند.
و حقیقت اینکه درهم آمیختن تبلیغات سیاسی به ضرورت عملی برای تفکیک ساخت فکری که در سر رهبر روسیه می‌چرخد و پیش‌بینی گام‌های بعدی مردی که از اوایل قرن بیست و یکم با مشت آهنین بریکی از بزرگ‌ترین کشورهای جهان فرمانروایی می‌کند، سریالی از دروغ‌های نزدیک به تفکر آرزو محور و تصورات سطحیی وجود دارد از جمله تحلیل مبتنی بر درک و رصد تحول سیرفکری‌ او در چارچوب تصویر کلی‌تر روسیه پس از اتحاد جماهیر شوروی است.
از جمله چیزهایی که مثلاً امروزه رواج یافته توصیف رهبر روسیه به عنوان «فاشیست» است. و البته شوع چنین توصیفی بازتاب دهنده تقویت تفکر ساده سازی جهان بر این اساس که مبتنی برخیر و شر و سیاه و سفید است. شاید منشأ این دیدگاه ناقص همان همدلی آشکاری باشد که رئیس جمهوری پوتین بارها نسبت به افکار فیلسوف مهاجر روسی ایوان ایلین ابراز داشته است- در میان دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم شهرت یافت-. و از آنجا که ایلین جزء فاشیزم(مسیحی) محسوب می‌شود، پس در نتیجه پوتین فاشیست است. برخی تحلیل‌گران غربی نیز تلاش می‌کنند مسئله را به سمت پیوند زدن بین رئیس جمهوری روسیه و متفکر سیاسی معاصر الکساندر دوگین بکشانند که خود به عنوان ملی‌گرای فاشیست توصیف می‌شود و از طریق مجموعه‌ای کتاب و مقاله‌ که با «ظهور سنگین بر صفحه‌های تلویزیون‌های روسیه» و شبکه‌های اجتماعی پشتیبانی می‌شود، مأموریت تعمیم ایدئولوژی فاشیسم مسیحی-ارتدوکسی در چارچوب جریان فکری به نام اوراسیا-اندیشه اساسی اوراسیا همان «روسیه فقط (غرب) نیست بلکه در عین حال «شرق» است و تنها «اروپا» نیست بلکه «آسیا» نیز هست؛ و به همین دلیل روسیه به گفته یکی از پایه‌گذاران جنبش، پیوتر ساویتسکی که در دهه سوم قرن بیستم می‌نوشت، به هیچ وجه اروپایی نیست بلکه «ارواسیایی» است.
واقعیت اینکه دوگین « به شکل منظم روی صفحه تلویزیون‌های روسیه» ظاهر نمی‌شود. او هرچند در فضای نظریه‌پردازی سیاسی یک چهره جنجالی بود، اما در صحنه کلی کاملاً درحاشیه است و ارتباطاتش با هسته نظام روسی از مدتی طولانی قطع شده است. دوگین هرگز این را انکار نمی‌کند و اعتراف می‌کند که او تأثیری بر رویکردهای نظام مسکو ندارد و می‌گوید« هیچ تأثیری ندارم. هیچ کسی را-در درون نظام- نمی‌شناسم و من تنها کتاب‌هایم را مانند هر متفکر روس منتشر می‌کنم نه بیشتر». و به همین دلیل؛ تفکری که مدتها بین تحلیل‌گران غرب رایج بود که دوگین مغز متفکر پشت پوتین است به نظرمی‌رسد دقیق نیست. همچنین سخن گفتن درباره اوراسیا به همان میزان گمراه کننده است. حتی خود پوتین(در سخنرانی ماه اکتبر سال2017) اشاره کرد، درحالی که روسیه ازنظر جغرافیایی اوراسیایی می‌ماند،«اما در آنچه به فرهنگ مربوط می‌شود، این فضا اساساً اروپایی است و افرادی با فرهنگ اروپایی درآن زندگی می‌کنند». و با اینکه رئیس جمهوری روسیه در مناسبت‌های مختلف شماری از گفته‌های متفکر اوراسیایی لیف گومیلیف اقتباس کرده، اما این مسئله همیشه در سیاق تأکید بر ماهیت چند نژادی روسیه بود بدون آنکه نشان دهد فرمول تفکر اوراسیا را به طور کلی پذیرفته باشد.
به نظرمی‌رسد منبع اصلی برای پیوند زدن بین پوتین و فاشیزم کتاب مورخ امریکایی تیموتی اسنایدر در باره روسیه با عنوان« راه به سمت بی‌آزادی-2018» باشد. مؤلف در این کتاب می‌گوید، ایوان ایلین که در بنیتو موسلینی و آدولف هیتلر دو الگویی می‌دید که می‌توان برای بازآفرینی روسیه سزاری پس از سرنگونی آن به دست بلشویک‌ها در سال 1917 از آنها بهره برد و این منبع الهام اصلی سیاست‌های پوتین و رویکردهای سیاسی اوست و رئیس جمهوری روسیه پوتین تنها نظریه‌های این متفکر را پذیرفت تا توضیح دهد چرا روسیه به سمت تضعیف اتحادیه اروپا و حمله به اوکراین رفت. اما اسنایدر به گفته منتقدانش به نظر می‌رسد-به عنوان پروفسور دانشگاه ییل- در برج عاج خود منزوی است و اطلاع مستقیمی از اوضاع روسیه ندارد از جمله اینکه پوتین در زمان صحبت از اتحادیه اروپا یا اوکراین به هیچ وجه نامی از ایلین نبرده هرچند چهار یا پنج بار در سخنرانی‌های مختلف خود به او استناد کرده است. یکی از روزنامه‌نگارها سال گذشته از او درباره منابع الهام‌بخشی فلسفی‌اش پرسید و از ایلین نام برد و گفت نسخه‌ای از (کتابش) دارد و گاهی به آن مراجعه می‌کند، اما این لزوماً به معنای اینکه او همه افکار ایلین را که در بیش از سی جلد پراکنده شده اشراف دارد نیست و - به گفته پل رابینسون کارشناس امور روسیه- به احتمال زیاد پویتن با گفته (کتابش) به نسخه مجموعه مقالاتی اشاره داشت که ایلین در زمان‌های مختلف با عنوان «مأموریت‌های ما» منتشر کرده و این نسخه‌ای عمومی است و در روسیه بسیار رواج دارد و به هیچ وجه نشان نمی‌دهد رئیس جمهوری روسیه به شکل خاص کارشناس تئوری‌ها و طرح‌های ایلین است که متفکران روس بسیاری از منتهی‌الیه راست تا انتهای چپ به کارمی‌برند.
و حتی اگر برای جدل محض با اسنایدر فرض کنیم که پوتین واقعاً از ایلین تأثیر پذیرفته باشد، این برای قراردادن رهبر روسیه در دایره فاشیزم کافی نیست؛ چون زدن یک رنگ به رویکردهای ایلین خوانش گزینشی کاملاً بی فایده است و به شکلی مشکل‌آفرین درباره ماهیت متناقض آثارش سکوت می‌کند. متفکر روس که دشمن تند بلشویسم بود را می‌توان همچنین به عنوان یک لیبرال یا لیبرال محافظه‌کار خواند و بسیاری او را بیش از آنکه فاشیست بخوانند مدافع سفت و سخت «الگوی سیاسی لیبرال جامعه و حکومت» لقب می‌دهند و او شغل تدریس خود را در برلن از دست داد(اواسط دهه سی قرن پیش) بعد از آنکه رویکردهای نازیسم در ترویج دیدگاه‌های یهودی‌ستیزی مخالفت کرد در حالی که به نظرمی‌رسد از یک فرمول استبداد دیکتاتوری مخالفان برای مقابله با نظام کمونیستی و اجرای مأموریت بازگرداندن نظام سزاری در روسیه حمایت می‌کرد و این روند ایدئولوژیکی است که لیبرال‌های دیگر روس وارد آن شدند که پس از انقلاب 1917 روسیه و حرکت قهقرایی تعدادی از کشورهای اروپایی به سمت حکومت‌های تمامیت‌خواه در دهه بیست و سی قرن پیش، ایمان خود را به دموکراسی از دست دادند. و واقعاً شماری از ژنرال‌های روس که ارتش‌های (سفید) را در جنگ داخلی با ارتش سرخ فرماندهی می‌کردند شعارهایی مانند «روسیه یک‌پارچه و غیرقابل تجزیه» سردادند و به شدت با دادن خودمختاری یا استقلال به اقلیت‌های قومی که در چارچوب فضای جغرافیایی روسیه زندگی می‌کردند از جمله اوکراین مخالف بودند.
بسنده کردن به محکوم کردن دیگران- ازجمله رئیس جمهوری روسیه- از راه اتهام او به «فاشیسم» ساده سازی مورد نظر غربی در چارچوب تبلیغات سیاسی برای تصویر آنها به عنوان انسان‌های شرور است که بیشتر مناسب کاریکاتور طنز است نه بیشتر. و خطرناک‌ترین مسئله در وضعیت پوتین اینکه این پیش‌گویی‌هایی که انواع چهره‌های فرهنگی ارائه می‌کنند و از هیچ نوع تحلیل تاریخی و استناد به آرشیو اسناد برخوردار نیستند، اختلاف را به یک حوزه اخلاقی و در درون ساخت جامعه‌شناسی فرهنگی یک فرد-هرچند هم قوی باشد- بردن است؛ مسئله‌ای که موجب نادیده انگاشتن جنبه‌های ژئوسیاسی و اقتصادی جنگ بین روسیه و غرب و از نظر دور داشتن تلاش سازمان یافته امریکا برای محاصره روسیه و چیدن چنگال‌های آن در چارچوب جنگ‌های نفوذ میان ملت‌ها و امپراطوری‌های بزرگ است. و این فرمولی است که با بازی‌های پروپاگاندا و بسیج رسانه‌ای تناسب دارد، اما به هرحال مناسب مدیریت واقعیت امور سیاست بین‌المللی نیست و به فهم عمیق انگیزه‌های حقیقی پوتین برای حمله به اوکراین یا افکاری که دیدگاهش به جهان را شکل داد، کمک نمی‌کند.



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.