نسخه پزشک ناشنوا

AFP
AFP
TT

نسخه پزشک ناشنوا

AFP
AFP

در آن روزها پزشک شهر کوچک ما، «أیس»، از ناشنوایی رنج می‌برد؛ می‌گفتند سبک یا جزئی بود و او آن را نقص به حساب نمی‌آورد، بلکه امتیازی که به آن افتخار می‌کند و می‌گوید:« معمولاً ناشنوایی رفیق پزشکان خبره جهان و حتی فیلسوفان و حکیمان بزرگ است» و چند نام خارجی برای ما ردیف می‌کرد، نمی‌دانستیم پزشک‌اند یا فیلسوف، ارواح‌اند یا دروغ! آیا او خوب می‌شنید و ادعای ناشنوایی خفیف می‌کرد و فضایی برای مکاشفه، الهام و دستکاری در احوال ما باقی می‌گذاشت؟ نمی‌دانیم! اما کسانی هستند که می‌گویند حضور او در میان ما نعمت بزرگ الهی است! ما قبل از او چیزی جز نسخه‌های افراد بدوی، شارلاتا‌ن‌ها، جادوگران، مدعیان کرامت، معجزات مذهبی، دراویش و گاهی سلمانی‌ها نمی‌شناختیم! کسانی که بیش از نیمی از بچه‌های شهر ما را با خوشبختی مبادله کردند تا پرنده‌های بهشت بشوند! این دکتر هر وقت می‌شنید مردم از او اظهار ناراضی‌ می‌کنند ما را تهدید می‌کرد که درخواست انتقال به شهری دیگر می‌دهد و ما را از عقل درخشان و شفابخشش محروم می‌سازد، دولت از کجا دکترجایگزینی پیدا کند و به شهر ما که صدها کیلومتر با پایتخت فاصله دارد بفرستد؟ اما ما این دکتر خود را طبیب شنوا و دانا می‌نامیدیم، به رسم خود که نام صاحب عیب و نقص را از سر ادب و احترام و شایستگی به ضدش می‌نامیم! و در دل می‌گفتیم که ما فقط به خاطر گناهان یا بدبختی‌هایی که اجدادمان مرتکب شده‌اند گرفتار پزشکی ناشنوا شده‌ایم و آنچه در پیش است وبال و فاجعه‌ها خواهد بود! به سکوت پناه می‌بردیم تا زخم‌هایمان را از یاد ببریم! و در حالی که تجویزهای خطا یا نادرستش باعث مرگ بسیاری به خصوص کودکان، زنان باردار و سالمندان می‌شد، من شاید به دلیل حکمتی نمردم و جان سالم به دربردم؛ اما من از او رنج‌ها بردم و برایم جالب بود با اینکه پیرمردی هستم با بیماری‌ها و دردهای فراوان و پر از هوس‌ها و تمایلاتی که با سن من تناسبی ندارند! با این حال چاره‌ای نداشتم جز اینکه به درمانگاه دولتی بروم که او پزشک و مدیرش بود و در کنار دستش پرستاری زیباروی که چهره درخشان و نگاه‌های دلربایش تسلی‌بخش ما بود. و پرستار مرد پرحرف با گوش تیز با هیاهوی خود اوضاع را بدتر می‌کرد. وقتی از سردرد پیش این دکتر می‌نالیدم برایم داروی بواسیر تجویز می‌کرد و آن پرستار از ایجاد مزاحمتم عصبانی می‌شد و مرا سخت مجازات می‌کرد. اگر از ضعف بینایی به او شکایت می‌کردم، برای بینی‌ام دارو می‌داد که دچار آلرژی می‌شد و همین باعث می‌شد یک‌بند عطسه کنم. و هر بار که از درد کمر نالیده‌ام دارویی می‌داد تا ادرارم روان شود و مرتب تبول می‌‌کردم. اگر از دردی در قلبم می‌نالیدم دارویی می‌داد که برای چند روز پیاپی دچار اسهال می‌شدم. و هربار که ربان به گلایه و عتاب بازمی‌کردم، در توجیه می‌گفت، صدایم ضعیف بوده و من موقع صحبت و تلفظ کلمات وانمود می‌کنم مؤدب هستم!
بدبختی من با او این است که چندی پیش نسخه‌اش را درست نوشت و ای کاش مثل همیشه ناشنوا می‌ماند! من با معشوقه‌ام که از جوانی‌، شاید پنجاه سال پیش یا بیشتر، از او جداشدم، قرار ملاقات داشتم و در مورد اینکه چه چیزی او را به خلوتگاه مورد انتظارمان انداخته بود، گیج بودم. ما به عنوان دو پیر به توافق رسیدیم می‌خواهیم آخرین گل را از شاخه زندگی بچینیم که ناگهان فهمیدم پژمرده است و چیزی نمانده بشکند.
بعید دیدم که از او تقاضای دارویی کنم که به من قدرت رفتن روی تخت را بدهد که برایم از کوه بلندتر و از ابری که باد پراکنده کرده دورتر شد! بعد او ناامیدم می‌کند و ممکن است برایم دارویی تجویز کند که گازها را دفع کند، هوای ما با هم چطور خواهد بود؟ و همه آنچه ما می‌خواستیم عطرهای باغ‌های قدیمی‌مان بود که مدت‌های مدید به تماشای آن‌ها می‌نشستیم، زمانی که شهر کوچکمان باغی بود که در آن روح‌هایمان را با پرندگان رها می‌کردیم. قبل از اینکه سرو کله این دکتر عجیب و غریب پیدا شود! از او دارویی خواستم تا خشکی چشمانم را برطرف کند و البته قصدم را از او پنهان کردم. من واقعا اشک می‌خواستم! سزاوار نیست کسی که با معشوقه‌ای کهنسال، حتی اگر مهاجر باشد، ملاقات کند و یکی دو قطره اشکی برایش نریزد و به عنوان گرانبهاترین مروارید درچنته نداشته باشد! با وجود ترس از اینکه داروی او ممکن است سنگ کلیه را که نزدیک به درد عشق یا جدایی است تحریک کند، ریسک کردم چیزی را که می‌‌خواستم با صدای بلند درگوشش فریاد کردم. من خیلی شگفت زده شدم! به محض خوردن یک قرص از دارویش، اشک‌هایم مثل سیلاب جاری شدند و سنگ‌های دره را کنار زدند! به انتظار معشوق گمشده‌ام نشستم و به یاد چهره دلربایش با شکوه کهنه‌اش افتادم که در برابر بادهای روزگار سخت و طاقت فرسا مقاومت کرده و سختی‌ها و بدبختی‌هایش اثری بر او نگذاشته بودند و اینجا ساعت‌ها و روزها و سالها بدون کش آمدن گذشتند، تا اینکه به این فکر افتادم که آن قرار با او یک توهم، رؤیا یا خواب است؛ یکی از عوارض داروهای دکتر ناشنوای ما است و روی قوای روحی من تأثیر گذاشته! چیزی که من را بیشتر گیج کرد این بود که چگونه این بار صدایم را شنید و دارویی به من داد که اشک‌هایم یک لحظه با آن بند نمی‌آمدند، بلکه سوزش و جاری شدن آن روزها بیشتر می‌شد تا اینکه ترسیدم کور یا دیوانه شوم!



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.