فرانسویها چه چیز جدیدی میتوانند به شناخت خود درباره یکی از بزرگترین و مشهورترین نویسندگانشان بیافزایند، وقتی چهارصدمین سالگرد تولد او را جشن میگیرند؟ شاید چندان زیاد نباشد، اما بازخوانی متون چشمها را باز میکند و کنجکاوی را برمیانگیزد. این جشن بزرگ ملی با فعالیتهای متنوع خود که در فرانسه و چندین کشور دیگر توزیع میشود، اشتهای پژوهشگران را به پرسشهای متعددی باز کرد. چرا از میان دهها نمایشنامهنویس بزرگ در قرن هفدهم، مولیر به این شهرت رسید که تا به امروز ادامه دارد و به همان اندازه که فرانسوی است جهانی شد؟ آیا نبوغ او به تنهایی برای توضیح حضور چهار قرن کافی است؟ دیگرآنکه چه تاکتیکهایی را برای معرفی آثار و بالا بردن مخاطبان تئاترش دنبال کرد، آن هم در زمانی که تبلیغات بدیهی نبود؟ آیا او واقعاً زبان متفاوتی داشت؟ این زبان چه ویژگی دارد، به طوری که در مورد زبان فرانسه گفته میشود «زبان مولیر» است، همان طور برای انگلیسی میگویند«زبان شکسپیر» یا «زبان گوته» برای آلمانی؟
این باور وجود دارد که مولیر به لطف مهارتهای تبلیغاتی عالی خود و نه تنها به لطف نبوغ برجسته تئاتری و ادبیاش، توانست توجه همعصران خود را به خود جلب کند. او از استعداد ادبی خود راضی نبود و به روابط نزدیک خود با کاخ سلطنتی و حمایتی که به لطف کار پدرش در دربار از او میشد تکیه نمیکرد، بلکه روشهای خود را برای برانگیختن کنجکاوی در مورد نمایشنامههایش متنوع کرد. کسانی که در مورد آنها میشنوند احساس میکنند که باید آنها را ببینند.
به نظر میرسد، مهارت او در تبلیغ آثارش تقریباً با استعداد تئاتریاش، اگر نگوییم پیشی گرفته است، همخوانی داشت.
فرض بر این بود که اگر اوضاع به شکل عادی پیش میرفت، مولیر پس از به ارث بردن حرفه پدرش به عنوان لحافدوز کاخ، تبدیل به مردی میشد که تخت پادشاه را آماده میکرد. اما مولیر حقوق خواند و چند ماه به آن پرداخت و در سال 1642 با مادلین بژار آشنا شد که او را دوست داشت و زندگیاش با او دچار تحول شد و با دو برادر خود و دیگران گروهی تشکیل داد. ژان باپتیست پوکلن، که بعدها به مولیر معروف شد، بیست و یک ساله بود که با دوستانش این گروه تئاتر را تأسیس کرد که در ابتدا موفقیت چندانی نداشت. گروه مبارزه کرد و مولیر که مدیرش شد، برای زنده نگه داشتن آن تلاش کرد. روحانیت نمایشهای تئاتری را زیر نظر داشتند و احکامی سخت تا حد تکفیر صادر میکردند و اجراهایی بود که ممنوع میشدند و تهمتهای نابودکنندهای به آنها میچسباندند. همه اینها در حالی است که تئاتر ایتالیایی در شکوه خود بود و عاشقان و دلدادگانی در اسپانیا و فرانسه تا خود دربار سلطنتی فرانسه داشت که قبلاً گروههای ایتالیایی را دعوت میکرد و اشراف از اجراهای آنها لذت میبردند و فرانسویها از آنها الهام گرفتند و مولیر از آنها آموخت.
گروه به زودی ورشکست شد و بدهیهای زیادی بالا آورد و مولیر چندین بار به زندان افتاد. برای رهایی از بحران، گروه خود را بازسازی کرد و تصمیم گرفت در سال 1646 پاریس را ترک کند. مولیر با شرکای خود تور نواحی را آغاز کرد، اما دوباره با آزار و اذیت روحانیون و تحریک بی وقفه آنها مواجه شد.
او و معشوقهاش بژار در سال 1655 با گروه خود به پاریس بازگشتند و سه سال بعد گروه تراژدی کرنیل «نیکومد» را در دربار اجرا کردند و مولیر نقش اصلی را در آن ایفا کرد و پشت سرآن یک نمایش کمدی اجرا کرد که تحسین شاه را برانگیخت. پس از تردید برای شرکت در کمدیها، خود را درگیر تعداد بیشتری از آنها دید، در حالی که تقدیر و تحسین برای آثار درام بود و نه برای خنده سازها و طنزپردازان؛ از بازیگران و نویسندگان.
اولین موفقیت بزرگ او در سال 1659 با نمایشنامهاش « زنان فضل فروش مضحک» بود، نمایشنامهای طنز درباره یک خانواده روستایی فرانسوی تازه به دوران رسیده که به شهر میآیند، عقدههایی را با خود میآورند و به چیزهای بیارزش اهمیت میدهند. خانواده با استفاده از روشهای بی ارزش و تحقیرآمیز خواستگارهای دو دختر خود را رد میکنند، اما زمانی که دامادها شخصی را برای انتقام از دو دختر میفرستند، این موضوع ضد خانواده میشود.
شاه از تماشای نمایش خوشش آمد، اما زنهای فضل فروش جامعه بر مولیر خشم گرفتند و انتقادات و اتهاماتی به او وارد شد، اما این مانع از موفقیت کار نشد؛ خندهدار و دلنشین، لباس بازیگران عجیب و غریب و نامانوس، فیلمنامه برازنده و خندهدار و بازیگران با نشاط و سبکی حرکت میکنند که هنوز روی صحنه مرسوم نبود.
مولیر بیتوجه به انتقاد و ذهنیتهای تحریفشده ظاهر شد و سبک خاص خود را که سخت میتوان نادیده گرفت، به پیش میبرد.
با بازگشت به تبلیغاتی که به شهرت او کمک کرد، حضور او در کاخ از 15 سالگی به نزدیکتر شدن او به افراد با نفوذی کمک کرد که اغلب از او حمایت میکردند، از او محافظت میکردند، از او حمایت مالی میکردند و فضاهای نمایشی برای او فراهم میکردند. و از آنجایی که اجرای نمایش در کاخ برایش فراهم بود، در بهترین مکان حضور یافت که آثارش را با حداکثر سرعت به طبقه پرخرجی که با تئاتر مرتبط بود، به پشتوانه موقعیت پدرش و دانش و سابقهاش میرساند. میگویند، مولیر آنقدر زیرک بود که به مقاله نویسان دستمزد میداد تا با قلمشان به آثارش بپردازند و برایش اهمیتی نداشت که آنچه مینویسند مذمت است یا ستایش، همیشه منظورش این است که نامش در گردش بماند و اخبارش ورد زبان مردم باشد.
مولیر بدش نمیآمد کپینویسهایی در مکان نمایش حضور داشته باشد، متنهایش را از زبان بازیگران بنویسند، بنویسند و بفروشند، حتی اگر این کار بدون اجازه او یا بدون منفعت مادی برایش اتفاق بیفتد. او با هوش تیز خود میدانست که این یکی از راههای مؤثر برای تبلیغ کارش و گسترش بیشتر است.
با نمایشنامه «مدرسه همسران» که در سال 1662 ارائه کرد و سنتهای اجتماعی راسخ و سلطه مردها بر زنها را نقد کرد، شهرت بیشتری یافت. او به دلیل نارضایتی و خشمی که همیشه در آنها به عنوان فرصتی برای تثبیت نامش و سر زبانها افتادنش میدید، سر و صدای اطرافش را به راه انداخت و این یکی از اهدافش بود.
او برای تأمل و تعمق در بسیج افکار، نمایشنامهای را با نمایش دیگر دنبال کرد که به نظرات مطرح شده درباره «مکتب همسران» میپردازد و آن را «نقد مکتب همسران» نامید. وقتی اعتراض به نمایشنامه مولیر اجتماعی نباشد، روحانیونی را به خشم میآورد که به نمایشنامه «تارتوف» او اعتراض کردند. پس از آنکه نمایش را در مقابل شاه اجرا کرد، آنها توانستند از آن جلوگیری کنند. با این حال، نمایشنامهنویس نزاعگر در این میان از آنچه در مورد او میچرخید و او را محکوم یا تمجید میکرد و تقاضای روزافزون برای متن نمایشنامه لذت میبرد، در حالی که از اجرای «تارتوف» که اقبال در سالنهای خصوصی به آن افزایش یافت، دست برنداشت.
«تارتوف» به مشکل نفاق و پنهان کاری در زیر پرده دین و کسانی که به دروغ تظاهر به تقوا و فضیلت میکنند، میپردازد.
داستان حول محور شخصیت «تارتوف» میچرخد، شیادی که تمام ریاکاری خود را زیر چتر دین و شعارهای فریبنده پنهان میکند. از جمله کسانی که به تور او افتاد اورکون بود؛ سرپرست خانوادهای متشکل از فرزندان، زن، مادر و خدمتکار. تارتوف با شعارهایش بر اورکون مسلط میشود تا اینکه همسرش آلمیر حقیقت را برای او فاش میسازد و تارتوف در مقابل دیگران حقیقت خود را آشکار میسازد و در زندان مجازات میبیند.
البته مولیر از حمایت لویی چهاردهم و افراد تأثیرگذار در کاخ برخوردار بود تا بتواند از سختیهایی که با آنها روبه رو بود عبور کند. آثارش از آثار کلاسیک فاصله گرفت و مورد اجماع نبودند؛ چون به شدت قوانین زیبایی شناسی کلاسیک را نقض میکرد، بنابراین برای چندین دهه به عنوان یک نویسنده بزرگ دیده نمیشد، آنقدر که به عنوان یک بازیگر درخشان شناخته میشد. باید مدتها میگذشت تا متنهایش که با طعم مردم، برای مردم، تفریح آنها و مشکلات عمیق آنها نوشته شده بود، قدر شایسته خود را بیابند. مولیر توانست در پس طنز و خنده، کاریکاتورهای بسیار سرآمدی بکشد. او به لطف اغراق و کاریکاتور در ترسیم قهرمانان آثارش، توانست بدون زیر ذره بین بردن شخصیت، ایرادها و ضعفهای انسانی را نشان و توضیح دهد.
مولیر که از این همه کار خسته شده بود، بین مشکلات خانوادگی با همسرش، مشکلاتش با کلیسا، مدیریت گروه، نویسندگی اعصاب خردکن و اصرارش برای ایفای نقش اصلی در نمایشنامههایش، خود را خسته میدید. تصادفی نیست که آخرین نمایشنامهاش «بیماری خیالی» بود که در سال 1673 ارائه کرد. بنیهاش ضعیف و خسته شده بود و در نهایت به بیماری سل مبتلا شد که از آن جان سالم به در نبرد و پس از ایفای نقش در چهارمین اجرای نمایشنامه «بیماری خیالی» درگذشت. او حتی در مرگ هم از خشم کلیسا در امان نماند، بنابراین شبانه و بدون تشریفات و نماز بر پیکرش در گورستان کودکان و افرادی که خودکشی کردهاند به خاک سپرده شد و پیکرش تا سال 1817 به گورستان «پر لاشز» منتقل نشد، جایی که شخصیتهای بزرگ هنری، ادبی و سیاسی در فرانسه در آن دفن شدهاند.
مولیر 400 سال پس از تولد، همچنان بحث برانگیز است
مروج با استعداد و تبلیغ کننده درجه یک
مولیر 400 سال پس از تولد، همچنان بحث برانگیز است
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة