«ینال»... رنج جست‌وجوی معنای گمشده

رمانی که توسط یکی از قهرمانان آن نوشته شده است

امجد توفیق
امجد توفیق
TT

«ینال»... رنج جست‌وجوی معنای گمشده

امجد توفیق
امجد توفیق

رمان «ینال/دست‌می‌یابد» ‌نوشته امجد توفیق که در سال 2022 منتشر شد، نمونه‌ای از رمان فراروایتی است؛ همانکه گاه «فراتر از رمان» خوانده می‌شود، زیرا متضمن میلی آشکار به نوشتن رمان توسط یکی از شخصیت‌های رمان و همچنین شامل گنجاندن یک داستان یا نسخه خطی در بدنه روایی است. ما در این زمینه نمونه‌های زیادی از رمان‌های جهانی و عربی پیدا کرده‌ایم. در رمان «انگل‌های ذهن» اثر کالین ویلسون، راوی صرفاً نسخه‌ای را ارائه می‌دهد که ادعا می‌کند ترجمه شده است و سپس از صحنه کناره‌ می‌گیرد و تسلط بر نسخه خطی را وامی‌گذارد. در بسیاری از موارد با تناوب بین روایت راوی و متن دست‌نوشته روبه رو می‌شویم، همان چیزی که در رمان «خانه اندلسی‌» اثر واسینی الاعرج می‌بینیم که فصل‌های دست‌نوشته را بین روایت‌های راوی را در قالبی ویژه‌ توزیع می‌کند، همان کاری که دقیقاً امجد توفیق در رمان «ینال» خود انجام داده است. پس از آنکه راوی اصلی فرازهایی درباره شخصیت (ینال)، قاچاقچی اسلحه که او را در اسپانیا می‌شناخت، به ما می‌گوید، در فصل دوم اقدام به انتشار قسمت اول دست نوشته‌ای می‌کند که جناب (ینال) به او تحویل داده است. راوی اصلی پس از اظهار نظر در مورد این بخش از دست‌نوشته، سعی می‌کند آن را طبیعی‌سازی و مشخص کند که آیا مشخصات رمان در مورد آن صدق می‌کند یا خیر؟ بعد هم در فصل چهارم به انتشار قسمت دوم دست‌نوشته بازمی‌گردد. راوی در فصل پنجم در مورد غرابت شخصیت استاد (ینال) و تناقض رفتار او درنگ می‌کند، سپس برای تکمیل آخرین بخش از نسخه خطی در فصل ششم نسخه خطی که سه فصل از رمان را در بر می‌گیرد، باز می‌گردد که بیش از نیمی از متن روایی را شامل می‌شود، در حالی که چهار فصل دیگر به روایت راوی اصلی اختصاص دارد.
این امر تسلط ساختار دست نوشته بر روایت روایی را تأیید می‌کند که جوهر رمان فراروایت را تقویت می‌کند. علاوه بر این، ارجاعات متعددی از استاد (ینال) و راوی اصلی به نوشتن یک رمان می‌یابیم. همانطور که می‌بینیم همسر راوی به همسر آقای ینال می‌گوید که «شوهرش مردی بازنشسته و نویسنده‌ای است که رمان نوشته» (ص 14) و آقای «ینال» از راوی درخواست می‌کند دست‌نویسی را که نوشته است بخواند. و بعداً به او اجازه انتشار داد:
«گوش کن، دوست من، این پاکت حاوی مجموعه‌ای از کاغذهایی است که سالها پیش نوشتم، که دوست داشتم آنها را بخوانم و خوشحال می‌شوم چیزی از شما بشنوم» (ص 22). همه اینها، که منظور من از نسخه خطی و میل به نوشتن یک رمان است، نشانه‌هایی هستند که ماهیت فراروایتی رمان را تایید می‌کنند.
از نظر فنی، رمان مبتنی بر روایتی آگاهانه است که از آگاهی شخصیت‌های روایی مشارکت‌کننده، به‌ویژه روایت راوی محوری و روایت استاد (ینال) می‌گذرد. به همین دلیل، این رمان شامل چند صدایی افراد متعدد با حضور شخصیت‌های زن نیز می‌شود و آن را واقعاً یک رمان چند صدایی می‌کند. روایت مقدماتی در فصل اول با استفاده از ضمیر اول شخص (من) آغاز می‌شود که در آن راوی اصلی از تجربه شخصی خود در دیدار پسرش (فیصل) در اسپانیا با استاد (ینال) صحبت می‌کند:
«این آغاز آشنایی من با آقای ینال بود که اصالتاً عراقی است و در زمانی نامشخص به خارج از کشور مهاجرت کرد تا بعداً در اسپانیا اقامت گزید.» (ص 11).
از این رو، رمان به تدریج به رمانی شخصی با محوریت ساخت شخصیت جنجالی آقای (ینال) تبدیل می‌شود که راوی به طور غیرمستقیم بر نوشتن زندگی نامه‌ Biography از شخصیت آقای (ینال) روی می‌آورد. همچنین دست نوشته‌ای که ینال می‌نویسد طرف دیگر را برای ساختن این شخصیت در سطح اتوبیوگرافی کامل می‌کند. در خلال این دو فرآیند کشف و ساخت، با شخصیت راوی اصلی که معلم و داستان نویس بازنشسته عراقی در دهه شصت زندگی خود و با نام «عبدالله» است، با دقت بیشتری آشنا می‌شویم و از همان ابتدای رمان او را در سفری برای دیدار پسرش (فیصل) که به عنوان پزشک در بیمارستانی در اسپانیا کار می‌کند، می‌یابیم.
از طریق روایت‌های داستان نویسان، به تدریج با شخصیت آقای (ینال) و ماهیت کارش آشنا می‌شویم. چنانکه (فیصل) پسر راوی اصلی گفته است که آقای (ینال) «مردی معروف، دلال اسلحه و بسیار ثروتمند است» (ص 13). همچنین همسر راوی از طریق همسر (ینال) درمی‌یابد، شوهرش شرکت‌های زیادی در اروپا دارد، همچنین یک مزرعه بزرگ و یک ویلا در اسپانیا که شامل - همانطور که راوی اصلی بعداً کشف کرد - یک میدان تیراندازی سلاح‌های مختلف است. واین ماهیت حرفه آقای (ینال) به عنوان دلال و قاچاقچی اسلحه را آشکار می‌کند.
آقای (ینال) در فصل‌هایی از نسخه خطی که با روایتی روشن از طریق اول شخص (من) نوشته، جوهره شخصیت خود را به عنوان شخصیتی مشکل‌آفرین آشکار می‌کند که یک سری پرسش‌های پیچیده وجودی و فلسفی را مطرح می‌کند که ظاهرا زندگی او را سنگین کرده و او را به سوی خودکشی سوق داد. او همه چیز، حتی اهمیت نام خود را زیر سوال می‌برد:
«من ادعا نمی‌کنم که به چیزی یقین دارم، حتی اسمم، آن را عجیب و مضحک می‌بینم، از اسم چیزی جز صفت خود ندارد، فعل مضارع است نه اسم» (ص 28).
به نظر می‌رسد که آقای (ینال) پس از خستگی از پرسش‌های بزرگ فلسفی هستی در مورد معنای زندگی و آزادی خود و همچنین احساس گناه، ناخودآگاه خود دست به خودکشی زده است زیرا قراردادهای تسلیحاتی که با آنها معامله می‌کرد باعث کشته شدن صدها انسان بی گناه شده است.
یکی از شگفتی‌هایی که راوی هنگام خواندن وصیت نامه متوجه می‌شود، اختصاص مبلغی هنگفت به او برای چاپ رمانش بود، مبلغی که می‌توانست از پس چاپ ده‌ها کتاب برآید، به این معنی که او برای تلاش‌هایش پاداشی غیرمستقیم به او می‌داد. و همچنین مبلغ هنگفتی را که حدود بیست میلیون یورو تخمین زده می‌شود، در اختیار راوی قرار داده و آن را صرف ساختن خانه و مدرسه برای کودکان بی‌سرپرست می‌کند. او پس از امضای آنها از سوی مقامات فرانسه و سفارت عراق در پاریس، تمام اسناد رسمی را برای اجازه به او برای انجام این کار آماده کرد.
رمان‌نویس رمان را با شعری به پایان می‌رساند که در آن از دوستش آقای (ینال) که در حالی که گل رز مورد علاقه‌اش را در دست داشت به و سمت قبرش می‌رود و ناله می‌کند و سر قبر می‌ایستد و خطاب به او می‌گوید:
« روحش شاد
برای آرام کردن پرسش‌هایت
تاریکی قبر آب است» (ص 172).
و متوجه می‌شویم که آقای (ینال) با شلیک تیری روحش را خلاص کرده و تسلیم مرگ می‌کند. او در حالی که در دفترش در قلب شهرپاریس نشسته بود با تپانچه تصمیم به خودکشی گرفت.
رمان «ینال» اثر امجد توفیق، داستان‌نویس، یک‌بازی فراروایتی هوشمندانه است که در سطح حافظه، نوشتار و دست‌نوشته کار می‌کند تا یک متن روایی ممتاز را تدوین کند.



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.