اوا جانادان: مسئله اسلام در فرانسه در دوره انتخابات به بدترین شکل مطرح شد

انتشار شماره پنجم فصلنامه «اسلام در قرن بیست و یکم»

اوا جانادان: مسئله اسلام در فرانسه در دوره انتخابات به بدترین شکل مطرح شد
TT

اوا جانادان: مسئله اسلام در فرانسه در دوره انتخابات به بدترین شکل مطرح شد

اوا جانادان: مسئله اسلام در فرانسه در دوره انتخابات به بدترین شکل مطرح شد

چندی پیش شماره جدید فصلنامه گران‌سنگ «اسلام در قرن بیست و یک» منتشر شد. هدف این نشریه روشنگری مسلمانان از راه بیرون آوردن‌ آنها از عقلانیت قرون وسطایی و وارد ساختن‌شان به عقلانیت مدرن، فضاهای باز و گسترده، پرتسامح و بدون افراط و تفریط قرن بیست و یکمی است. و این همان کاری است که نیاکان بزرگ‌شان مانند ابن رشد، ابن سینا و فارابی کردند وقتی که اروپا را از تاریکی‌های دوران بیرون کشیدند، روشنگری کردند، روشن‌شان ساختند و کمک‌ کردند تا انقلاب بعدی‌‌شان را محقق سازند. و در نتیجه این کالای ماست که به سمت ما برگردانده می‌شود. روشنگری در ابتدا و پیش از آنکه اروپایی باشد، عربی-اسلامی بود. ما پیشگامیم و آنها از پی آمدگانند. و السلام علی من اتبع الهدی.
 مجله شامل چند فصل است. فصل اول را اوا جانادان، پژوهشگر توانمند متخصص در مسائل اندیشه اسلامی قدیم و جدید نوشته است. این مقاله عبارت است از پرداختن مفصل به بحث و گفت‌وگو و ایده‌هایی است که در همایش مؤسسه که اخیراً در کاخ یونسکو برگزار شد، مطرح شده‌اند. به دلیل اهمیت و فراگیری و عمق فکری اندکی بعد به آن برمی‌گردیم. فصل دوم عنوان اسلام و محیط زیست یا اسلام و جهان جانوران را دارد. فضایی لاهوتی برای کشف یا بازکشف. این مقاله را پژوهشگر اومیرو مارونگیو-پیریا، جامعه شناس متخصص پژوهش در اسلام در فرانسه نوشته است. وی همچنین دانشمندی لاهوتی است که وارد برنامه گفت‌وگوی بین ادیان و به خصوص اسلام و مسیحیت شده است. به چند اثرش اشاره می‌کنم؛ وقت آن رسیده که از افکار غلط درباره اسلام و مسلمانان رها شویم. همچنین کتاب؛ مسلمانان فرانسه؛ محنت بزرگ... و...
فصل سوم مجله را اما پژوهشگر مغربی تبار، مروان سیناصر نوشته با عنوان؛ آیا حجاب واقعاً اسلامی است؟ منظور این است که آیا آن طور که برخی گمان می‌کنند حجاب تنها مختص اسلام است یا اینکه در ادیان و تمدن‌های پیشین نیز رایج بوده است؟
فصل چهارم و آخر عبارت است از یک گفت‌وگوی لذت‌بخش و طولانی با پژوهشگر آلمانی ترک تبار، سران آتیس است. او تنها نویسنده نیست بلکه وکیل مدافع است و دفترکار خاصی در برلن دارد. سال 1969 درسن شش سالگی همراه با خانواده به آلمان رفت. او چندین اثرتألیفی دارد که درآنها از حقوق زن و حقوق مرد به یک اندازه دفاع می‌کند. او بیش از 35 سال است که یکی از صداهای محکوم کننده خشونت لاهوتی پاپی سنتی علیه زن است. این نکته مهم را هم اضافه می‌کنم؛ اخیراً در برلن پایتخت آلمان مسجدی را با نام زیبای ابن رشد-گوته تأسیس کرد. نیازی به گفتن نیست که او به جریان لیبرال روشن درون اسلام وابسته است. او چنین می‌گوید؛ فکر تأسیس مسجد لیبرال با نام «ابن رشد-گوته» پس از 4سال شرکت در برنامه‌های همایش بزرگ آلمان در باره اسلام از ذهنم گذشت. این کار را پس از آنکه دیدم با تأسف بسیار اکثر سازمان‌ها و جمعیت‌های اسلامی در آلمان عموماً اخمو هستند و من را به عنوان یک مسلمان لیبرال دارای تسامح نمایندگی نمی‌کنند. این از یک جهت. از جهت دیگر علاوه براینکه من مسلمان معناگرای مؤمن به خدا هستم، مسجدی که با باورهای دینی و سبک زندگی‌ام مناسب باشد را کم داشتم. همچنین متوجه شدم بسیاری از زنان و مردان مسلمان تمایل دارند مسجد لیبرالی روشن درآلمان داشته باشند.
 ولی چرا نام ابن رشد-گوته را برآن گذاشتید؟ پژوهشگر ترک-آلمانی درپاسخ به این پرسش چنین می‌گوید؛ درست است که ابن رشد عرب مسلمان(1126-1198) به دوره کاملاً متفاوت با دوره گوته آلمانی مسیحی(1749-1832) برمی‌گردد و بین آنها 7 قرن فاصله است، اما وجوه تشابه مشترک بین آن دو وجود دارد. هر دو دانشمندانی بزرگ و دارای کنجکاوی معرفتی بسیار وسیع‌ بودند. هردو پل یا رابطه بین شرق و غرب را تشکیل می‌دادند. هر دو بر چندین دین و فرهنگ و دیدگاه نسبت به جهان آغوش گشوده بودند. ابن رشد واقعاً همانطور که می‌دانیم نسبت به فلسفه یونانی و به خصوص فلسفه ارسطو گشایش داشت. گوته نسبت به تمدن اسلامی گشاده و علاقه‌مند به آن بود. در این زمینه به کتاب مشهورش دیوان شرقی نگاه کنید. و در نتیجه، هر دو بر نقاط مشترک شرق و غرب تمرکز کردند نه بر وجوه تفاوت آن دو. هر دو بر محبت و تسامح بین ادیان مختلف و نه بر نفرت و تعصب تمرکز کردند. و در نتیجه هردو تشکیل دهنده نماد بزرگی برای ما هستند. و این نماد به ما در متبلور ساختن فهم جدید، باز و دارای تسامح پیرامون اسلام یاری می‌رساند. و این مفهومی است که برای مقابله با موج به پیش‌رونده مفهوم تاریک‌اندیشی که اکنون بر لایه‌های جمعیت‌های مسلمان در غرب تسلط دارد، بسیار ضروری است. آری، الگوی والای ابن رشد و گوته به ما برای همزیستی با همدیگر با وجود تفاوت در دین، باورها، نژاد و تبار کمک می‌کند.
اکنون برگردیم به برخی خطوط توضیحات طولانی و مفصلی که مجله با آنها شروع می‌شود و پژوهشگر کهنه‌کار اوا جانادان نوشته است. او چنین می‌گوید؛ وقتی از نزدیک برنامه انتخاباتی ریاست جمهوری فرانسه را دنبال کنیم، چه می‌بینیم؟ متوجه می‌شویم مسئله اسلام به بدترین شیوه مطرح می‌شود درمیان گروه‌های راست افراطی. از زاویه نفرت و کینه و نفی دیگری( در اینجا فرد مسلمان) مطرح می‌شود. در محیط رسانه‌ای کسی وجود ندارد که به مردم بگوید اسلام چنین نیست. کسی نمی‌گوید اسلام با تصویر مخوفی که تندروهای پوپولیست ارائه می‌کنند تطابق ندارد و جز این مفهوم دیگری از اسلام وجود دارد. الحق و الانصاف اغلب رهبران روشن فرانسوی بین اسلام به عنوان یک دین معنوی و بزرگ جهانی و بین جریان اسلام سیاسی افراطی و متعصبی که با «القاعده» و «داعش» همدلی می‌کند، فرق قائل‌اند. تنها رهبران راست افراطی‌اند که تفاوتی قائل نمی‌شوند. و در نتیجه نباید مسائل را درهم آمیخت. نباید بین راست معتدل و راست افراطی قاطی کرد. آمیزش برنامه‌ای رنج‌آور و مترادف با اختلاف و جدایی شد در زمانی که تبعیض به معنای وسیع کلمه علیه افراد دارای تبار مغربی روبه افزایش دارد. این از یک جهت. اما از جهت دیگر، ما شاهد پدیده معکوسی هستیم و آن اینکه فرانسه در گشایش به روی دیگری، به روی مهاجر غریب کشور درجه اول اروپایی است. و دلیل آن فراوانی ازدواج‌های آمیخته بین فرانسوی‌های اصلی و مهاجران مسلمان است. و در نتیجه اینجا ما با تناقض بزرگی میان گشایش فرانسه به روی دیگری و بسته بودن آن مواجهیم. و این یعنی فرانسه آن کشور نژادپرستی که درباره‌اش می‌گویند نیست. کشوری است بزرگ‌تر از آن. در هرحال کشور نورها، انقلاب فرانسه، اعلامیه حقوق بشر و شهروندی می‌ماند که همه آنها را سال 1789 به جهان تقدیم کرد. کشور شعار مشهور منقوش با حروف نور بر همه ساختمان‌های رسمی حکومتی فرانسه است؛ آزادی، برابری، برادری.

حکیم القروی
برای تشخیص مشکل به شکلی عمیق‌تر، پژوهشگر بزرگ آگاه حکیم القروی به ما چنین می‌گوید؛ از آنجا که برخی جوانان مسلمان فرانسوی در جامعه فرانسوی برای خود جایگاهی نیافتند، خود را در آغوش گروه‌های تندرو «اخوانی» و سلفی انداختند. اگر آنها فرصت شغلی، توجه، مراقبت و جایگاه مناسب را می‌یافتند به سمت صفوف جهادی‌های خون‌ریز نمی‌رفتند. 
سپس پژوهشگر این پرسش را مطرح می‌کند؛ این را چگونه می‌توان فهمید که 90درصد افراد تندرو دارای ملیت، زبان و فرهنگ فرانسوی و تبار مغربی‌اند؟ به خصوص چطور می‌توان این را فهمید که 30درصد از آنها تباری کاملاً فرانسوی دارند؟ به هرحال دیگر نباید از مناطقی بگوییم که جمهوری فرانسه از دست داد، بلکه از مناطقی باید گفت که جمهوری فرانسه آنها را به حال خود رها کرد. حاشیه‌های بسیار و محله‌های فقیر محروم از آموزش و معلم، مأموران امنیتی و پلیس، پزشکان و درمانگاه و بیمارستان و... و در نتیجه تنها راه حل برای درمان مشکل تندروی سرمایه‌گذاری‌های سنگین در حاشیه‌های اسلام که مانند کمربند شهرهای فرانسوی را احاطه کرده‌اند. آنها را توسعه داد و امید را درجان‌شان تزریق کرد. اما همچنین اینجا نیز ممکن است قلبش از تپش بایستد اگر حکومت به مسئله بزرگی توجه نکند؛ بیرون ساختن حاشیه‌های کناره زده شده از انزوا، فقر و افسردگی، جایی که بیکاره‌ها بسیارند و امید معدوم، جایی که افق‌ها به رویشان بسته شده است. این مسئله‌ای بسیار بسیار مهم است. اما در آنجا مسئله‌ای دیگری وجود دارد که کم اهمیت‌تر نیست که به لزوم مبارزه با پدیده تندروی دینی و کاهش و محدود ساختن آن مربوط می‌شود. مسئله تنها مادی نیست و فکری نیز است. در اینجا باید فرهیختگان تفکر نوین روشن درباره میراث بزرگ اسلامی را متبلور سازند. میراثی سنگین و چند وجهی که نمی‌توان در جریان تاریک اندیشی که به «خشونت مقدس» باور دارد و انفجارهای دیوانه‌وار را شرعاً حلال می‌داند خلاصه کرد. این اسلام نیست بلکه جنایت است. ایمان به خدا و خشونت دو چیز متناقض‌اند که با هم جمع نمی‌شوند. و فهم درست از اسلام خشونت دینی را حرام می‌داند و آن را هرگز مقدس نمی‌بیند. با اعمال خشونت به نام دین به شدت مخالف است. اسلام به عنوان رحمت برای جهانیان آمد نه نقمت و بلا. فرهیختگان باید اندیشه نوین و روشنی را متبلور سازند که بتواند با جریان منحرف اشتباهی که چهره اسلام را در سراسر جهان مخدوش کرد مقابله کند. باید متن‌های میراثی را در پرتو روشمندی نوین تاریخی-نقدی بازخوانی کنند. و گرنه حتی با گذشت هزارسال از این مشکل بیرون نمی‌آییم! این تجدید عالی اندیشه دینی راه حل و نجات‌بخش و رهایی است. و این همان کاری است که مجله «اسلام در قرن بیست و یکم» تلاش می‌کند انجام دهد.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.